یادداشت

فقرِ انصاف، نابودی آرامش
امروز خراسان جنوبی – محمدی
درد امروز جامعه را فقر انصاف می دانم. این سخت ترین و عذاب آور ترین و شکننده ترین نوع فقر است که بسترساز دیگر شقوق فقر هم می شود. تا برای این فقر چاره ای پیدا نکنیم، دنیا را هم به ما بدهند باز دچار مصائب خواهیم بود. گرفتار شبکه مصائب که اگر بتوانیم از گیر هرکدام، دامن به در بریم، دیگری به دامن مان خواهد آویخت و یقه مان را هم جر خواهد داد. قدیم ها اگر آرامش بود. اگر قرار و سکینه و سلامت بود. اگر سعادت در خانه مردمان را می زد به این خاطر بود که مردم بر مدار انصاف با هم رفتار می کردند. چون این درخت مثمر را می کاشتند، شهد کام می شدند از میوه های آن. این را دیروز دریافتم وقتی ماجرایی چنین خواندم؛ شیخ در گرفتن اجرت برای کار خیاطی، بسیار با انصاف بود. به اندازه‌ای که سوزن می‌زد و به اندازه کاری که می‌کرد مزد می‌گرفت. به هیچ‌وجه حاضر نبود بیش از کار خود از مشتری چیزی دریافت کند. یکی از روحانیون نقل می‌کند که عبا و قبا و لباده‌ای را بردم و به جناب شیخ دادم بدوزد، گفتم چقدر بدهم؟
گفت: دو روز کار می‌برد، چهل تومان. روزی که رفتم لباس ها را بگیرم گفت: اجرتش بیست تومان می‌شود.!
گفتم: فرموده بودید چهل تومان؟
گفت: فکر کردم دو روز کار می‌برد ولی یک روز کار برد…. چون یک روز کار برد، اجرت همان را گرفت. نگفت که طی کردیم. کار را لفت نداد تا به دو روز بکشد. کار یک روزه تمام شد مزد همان را گرفت اما امروزه قصه خیلی فرق کرده است کم اند مثل این خیاط. کم نیستند، کیمیایند، خیلی خیلی کم. جایشان را افرادی گرفته اند که از انصاف بهره ای نبرده اند. یادم هست کسی می گفت، دوستی داشتم که کارش تعمیر تلویزیون بود. تعریف می کرد که روزی بنده خدایی، تلویزیونش را آورد و گفت خراب است. گفت و گذاشت و رفت. من وقتی تلویزیون را روشن کردم دیدم درست است. احتمالا تکان خورده و درست شده، وقتی که صاحب کالا آمد، گفت چقدر می شود گفتم فلان مقدار. اعتراضش را که دیدم معترضانه تر پاسخ دادم که دو روز رویش کار کرده ام و باید این مبلغ را بدهی. نرخ نامه را هم جلویش گذاشتم و پول را گرفتم. او می پنداشت شاهکار کرده، از رندی و زرنگی اش تعریف می کرد و کیف هم می کرد از این کار که اگر نگوئیم نوعی دزدی است حد اقل، می شود “اکل مال به باطل” می شود حرام بین. از منظر اخلاقی هم می شود بی انصافی مطلق. کار نکرده و مزد گرفته. مثل این فرد زیاد داریم متاسفانه. اگر آن خیاط کیمیا بود از این نوع افراد زیادند و خدا سر و کار کافر را هم به آنان نیاندازد. نمی داند که او نگرفته است بلکه باری را به دوش خود نهاده که قیامت به سختی زمین خواهد گذاشت و در همین دنیا هم جا به جای زندگی، تاوانش را پس خواهد داد. کسی که از “برترین فضیلت ها” بی بهره باشد،سهمی از سعادت هم نخواهد یافت. به یاد داشته باشیم کلام سراسر سعادت مولا علی را که فرمود: الانصاف افضل الفضائل، “انصاف برترین فضیلت‌ها است” کاش ما را از آن بهره ای باشد…..

 

 

 

 

ماجرای نادانی!
امروز خراسان جنوبی – محمدی
داستان ها و حکایت ها نوشته می شوند برای خوانده شدن. نه از سر تفریح و وقت گذرانی بلکه برای خواندن و درس گرفتن. برای عبرت آموزی از چیز هایی که اگر توجه نکنیم خود ما را به عنوان عبرت برای دیگران، جلوی چشم ها خواهد گذاشت. حکایت ها را باید خواند و به هر بار خواندن درس تازه گرفت. حکایتی که در پی می آید را هم با همین نگاه بخوانیم و باز هم بخوانیم که به چند بار خواندن و هزار بار تامل کردن می ارزد؛ خری به درختی بسته شده بود. شیطان آمد و خر را باز کرد. خر وارد مزرعه همسایه شد و تر و خشک را با هم خورد. زن همسایه وقتی خر را در حال خوردن سبزیجات دید تفنگ را برداشت و یک گلوله خرج خر کرد و خر راکشت. صاحب خر وقتی صحنه را دید عصبانی شد و زن صاحب مزرعه را کشت، صاحب مزرعه وقتی با جسد خونین همسرش روبرو شد صاحب خر را از پای در آورد. به شیطان گفتند چکار کردی؟ گفت: کاری نکردم. من فقط یک خر را رها کردم همین! دروغ هم نگفته بود اما نگفت که همه این فجایع پیامد رها کردن همان خر بود که اگر بسته می ماند هیچ کدام اتفاق نمی افتاد. این البته یک حکایت بود نه گزارش رویداد اما در رقم خوردن رویداد و پدید آمدن حوادث هم باید توجه داشت که هر گاه کار از دست عقل خارج شود و “نابخردی” میان دار شود می تواند مسایل ساده هم به فاجعه تبدیل شود. به همین خاطر است که می گویند اگر می خواهید جمعیتی را نابود کنید نادان ها را رها کنید. حتی اگر قرار باشد که “مُلکِ اعظم” که خود انسان است، تخریب شود، زمانی این اتفاق خواهد افتاد که قوه عاقله به نفع “بی خردی” تضعیف شود. اگر انسان به مدار هوشیاری است، اگر حساب و کتاب دارد کارهایش به این خاطر است که عقل، حکم می راند و هم و خشم و شهوت را به اختیار دارد و طبق ماموریت های تعریف شده از توان آن ها استفاده می کند اما اگر – خدای نکرده- عقل، بلنگد و زمام امور با خشم یا شهوت یا وهم افتد همه چیز به هم می ریزد. مراقب خودمان باشیم و مراقب خانه و جامعه خود هم باشیم تا همواره بر مدار عقلانیت و ایمان به حرکت باشد تا شیطان نتواند از ما در نقشه خود بازی بگیرد.

 

 

 

جایگاه عقلانیت
در سپهر تصمیم گیری ما
امروز خراسان جنوبی – محمدی
عقلِ سالم، زمان شناس است. توان خود را با در نظر گرفتن زمان و نیازها و حتی زبان روز متناسب سازی می کند. راه ها را می سنجد، افق ها را کشف می کند. بلند نگر و بلند نظر است. پشت دیوارهای کوتاه، نمی نشیند و آخر دنیا فرض اش نمی کند. به دیگر عبارت چنان که در پستی نوشته شده بود می توان گفت؛ “عقل سالم عقلی است که به افراد و رویدادها و ماجراهای کم اهمیت، کم اهمیت بدهد. به چیزای بی اهمیت؛ اصلاً اهمیت ندهد و بداند که تنها عده معدودی امور مهم وجود دارد که باید به آنها اهمیت داد. ” عقل سالم می گوید در حوزه تحصیلی و فراگیری دانش ها هم باید زمان شناس بود و هم به زمینه ها توجه کرد. یک زمانی تمام ادارات ایران نیاز به کارمندان باسواد داشت؛ لذا شرط استخدام در دستگاه دولتی داشتن مدارک تحصیلی متناسب با نیاز و این آخری، حداقل لیسانس بود. این مساله باعث تنظیم رویکرد و هجوم مردم به دانشگاه ها شد. اما امروزه میز ها پر، نیاز ها به انجام رسیده و دستگاه های دولتی با تورم نیرو مواجه هستند. اما از سوی دیگر، جامعه به شدت تشنه نیروی کار ماهر است. عقل سلیم حکم می کند که فرزندان مان را متناسب با نیاز بیست- سی سال پیش کشور مجبور به رفتن دانشگاه و گرفتن مدرک و گرفتار شدن در توهم مدرک نکنیم. امروز، روز دیگری است و نیازش هم متفاوت با دیروز و دقیقا متناسب با امروز است. امروز را درک کنیم و از یاد نبریم که فشارهایی از این دست، مشکلات مالی، مشکلات روانی و در نتیجه مشکلات بدنی بوجود می آورد . پس، بهتراست به جای وقت گذاشتن برای این که مدرکی بگیریم و به جای افتخار به مدرک و مدرک گرایی؛ مهارت پیشگی را ترویج کنیم. ما مشکل اشتغال نداریم ، مساله فارغ التحصیلان بی مهارت داریم. این هم خود یک مشکل مضاعف است چه فرد فاغ التحصیل دیگر حاضر به مهارت آموزی هم نیست. او جایش را در ذهن خویش ساخته است حتی قبل از فارغ التحصیلی. به کمتر از آن هم راضی نمی شود. چنین جایی هم وجود ندارد و همین باعث تولید و انباشت نارضایتی می شود. به حکم عقل احترام بگذاریم و هم ذهنیت خود را متناسب با زمان اصلاح کنیم و هم فضا را برای پرورش فرزندان خود متناسب با شرایط تازه فراهم کنیم. با این نگاه نه تنها فردا به مشکل نخواهیم خورد که چون امروز گام ها را به قاعده و با عقلانیت برداشته ایم، فردا به آرامش افزون تر خواهیم رسید.

 

 

 

این غرور جهنم آفرین!
امروز خراسان جنوبی –
به گمانم بدترین نوع تکبر، غرور به عبادت است. به انجام مناسکی عبادات که عبودیت آفرین نیست بلکه آدمی را در موضع طلبکاری از خدا می نشاند. این قبیل رفتارها را می توان در میان خشکه مقدس ها دید. جماعتی که همیشه بوده اند و هستند و هر جایی می توان دیدشان. از سوی دیگر هم فکر می کنم بدترین نوع تحقیر، همین باشد که از زبان آنان برمی خیزد نسبت به دیگرانی که چون آنان به عبادت مناسکی اهتمام ندارند. تا جایی هم که خوانده و شنیده ام نتیجه این بوده است که حضرت خداوندگار نسبت به “بندگان ” خود غیور است حتی اگر به غفلت گرفتار آمده باشند. برای درهم شکستن به کبردچارشدگان هم غیرت دارد حتی اگر به عبادت، مغرور شده باشند و دیگران را ریز ببینند و زیر پا بپندارند. این حکایت دقیقا تصویر همین دوسویه رفتار است که؛ ” روزی حضرت عیسی (ع) از صحرایی می گذشت. در راہ به عبادتگاهی رسید که عابدی در آن جا زندگی می کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانی که به کارهای زشت و ناروا مشهور بود از آن جا گذشت.وقتی چشمش به حضرت عیسی (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند همان جا ایستاد و گفت: خدایا من از کردار زشت خویش شرمندہ ام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟ خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر. مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناہ کار محشور نکن. در این هنگام خداوند به پیامبرش وحی فرمود که به این عابد بگو: ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمی کنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانی، اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینی، اهل دوزخ.” واقعیت و حقیقت همین است که در این حکایت خواندیم. غرور می تواند آدمی را از بالاترین پله نردبان به زیر آورد و “خود شکستگی” که ذیل عنوان “اخبات” تعریف می شود می تواند راه صد ساله را بر شبی هموار کند. این هم عین عدل است. هم بر اساس قاعده قرآنی ” یُبَدِّلُ ا… سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ” و هم دیگر آیه قرآن که “إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ ا… مِنَ الْمُتَّقِینَ” آنان که به اخبات برسند و خود را به هیچ انگارند و همه چیز را در حضرت رب الارباب ببینند، در تبدیل سیئات شان به حسنات، عاقبت بخیر می شوند و آنانی که دچار خود پرستی شوند و جز خود را نبینند و عبادات خود را سنگین بپندارند، از شمار متقین بیرون می شوند و به “هبط عمل” گرفتار می شوند چه خداوند از پاکیزه جانان می پذیرد. آنان که از عبادت راه به عبودیت رسانده باشند. مراقب باشیم که هرگز به بیماری غرور دچار نشویم و از خود بت نسازیم که خداوند بر شکستن بت ها به شدت غیور است….

 

 

 

 

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*