برادران امیدوار؛ طواف جهان و تحقق رؤیای کودکی
قصهٔ برادران امیدوار یادآور سالهای طولانی شبهای زمستانی بچههاست؛ وقتی از لای پرده به آسمان نگاه میکنند و به این فکر میکنند که آیا ممکن است به ناشناختهها سفر کنند؟ شبی با همین حال و هوا در بین آدمخوران آفریقایی، بومیهای آمازون، چشمباریکهای اسکیمو باشند و با سورتمه این طرف آن طرف بروند؟
عیسی و عبدالله امیدوار این فکرهای دور و دراز سالهای بچگی ما را برآورده کردند؛ ده سال تمام دنیا را در مسیری تکرارنشدنی پیمودند؛ هم خودشان لذت بردند و هم سعی کردند ما را در این لذت سهیم کنند. این میزان از شجاعت هنوز هم نایاب است؛ هنوز گذشتن از اقیانوسها و سفر با موتورسیکلت نشدنی به نظر میرسد. آنها توانستند قطب شمال را به قطب جنوب وصل کنند. روی محیط استرالیا و آفریقا حرکت کنند. اروپا را گز کنند، حاجی شوند، بر تبت قدم بزنند، فیلم بسازند، عکس بگیرند، موسیقی غریب ملل دورافتاده را ثبت کنند و سپس نامی بیابند؛ عبدالله امیدوار پایهگذار رونق سینما در شیلی شد؛ کشوری که دیروز در آن درگذشت. او را آلفرودی سینما پارادیزوی شیلی دانستهاند. (آلفرودو همان آپارتچی فیلم مشهور تورناتوره است.)
برادران امیدوار وقتی سفرشان را شروع کردند که جهان داشت چهارنعل مدرن میشد. چاههای نفت یکییکی کشف میشد، دنیای صنعتی بعد از جنگ داشت خودش را شکوفا میکرد. طرح مارشال روی میز دولتها بود؛ ستیزهجویانی چون ژاپن و آلمان راه تسلیم را برگزیدند. اینْ درست وقتی بود که این دو جهانگرد باهوش به دل ناشناختهها سفر کردند و چیزهایی را دیدند و ثبت کردند که به یقین دیگر در جهان ما مرئی نخواهد بود. چون جادهها از وسط جنگلها رد خواهد شد، معادن الماس جدیتر کاویده خواهد شد و شانس دیدن زندگیهای سرشار از شگفتی از بین خواهد رفت. در کتاب سفرنامهٔ برادران امیدوار دستمان میآید: معلوم نیست هر چه تکنولوژی پیشرفتهتر باشد شادکامی هم بیشتر است. معلوم نیست امکانات بیشتر یعنی آرامش بیشتر! بیشتر از آنکه بخواهند داوری کنند، ما را در راهشان شریک کردند؛ سعی کردند به ما بگویند چه دیدهاند. حرکت آنها دلهایی را تکان داد. مثلا کار آنها در تأسیس یک جشنوارهٔ فیلم اثر گذاشت: the advanture travel film festival: جشنواره فیلم سفر ماجراجویی؛ این را لویس پریس میگوید که بانی این جشنواره است.
او میگوید: At a moment in history when many Iranians want to end their country’s isolation, it seems appropriate to watch these two intrepid explorers embark on a journey that became a marathon celebration of how humanity can defeat its tendency towards fear of outsiders and foreigners. میخواهد بگوید: اگر ایرانیها بخواهند به انزوای کشورشان پایان بدهند، این دو برادر الگوهای مناسبی هستند… البته درستش این بود که میگفت ما با معرفی برادران امیدوار میتوانیم نشان بدهیم که در شناخت جهان ترسی نداریم و در برخورد با عالم مهربانیم؛ آن کشوری که برای باقی کشورهای تهدیدآفرین است نامش ایران نیست.
این خانم جهانگرد به تأسی از برداران امیدوار سفر با موتورسیکلت را امتحان کرد. او از ایران هم گذشت و گفت با این سفر نظرش دربارهٔ ایران تغییر کرد. بعد از ترور سردار سلیمانی توییت نوشت: تهدید حمله به نقاط فرهنگی ایران که توسط ترامپ مطرح شد وحشتناک است. او سه هزار مایل در ایران موتورسواری کرد؛ هنوز هم توی صفحهاش مینویسد دلتنگ ایران است.
برادران امیدوار فقط مسافرانی نبودند که سواریشان را آتش کنند و جهان را زیر پا بگذارند. بلکه سعی کردند پیوست فرهنگی و هنری کارشان را جدی بگیرند. یکیشان نماد سینمای شیلی شد و دیگری در ایران در کاخ سعدآباد موزهٔ برادران امیدوار را بنا کرد. در این موزه از جمجمهٔ گوریل تا سر انسان را میتوان دید: رهاوردهای شگفتانگیز یک سفر. این فقط یک موزه برای دیدهٔ عبرتبین نیست؛ ایدههایی شگفتانگیز برای آینده هم هست. به قول عیسی امیدوار: راه سفر را در پیش بگیرید.
نکتهٔ جالب و کمی تلخ: بازتاب درگذشت عبدالله امیدوار در بین کاربران شیلیایی قابل مقایسه با ایرانیها نیست. آنها گفتند او نماد سینمای شیلی و چهرهای برجسته برای هنر این کشور بوده است. هنوز که دارم این کلمهها را مینویسم آنها مطالب تازهتری منتشر میکنند و میگویند آغوش عبدالله بردارانه به رویشان گشوده شده بود.
گزارش دریافتی از میثم امیری
بازیهای رایانهای چگونه با ما بازی میکنند؟
فرشته جهانی
بازیهای رایانهای به بخشی حذفناپذیر در زندگی بسیاری از کودکان و فرایند یادگیری آنها تبدیل شده است. در همین حال، کژکارکردهایی چون کاهش دلبستگی کودک به فرهنگ بومی، ترویج خشونت و بزهکاری، اعتیاد سایبری، توجیه رفتار امپراتوران قدرت و منافع کمپانیهای ساخت گیم را نمیتوان انکار کرد.
«بازیهای رایانهای، آسیبهای اجتماعی و راهحلهای اسلامی» [۱] عنوان مقالهای به قلم غلام حیدر کوشا جامعهشناس است.
نیاز به برتریجویی، هماوردجویی، ثبت رکورد، پشت سر گذاشتن موانع، لذت از مخفیکاری، تغییر قیافه، کشف یک معما، مهارت، سرعت و استقامت عناصری است که مانند زندگی واقعی، بازی نیز از آن برخوردار است
نویسنده در مقاله حاضر میکوشد ابتدا اهمیت و کارکردهای مثبت و منفی بازیهای الکترونیک و رایانهای در زندگی اجتماعی را مورد بررسی قرار دهد. از دید نویسنده بازی در فرایند جامعهپذیری اولیه، زمینه آشنایی افراد با نقشها، هنجارها، ارزشها، و آداب و سنن اجتماعی را فراهم میکند و از این طریق یکپارچگی و انسجام اجتماعی و نیز روحیه تعاون و همکاری افراد ممکن است تقویت شود اما دستاورد بازی در زندگی اجتماعی تنها به کارکردهای مثبت بازی ختم نمیشود بلکه کژ کارکردهایی را نیز به همراه دارد.
بازیها؛ بازماندگان فرهنگ و بهجاماندگان ناشناخته از دوران گذشته
انسانها از همان ابتدای زندگی جمعی سرگرمیهایی تحت عنوان بازی داشتهاند، با این تفاوت که با برخورداری انسانها از امکانات مدرنتر و ورود آنها به زندگی پیچیدهتر، الگوی سرگرمیشان از حالت طبیعی و ساده به بازیهای مبتنی بر داده و پیشرفتهتر تغییر وضعیت پیدا کرده است.
بازی چه در قالب سنتی و چه در لباس مدرن، ماهیت فرهنگی دارد و با حمایتهای اجتماعی همراه است. بازیها به عنوان چشماندازهای تخیلی زندگی با ساختارها، نمادها و ابعاد فرهنگی و اجتماعی پیوند دارد و با زندگی روزمره تولید و بازتولید میشود. نویسنده معتقد است که بازی بدون تکیهگاههای فرهنگی نه زاده میشود و نه استمرار مییابد و به همین منوال بازی به عنوان یک محصول بشری نمیتواند نسبت به محیط فرهنگی انسانها بیتفاوت باشد.
در یک نگاه دقیقتر بازی فعالیت اجتماعی پیچیدهای است که با نمادهای فرهنگی و اجتماعی همسو و بر پایه ارزشها و باورهای فرهنگی و اجتماعی متفاوت جوامع سامان مییابد. همین امر باعث پیچیدگی و گستردگی تحقیقات در مورد بازی شده است.
نویسنده معتقد است که ارتباط فرهنگ و بازیها دوسویه است. از یکسو بازیها پسمانده فرهنگ شناخته میشوند؛ بازماندههای ناشناخته از دوران گذشته یا خصلتهای فرهنگی وام گرفته از فرهنگهای دیگر که طبق آن بازیگران ابزارهای دینی، نمادها، آئینها و مناسک را مانند دیگران تقلید میکنند و حتی در صورت لزوم، آئینها بازیهای متناسب با خود را در خلا بازتولید میکنند. از سوی دیگر، بازی ضمن تاثیرپذیری از فرهنگ، فرهنگی به نسبت پیچیده بازتولید کرده و توسعه میبخشد. در این تلقی، بازی مانند زندگی واقعی علایق و نگرشهای خاص خود را به همراه دارد. نیاز به برتریجویی، هماوردجویی، ثبت رکورد، پشت سر گذاشتن موانع، لذت از مخفیکاری، تغییر قیافه، کشف یک معما، مهارت، سرعت و استقامت عناصری است که مانند زندگی واقعی، بازی نیز از آن برخوردار است.
بازیهای رایانهای؛ کمک به رشد مهارتهای اجتماعی و دیگر مزیتها
از آنجا که بازیهای مبتنی بر داده (بازیهایی که در فضای الکترونیک، در بستر وب و با استفاده از ابزارهای الکترونیکی مانند کامپیوتر، گیم پلیر، گوشیهای هوشمند انجام میشود) شکل غالب بازیهای امروزی کودکان، نوجوانان و جوانان است، کارکردها و کژکارکردها و عوارض و آسیبهای آن اهمیت فرهنگی بالاتری دارد زیرا بازیها فرهنگ و ارزشهای کاربران را تحت تاثیر قرار میدهد و به شکل مستقیم با سلامت اجتماعی درگیر است.
بازی رفتار رشدیافتهای است که فرد در آینده باید به کار ببندد. به همین دلیل، بازی کودکان فعالیتهایی است که در دوران بلوغ و بزرگسالی با آنها درگیر میشوند
یکی از مزایای بازیهای رایانهای این است که کودکان آشنایی با نقشههای اجتماعی را در لابهلای بازیهای کودکانه تجربه میکنند؛ بازیهایی که بیشتر بازتاب یا تقلید نقشهای اجتماعی بزرگسالان است. سرگرم شدن که خاستگاه غریزی دارد، در اصل شکلی از رفتار رشدیافتهتری است که فرد در آینده باید به کار ببندد. به همین دلیل، بازی کودکان فعالیتهایی است که در دوران بلوغ و بزرگسالی با آنها درگیر میشوند. بنابراین بازی کودک نوعی آمادهسازی او برای آینده است.
تحقیقات گویای این واقعیتاند که مواجهه بزرگسال با نقشهایی که در کودکی بازی شده است، وجه طبیعی یافته بهگونهای که از حیث عاطفی تصدی نقشهای معکوس، نابهنجار پنداشته میشود.
همچنین محققان اجتماعی بر این باورند که بازیهای ویدئو کامپیوتری بر مهارتهای شناختی اثر میگذارد و به رشد مهارتهای اجتماعی نیز کمک میکند.
یافتهها نشان داده است که کاربرد بازیهای رایانهای چه به شکل آموزش و چه به شکل سرگرمی به افزایش رشد ذهنی و تعامل اجتماعی کمک میکند، این خصوصیت به طور تقریبی در بازیهای نمایشی و بازی با اسباببازیها نیز به چشم میخورد. زیرا هم بازیها و هم اسباببازیها حامل پسامدهای فرهنگی- ارزشی جوامع هستند و هر ۲ میتواند نوعی رابطه فرهنگی و احساسی بین فرد و جامعه ایجاد کند، احساس نزدیکی با قومیت، ملیت و خانواده را به وجود آورد و آداب و رسوم، ارزشها و نگرشها، طرز تفکر و شیوە زندگی را به نسلها منتقل کند. از طریق بازی افراد راههای برخورد و تعامل با محیط پیرامون خود را فرامیگیرند و مهارتهای اجتماعی و زبانی را کسب میکنند.
بازیهای گروهی (چه به صورت فیزیکی و چه به صورت آنلاین و الکترونیک) مقدمه تعامل شرکتکنندگان در یک سازمان اجتماعی است. تعامل بر مبنای تعامل و نظارت و توجه دو سویه. در بازیهای گروهی سنتهایی شکل میگیرد و نوعی «افکار عمومی» به وجود میآید که رفتار افراد را هدایت و مناسبات میان آنها را نظم میبخشد.
بازیهای گروهی میآموزد که افراد از دیدگاههای خودمحورانه خود فراتر روند و سعی کنند تا به روشهای دیگران احترام بگذارند. چالشهای گروهی مستلزم برعهده گرفتن نقشها و توجه به دیدگاهها و ملاحظات دیگران است؛ چیزی که برای برقراری روابط نزدیک میان فردی لازم است. حاصل گروهبندی جز همیاری، رفتار نوعدوستانه و همبستگی نیست.
گیمها باورهای فرهنگی خاصی را تبلیغ و در سایه آن خشونت و بزهکاری را ترویج میکنند و در نتیجه اعتیاد سایبری و انزوای معاشرتی زندگی واقعی را به سرابی تخیلی مبدل میسازند
نویسنده معتقد است که بازی مسیر مراوده و دوستی را گشوده و شرکتکنندگان را در نیل به هدف واحد متحد میسازد. آنان میآموزند که چگونه افکار خود را برای دستیابی به هدف مشترک متمرکز سازند و در آن سمت عمل کنند. بازیگران نه تنها در حین ایفای نقش روحیه همکاری و همیاری خود را حفظ میکنند بلکه این نگرش را به سایر حیطههای تعامل اجتماعی خود نیزتعمیم میدهند.
کارکرد منفی بازیهای رایانهای در یادگیری اجتماعی
«کژ کارکردها» و «پیامدهای منفی» بخشی از حقیقت بازی و امری گریزناپذیرند. بازیهای مدرن و دیجیتال و اسباببازیها، قریب به اتفاق، آسیبهایی به همراه دارند. گیمها «باورهای فرهنگی» خاصی را تبلیغ و در سایه آن «خشونت» و «بزهکاری» را ترویج میکنند و در نتیجه «اعتیاد سایبری» و «انزوای معاشرتی» زندگی واقعی را به سرابی تخیلی مبدل میسازند.
شرکتهای غولپیکر تولیدکننده گیم، تبلیغ ارزشهای خاص را در دستور کار دارند و به توجیه فعالیتهای سیاسی کشورهای همسو با شرکتهای تولیدکننده یا تامینکننده مالی میپردازند. مبارزه اعتقادی با فرهنگها و جوامع پیرامون و همچنین تبلیغ پنهان برتری فرهنگ غرب بر فرهنگهای دیگر بخشی از کارویژههایی است که در بازیها هوشمندانه تعبیه شده است.
اسلامهراسی، نابودی بشریت و نجات آن از سوی ناجیان غربی در بسیاری از بازیهای کمپانیهای تولیدکننده شبیهسازی میشود. شرکتها به خاطر هژمونیطلبی سهامدارانشان امکانات زیادی در بازیها گنجاندهاند که اهداف آنها را تامین کنند.
انتخاب جنسیت شخصیتهای بازی، نوع لباس، میزان پوشیدگی بدن، نوع تسلیحات به کار گرفته شده و حتی جوایز جنسی پیروزی، امکاناتی است که کودکان و نوجوانان را به محیط پرهیجان جنسی غرب نزدیک کرده و نتایج ایدئولوژیک تفکرغربی را درونی میسازد.
به لحاظ سیاسی بازیها توجیه رفتار امپراتوران قدرت را بر عهده دارند. جنگ خلیجفارس، حمله به ویتنام، تهاجم به کشورهای اسلامی همچون افغانستان و عراق به بهانه تروریسم آیتمهایی است که زیرکانه در بازیها گنجانده شده و صحت و نجاتبخش بودن این اقدامها به تصویر کشیده شده است.
گیم با نمایش دادن هنجارشکنی، هنجارها را گسستنی نشان میدهد و از طرفی وجود عناصر پرخاشگرانه روحیه پرخاشگری را در فرد تقویت میکند.
اسلامهراسی، نابودی بشریت و نجات آن از سوی ناجیان غربی در بسیاری از بازیهای کمپانیهای تولیدکننده شبیهسازی میشود
ارتباط بازیگران گیم با دنیای واقعی دستخوش تحول و موجب میشود کاربران صفحه رنگی گرافیکی صفحه نمایش را بر واقعیت زندگی روزمره ترجیح داده و از مشارکت اجتماعی و فعالیت مدنی لذت نبرند.
اسباببازیها در حین ایجاد فرصتهای آموزشی، پیامهای ارزشی و ایدئولوژیک فراوان نیز به همراه آوردهاند. آنچه بیش از همه پژوهشگران را نگران ساخته است خطرات معنوی و پیامدهای فرهنگی اسباببازیها است. ٧٣ درصد خریداران اسباببازی، معیار انتخابشان ظاهر زیبای اسباببازیها است که این رقم دومین اولویت خریداران بعد از آموزشی بودن با رتبه ٩۴ درصد به شمار میرود. پیامهای فرهنگی تولید شده در فرهنگ غیربومی، مبلغ فرهنگ بیگانه و زمینهساز کاهش دلبستگی کودک به فرهنگ بومی است.
جمعبندی؛ در عرصه بازیها چگونه بازی کنیم؟
برای عبور از آسیبهای اجتماعی بازیها و اسباببازیها سه راهبرد کلان از منابع اسلامی قابل استنباط است:
راهبرد نخست بر فرهنگ نظارت خانوادگی و همگانی تاکید و از این ایده دفاع میکند که عوارض بازیها صرفا مشکل مصرفکنندگان نیست بلکه پسامد همگانی و اجتماعی دارد و به همین دلیل باید با نظارت همگانی عوارض احتمالی آن تحت کنترل قرار بگیرد.
راهبرد دوم از فرهنگ مشارکت همگانی حمایت میکند، هم مشارکت در تولید و توزیع و مصرف و هم مشارکت در سهمگیری اولیا و متولیان تربیتی در بازیهای کودکان و نوجوانان.
در کنار فرهنگ نظارت خانوادگی و مشارکت همگانی در مقوله بازیهای رایانهای، فرهنگ جامعه به سمتی باید سوق یابد که اخلاق و ارزشهای اخلاقی به عنوان شاخص ارزیابی بازیها و اسباببازیها در تمام مراحل مدنظر قرار گیرد
سومین راهبرد پیام اخلاقی دارد و تاکید میکند که فرهنگ جامعه به سمتی سوق یابد که اخلاق و ارزشهای اخلاقی به عنوان شاخص ارزیابی بازیها و اسباببازیها در تمام مراحل مدنظر قرار گیرد.
از دیدگاه نویسنده، اگر این سه راهبرد به فرهنگ همگانی تبدیل شود، آسیبهای ناشی از بازیها و اسباببازیها به حداقل ممکن خواهد رسید.
در مقاله حاضر روشن است که تاثیر بازیها بر زندگی اجتماعی در ۲ محور «کارکردها» و «کژ کارکردها» قابل دستهبندیاند؛ نقشپذیری، یادگیری ارزشها و هنجارهای اجتماعی، تمرین رفتارهای اجتماعی بزرگسالی، یکپارچگی و انسجام اجتماعی، ایجاد روحیه تعاون و تکافل اجتماعی و سازمانبخشی و گروهبندی کارکردهای مثبت و آشنایی با گروههای کجرو، روحیه پرخاشگری، هنجارشکنی، دوگانگی شخصیتی و ارزشگریزی کارکردهای منفی بازیها به شمار میآیند.
بازیهای ویدئو-کامپیوتری و آنلاین ضمن انزوای معاشرتی و اعتیادی که به همراه دارد، ارزشها و فرهنگهای خاص را به مصرفکنندگان منتقل میکند و رفتارهای سیاسی خاص قدرتهای دخیل در تولید بازی را توجیه میکند. این وضعیت در مورد اسباببازیها نیز جریان دارد. اسباببازیها ارزشهای فرهنگی خاص و پیامهای تربیتی مجزا را با خود حمل میکند و همین امر سبب شده است اسباببازیها بیش از آنکه در چارچوب تحلیلهای اقتصادی جای بگیرد در چارچوبهای مطالعات فرهنگی بررسی میشود.
چطور آسیبهای طلاق در فرزندمان را کاهش دهیم؟
هدیسادات پاکنهاد
دکتر سمیه بابائی، روانشناس خانواده و کودک میگوید: «در طلاق سالم قرار نیست پدر یا مادر از صحنه زندگی کودک حذف شود. اگر کودک با مادرش زندگی میکند، حق این را دارد که با پدرش نیز به مهمانی، تفریح، مسافرت، خرید و… برود.»
جدایی یا طلاق یک تجربه بسیار استرسزا برای همه افراد درگیر است، اما با طلاق والدین، کودکان اغلب احساس میکنند که تمام دنیایشان وارونه شده است. در هر سنی، مشاهده انحلال ازدواج والدین و فروپاشی خانواده میتواند آسیبزا باشد. بچهها ممکن است احساس شوک، عدم اطمینان یا عصبانیت کنند. برخی حتی ممکن است احساس گناه کنند و خود را به خاطر مشکل پیشآمده سرزنش کنند. در مقابل، والدین نیز با چالشهای متعددی از جمله افسردگی، مشکلات مالی، ترس، تنهایی و… دستوپنجه نرم میکنند. یکی دیگر از چالشهای مهمی که والدین با آن روبهرو هستند، فرزند پروری است؛ این مسئله بهخصوص برای مادری که حضانت فرزند را به عهده دارد کمی سختتر و پیچیدهتر است اما یک والد آگاه و بالغ با بهکارگیری روشهای مختلف میتواند پیامدهای طلاق در کودک را کاهش داده و انعطافپذیری او پس از جدایی پدر و مادر را تا اندازه قابلتوجهی افزایش دهد. دکتر سمیه بابائی، روانشناس خانواده و کودک و مدرس دانشگاه شهید بهشتی در گفتوگو با ایرنا زندگی توضیح میدهد که یک مادر پس از جدایی چگونه در خصوص فرزند پروری آگاهی خود را افزایش دهند.
بگویید مادر مجرد نه مادر مطلقه
قبل از هر چیز باید بگویم استفاده از لفظ مادر مطلقه متأسفانه لفظ اشتباهی است که اغلب در جامعه بهکاربرده میشود. اگرچه این لفظ در حقوق به معنای زن طلاق دادهشده قلمداد میشود ولی این لفظ به لحاظ فرهنگی باید اصلاح شود؛ بهتر است ما از لفظ مادران مجرد استفاده کنیم. با به کار بردن لفظ مادر مطلقه، درواقع عاملیت از مادر گرفته میشود و این معنا ظهور پیدا میکند که زن هیچ تمایلی برای طلاق نداشته است؛در حالی که اینطور نیست و بر اساس آماری هم که وجود دارد غالب درخواستهای طلاق که به دادگاههای خانواده ارجاع داده میشود، خواهان اصلی زن است؛ بنابراین، این مسئله مهمی است که مادر را صاحب عاملیت بدانیم که برای طلاق خواسته داشته است.
مادر تنها مسئول مراقبت از فرزند بعد از طلاق نیست
اینکه ما تنها مسئول مراقبت از فرزند را بعد از طلاق مادر بدانیم، اشتباه محض است: «باید در نظر داشت که بچه نه مال پدر است نه مال مادر بلکه بچه موجود ارزشمند و سرمایه انسانی است که متعلق بهکل جامعه است و همه افراد در حیطه مربوط به خود باید از آن مراقبت کنند؛ از قاضی گرفته تا روانشناس، مادر، پدر، پدربزرگ و مادربزرگ، مدرسه و… در حوزه مراقبت از بچه مسئول هستند و باید خود را مسئول بدانند که در مواقع حساس ازجمله طلاق والدین باید چگونه برخورد کنند تا کودک آسیب نبیند. بنابراین این تنها وظیفه مادر نیست که چگونه جریان طلاق را برای فرزندش بازگو کند.»
کودک را با خبر طلاق شوکه نکنید
برخی والدین تصمیم میگیرند ماجرای طلاقشان را تا مدتی از فرزندشان پنهان کنند مثلاً بعد از طلاق مادر به کودکش میگوید: “بابا رفته مأموریت و بعضی وقت ها به دیدنت می آید”؛ درواقع با این کار میخواهند کودک آرامآرام به فضا عادت کند و خودش کمکم متوجه طلاق والدینش شود؛ درباره درست یا غلط بودن چنین اقدامی، بابائی میگوید: «بازگو کردن جریان جدایی والدین مسئلهای است که بستگی به سن کودک دارد اما چنانچه مادر یا پدر احساس کنند که اگر کودکشان یکدفعه متوجه طلاق آنها شود ممکن است دچار شوک شود، این روش میتواند ایده خوبی باشد تا آرامآرام این ماجرا به کودک گفته شود. دقت کنید کودکان امروز باهوشتر از آن هستند که متوجه این قضیه نشوند اما بههرحال با طلاق والدین نباید به کودک شوک وارد شود. لازم است ماجرای طلاق والدین، کمکم و بهتدریج به کودک گفته شود.»
بابائی تأکید میکند: «لازم نیست برای گفتن ماجرای جدایی به کودک از لفظ طلاق و جدایی استفاده شود؛ این الفاظ خیلی برای کودکان قابلدرک نیست. والدین میتوانند جریان طلاق را اینگونه بازگو کنند که ما به هر دلیلی تصمیم گرفتیم که دیگر در یکخانه باهم زندگی نکنیم. توجه داشته باشید که اصلاً نیازی نیست که جزئیات طلاق و دلیل جدایی برای کودک شرح داده شود؛ زیرا گفتن این موارد استرس و اضطراب مضاعفی را به کودک وارد میکند.»
پایان تلخ بهتر از تلخی بیپایان است
به گفته بابائی، جدا شدن والدین میتواند بر روحیه بچهها اثر بدی بگذارد. احساس طرد شدن تنها ماندن و نداشتن خانواده معضلی است که خیلی از بچههای طلاق را اذیت میکند اما دقت کنید زندگی در کنار والدینی که مدام در حال دعوا و تنش هستند و کودک همیشه شاهد بیمهری والدین نسبت به یکدیگر بوده، بدتر از طلاق است؛ بنابراین، اگر والدین قبل از طلاق با یکدیگر دعوا و تنش داشته باشند، آثار طلاق بهتر از زمانی است که والدین در یکخانه زندگی میکنند اما مدام با یکدیگر درگیری لفظی و فیزیکی داشته باشند.
بعد از طلاق کودکتان را یتیم نکنید
متأسفانه برخی از والدین بعد از طلاق در اغلب موارد خشمشان از یکدیگر را سر کودکشان خالی میکنند و فرزندشان را سنگ صبور خودشان قرار میدهند؛ مثلاً مادردائم از پدر و خانواده او بدگویی می کند.بابائی این کار را ظلم بزرگ به بچه میداند و میگوید: «در شرایطی که یک بچه ۵-۶ ساله باید به دنبال بازی و بچگی باشد، در نقش مشاوری قرار میگیرد که باید به درد و دلهای مادر یا پدرش گوش کند.»
این درست است که بعد از طلاق، مادر دچار فشار روانی زیادی میشود و گاهی نیاز دارد با حرف زدن خودش را خالی کند اما چارهاش حرف زدن و درد و دل کردن با کودک نیست: «چنین کودکی نهتنها خانوادهاش را ازدستداده بلکه در یک تعارض وفاداری قرار میگیرد که نمیداند باید جانب چه کسی را بگیرد، مادر یا پدر؛ اگر از پدرش طرفداری کند، خودش را خائن به مادرش میداند و اگر از مادرش طرفداری کند، خودش را خائن به پدرش میداند! اینها عملاً روان کودک را دچار گسیختگی میکند. همچنین این بچهها وقتی به سن بزرگسالی میرسند منطبق با نیازهای گروه همسنوسالان خودشان نیستند؛ ممکن است دوست پیدا نکنند، مهارت اجتماعی خوبی نداشته باشند، درس نخوانند و… چون اینها در دوران کودکی مشغول مادری کردن یا پدری کردن برای پدر و مادر خودشان بودند؛ بنابراین، والدین باید مسائل و مشکلاتشان را باکسی غیر از کودکشان مثل دوست، مشاور، مادر، خواهر و برادر در میان بگذارند.»
او تأکید میکند: «مهمترین اتفاقی که بعد از طلاق، والدین باید به آن توجه داشته باشند این است که همدیگر را در ذهن کودک خراب نکنند. این کار درست مانند این است که کودک را یتیم کنید. کودک باید این اطمینان را داشته باشد که برای همیشه هم پدر و هم مادرش را خواهد داشت.»
بعد از طلاق چطور به سؤالات کودک پاسخ دهیم؟
بعدازاینکه کودک متوجه طلاق والدین میشود احتمالاً سؤالاتی در ذهنش ایجاد میشود؛ مثلاینکه “مامان، بابا بد بود؟ چرا دیگه بابا پیش ما نیست؟! دیگه با هم نمیریم مسافرت؟!” و سؤالات دیگر؛ در رابطه بااینکه والد چگونه باید به این سؤالات پاسخ دهد، بابائی توضیح میدهد: «بهتر است به کودک دروغ گفته نشود؛ مثلاً اگر قرار نیست باهم سفر بروید، این را به کودک بگویید. کما اینکه ما به والدین بالغ تأکید میکنیم که بعد از طلاق سفر و تفریحات سه نفره را برای همیشه تعطیل نکنید و آخر هفتهها جمع سه نفره داشته باشید؛ البته این مسئله متأسفانه در فرهنگ ما خیلی قابلپذیرش نیست و پدر و مادرها بعد از طلاق تصور میکنند که باید با یکدیگر بجنگند ولی تفریح و حتی سفر به خاطر فرزند هیچ اشکالی ندارد و میتواند تأثیر مثبتی در روحیه و آینده کودک داشته باشد.»
بابائی ادامه میدهد: «اگر به هر دلیلی والدین نمیتوانستند بعد از طلاق همدیگر را ملاقات کنند، این مسئله باید شفاف به کودک گفته شود اما دقت کنید باید این اطمینان به کودک داده شود که قرار نیست او پدر یا مادرش را از دست بدهد و هر زمان که نیاز داشت پدر یا مادرش را ببیند میتواند پیش او باشد.»
احساس خلأ در کودکان پس از طلاق
گاهی کودکان بعد از طلاق والدینشان دغدغه این را دارند که حالا در بین دوستانشان فقط من هستم که از پدر یا مادرم جدا زندگی میکنم؛ بابائی دراینباره میگوید: «در طلاق سالم قرار نیست پدر یا مادر از صحنه زندگی کودک حذف شود. اگر کودک با مادرش زندگی میکند، کودک حق این را دارد که با پدرش به مهمانی، تفریح، مسافرت، خرید و… برود.»
او ادامه میدهد: «چنانچه کودک با طلاق والدینش احساس خلأ کرده و تصور میکند که تنها او در بین همسالانش در کنار پدر یا مادرش زندگی نمیکند، در چنین شرایطی والد باید برای او توضیح دهد که فقط تو نیستی که چنین شرایطی داری. در جامعه و کل دنیا هستند بچههایی که با پدر و مادرهایشان زندگی نمیکنند و اینها بچههای موفقی هستند.»
بابایی میگوید در چنین شرایطی حتی میتوان حریم خصوصی را به کودک آموزش داد: «هر چیز خصوصی که در زندگی وجود دارد، قرار نیست به دیگران توضیح داده شود. اینکه ما چقدر پولداریم، پدر و مادر من باهم زندگی میکنند یا نه و… را لزومی ندارد دیگران در جریان قرار بگیرند.»
کودک پس از طلاق والدین، نیاز روانی به وجود پدر دارد
بابائی تأکید میکند: «این را در نظر داشته باشید که وجود روانی پدر در تربیت بچه بهخصوص از سنین ۶-۷ سالگی که بچه اجتماعی میشود، بسیار لازم است و کودک از این سنین به بعد نیاز به چهره پدرانه دارد لذا مادر هیچوقت نمیتواند و نخواهد توانست خلأ نبود پدر را پر کند. مادران باید در دیدار کودک با پدر همکاری داشته باشند و از طرف دیگر به پدرها توصیه جدی میکنم که بههیچوجه از حیات روانی بچه حذف نشوند. اگر این مسئله جدی گرفته نشود کودک در سنین نوجوانی دچار اختلالات و مرزشنکیهای زیادی خواهد شد.»
او ادامه میدهد: «اگر پدر به هر دلیلی در دسترس نیست، باز مسئول آن مادر نیست بلکه جامعه ازجمله مشاور، مدرسه، قاضی و… مسئول است و در اینجا مادر باید یک مرجع پدرانهای فراهم کند چون یک مادر هرچقدر هم کامل و توانمند باشد نمیتواند هم مادر باشد و هم پدر. چهره پدرانه میتواند ناظم مدرسه، پدربزرگ، عمو و… باشد.»
یک مادر مجرد در تربیت فرزند به چه نکاتی باید توجه کند؟
این مدرس دانشگاه در پاسخ به این سؤال میگوید: «تمام نکات و کتابهایی که درباره پرورش فرزند وجود دارد، مادران مجرد باید بخوانند و جایی که نمیدانند حتماً از مشاور کمک بگیرند.»
بابائی تأکید میکند: «مادران مجرد این را در نظر باشند که مراقب خودشان بودن، بزرگترین سرمایهای است که برای فرزندشان میتوانند کنار بگذارند. تجربه طلاق، تجربه راحتی نیست و هزینههای زیادی برای طرفین دارد، به همین خاطر یک مادر علاوه بر آنکه باید آن جراحتها را تحمل میکند باید به فرزندش نیز تغذیه عاطفی دهد، ازاینرو لازم است از یکجایی حمایت بگیرید. بنابراین، بزرگترین چیزی که در سلامت کودک تأثیر میگذارد این است مادر بتواند از اطرافیان حمایت بگیرد تا بتواند آن حمایت و تغذیه عاطفی را به فرزندش انتقال دهد. تغذیه همان حمایتی است که مادر از خانواده خودش، دوستان، مشاور و جامعه دریافت میکند.»
او در پایان میگوید: « پدربزرگ و مادربزرگها، مهدکودکها، مدارس، سیستم غذایی، آموزشی، تأمین اجتماعی و کل سیستم حاکمیت قبل از مادر باید این سؤال را بپرسند که به بچهای که پدر و مادرش از همدیگر جداشدهاند چه باید گفت و چگونه باید برخورد کرد؛ بنابراین، لازم است بهجای آنکه تمام مسئولیت را به دوش یک نفر بگذاریم، سیستم اجتماعی را هم مسئول بدانیم و از آنها بخواهیم بهمنظور حمایت از خانواده ازجمله مادران مجرد گامی بردارند.»
تیپ شناسی بدحجابها در کشور/ گشت ارشاد کجا به کار میآید؟
فهم مسئله حجاب و درک جزئیات این ماجرا نیازمند نگرش دقیق و ریزبینانه است که نمیتوان بدون تشریح ریشههای بدحجابی در جامعه اقدامی موثر در این حوزه کرد.
به گزارش فارس فهم مسئله حجاب در جامعه به دلیل تنوع مسائل اطراف آن کمی سخت شده است. گاهی این دشواری در فهم و یافتن راهکار، دلسوزان این عرصه را به راهکارهای تک بعدی سوق میدهد و گاهی درگیر شدن با ابعاد عمیق و چند لایه این موضوع باعث انفعال و بیعملی میشود. صفر و یکی شدن در هر حوزهای کار را خراب میکند؛ مسئله حجاب هم میتواند مصداق جدی این سیاه و سفید دیدن ماجرا است.
بدحجابی نه یک دلیل دارد که بتوان یک دستورلعمل کلی تجویز کرد و نه هزاران دلیلی که شناساییاش دشوار باشد. البته کار به هر میزان دقیقتر شود نتیجه هم بهتر خواهد بود اما در یک تقسیم بندی کلی میتوان چند دسته شل حجاب و بدحجاب را شناسایی کرد:
اول: نوجوانان: دوره نوجوانی دوره گذار از بحرانهای شناختی و هویتی است. سوالات اساسی انسان در این دوره بروز و ظهور پیدا میکند. نوجوانی سن بلوغ هم است. سنی که هم به جهت هویتی و هم به جهت فیزیولوژیکی انسان سالهای حساسی را سپری میکند. نوجوان از یک سو به دنبال ابراز شخصیت مستقل خود است و از یک سو به شدت نیازمند راهنمایی و توجه. هم روحیه عصیانگری بروز میکند و هم روحیه خودنمایی. برای دختران هم که مسئله ابراز وجود و مورد توجه قرار گرفتن یک مسئله ذاتی است، دوران نوجوانی، دوران اوج گیری این ویژگی شخصیتی است. طبیعی است در چنین دورانی بدحجابی به عنوان یک ابزار خودنمایی و نمایش استقلال مورد توجه نوجوانان قرار گیرد.
روش مواجه شدن با نوجوانان بدحجاب، مدارا و محبت است. نوجوان میخواهد به دلایل مختلف هویت خود را پیدا میکند و معمولا راحتترین روش این هویتیابی یک تقابل برساخته با پدر و مادر و جامعه و … است. مسئله هویتیابی یک نیاز درست و دقیق است که باید یک پاسخ درست هم برایش تعریف کرد. حل کردن سوالات ذهنی، تشخص دادن اجتماعی، تعریف مسوولیتهای متناسب اجتماعی و … میتواند بسیاری از مشکلات این دوره را حل کند.
دوم: اهالی مُد: افرادی هستند که دنبال زیبایی هستند. شیکپوشی و زیبا بودن و … ویژگی این طیف است. این هم تمایل نادرستی نیست، البته میتواند به یک تمایل انحرافی تبدیل شود. در هر حال تمایل به زیبایی یکی از تمایلات درست انسانی است. روایتهای مختلفی از آراستگی ظاهری حضرت رسول در دسترس است که میتواند الگوی آراستگی برای بشریت باشد.
روش مواجه شدن با این طیف نیز اصلاح صنعت مد در ایران است. مسئلهای که قبلا رهبرانقلاب نیز از متولیان امر خواسته بودند تا توجه بیشتری به آن شود.
سوم: عرفی گراها: هم مقید هستند، هم خوش قلب هستند، و هم حتی به تعبیر رهبرانقلاب احتمالا دل در گرو اسلام و انقلاب دارند. اما به طور عرفی در جامعه شل حجاب شدهاند. در دل نیت به شل حجابی نمیکنند اما پوشش عرفی جامعه را در این شیوه میبینند.
روش پاسخ به این طیف نیز آگاهی بخشی از عوارض عرفیگرایی در مسئله حجاب است. دل این افراد مریض نیست. شناخت از وضعیت و دلیل حجاب و فلسفه آن به همراه محبت و رفاقت راهگشا خواهد بود.
چهارم:کاسبان و مانکنها: شبکههای مافیایی که به دنبال سودهای اقتصادی هستند از برخی زنان به عنوان ابزار ترویج یک سبک پوشش استفاده میکنند. برخی زنان پول میگیرند تا یک نوع خاص از پوشش را ترویج کنند. این اتفاق هم دلیل اقتصادی دارد و هم دلایل ضدامنیت ملی.
روش مقابله با این افراد نیز کار دقیق اطلاعاتی و امنیتی است. شبکههای فساد اقتصادی باید به طور دقیق شناسایی و برخورد قانونی محکم با آنها انجام گیرد.
پنجم: بیعفتها: افرادی که امراض روحی و روانی دارند و مرزشان تا روسپیها هم ادامه پیدا میکند در این دسته قرار میگیرند. این طیف هم نه با نظام و انقلاب و اسلام کار دارند و نه با مخالفان و اپوزیسیون و کمپینسازان ضد اسلام.
این طیف هم باید جمعآوری شوند. هم نهادهای امنیتی باید ورود کنند و هم مجموعههای اجتماعی برای کنترل آسیبهای اجتماعی و عوارض ناشی از چنین پدیدههایی باید درگیر ماجرا شوند.
ششم: قانون شکنها: افرادی که به طور مستقیم و با نیت برخورد با قوانین اجتماعی میخواهند با بدحجابی کارشان را پیش ببرند. مسئله این طیف هم خود حجاب نیست. این طیف یک مسئله سیاسی در ایران دارند و آن مقابله با حکومت مستقر در ایران است. بدحجابی تنها یک بهانه است و در اصل آن اقدام سیاسی برایشان موضوعیت دارد.
پاسخ درست به این طیف نیز مواجهه قهری با ماجرا است. اینجا گشت ارشاد، قوه قضائیه و … مسوول هستند و باید اقدام قاطع از خود نشان دهند.
از هویت بخشی به نوجوانان و جوانان تا اصلاح صنعت مد و لباس تا مبارزه با شبکههای مافیایی اقتصادی و برخورد با قانون شکنها طیف وسیعی از دستگاههای فرهنگی و قانونگذاری و نظارتی و امنیتی و انتظامی و … را درگیر خود میکند. همه دستگاهها باید وظیفه خود را به درستی انجام دهند تا مسئله حجاب در کشور به مجرای درست خود برسد. نکته مهم این است که گشت ارشاد در این میان متولی نقش قهری در برخورد با بدحجابی است و نمیتواند جایگزین کارهای نکرده دیگر دستگاههای متولی قرار بگیرد.
در باب غائلهای که در خندوانه رخ داد؛ ضرورت ممیزی کردن ممیزی
بافت اجتماعی امروز کشور و نوع واکنشهایی که به آسیبهای اجتماعی نشان داده میشود، راهکار دیگری را به جز انجام برخی اصلاحات در ممیزیهای سنتی باقی نگذاشته است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا، یکی از غائلههای مهمی که طی ساعات گذشته، حسابی در فضای مجازی، پربازدید شده، حاشیهای بود که در خلال مسابقه قاتیبازی در برنامه خندوانه به وجود آمد.
در این غائله، مهمان برنامه، برای نام پسر با حرف واو، نام وریا را مینویسد و در بخش دیگری از برنامه که به محاسبه امتیازها اختصاص داشت، نام وحید به جای وریا، ثبت شده بود که این اتفاق، خیلی زود توسط مخاطبان تیزبین صدا و سیما به شبکههای مجازی رسید و حاشیهای دیگر را برای این مدیوم به وجود آورد.
رامبد جوان، خیلی سریع به این حاشیه ورود کرد و اعلام کرد که اگر در پخش، مشکلی از این بابت پیش میآمد، تمامی امتیازهای مسابقه به هم میریخت و آنها پیشدستی کردند و قبل از اینکه پخش بخواهد به این مساله ورود کند، خود آنها، این مورد را تصحیح کردهاند.
روابط عمومی شبکه نسیم هم که شرایط را اینگونه دید، با انداختن توپ به زمین خندوانه، اعلام کرد که محدودیتی در پخش اسامی افراد ندارد و این کار، توسط خود برنامه خندوانه صورت گرفته است.
در این موضوع، ۳ مورد مهم نهفته است که در ادامه به هر یک از آنها خواهیم پرداخت:
۱.رامبد جوان و تیمش که نگران حواشی بعد از این اتفاق و برخورد پخش با نام وریا بودند، اگر تنها کمی دقت به خرج میدادند و بخش نوشتن نام وریا را با ضبط دوباره، به وحید تغییر میداد، این حاشیه عجیب شکل نمیگرفت. بنابراین در این مواقع، بیش از استرس، کمی آرامش و تفکر میتواند از بروز خطاهای فاحش بعدی، جلوگیری به عمل آورد.
۲.در نگاه کلان، این اتفاق، از درد بزرگی حکایت دارد که سالها توسط سینماگران ما مطرح شده است و آن، درد خودسانسوری است. یعنی انواع و اقسام ممیزی، هنرمند و سینماگر را به جایی رسانده که پیش از هر اقدامی، به این فکر میکند که ممیزان و مدیران پخش، چه واکنشی در برابر آن دیالوگ یا صحنه خواهند داشت و بدینترتیب مرتکب خودسانسوری میشوند و این اتفاق، قطعا برازنده جامعه فرهنگی کشور نیست. اتفاقی که حتما باید با اعمال برخی اصطلاحات، ترمیم شده و این باور و اعتمادبهنفس به سینماگران ما بازگردد که خود واقعیشان و آنچه در راستای شکل دادن به یک اثر هنری لازم است را به بیرون تراوش دهند.
۳.در نگاه کلانتر، جامعه و مدیریت آن، بیش از آنکه به ترمیم وجوه ممیزی نیاز داشته باشد، به یک آسیبشناسی رفتاری دوطرفه نیازمند هستند. وریا غفوری مانند بسیاری از چهرههای شاخص و حتی مدیران دولتی، نسبت به وضع اقتصادی کنونی کشور انتقادهایی را مطرح کرد که این انتقادهای ساده که روزانه از زبان چهرههای مختلفی میشنویم، با واکنش عجیبی مواجه شد تا نام این فوتبالیست، در جایگاهی دیگر غیر از فوتبال، برجسته شود. این دامنه حساسیتها تا جایی پیش رفته که آوردن نام وریا، به خط قرمز هنرمندان ما تبدیل شده و آنها بر این باور هستند که حتی آوردن نام یک نفر ممکن است ممنوعیتها و مجازاتهایی را به همراه داشته باشد.
بنابراین در شرایط کنونی، یکی از مسیرهای مهم اصلاح اجتماعی کشور، از بحث تغییر در ساختارهای ممیزی میگذرد. با این شیوه، ضمن آنکه یک اعتمادسازی دوطرفه میان نهادهای مدیریتی با جامعه هنری کشور به وجود میآید، اعتمادبهنفس سینماگران در تبیین انگارههای مفهومی مدنظر خود بالاتر رفته که این کار به غنای تولیدات سینمایی و تلویزیونی کشور خواهد انجامید. ضمن آنکه این شاخصه، در شکل کلی نیز به یک اعتمادسازی گسترده میرسد و نگاه مخاطبان به رسانه ملی، سینماگران و مدیران دولتی این حوزه را صمیمانهتر میکند. و حال آنکه آیا این وضعیت، مدنظر مدیران و تئوریسینهای فرهنگی کشور نیست؟ بنابراین جای هیچ اهمالی و تاملی باقی نمیماند که این مسیر مخرب ممیزی کلاسیک، جای خود را به شیوههای نوینی از حذف بدهد که کمترین خسارت و هزینه را برای نظام و مدیومهای پخش داشته باشد.