ربودن پسر ۴ ساله برای تسویه حساب
به گزارش «ایران»، رسیدگی به این پرونده از یکم تیرماه بهدنبال مراجعه مرد جوانی به اداره پلیس آگاهی استان البرز شروع شد.
این مرد جوان در حالی که هراسان بود مدعی شد که یکی از دوستانش پسر چهارسالهاش را از مقابل خانهشان در یکی از محلههای مهرشهر کرج ربوده است.
مادر این کودک در تحقیقات پلیسی گفت: دوست همسرم حدود ساعت ۷عصر مقابل خانهمان آمد و با شوهرم کار داشت. وقتی به او گفتم که شوهرم خانه نیست از من یک لیوان آب خواست. پسرم در حیاط در حال بازی بود من که وارد خانه شدم تا برای این مرد آب بیاورم ناگهان متوجه شدم که او پسرم را ربود و از خانه خارج شد. من هم خیلی زود ماجرا را به شوهرم اطلاع دادم.
سرهنگ «محمد نادربیگی» رئیس پلیس آگاهی استان البرز درتشریح جزئیات این آدم ربایی به خبرنگار «ایران» گفت: متهم بهدلیل اختلاف مالی که با پدر کودک داشته است با همدستی یک مجرم سابقه دار سناریوی این آدم ربایی را طراحی و اجرا کرده بودند که با توجه به حساسیت امر، موضوع بهصورت ویژه در دستور کار کارآگاهان اداره جرایم جنایی قرار گرفت.
بررسیهای اولیه حاکی از این بود که فرد گروگانگیر به پدر طفل ربوده شده بدهی داشته و در ازای دریافت پول یک برگ چک بهعنوان رسید به شاکی سپرده بود که با ربودن فرزند این شخص، در ازای آزادی کودک برگه چک را درخواست کرده است.
در ادامه کارآگاهان با انجام اقدامات اطلاعاتی موفق به رد زنی مخفیگاه متهم در یکی از شهرستانهای زنجان شده و پس از تماس با وی از او خواستند کودک را رها کند که پس از ساعتها تلاش و رایزنی اقدامات پلیس مؤثر واقع شده و گروگانگیر طفل ربوده شده را به یکی از آشنایان خود تحویل داده و متواری شد.
سرهنگ نادربیگی با اشاره به تحویل کودک به خانوادهاش، تصریح کرد: تلاش پلیس برای دستگیری متهمان ادامه دارد.
نادربیگی به شهروندان توصیه کرد مشکلات مالی و اختلافهای خود را از طریق مراجع قانونی پیگیری کنند تا گرفتار جرایم دیگر نشوند.
کارگردان تئاتر متهم به سرقت گردنبند فوتبالیست معروف
به گزارش «ایران»، ۳۱ خرداد امسال، محمدرضا مهدوی بازیکن پیشکسوت فوتبال در حال عبور از خیابانی در غرب تهران بود که ناگهان یک موتورسوار به او نزدیک شد و در یک لحظه گردنبندش را قاپید. مرد جوان بهدنبال موتورسوار دوید و چند متر جلوتر با او درگیر شد به طوری که کلاه ایمنی سارق از سرش افتاد و خودش نیز به زمین خورد و سپس پای پیاده شروع به فرار کرد. فیلم این سرقت که توسط دوربین مداربسته یکی از مغازههای اطراف محل گرفته شده بود، خیلی زود در فضای مجازی منتشر شد.
انتظار ۲۸ دقیقهای برای سرقت
این بازیکن اسبق تیمهای پرسپولیس و استقلال در رابطه با سرقت گردنبندش گفت: برای معامله خودرو به نمایشگاه اتومبیل یکی از دوستانم رفتم.هنگام خروج از محل در حال عبور از کنار خیابان بودم که آن موتور سوار به سمتم آمد و در یک لحظه رخ به رخ شدیم و بعد گردنبند را از گردنم کشید. وقتی مقابل من قرار گرفت من صورتم را برگرداندم اما او از پشت گردنبندم را کشید. اگر گردنبندم پاره نمیشد احتمال خفگی و بریده شدن گردنم وجود داشت.
او ادامه داد: ارزش گردنبند حدود ۲۰۰ میلیون تومان بود زمانی که گردنبند را از گردنم کشید با موتور از روی پایم رد شد که اگر کفش گرانقیمتم آن روز در پایم نبود استخوان پایم له میشد البته من بیشتر برای کفش گرانقیمتم ناراحت شدم که از بین رفت. من به سمت او رفتم ولی سلاح سردی همراهش بود که قصد آسیب زدن به من را داشت و برای همین او را رها کردم و با سرعت متواری شد و از صحنه گریخت. طبق آنچه که دوربینهای مداربسته نشان دادند سارق ۲۸ دقیقه با موتورش پشت سطل زباله مکانیزه منتظر بوده تا من از نمایشگاه بیرون بیایم.
شاهدی برای سرقت
در تحقیقات صورت گرفته از سوی کارآگاهان اداره پلیس آگاهی تهران و با استعلام شماره پلاک موتور سیکلت، هویت مالک به نام فرشاد شناسایی شد.این در حالی بود که روز بعد از سرقت یک راننده تاکسی به پلیس مراجعه کرد و مدعی شد که سارق گردنبند پیشکسوت فوتبال را شناسایی کرده است. او گفت: در غرب تهران مسافرکشی میکنم و روز حادثه در کنار خیابان ایستاده بودم تا مسافر سوار کنم. ناگهان پسر جوانی که خیلی هراسان بود به سمت من آمد و خواست به او کمک کنم. این در حالی بود که یک نفر از دور او را تعقیب میکرد با خودم گفتم این موضوع مشکوک است و اگر او را سوار کنم ممکن است برایم مشکلی پیش بیاید.
مرد میانسال ادامه داد: اما پسر جوان گفت که با همسرش اختلاف پیدا کرده و برادرزنش در تعقیب اوست. حرفهایش را باور و او را سوار کردم. بعد از طی مسافتی هم از من خواست نگه دارم تا پیاده شود. من از دور چهره شخصی را که دنبال مسافرم میدوید دیده بودم. وقتی همان شب فیلم سرقت گردنبند فوتبالیست قدیمی را در فضای مجازی دیدم تازه فهمیدم من همان سارق گردنبند را سوار کرده بودم. زمانی که تصویر صاحب موتورسیکلت به نام فرشاد، به راننده تاکسی نشان داده شد، مرد میانسال او را بهعنوان سارق گردنبند فوتبالیست پیشکسوت شناسایی کرد.
انکار سرقت
با کنار هم قرار دادن مدارک و شواهد پلیسی، به دستور بازپرس مصطفی تقیزاده، صاحب موتورسیکلت بازداشت شد. اما مرد ۳۴ ساله در تحقیقات منکر سرقت شد و گفت: من مدرک کارشناسی ارشد کارگردانی سینما دارم و ۱۵ سال است که تئاتر موزیکال کار میکنم. حقوق ماهیانهام از ۱۲ میلیون تا ۱۵ میلیون تومان است و دلیلی برای سرقت ندارم.
او ادامه داد: روز حادثه موتورسیکلتم را مقابل خانه پارک کرده بودم اما زمانی که به خیابان آمدم متوجه سرقت موتورم شدم. من به کلانتری رفته و سرقت موتورسیکلتم را گزارش کردم، البته زمان گزارش سرقت موتورسیکلتم چند ساعت بعد از سرقت بود چون دیر متوجه شده بودم.
مرد جوان به دستور بازپرس شعبه پنجم دادسرای ویژه سرقت در اختیار کارآگاهان اداره آگاهی قرار داده شد. در حالی که مرد جوان منکر سرقت گردنبند ۲۰۰ میلیونی است اما اظهارات راننده تاکسی و جا ماندن موتور او در صحنه سرقت؛ احتمال دست داشتن او در سرقت را پررنگ میکند. به دستور بازپرس پرونده قرار است شاکی و تنها شاهد ماجرا و این مرد رو در رو شوند تا حقیقت ماجرا روشن شود.
دوستم را به خاطر ۴۰۰ گرم طلا کشتم
به گزارش «ایران»، رسیدگی به این پرونده از ساعت ۲:۳۰ بامداد روز چهارشنبه ۱۴ مهر سال ۱۴۰۰ با کشف جسد مردی ۵۱ ساله به نام محمود در یک کارگاه طلاسازی آغاز شد. برادر مقتول که جسد را پیدا کرده بود به مأموران کلانتری ۱۰۹ بهارستان گفت برادرش راننده تاکسی بوده و در مواقع بیکاری در کارگاه طلاسازی کار میکرد.
در ادامه مأموران به بررسی جسد پرداختند و مشخص شد که وی با شلیک ۲ گلوله کشته شده است. بدین ترتیب تیم جنایی به دستور بازپرس پرونده تحقیقات خود را برای شناسایی عامل یا عاملان قتل ادامه داده و همچنین در بازرسی از کارگاه مشخص شد حدود ۱۰۰ گرم طلا نیز از داخل کارگاه سرقت شده است. با توجه به سالم بودن درهای ورودی احتمال اینکه جنایت از سوی فردی آشنا صورت گرفته باشد قوت گرفت.
در ادامه تحقیقات و بررسی دوربینهای مداربسته بیرون کارگاه مأموران به دوست مقتول به نام سرژیک مظنون شدند و وی را به اداره آگاهی احضار کردند اما او مدعی شد که از قتل دوستش اطلاعی ندارد، تا اینکه مأموران با بررسی مستندات و دوربینهای مداربسته محل و همچنین تناقضگوییها و پریشانی دوست مقتول به این نتیجه رسیدند که او در این ماجرا نقش دارد. بنابراین وی را ۱۷ روز پس از قتل دوباره احضار کردند و تحت بازجویی قرار دادند اما در حالی که او بازهم قصد داشت تا مأموران را گمراه کند، در ادامه بازجویی بهناچار لب به اعتراف گشود و در تشریح ماجرا گفت: چند ماه قبل به او ۴۰۰ گرم طلا دادم و قرار بود در اسرع وقت آن را برگرداند اما هربار با خونسردی عنوان میکرد که هفته بعد بدهیات را تسویه میکنم اما تسویه نمیکرد تا اینکه شب حادثه با اسلحهای که از قبل به خاطر امنیت خودم خریده بودم به کارگاه طلاسازی رفتم و با دو گلوله او را زدم و پس از آن هم از آنجا خارج شدم و اسلحه را به داخل نهر آب انداختم.
با اعتراف متهم و بازسازی صحنه و همینطور گزارش پزشکی قانونی پرونده برای رسیدگی به شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
جلسه دادگاه
در آغاز جلسه دادگاه، مادر، همسر و دو فرزند مقتول یک به یک به جایگاه رفتند و با طرح شکایتشان خواستار قصاص متهم شدند و عنوان کردند که به هیچ عنوان حاضر به مصالحه و گذشت نیستند.
پس از آن متهم با تغییر اظهاراتش عنوان کرد: من اقلیت مذهبی هستم و ۳۰ سال با محمود دوست و همکار بودم. قتل او یک اتفاق بود و من قصدی برای کشتن او نداشتم.
وی در ادامه به تشریح ماجرای درگیری منجر به قتل پرداخت و گفت: ساعاتی قبل از آنکه به کارگاه طلاسازی بروم با محمود تماس گرفتم و او گفت که میخواهد بدهیاش را تسویه کند. من هم به آنجا رفتم و پس از دقایقی از او خواستم تا ۴۰۰ گرم طلایی که از من گرفته بود را برگرداند که محمود به یکباره کلتی را که مجهز به صداخفه کن بود از داخل کشوی کارگاه درآورد و به سمت من گرفت در همان لحظه باهم درگیر شدیم و من سر لوله تفنگ را گرفتم و به سمت خودش برگرداندم که او ماشه را چکاند و یک گلوله به او خورد. پس از آن در حالی که قصد داشتم تفنگ را از او بگیرم گلوله دیگری شلیک شد و محمود به زمین افتاد و من از ترسم نمیدانستم چه کاری باید انجام دهم. فقط او را به حمام کارگاه بردم و بعد هم طلاها و تلفن همراه محمود را برداشتم و از آنجا فرار کردم.
بعد از این اظهارات قاضی از متهم خواست تا صحنه درگیری را در صحن دادگاه بازسازی کند و پس از آن به متهم گفت: اظهارات شما با اعترافاتتان در مرحله دادسرا متفاوت است و با مستندات علمی و گزارش تشخیص هویت و پزشکی قانونی که گفته یکی از گلولهها از ناحیه پشت کتف وارد و از سینه مقتول خارج شده تناقض دارد.
متهم در پاسخ گفت: واقعیت همان چیزی بود که الان گفتم. در دادسرا به خاطر شرایط روحی ناچار شدم اینگونه اعتراف کنم. من حتی به خاطر عذاب وجدان خودم به پلیس مراجعه و اعتراف کردم.
قاضی گفت: اینگونه نبوده چون مدارک و مستندات در مورد شما آنقدر واضح و کامل بود که مأموران شما را احضار کردند و بعد هم بازداشت شدی. ضمن اینکه شما در مدت ۱۷ روزی که بازداشت نشده بودی با خانواده مقتول رفت و آمد میکردی اما نمیگفتی که قتل کار خودت بوده.
متهم جواب داد: به خاطر دوستی با خانواده محمود خجالت میکشیدم که واقعیت را به آنها بگویم.
قاضی در ادامه متهم را جلوی میزش فراخواند و با نشان دادن دستخط خودش در دادسرا عنوان کرد: در مرحله دادسرا با خط خودت اعتراف کردی که اسلحه را تو به داخل کارگاه بردی و بعد هم از پشت به مقتول شلیک کردی. یعنی به عمد او را کشتی.
متهم پس از اظهارات قاضی سرش را پایین انداخت و گفت: بله واقعیت همان است که در دادسرا اعتراف کردم. من هنوز هم با دیدن خانواده محمود شرمنده میشوم و از کارم پشیمانم و از آنها میخواهم تا من را ببخشند.
پس از آن وکیل متهم به جایگاه رفت و با تسلیم لایحهای عنوان کرد: متهم سابقه کیفری ندارد و سرقتی هم انجام نداده آن چیزی هم که از کارگاه برداشته مقداری بوده که از مقتول طلب داشته با این حال آن را هم پس داده است. از اینرو از محضر دادگاه و خانواده مرحوم میخواهم تا حد امکان در مجازات موکل من تخفیف قائل شوند.
پس از اظهارات وکیل متهم، قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.
کودک ربایی مرد شیشه ای!
آن لحظه وقتی چشمم به موهای بلند دختر خردسال افتاد او را شبیه حیوانی وحشتناک دیدم که قصد داشت به سمت من حمله کند به همین دلیل…
به گزارش تابناک مرد ۲۸ ساله ای که به اتهام کودک ربایی دستگیر شده بود در حالی که بیان می کرد دارای سوابق روانی است به کارشناس اجتماعی کلانتری امام رضا (ع) مشهد گفت: از حدود ۵ سال قبل دچار افسردگی شدم به طوری که زندگی ام تحت تاثیر این ماجرا قرار گرفت.
وقتی سرکار می رفتم دست به اعمال و رفتاری می زدم که بلافاصله صاحبکارم مرا اخراج می کرد در حالی که نمی توانستم با این شرایط سرکار بروم اطرافیانم پیشنهاد کردند شاید اگر با دختری ازدواج کنم و زندگی مستقلی تشکیل بدهم حالم رو به بهبودی برود و از این بیماری نجات یابم. خلاصه مادرم به طور سنتی دختری را برایم انتخاب کرد و من پای سفره عقد نشستم اما درباره بیماری اعصاب و روان چیزی به همسرم نگفتم. این در حالی بود که به طور پنهانی داروهای تجویزی روان پزشک را مصرف می کردم.
اما یک سال بعد همسرم متوجه رفتار و گفتار غیرعادی من شد و سعی کرد برای نجات از این بیماری به من کمک کند. او پس از مشورت با پزشکان سه بار مرا در بیمارستان روان پزشکی مشهد بستری کرد اما این درمان ها فقط یک مسکن موقت بودند چرا که من نمی خواستم آن داروها را مصرف کنم.
در همین شرایط و بنا به پیشنهاد یکی از دوستانم به مصرف مواد مخدر صنعتی روی آوردم به گونه ای که خیلی زود معتاد به شیشه شدم و رفتارهای توهم انگیز من شدت گرفت. در همین روزها همسرم نیز که دیگر خسته شده بود و همه تلاش هایش را بی نتیجه می دید مرا ترک کرد و به خانه پدرش رفت.
از سوی دیگر من که تکیه گاهم را از دست داده بودم به مصرف بیشتر شیشه ادامه دادم چرا که دیگر هیچ حامی و پشتیبانی نداشتم به همین دلیل یک روز پس از مصرف مقدار زیادی مواد مخدر صنعتی از منزل خارج شدم و به اطراف میدان بیت المقدس آمدم عده زیادی از مردم را می دیدم که در خیابان حرکت می کردند در همین هنگام چشمم به یک حیوان عجیب با موهای بلند افتاد در حالی که می ترسیدم آن حیوان وحشتناک به سوی من بیاید خودم به او حمله کردم تا آن را از بین ببرم ولی موفق نشدم زمانی که در کلانتری به خودم آمدم تازه متوجه شدم که آن حیوان وحشتناک دختر ۳ ساله ای با موهای بلند بود که به همراه خانواده اش از پاکدشت به مشهد مسافرت کرده بودند.
من آن کودک را در آغوش گرفته بودم تا از محل دور کنم اما مادرش به من رسید و کودک را به سمت خودش می کشید که با سروصدای او مردم مرا گرفتند و مامور انتظامی که در اطراف میدان بیت المقدس مستقر بود کودک را از دستم گرفت و مرا به کلانتری آورد.
با توجه به اهمیت موضوع و عوارض خطرناک رها شدن بیماران روانی در شهر، این ماجرا با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ سید عباس شریفی (رئیس کلانتری امام رضا (ع)) مورد واکاوی و کنکاش های پلیسی قرار گرفت.