گزارش/ پای کودکان را به این بحران باز نکنید

اعتیاد نوجوان‌ها؛ بدون بو، بدون دود! / ناس را بشناسید

می‌دانید فرزندانتان در حالی که درست بغل دست شما نشسته‌اند ممکن است در حال مصرف ناس باشند و شما روحتان هم خبر نداشته باشد؟ می‌دانید این ماده سبزرنگ نه دود دارد و نه بو، اما مصرف مداومش می‌تواند اثرات اعتیادآور برای مصرف‌کننده داشته باشد؟ ناس به سهولت، مثل نقل و نبات، در تهران خرید و فروش می‌شود.

مخدر ناس

«ناس … ناس مرغوب» صدای مبهمی که به سختی در ترافیک پرهیاهوی میدان ونک شنیده می‌شود، صدای پسرکی لاغراندام با مو‌های کوتاه‌شده بوکسوری و شلوار شش‌جیب است. در میان جمعیتی که در حاشیه میدان ونک در حال تردد هستند دنبال مشتریان خاص خود می‌گردد.
بسته‌ای چند؟ «۱۰۰ گرمی ۵ هزار تومان… مرغوب مرغوبه…» از جیب شلوارش چند بسته پودر سبز رنگ بیرون می‌آورد، فارغ از هر ترس و نگرانی، چرا که معتقد است «فروش ناس آزاد است!»
روز که به سمت غروب می‌رود، سرو کله مشتریانش هم پیدا می‌شود. اغلب کارگران ساختمانی افاغنه‌ای هستند که در همین حوالی مشغول کارند. در چشم به هم زدنی حدود ۵۰ بسته را می‌فروشد و با خنده می‌گوید: «ناس اینجا روی زمین نمی‌ماند.» صدای خنده‌اش در میان بوق ممتد خودرو‌ها گم می‌شود. سرکیف است و همین ما را برای گفتگو با او ترغیب می‌کند. نامش «نادر» است. ۲۱ ساله. ۶ سال می‌شود که ساکن ایران است. در حالی که بسته‌ای را باز می‌کند و از آن پودر سبز رنگ زیر زبانش می‌گذارد، می‌گوید: «بازار اصلی ناس در بازار حضرتی و دور میدان مولوی است. ما فروشنده‌های ناس هستیم که در خیابان‌های شهر پراکنده‌ایم و در میادین اصلی اغلب مشغول فروش هستیم. درست است عمده طرفداران ناس را افاغنه تشکیل می‌دهند، اما در بین ایرانی‌ها هم طرفداران خاص خود را دارد.»
از میدان ونک تا تجریش، از آزادی تا چیتگر، از میدان انقلاب تا تئاتر شهر و از راه‌آهن تا میدان بهمن، به گفته نادر، فروشنده‌های ناس هر روز بالغ بر ۵۰۰۰ بسته ناس را می‌فروشند: «خیلی از این کارگر‌ها هنگام برگشت به خانه یا زمان استراحت در محل خوابگاه گذرشان به بازار امین‌السلطان نمی‌خورد، به خاطر همین از دستفروشان ناس مورد نیاز خود را تأمین می‌کنند.» او ماهانه از بابت فروش ناس چیزی حدود ۴ میلیون تومان دستمزد می‌گیرد؛ فقط برای ۴ ساعت کار نیمه‌وقت!

اینجا مرکز خرید و فروش عمده ناس است

تعریف‌های نادر از بازار امین‌السلطان و رونق فروش ناس ما را به این منطقه می‌کشاند. صد قدم مانده به بازار قدیمی، جمعیت زیادی از مهاجران افغانستانی دیده می‌شوند. با چمدان‌هایی بزرگ و کوچک که سوغات اغلبشان مواد غذایی تهیه‌شده از بازار مولوی‌ست. زن و مرد، پیر و جوان، هرکسی سایه‌ای کوچک پیدا کرده به آن پناه برده‌اند و برخی‌ها از فرط خستگی در میان چمدان‌ها خوابشان برده است. کمی جلوتر، در ورودی بازار حضرتی، تعداد دستفروشان ناس آنقدر زیاد است که آدمی را میخکوب می‌کند. بساط‌های کوچک و بزرگ ناس روی زمین، در میان حجره‌های بازار و هر گوشه و کنار که چشم بیندازی دیده می‌شود. روی بسته‌های وارداتی ناس، به انگلیسی، نوشته شده آن را زیر لب بگذارید و لذت ببرید! حالا چه لذتی؟ سرخوشی ناشی از ناس بنا به اذعان معتادانش با چنین حالاتی توصیف می‌شود: سرگیجه، تغییر ناگهانی فشارخون، لرزش بدن و از بین رفتن تعادل رفتاری و حرکتی!
در میان دستفروشان و دلالانی که در این بازار رفت و آمد دارند، عده‌ای برای خود صاحب‌منصب‌اند و به احترامشان کسی روی حرفشان حرف نمی‌زند، «یار جمال» یکی از این صاحب‌منصبان دلال در بازار امین السلطان است. با ریش‌های بلند و مواج، تیشرتی گشاد و شلوار پلنگی هشت‌جیب. خط و خال مهرشده بر بازوهایش بر ابهت او افزوده. وقتی درباره فروش ناس دربازار امین‌السلطان می‌پرسیم، با نگاه زیر چشمی براندازمان می‌کند و دستی بر محاسن مرتبش می‌کشد و با بادی که به ته حلقش انداخته می‌گوید: «امین‌السطان مرکز خرید و فروش ناس است. البته داخل مغازه‌های بازارچه، کیف و کفش، پارچه، ساک و چمدان، حبوبات و انواع چای خشک هم عرضه می‌شود، اما جنس ثابت همه کسبه ناس است. حالا که مغازه‌ها تعطیل‌اند، خریداران ناس بیشتر شده و کسب و کار‌ها بیشتر از گذشته رونق گرفته است.»
فروش مواد مخدر

امرار معاش از راه فروش ناس

«مالک» هم فروشنده ناس است و به گفته خودش، سال‌های زیادی است که از این راه امرار معاش می‌کند. او اهل کشور افغانستان است و می‌گوید: «ناس همه‌جا پیدا می‌شود، اما ناس‌هایی را که من می‌فروشم از افغانستان می‌آورم و بسیار مرغوب‌اند. اما هستند فروشنده‌هایی که این ماده مخدر را از استان‌های مختلف کشور از جمله «کرمان» و «اصفهان» تهیه می‌کنند و در اختیار مصرف‌کنندگان قرار می‌دهند.»
بازار ناس اینجا حسابی داغ است. آن هم آزادانه و بدون ترس از هر قانونی. فروشنده‌ها می‌گویند سال‌های گذشته خیلی سعی کردند ناس را نوعی مخدر اعلام کنند تا خرید و فروشش در بازار محدود شود، اما شدنی نیست؛ چراکه ناس سیگار افغانستانی‌هاست و افاغنه معتقدند ناس دندان‌ها را محکم می‌کند. احمد که این نظریه را درباره ناس مطرح می‌کند خودش دندان‌های زنگارگرفته و نامرتبی دارد، اما باز تاکید می‌کند که ناس مصرف‌کنندگان را سرکیف می‌آورد.
چرا ناس خاطرخواه دارد؟
البته، این‌طور که افاغنه می‌گویند، ناس به خاطر نداشتن دود انتخاب اول مشتریانش است. به گفته احمد، ناس هم مانند سیگار «نیکوتین» دارد، اما نیاز به دود کردن نیست و برای همین مشکلی برای ریه‌ها ایجاد نمی‌کند. همین مزیت است برای کسانی که اولاً با دود مشکل دارند دوما در محیط کار یا خانه نمی‌توانند سیگار مصرف کنند؛ که جوان‌های ایرانی از این دسته‌اند.»
از همه این‌ها که بگذریم قیمت مناسب ناس در برابر سیگار، دلیل دیگر استقبال از این محصول افغانستانی است. به گفته احمد: «پاکت‌های سیگار حداقل بین ۸ تا ۳۵ هزار تومان قیمت دارند، در حالی‌که ناس فقط ۵ هزار تومان است. یک بسته ۱۰۰ گرمی ناس برای ۲ روز کافی است و مصرف‌کنندگان با ۵ هزار تومان می‌توانند مواد ۲ روزشان را تأمین کنند.»
درست است این ماده بیشتر از سوی افغانستانی‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد، اما در میان خریداران ناس، جمعیت جوان و حتی نوجوان‌های ایرانی هم کم نیست. بچه‌هایی که ناس را انتخاب کردند، چون قابلیت استعمال بدون دود کردن را هم دارد؛ کافی است ناس را زیر زبان بگذارند در حالی که کنار خانواده نشسته‌اند! بازار داغ ناس‌فروشی در سایه کرونا نگران‌کننده است. بازاری که سال‌های سال در یکی از آسیب‌خیزترین محله‌های شهر تهران دایر است و این روز‌ها بوی اعتیاد هم می‌دهد.

آیا ناس اعتیادآور است؟

سال‌های سال است اعتیادآور بودن ناس محل بحث و اختلاف نظر خیلی از کارشناسان است و همین مسئله باعث شده تا طرح‌های پلیس در جمع‌آوری بساط ناس‌فروشان اغلب ابتر بماند. «احسان حسینی»، کارشناس حوزه موادمخدر، می‌گوید ناس به واسطه داشتن نیکوتین و حالت شادی‌آوری که به فرد مصرف‌کننده می‌بخشد مورد استقبال قرار می‌گیرد و مصرف مداوم آن فرد را به سمت کشیدن سیگار و تجربه سایر موادمخدر ترغیب می‌کند. یکی از خطر‌های فروش آزادانه ناس در شهر، تهدید نوجوان‌هاست. بچه‌هایی که به راحتی می‌توانند این مواد را در کنار خانواده بی‌آنکه کسی متوجه شود استفاده کنند و سرخوشی حاصل از آن، مصرف این ماده را از سوی آن‌ها بیشتر و بیشتر کند. مسئله‌ای که متأسفانه از سوی مخالفان اعتیادآوری ناس به هیچ‌وجه جدی گرفته نمی‌شود.

مخدری که محرک است، اما ممنوع نیست

«احمد فرجی» درمانگر اعتیاد در گفتگو با همشهری آنلاین می‌گوید ناس یک مخدر محرک است، اما از آنجا که در لیست مواد ممنوعه قرار ندارد، بدون محدودیت خرید و فروش می‌شود.
او مواد تشکیل‌دهنده ناس را توتون، تنباکو و آهک برشمرده و معتقد است این ماده قلیایی نوعی محرک است و باید عرضه آن در جامعه محدود شود، چراکه متأسفانه اغلب مشتریان این مواد نوجوانان و جوانان زیر ۳۰ سال هستند که با استعمال مفرط این مواد که قیمتش از سیگار هم کمتر است، دچار مشکلات مختلف سلامتی می‌شوند.
او سهولت دسترسی را نخستین تهدید جدی ناس برای جامعه می‌داند و هشدار می‌دهد: «عرضه گستره این مواد در جامعه، ارزان بودن آن و همچنین بی‌بو و بی‌دود بودنش باعث می‌شود که بچه‌ها زیر پوستی در کنار پدر و مادر به مصرف این ماده محرک اعتیاد پیدا کنند و اعتیاد به ناس مقدمه اعتیاد به مواد روانگردان خواهد بود.»
این درمانگر اعتیاد با بیان اینکه جرم محسوب نشدن خرید و فروش ناس ریشه در یک خلأ قانونی دارد تأکید کرد: «ناس کالای قاچاقی است که به راحتی در مغازه‌ها و توسط دستفروش‌ها به فروش می‌رسد. از طرف دیگر، با توجه به موضوع تأثیرپذیری افراد در اعتیاد از گروه همسالان، ناس زنگ خطری در بین این گروه برای سوق یافتن آن‌ها به سایر موادمخدر است. بسیاری از خانواده‌ها نسبت به مضرات ناس آگاهی ندارند و تصور می‌کنند که این ماده مخدر نبوده و اعتیادآور نیست.»

پای کودکان را به این بحران باز نکنید

هدی‌سادات پاک‌نهاد
پای کودکان را به این بحران باز نکنید

از دست دادن شغل، افزایش کرایه‌خانه، چند برابر شدن قیمت اجناس، انباشت بدهی و… واقعیت‌های دنیایی هستند که ما در آن زندگی می‌کنیم آیا  در میان گذاشتن مشکلات مالی با کودکان درست است یا تبعاتی جبران ناپذیر دارد؟

به گزارش ایرنا کودکان به‌طور باورنکردنی ادراکی هستند، آن‌ها می‌توانند استرس والدین و تغییر خلق‌وخوی آن‌ها را درک کنند. درک این نشانه‌ها بدون توضیح از طرف والدین می‌تواند منجر به سردرگمی، ناامنی، استرس، اضطراب و مشکلات فیزیولوژیکی در کودک شود. اگر شما والدینی هستید که به افراد زیادی بدهکارید یا دخل‌وخرجتان باهم همخوانی ندارد، احتمالاً فرزندتان متوجه تغییر در نحوه خرج کردن شما شده است اما اینکه آیا باید این مسئله را مستقیماً با کودکتان در میان بگذارید یا نه موضوعی است که درباره آن با دکتر زیبا ایرانی روانشناس کودک، عضو هیئت‌علمی دانشگاه و  مؤسس مرکز تخصصی روانشناسی و مشاوره خانواده ایرانی به گفت‌وگو پرداختیم. او نکات و دستورالعمل‌های کاربردی مهمی درباره این موضوع برای ما دارد.

پای کودکان را به این بحران باز نکنید

بیان مشکلات مالی باعث اضطراب کودک می‌شود

غالباً روانشناسان معتقدند که بهتر است مسائل و مشکلات مالی با کودکان در میان گذاشته نشود زیرا طرح مشکلات مالی در حدود و اختیارات کودک نیست و باعث تولید استرس و نگرانی در کودک می‌شود. همچنین ممکن است در کودک باورهای غلطی درباره پول و مسائل مربوط به آن‌ها شکل بگیرد که این مسئله در بزرگ‌سالی مشکل‌ساز خواهد شد؛ به‌طور مثال، ممکن است کودک دچار مادی‌گرایی شود و این‌گونه فکر کند که پول حلال تمام مشکلات است و وقتی کسی پول نداشته باشد مشکلات زیادی برایش ایجاد می‌شود.

واقعیت این است که مشکلات اقتصادی و مالی در تمام خانواده‌ها وجود دارد و مشکلات اقتصادی به‌نوعی جهانی شده است؛ ممکن است در یک‌شب تغییرات زیادی در قیمت‌ها ایجاد شود اما ما باید این را در نظر داشته باشیم که کودکان متوجه استرس والدین می‌شوند و این استرس به آن‌ها منتقل خواهد شد لذا بهتر است حتی در زبان بدن هم این مشکلات را خیلی ابراز نکنیم؛ مثلاً دائماً اخبار بد اقتصادی و سیاسی را در منزل و در حضور کودک بازگو نکنیم.

 

متناسب با سن کودکتان با او صحبت کنید

بهتر است با توجه به سن کودک، با او بحث‌های مناسبی را به‌صورت صادقانه داشته باشیم. برای انجام این کار لازم نیست درباره مشکلات اقتصادی و بالا رفتن قیمت‌ها صحبت کنید بلکه می‌توانید با همدلی اعضای خانواده درباره مدیریت خرج کردن پول و غلبه بر رفع مشکلات مالی صحبت کنید. گاهی اوقات مطرح کردن مشکلات مالی و گرانی برای افراد باعث تخلیه هیجانی و سبک شدن می‌شود اما بدون آنکه متوجه باشیم با این کار به فرزندمان لطمه وارد می‌کنیم.

از ادبیات مثبت استفاده کنید

ممکن است ما دچار مشکلاتی مثل از دست دادن شغل، نحوه کاهش هزینه‌ها و تغییر محل زندگی به دلیل مشکلات مالی شویم که در این صورت باید بدانیم چگونه این مسائل را با فرزندمان در میان بگذاریم.

چنانچه شغل خود را از دست دادید بهتر است به فرزندانتان بگویید که در حال حاضر دنبال شغل جدید هستید و ممکن است پیدا کردن آن شغل کمی زمان‌بر باشد؛ همچنین اگر کسب‌وکاری دارید که رونق چندانی ندارد یا کساد شده، می‌توانید به فرزندتان بگویید که دنبال پیدا کردن راه‌هایی برای بهبود کسب‌وکارتان هستید. درهرحال نیازی به توضیح جزئیات نیست و فقط کافی است که به آن‌ها این اطمینان را بدهید که در حال رفع مشکلات هستید.

 

برای کاهش هزینه‌ها نیز به فرزندتان بگویید که باید تفریحات را محدود کنیم، کمتر به رستوران برویم و لباس اضافه نخریم. درواقع والدین باید دقت کنند که به‌جای تأکید بر مشکلات مالی و عواقب ناخوشایند خرج‌های اضافی، به فرزندشان بگویند که این‌ها می‌تواند راه‌حل‌هایی باشند که ما موقتاً برای رفع مشکلاتمان استفاده کنیم.

اگر برای مسائل مالی مجبورید منزل یا مدرسه فرزندتان را تغییر دهید یا به شهر یا کشور دیگری مهاجرت کنید همیشه این اطمینان را به فرزندتان بدهید که تمام اعضای خانواده کنار هم هستید و تلاشتان را می‌کنید تا در محل زندگی جدید بهترین امکانات را فراهم کنید. کودکان باید بدانند که این ویژگی کنار هم بودن خانواده هیچ‌وقت تغییر نخواهد کرد.

اگر فرزند ما به سن نوجوانی رسیده تا حدودی مسائل و مشکلات مالی را درک می‌کند، ازاین‌رو بهتر است والدین هزینه اجاره منزل، خوردوخوراک و سایر موارد ضروری را با او در میان بگذارند و در محاسبات از او کمک بخواهند. این کار باعث می‌شود نوجوان واقعیت‌گرا شده و متوجه مدیریت هزینه‌های ماهانه خانواده بشود.

خط قرمزهای مالی که نباید درباره آن‌ها با کودک صحبت کرد

برخی خط قرمزها در خصوص مسائل مالی وجود دارد که بهتر است درباره آن‌ها با کودکان صحبت نشود مثل‌اینکه حقوق ماهانه والدین چقدر است، درآمد پدر بیشتر است یا مادر، پس‌انداز خانواده چقدر است، شرایط زندگی سایر خانواده‌های فامیل چطور است و… زیرا کودکان در سن زیر نوجوانی ازنظر منطقی قدرت تشخیص و تحلیل ندارند و جز اضطراب و استرس چیز دیگری برایشان دست‌آور  نخواهد داشت.

به‌طور کل این‌طور نتیجه می‌گیریم که نباید مدام در برابر کودکان از نداشته‌ها گلایه کرد. باور کنیم که کودکان نمی‌توانند مشکلات ما را تسکین دهند و اگر آن‌ها یک بسته کمتر خوراکی بخرند، مشکلات ما حل نخواهد شد. تا جایی که می‌توانیم باید تلاش کنیم باوجود مشکلات اقتصادی و مالی، نیازهای اولیه و کوچک بچه‌ها را برآورده کنیم و آن‌ها را دچار تنش نکنیم. به آن‌ها بگوییم که مقدار و مبلغ پول خیلی مهم نیست بلکه مهم نحوه خرج کردن و مدیریت آن است و هرکس باید با توجه به توان مالی خود هزینه کند.

 

 

 

 

قدیمی‌ترین فرش ایرانی کجاست؟

نمونه‌های بسیاری از فرش ایرانی در موزه‌های معروف جهان در معرض بازدید عمومی قرار دارد، اما قدیمی‌ترین فرش ایرانی جهان با قدمت ۲۵۰۰ سال در موزه آرمیتاژ در روسیه نگهداری می‌شود.

به گزارش خبرنگار صنایع‌دستی ایرنا، فرش از اصلی‌ترین نمادهای هویت و فرهنگ ایرانی است؛ از امسال ۲۰ خردادماه همزمان با روز جهانی صنایع‌دستی به عنوان روز ملی فرش دستباف نام‌گذاری شده است. فرش دست‌باف ایران محصول جامعه‌ای است که از برکت تمدن و گستردگی جغرافیایی آن، نه تنها تحولات عمده و ساختاری خود را مرهون اشکال مختلف زندگی اجتماعی است؛ بلکه ویژگی‌های منحصر به فردی دارد که آن را به عنوان هنر ناب مردمی ایران متمایز می‌کند.

هنر قالی‌بافی در زمان سلجوقیان و ایلخانان رونق فراوانی به‌ویژه در آذربایجان داشت. در دوره تیموریان و صفویان این هنر سیر صعودی و تکاملی طی کرد به ویژه در دوره صفویه که نقشه جدید از جمله قالی‌های سجاده ای، نقش گل و نقوش طبیعی، ترنج و لچک، حیوانات، گل شاه عباسی و نقوش بسیار دیگر معمول شد. در این دوره تنوع رنگ و استفاده از ابریشم ظرافت خاصی به قالی ها داده و کیفیت آنها را تا حد «قالی پرده نما» ارتقا می دهد. همچنین از این دوره صدور قالی از ایران به کشورهای دیگر؛ از جمله ترکیه و اروپا آغاز می شود. قالی در این دوره از حالت تفنن خارج و به یک پدیده تولیدی تبدیل و در شهرهایی همچون اصفهان، تبریز، کاشان، کرمان و بخش هایی از خراسان، کارگاه های متعدد تولید قالی راه اندازی می شود.

پازیریک، قدیمی‌ترین فرش جهان در موزه آرمیتاژ

از همان دوران تا کنون سال‌هاست فرش دستباف ایرانی زبان‌زد خاص و عام در جای‌جای جهان شده است؛ نمود فرهنگ و هنر غنی ایرانی در تار و پود قالی توانسته طرفداران بی‌شماری در دنیا پیدا کند، اما قدیمی‌ترین فرش ایرانی کجاست؟ قالی پازیریک نام قدیمی‌ترین فرش ایرانی است که تخمین زده می‌شود در حدود ۲۵۰۰ سال پیش تار و پودهایش به هم گره خورده است. پازیویک نام دره‌ای در روسیه است که این قالی آنجا کشف شده و ابعاد آن ۲*۲ متر مربع است.

این فرش در سال ۱۹۴۹ میلادی توسط سرگی رودنکو باستان‌شناس روس در یکی از مقبره‌های یخ‌زده فرمانروای پازیریک در نواحی جنوبی سیبری به دست آمد و در حال حاضر در موزه آرمیتاژ در سن پترزبورگ روسیه نگهداری می‌شود. رودنکو پس از بررسی ساختار فرش و نگاره‌های آن متوجه شباهت زیاد نقش‌مایه‌های این فرش با نقش برجسته‌های تخت جمشید شد. نکته جالب این است که بررسی کارشناسان فرش نشان می‌دهد که از نظر کیفیت و نوع بافت و طرح آن چیزی از فرش‌های امروزی کم ندارد و مشخص است این قالی در جوامع متمدن بافته شده است.

قدیمی‌ترین فرش ایرانی کجاست؟

امیر ولی‌نژاد فیلم مستندی با عنوان زیبا بافته اسرار ساخته است. پژوهشگران شباهتی زیادی در نقش‌های این قالی بانقش برجسته های تخت‌جمشید پیدا کرده‌اند و معتقدند به احتمال زیاد متعلق به ارمنستان کنونی یا بخش‌های شمالی ایران قدیم است.

بخش اول زیبا، بافته‌ اسرار ماجرای شگفت‌انگیز بزرگترین کشف تاریخ فرشبافی در جنوب سیبری و در گور یخ‌زده‌ یکی از فرماندھان مومیامی شده سکاھا، تجزیه و تحلیل «پروفسور رودنکو» کاشف قالی پازیریک بر روی اصلوب بافت و سنجیدن آھا با دیگر آثار بازیافته از آن دوران که مهمترین سند تاریخ فرشبافی از بافته‌ھای ایران ھخامنشی به شمار می‌آید را روایت می‌کند.

بخش دوم به بررسی و تحلیلی در ریتم طرح و فرم ترکیب‌بندی زینت‌بار فرش پازیریک می‌پردازد که آفرینشی است از آمیزش رنگ‌ھا با زیبایی افسونگر که گواه بر چیره‌دستی، بردباری و ھنرمندی خالق خویش دارد و تحلیلی بر اصلوب کمال‌یافته‌ی تکنیک بافت این یگانه فرش گره‌بافته‌ی دنیا که ھمچنان بعد از سه ھزار سال، در بھترین نمونه‌ھای عملی روزگار خویش شاھد آن ھستیم.

بخش سوم هم بازخوانی متن ھن‌ترین قالی دنیا به مثابه‌ سند و کتیبه‌ای از سده پنجم قبل میلاد است؛ دورانی که در تاریخ تفکر بشری، عصر درخشش فلسفه و فرزانگی در تمدن انسانی به حساب می‌آید.

 

معروف‌ترین قالی‌های ایران در موزه های جهان

قالی اردبیل: محفوظ در موزه ویکتوریا و آلبرت لندن، به ابعاد ۱۱.۳۸ متر طول و ۵.۳۰ متر پهنا. این قالی از مقبره شیخ صفی الدین اردبیلی به دست آمده است، از نظر بافت و طرح یکی از نفیس ترین و مشهورترین قالی های جهان است. تاروپود این قالی از ابریشم و به دست مقصود کاشانی بافته شده است.

قالی چلسی: محفوظ در موزه ویکتوریا و آلبرت لندن. این قالی از این رو به قالی چلسی مشهور شده که توسط دلالی از محلی به نام چلسی، به موزه ویکتوریا و آلبرت راه یافته است. طرح های خیالی این قالی با بافت و کار عالی در نهایت زیبایی و اصالت ترکیب شده است. این قالی اصالت و آرامش قالی اردبیل را دارد.

قالی شکارگاه: محفوظ در موزه هنر صنعت اتریش به ابعاد ۶.۹۰ متر طول و ۳.۶۰ متر پهنا که بین قالی های مشهور جهان در مقام نخست قرار دارد. در واقع برخی صاحبنظران معتقدند این قالی نفیس ترین قالی است که یافته شده و تنها فرشی به شمار می رود که تاروپود آن از ابریشم است. این قالی توسط سلطان محمد، نقاش مشهور درباره شاه طهماسب طراحی شده و بافت آن را به کاشان نسبت می دهند، زیرا مردم این شهر به بافتن فرش های ابریشمی عادت داشتند.

قالی سراسر گل و جانور: محفوظ در موزه هنر و صنعت اتریش در وین به ابعاد ۷.۵۰ متر طول و ۳.۲۰ متر عرض. این قالی نیز یکی از نفیس ترین نمونه های موجود از گروه قالی های سراسر گل و جانور و جنس آن از ابریشم است.

از دیگر قالی‌های نفیس ایران که در موزه های جهان نگهداری می شوند می توان به قالی نقش گلدانی در موزه ویکتوریا و آلبرت لندن، قالی نقش ترنج با گل و جانور در موزه پولدی پتسولی میلان، قالی نقش ترنج، لچک، گل و جانور و نوشته در موزه هنری متروپولیتن نیویورک و قالی ترنج و جانور و درخت در موزه های هنرهای تزیینی پاریس اشاره کرد.

 

 

 

 

روایتی هولناک از تجاوز جنسی کومله

روایتی هولناک از تجاوز جنسی کومله

یحیی رحیم صفوی، دستیار ویژه و مشاور عالی فرمانده کل قوا در امور نیروهای مسلح، بخشی از جنایات کومله در سنندج را در سال‌های آغازین پیروزی انقلاب اسلامی بیان می کند.

به گزارش ایرنا، رحیم صفوی در خاطرات خود می گوید: اجازه دهید چند مصداق از اعمال ضدانقلابی گروه‌های ضدانقلاب علیه پاسداران، بسیجیان، ارتشیان، پیشمرگان و مردم بیان کنم. آنها بسیار قسی‌القلب بودند. به طور مثال ماجرای راننده خودم شهید فرقدانی را می‌گویم. صبح زود که برای آزادسازی محور سنندج به کرمانشاه حرکت کردیم، راننده‌ام با ماشین جامانده یا خواب مانده بود و من هم چون ستون را باید حرکت می دادم نمی‌توانستم بمانم. دو سه ساعت بعد از حرکت ما از سنندج به‌طرف کرمانشاه، ایشان به‌تنهایی با جیپ آهوی آبی رنگی حرکت کرد که به ما برسد. جیپ آهو چون تک ماشین بود و نیروهای ضدانقلاب می‌دانستند ما از جیپ آهو استفاده می‌کنیم سر راه کمین گذاشته بودند.

اول ماشینش را زدند و متوقف کردند. بعد این جوان را که بسیار خوش سیما و نورانی بود و چشم‌های سبز و موهای بوری داشت را وسط جاده، دراز خواباندند و درحالی‌که زنده بود با تبر، دست‌وپایش را قطع کردند تا شهید شد.

 قبر دسته جمعی

بعد از آزادی سنندج ما گورهای دسته‌جمعی پیدا کردیم. پاسدارها را درحالی‌که دست‌هایشان را بسته بودند از پشت تیرباران و شهید کرده بودند. اسرایی که از آنها گرفته بودیم ما را بردند و محل دفن دسته‌جمعی شهدایی را که دست‌بسته تیرباران شده بودند نشانمان دادند. من حداقل یک گور دسته‌جمعی دیدم که شاید حدود ۷،۸ نفر در آن بودند.

کلاه دوگوشی

عکس‌هایی که خودشان منتشر می‌کردند را هم می‌دیدیم. مثلاً بسیجی‌های ما را که در روستا اسیر می‌کردند داخل روستا می‌بردند و برایشان کلاه دوگوشی درست می‌کردند. مفهوم کلاه دوگوشی این است که پوست سرشان را از فرق می‌بریدند و آن را روی گوششان می‌بردند. یا این که آن‌ها را زنده به پشت ماشین می‌بستند و در روستاها به روی زمین می‌کشیدند و نشان مردم می‌دادند.

خدعه در برابر ارتش

آن‌ها درباره ارتش هم خدعه کردند. قبل از این که ما در اوایل سال ۱۳۵۹ به سنندج برویم یک یگان ارتش می‌خواست از سنندج عبور کند و به بانه برود. این ها با شورای شهر سنندج که کاملاً در اختیار ضدانقلاب بود صورت‌جلسه کردند که اگر ارتشی‌ها سلاح‌هایشان را در صندوق داخل ماشین بگذارند و بدون سلاح از جاده کمربندی شهر سنندج عبور کنند، کاری به آنها نداریم.

اما یک تیپ ارتش را که فرمانده‌اش سرهنگ نصرتی بود وقتی نیروهای ارتش از جاده کمربندی رد شدند، را زیر آتش رگبار گرفتند و فرمانده شجاع تیپ سرهنگ نصرتی به‌اضافه تعدادی از سربازان و درجه‌داران را شهید کردند.

آن‌ها به عزیزان ارتش رحم نکردند و امضا و قول و قرارشان را زیر پا گذاشتند، یعنی خدعه کردند. صورت‌جلسه را امضا کردند و پذیرفتند نیروهای ارتش بدون سلاح از جاده کمربندی عبور کنند اما به آن‌ها حمله کردند.

مالیات از گاو و گوسفند

درباره مردم باید بگویم وقتی بعد از آزادی سنندج به روستاها از ما استقبال می‌کردند، روستاییان می‌گفتند که ضد انقلاب از ما مالیات می‌گرفت و مثلاً هر خانه به نسبت تعداد گاو و گوسفندی که داشت باید به ضدانقلاب مالیات می‌داد.

تجاوز به دختران کومله

علاوه‌ بر آن هر روستایی باید به ضدانقلاب به‌زور سرباز می‌داد که برای آنها بجنگند.

بعضاً اگر دخترهای روستا یا شهر به این‌ها می‌پیوستند هیچ پدر و مادری حق نداشت برود آنها را از گروهک‌ها جدا کند.

وقتی ما شهر سنندج را آزاد کردیم یک دختر ۱۴ساله را که با گروهک‌ها بود را دستگیر کردیم. پدرش دنبالش آمده بود و می‌گفت من ننگ دارم، این دختر من نیست.

ما دخترهای عضو گروهک‌ها را می‌گرفتیم، اول به پزشکی قانونی می‌فرستادیم تا ببینیم سالم هستند یا نه. متأسفانه به بیشترشان تجاوز شده بود. یک دختری در بازجویی‌ها می‌گفت هر روز چند نفر به من تجاوز می‌کردند و کارد روی شکم من می‌گذاشتند و تهدید می‌کردند اگر به تجاوز تن ندهم مرا می‌کشند.

آن‌ها مقرهایی داشتند که به آن بَلَکه می‌گفتند. وقتی مقرهایشان را می‌گرفتیم انواع قرص‌های ضد حاملگی در آن‌ها وجود داشت. دختر و پسر در این مقرها با هم مخلوط بودند و اصلاً رعایت مسائل انسانی و اخلاقی را نمی‌کردند.

آن چه من گفتم مربوط به شهر سنندج است. خبیث‌ترین گروه های ضدانقلاب در آن دوره هم کومله بودند.

 

 

 

 

فرجام خودربایی دختر برای ازدواج!

روزی که با پیشنهاد نسنجیده و شیطانی جوانی که به خواستگاری‌ام آمده بود نقشه ساختگی فرار از خانه را اجرا کردم تا خانواده‌ام را برای موافقت با ازدواجمان تحت فشار قرار بدهم هیچگاه تصور نمی‌کردم چند ماه بعد این اتفاقات برایم رخ دهد…

 فرجام خودربایی دختر برای ازدواج! به گزارش خراسان، دختر ۱۶ ساله با بیان این که به خاطر عشق‌های پوشالی و هیجانات دوران نوجوانی آینده‌ام را نابود کرده‌ام درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: پدرم کارگر است و به دلیل بیماری اعصاب تحت پوشش بهزیستی قرار دارد اما به هر طریق ممکن مخارج زندگی ما را تامین می‌کند. من هم که یک برادر کوچک‌تر از خودم دارم در کلاس دهم مشغول تحصیل بودم و زندگی آرامی را می‌گذراندم تا این که سال گذشته جوانی که کارگر ساختمانی بود به خواستگاری‌ام آمد اما خانواده‌ام او را شایسته ازدواج با من ندانستند و پاسخ منفی دادند.

با وجود این «کیومرث» دست‌بردار نبود و مدام در کوچه و خیابان مرا تعقیب می‌کرد تا این که بالاخره از طریق یکی از دوستانم شماره تلفن مرا به دست آورد. آن زمان به خاطر این که به صورت مجازی تحصیل می‌کردیم گوشی تلفن همیشه در دستم بود و به تمام پیام‌ها توجه می‌کردم. در این میان کیومرث هم چند پیام عاشقانه برایم فرستاد.

متاسفانه من این ماجرا را از خانواده‌ام پنهان کردم به طوری که سرنوشتم را با همین پنهان کاری تغییر دادم. آرام‌آرام به پیام‌های کیومرث پاسخ دادم و بدین ترتیب ارتباط خیابانی من و او آغاز شد. حالا دیگر کیومرث که مدعی بود عاشق من شده است بیشتر اوقات با یکی از دوستانش در کنار مدرسه منتظر من می‌ماند تا بعد از پایان امتحانات با یکدیگر به خانه بازگردیم و در مسیر با هم گفت وگو کنیم. در یکی از همین روزها کیومرث پیشنهاد کرد باید نقشه فرار تهیه کنیم تا پدر و مادرم از ترس آبروریزی با ازدواجمان موافقت کنند به همین دلیل و درحالی که دچار یک عشق پوشالی و هیجانات دوران نوجوانی شده بودم پیشنهاد او را پذیرفتم و نقشه ساختگی خودربایی را با ترفند کیومرث اجرا کردم.

آن روز او مرا به خانه‌ای در چناران برد که هیچ کس خبری از ما نداشت. در این شرایط من با پدر و مادرم تماس گرفتم و به آن‌ها گفتم کیومرث را دوست دارم در این هنگام کیومرث گوشی را از من گرفت و به پدرم گفت: اگر می‌خواهید آبروریزی نشود باید با ازدواج ما موافقت شود. آن شب پدرم به همراه ماموران انتظامی به در خانه برادر کیومرث آمد تا مرا پیدا کند ولی من و کیومرث پنهان شده بودیم خانواده او نیز مدعی شدند هیچ خبری از ما ندارند. کیومرث پدرم را تهدید کرد که اگر ماجرا را به پلیس اطلاع دهد دیگر دخترش را نمی‌بیند! به ناچار پدر و مادرم با این ازدواج موافقت کردند و من به عقد او درآمدم اما پدرم که به خاطر این رفتارهای احمقانه بسیار عصبانی بود فریاد زد دیگر دختری به نام فریبا ندارد!

چند روز بعد کیومرث که مدعی بود نباید به آداب و رسوم و سنت‌ها توجهی بکنیم مدام مرا در تنگناهای اخلاقی قرار می‌داد و به دلیل مقاومت در برابر خواسته‌هایش کتکم می‌زد تا جایی که گلویم را به شدت می‌فشرد و من تا مرز خفگی پیش می‌رفتم او حتی یک بار تلاش کرد مرا که در پشت بام خوابیده بودم به پایین پرت کند دیگر نمی‌توانستم این رفتارهای خشن و هولناک او را تحمل کنم به ناچار چند بار به پدر و مادرم پیامک دادم که دنبالم بیایند و مرا از دست کیومرث نجات دهند اما پدرم به این پیام‌ها توجهی نکرد و مدعی بود او انتخاب خودت است و باید تنبیه شوی.

بالاخره یک روز اشک‌ریزان به مادرم التماس کردم که دیگر توان کتک‌های کیومرث را ندارم و جانم در خطر است. بعد از این ماجرا پدر و مادرم به منزل پدر کیومرث آمدند و من همه رفتارهای کیومرث را بازگو کردم. آن شب با وساطت پدر شوهرم خانواده‌ام به داخل منزل آمدند ولی کیومرث در اثنای مشاجرات خانوادگی شمشیر بزرگی را از اتاقش برداشت و پدرم را تهدید کرد که شما حق دخالت ندارید وگرنه فریبا را می‌کشم! آن شب من و خانواده‌ام با یک ترفند از خانه آن‌ها فرار کردیم ولی چند روز بعد کیومرث و خانواده‌اش برای عذرخواهی به خانه ما آمدند.

پدرم نیز با این اعتقاد که در زندگی زناشویی گاهی رفتارهای نسنجیده رخ می‌دهد نامزدم را بخشید و آن شب کیومرث در خانه ما ماند ولی در نیمه‌های شب از من خواست همه طلاهایی را که در مدت نامزدی به من هدیه کرده‌اند به او بدهم. وقتی متوجه شد که چند النگو از دستم خارج نمی‌شود ناگهان چنان دستم را فشار داد که استخوان آن را شکست و سپس با ناله و فریادهای من از خانه بیرون رفت. اکنون نیز در حالی برای طلاق اقدام کرده‌ام که خودم می‌دانم فقط یک عشق و عاشقی پوشالی و خیابانی زندگی و آینده‌ام را به تباهی کشاند.

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*