حال ناخوش صندوقهای بازنشستگی در ایران
براساس آمارهای ارائهشده از سوی وزارت رفاه، در ایران ۱۸ صندوق بازنشستگی وجود دارد که درمجموع حدود ۲۳.۶ میلیون مشترک و مستمریبگیر اصلی را تحت پوشش قرار دادهاند.
به گزارش فرهیختگان، چهار صندوق از این ۱۸ صندوق درحال حاضر به پرداخت حقوق و مزایای بازنشستگان خود از محل منابع داخلی قادر نبوده و در قوانین بودجه سالانه مبالغی برای کمک به آنها درنظر گرفته میشود.
براساس جداول بودجه، میزان اعتبارات دریافتی صندوقها از حدود ۳۰ هزار میلیارد تومان در سال ۱۳۹۳ به حدود ۲۱۷ هزار میلیارد تومان در سال ۱۴۰۱ رسیده است. این درحالی است که اعتبار کمکی به صندوقهای دستگاهی ورشکسته همچون صندوق بازنشستگی کارکنان صداوسیما، صندوق بازنشستگی کارکنان هما و… در این آمار لحاظ نشده است. این کمکها عمدتا به سه صندوق بازنشستگی کشوری، لشکری و صندوق فولاد پرداخت شده است.
گرچه سازمان تامین اجتماعی بدون کمک بودجهای دولت حقوق میدهد و اگر هم از دولت پولی گرفته مربوط به مطالبات قدیمیاش است، اما تصمیمات دولت بر روی تحولات این صندوق نیز اثرگذار است. دولت زمانی تصمیم میگیرد حقوق کارکنان و بازنشستگان خود را به طور قابلتوجهی افزایش دهد، اما این موضوع وقتی با اعتراض بازنشستگان تامین اجتماعی روبهرو میشود، بودجهای برای همسانسازی نیست.
حال ناخوش صندوقهای بازنشستگی در ایران
حال وزیری را تصور کنید که با هر منطق و دلیلی دستمزد کارگران را نیز ۵۷ درصد افزایش داده و قاعدتا باید با یک نسبتی، حقوق بازنشستگان را افزایش دهد، اما اینجا دولت وارد میشود و هرچند نمیتواند مصوبه شورای عالی کار در خصوص افزایش ۵۷ درصدی حداقل دستمزد را برگرداند، اما تلاش میکند در تعیین حقوق و دستمزد بازنشستگان دخالت کند.
شاید استدلال دولت این باشد که افزایش قابلتوجه رقم دستمزد بازنشستگان منجر به رشد فزاینده کمکهای دولت به صندوقها میشود، اما هر چه باشد اتخاذ تصمیمات هزینهساز برای دولت از سوی وزیر کار قابلپذیرش نیست. شاید در کنار اظهارات غیرعلمی و جنجالی عبدالملکی، تصمیمات هزینهساز برای دولت و سازمان برنامه و بودجه هم موضوعی باشد که باعث شده دولت پشت وزیرش را خالی کند. ردپای این موضوع را میتوان در اظهارات دولتمردان پس از استعفای وزیر کار مشاهده کرد که با عنوان «کمک به افزایش هماهنگی» یاد میشود.
به این آمارها دقت کنید: «در ایران ۱۸ صندوق بازنشستگی وجود دارد که از بین این صندوق، نسبت پشتیبانی فقط در دو صندوق بالای ۵ است. این صندوقها شامل صندوق وکلای دادگستری با نسبت پشتیبانی ۴۳ و صندوق روستایی و عشایر با نسبت نزدیک به ۱۵ هستند. در سازمان تامین اجتماعی که بزرگترین صندوق بازنشستگی کشور است، این نسبت ۴.۴ و سایر صندوقها کمتر از نیم تا ۳ است.».
اما «نسبت پشتیبانی» چیست و چرا مهم است؟ براساس تعاریف، نسبت پشتیبانی شاخصی است که نشان دهنده وضعیت جریان مالی ورودی به جریان خروجی صندوقهاست و برابر است با نسبت تعداد بیمهشدگان به تعداد پروندههای مستمریبگیران. با این توضیح طبیعی که هرچه اندازه این نسبت بزرگتر باشد آن صندوق از نظر درآمد و هزینه در نقطه مطلوبتری قرار دارد.
براساس پژوهشهای انجامشده، اگر شاخص پشتیبانی به کمتر از ۶.۳ نفر تقلیل پیدا کند، صندوقهای بازنشستگی قادر نخواهند بود براساس منابع نقدی حاصل از دریافت حق بیمه به تعهدات قانونی خود عمل کنند و اگر این شاخص از ۳.۵ نفر کمتر شود، صندوقها روزبهروز به ورشکستگی مالی و اقتصادی نزدیکتر میشوند.
این نسبت میگوید به جز دو صندوق، اغلب صندوقهای بازنشستگی کشور قادر به پرداخت حقوق بازنشستگان از طریق حقبیمه تولیدی ندارند. این عدم توانایی صندوق در پرداخت حقوق بازنشستگان از منابع ورودی حقبیمه بالاخره باید از یک طریقی جبران شود.
اگر صندوقها از ابتدای تاسیس خود منابع را در جای درست سرمایهگذاری کرده باشند، به احتمال زیاد خواهند توانست از پس پرداخت حقوق و مستمری بازنشستگان بربیایند، اما اگر سرمایهگذاریها، سپردهگذاریها و منابع داخلی چندان قابلتوجه نباشد، صندوق یا باید دست به استقراض کند یا باید دولت دستش را بگیرد. این موضوع در صندوقهای بازنشستگی کارکنان فولاد، بازنشستگی کشوری و لشکری از طریق بودجه عمومی تامین میشود و رقم آن در سال ۱۴۰۱ حدود ۲۱۷ هزار میلیارد تومان بوده است.
اما در سازمان تامین اجتماعی موضوع بسیار متفاوت است. در این صندوق دولتها از قدیمالایام حق بیمه سهم سازمان تامین اجتماعی را با تاخیر پرداخت میکردند و بدهی ناشی از آن که به دولت فعلی به ارث رسیده چیزی در حدود ۴۰۰ تا ۴۵۰ هزار میلیارد تومان برآورد میشود. همچنین تا چند سال پیش که شستا (شرکت سرمایهگذاری تامین اجتماعی) به بورس نیامده بود و عملکرد شرکتهای آن شفاف نبود، دولتها منابع آن را منابع خودشان میدانستند و اجاره هرگونه دخالت سیاسی و عزل و نصب و بهکارگیری نیروهای سیاسی و آقازادهها و … را داشتند.
این موضوعات سبب شد بزرگترین صندوق بازنشستگی کشور همه منابع عظیمی که از حق بیمه مردم بود را سرمایهگذاری و پسانداز کند تا امروز دچار بحران نشود. اینکه میگویم بحران، آمارهای آن بسیار نگرانکننده است؛ بهطوریکه درحال حاضر سازمان تامین اجتماعی با بدهی بانکی ۸۵ هزار میلیارد تومان به بانک رفاه روبهرو است. همچنین براساس برآورد سازمان تامین اجتماعی، کسری نقدینگی این سازمان تا سال ۱۴۰۰ به حدود ۷۳ هزار میلیارد تومان رسیده که برآورد میشود این رقم تا سال ۱۴۰۵ به ۳۹۰ هزار میلیارد تومان نیز برسد.
دادههای به دست آمده از استخوان جمجمه این مرد، اطلاعات جالبی را در اختیار میگذارد. ژنوم به دست آمده از این مرد را با بانک اطلاعات ژنتیک بررسی کردند و ۴۱ درصد از اطلاعات ژنتیکی او مشخص شد: ۶/ ۵۱ درصد ژن مردمان آناتولی در همان دوران حیات او و ۵/ ۳۰ درصد ژن عصر برنز ایران (دو تا سه هزار و ۵۰۰ سال پیش از میلاد)، ژن ایرانی مرد پمپئی را تشکیل میدهد. احتمال میرود ژنهای نیکان ایرانی این فرد از طریق آناتولی (ترکیه) به روم رسیده باشد. ۴/۴ درصد دیگر ژنهای به دست آمده از او به دوران انسانهای شکارچی در غرب و فرهنگ یامنایا (Yamnaya culture) است که گستردگی آنها در عصر برنز از شمال دریای سیاه تا اروپا بود.
روزی که برای وقت گذرانی در فضای مجازی پرسه می زدم با جوانی آشنا شدم که گویی سنگ صبور درددل هایم بود. چند ماه بعد در حالی با مرد رویاهایم ازدواج کردم که آن روی سکه نمایان شد و …
به گزارش تابناک، زن ۱۹ ساله که با ظاهری آشفته و اشک ریزان وارد کلانتری شده بود درباره سرگذشت غمبار خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری امام رضا (ع) مشهد گفت: از روزی که خودم را شناختم جز جدل و فریادهای توهین آمیز پدر و مادرم چیزی ندیدم. پدرم مردی معتاد و بیکار بود و توانایی اداره زندگی را نداشت.
آن زمان من ۴ سال بیشتر نداشتم و مادرم که سرپرستی مرا به عهده داشت دست مرا گرفت و به خانه مادربزرگم برد ۲ سال بعد از این ماجرا مادرم نیز با مرد جوانی ازدواج کرد و به دنبال سرنوشت خودش رفت به همین خاطر من در ۶ سالگی در واقع مادرم را هم از دست دادم چرا که ناپدری ام مخالف حضور من در خانه اش بود و این موضوع را آشکارا با مادرم شرط کرده بود در این شرایط من به ناچار زندگی سرد و بی روحی را در کنار مادربزرگ پیرم می گذراندم و از هر نوع محبت و عاطفه ای دور بودم.
با وجود این هر روز کیف مدرسه ام را برمی داشتم و راهی کلاس درس می شدم با آن که دختری افسرده و گوشه گیر بودم و توجهی به درس و مشق نداشتم اما باز هم از هوش بالایی برخوردار بودم و با مطالعه کتاب در شب امتحان نمرات بالایی می گرفتم به طوری که همه معلمانم تعجب می کردند و گاهی نیز مظنون به تقلب می شدم. خلاصه روزگارم به همین ترتیب سپری می شد تا این که حدود یک سال و نیم قبل و زمانی که تحصیل به صورت مجازی بود به خاطر وقت گذرانی و از روی بی حوصلگی در فضاهای مجازی پرسه می زدم در همین جست وجوهای اینستاگرامی بود که به طور اتفاقی با «فرشید» آشنا شدم او جوانی ۳۰ ساله و اهل اصفهان بود ولی با همه این تفاوت سنی خیلی با حوصله و طمأنینه به حرف هایم گوش می داد. گویی سنگ صبور درددل هایم بود و من عشق و محبت را در کلام او جست وجو می کردم طولی نکشید که به فرشید دل باختم و عاشقانه به او ابراز علاقه کردم. ۶ ماه بعد تصمیم به ازدواج گرفتیم و من ماجرا را برای مادرم بازگو کردم.
او با شنیدن این خبر لبخندی زد و خیلی خوشحال شد چرا که دیگر مزاحمی در زندگی نداشت و می توانست به راحتی با شوهرش زندگی کند اما خانواده فرشید از این موضوع بسیار برآشفته شدند و با ازدواج ما مخالفت کردند چرا که ما تفاوت های فرهنگی ، اقتصادی و اجتماعی زیادی با هم داشتیم. با آن که اوضاع مالی پدر فرشید بسیار خوب بود و موقعیت اجتماعی بالایی داشت ولی بیشتر مخالفت آن ها این بود که من فرزند طلاقم و تربیت خانوادگی ندارم! خلاصه با همه این مخالفت ها فرشید به ازدواج با من تاکید داشت تا این که با اصرار او، خانواده اش رضایت دادند و تنها یک شب برای مراسم عقدکنان ما از اصفهان به مشهد آمدند. روز بعد خانه کوچکی برای ما اجاره کردند و به اصفهان بازگشتند.
همسرم نیز در یک شرکت خصوصی مشغول کار شد و من حالا به همه آرزوهایم رسیده بودم و مرد رویاهایم را در کنارم می دیدم اما این خوشی ها و لبخندها خیلی دوام نداشت چرا که فرشید در همان هفته اول زندگی مشترک شخصیت واقعی خود را نشان داد و به قول معروف آن روی سکه نمایان شد.
فرشید مردی بسیار عصبی بود و با هر بهانه ای کتکم می زد و تحقیرم می کرد. او اوضاع مالی پدرش و زندگی آشفته پدر و مادر مرا مدام به رخم می کشید و مرا دختری سیاه بخت و درمانده می خواند. حتی وقتی برای اولین بار به اصفهان رفتم پدر و مادر فرشید مرا به خاطر گم شدن یک فلش متهم به دزدی کردند و تهمت های ناروایی زدند.
آن ها با یک حالت دلسوزی و ترحم گونه می گفتند تو در یک خانواده فقیر به دنیا آمده ای و پدر و مادری هم نداشتی که تو را به طور صحیح تربیت کنند حالا هم اگر برای اولین بار دزدی کرده ای، عیبی ندارد و تو را می بخشیم! با این تحقیرها و سرزنش ها آن قدر سرشکسته می شدم که فقط اشک هایم با من همراهی می کردند.
اکنون نیز مدتی است همسرم مرا به باد کتک می گیرد و از من می خواهد تا تعدادی از دختران دوران دبیرستانم را به خانه بیاورم و با او آشنا کنم. اما من نمی توانم وجدانم را زیر پا بگذارم و دختری را به روز سیاه بنشانم به همین خاطر همسرم فقط با این بهانه که شلوارش را اتو نزده ام باز هم به شدت کتکم زد و تهدید کرد که اگر ظهر به خانه بازگردم و تو را ببینم دیگر زنده نخواهی ماند!
من هم که خیلی ترسیده بودم پس از خروج همسرم از منزل فرار کردم و با راهنمایی یکی از دوستانم به کلانتری آمده ام تا کمکم کنید.گزارش خراسان حاکی است با دستورات محرمانه سرهنگ سید عباس شریفی (رئیس کلانتری امام رضا (ع) ) رسیدگی ویژه به پرونده این زن جوان در دستور کار مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی قرار گرفت.
مجتبی خالدی سخنگوی اورژانس کشور در گفتوگو با خبرنگار حوادث «ایران» درباره جزئیات این حادثه عنوان کرد: ساعت ۱۴:۲۱ روز سهشنبه از مطب پزشک کودکان در خیابان شهید بهشتی تهران تماسی با فوریتهای پلیسی اورژانس گرفته و عنوان شد که دختری ۲ ساله دچار ایست قلبی – تنفسی شده است که بلافاصله یک آمبولانس به همراه دو تکنیسین به محل اعزام شدند. در نزدیکی مطب پزشک تکنیسینها با مادر و مادربزرگ کودک که سراسیمه در انتظار اورژانس بودند مواجه شدند. از آنجایی که در خیابان مذکور محلی برای پارک خودروی آمبولانس وجود نداشت، تکنیسینها به ناچار خودرو را در مسیر خط ویژه اتوبوس پارک کرده و بسرعت خودشان را به مطب پزشک رساندند.
وی در ادامه افزود: تکنیسینهای اورژانس در بدو ورود با کودک بدحال مواجه شدند و بلافاصله به کمک پزشک حاضر در صحنه عملیات احیا را انجام دادند اما دقایقی بعد به این نتیجه رسیدند که احتمال زنده ماندن کودک در بیمارستان به وسیله تجهیزات و دارو بیشتر است. از اینرو یکی از تکنیسینها به همراه پزشک در مطب به عملیات احیا ادامه داده و تکنیسین دیگر برای روشن و آماده کردن خودروی آمبولانس از مطب خارج شد اما لحظاتی بعد وقتی به خودرو رسید در کمال ناباوری دریافت دو لاستیک آمبولانس را پس از بازکردن والپهای لاستیک پنچر کردهاند.
خالدی تصریح کرد: تکنیسین وقتی دید که با آن خودرو امکان جابهجا کردن کودک وجود ندارد بسرعت با مرکز اورژانس تماس گرفت و تقاضای آمبولانس دیگری برای انتقال کودک کرد. با اینکه آمبولانس بعدی هم در اسرع وقت به محل اعزام شد اما وقتی قرار شد که کودک به بیمارستان انتقال یابد معلوم شد که او فوت کرده است.
سخنگوی اورژانس کشور در پاسخ به این سؤال که آیا مشخص شده که چه کسی لاستیک خودروی آمبولانس را پنچر کرده گفت: پس از این حادثه تکنیسینهای ما با پلیس تماس گرفتند و گزارش آن اعلام شد. از طرفی ما هنوز نمیدانیم که به طور قطع چه کسی این کار را انجام داده است. اما یکی از رهگذرانی که شاهد ماجرا بود عنوان کرده که راننده یک اتوبوس عبوری پس از آنکه آمبولانس را در مسیر خود دیده پیاده شده و باد دو لاستیک آمبولانس را خالی کرده و بعد هم رفته است که البته فرد شاهد شماره پلاک اتوبوس را به پلیس اعلام کرده است و ما هم منتظر گزارش پلیس هستیم.
ازدواج عروس ۷۰ ساله با داماد ۸۰ ساله
این زوج سالمند که محمدرضا زکیپور ۸۰ ساله و سکینه کارگر ۷۰ ساله هستند دو هفته قبل به همت خانه سالمندان بهاباد فارس به سفر زیارتی مشهد رفته بودند که با یکدیگر آشنا شدند و پس از بازگشت به شهرشان بهاباد به عقد هم درآمدند.سکینه کارگر در گفتوگو با خبرنگار فارس گفت: داماد فردی متدین و ذاکر اهل بیت است که به شغل کشاورزی مشغول است. او ۶ دختر و پسر، ۲۳ نوه و ۲۰ نتیجه دارد. من هم ۶ فرزند، ۱۷ نوه و پنج نتیجه دارم.مهریه عروس یک جلد قرآن مجید و هشت سکه بهار آزادی به نیت امام هشتم بود. داماد ۸۰ ساله هدف از ازدواج مجدد خود را اهتمام جدی به سنت پیامبر(ص) و رفع تنهایی خود عنوان کرد.
وی تصریح کرد: من خیلی خوشحال هستم. این ازدواج خواست خدا و امام رضا(ع) و فرزندان عروس خانم بود که شکل گرفت.