حوادث/ اعتراف به قتل خیالی پسرخاله/ سرقت میلیاردی حسابدار از انبار / رهایی گروگان نوجوان پس از ۳۴ روز اسارت / اعتمــــاد بی جا زندگی دختر دانش آموز را تباه کرد/

اعتمــــاد بی جا زندگی دختر دانش آموز را تباه کرد

من دختری شاداب و سرحال و دانش آموزی پر جنب و جوش و درسخوان بودم. کلی آرزوهای بزرگ برای خود داشتم و برای رسیدن به آرزوهایم خیلی تلاش می‌‌کردم.
وقتی کرونا شیوع پیدا کرد مجبور شدیم برای ادامه تحصیل به آموزش مجازی روی بیاوریم و من هم مانند دیگر دوستانم برای حضور در کلاس‌های مجازی صاحب یک گوشی مدل بالا شدم. کم کم حضور بی روح در کلاس‌های مجازی و ندیدن دوستانم برایم خسته کننده شده بود و ساعات بیکاری خود را با سرگرم شدن در شبکه‌های اجتماعی و وبگردی می‌‌گذراندم. یک روز به طور اتفاقی در یکی از شبکه‌های اجتماعی با پسری به نام سعید آشنا شدم و برای سرگرمی ، مشغول چت کردن با او شدم.
سعید تمام تلاش خود را می‌‌کرد که با من دوست شود تا اینکه بعد از گذشت حدود یک ماه، من که دختری نوجوان و بی تجربه بودم فریب حرف‌های شیرینش را خوردم و یک دل نه صد دل عاشقش شدم، عاشق حرف‌هایش، چهره جذابش و زندگی لاکچری و با شکوهی که  ظاهراً داشت و عکس‌هایش را برایم می‌‌فرستاد. هر روز با هم چت می‌‌کردیم و من با نزدیک شدن به او از خانواده‌ام و درس و مدرسه دور و دورتر می‌‌شدم. مدتی از دوستی ما در فضای مجازی گذشته بود که سعید به من گفت باید مرا از نزدیک ببیند و من با اشتیاقی بیشتر پیشنهادش را قبول کردم و با هم قرار گذاشتیم.
با کلی هیجان برای دیدن سعید به سر قرار رفتم. کنار دکه‌ای در خیابان به انتظارش ایستاده بودم که ناگهان مردی قوی هیکل با خالکوبی‌هایی روی دستش به من نزدیک شد. او هیچ شباهتی به عکس‌هایی که از سعید دیده بودم نداشت.  وقتی تعجب مرا دید خودش را پسرخاله سعید معرفی کرد و گفت سعید نتوانست خودش بیاید و مرا فرستاده تا تو را پیش او ببرم . من هم بدون هیچ سؤالی سوار ماشین آن مرد غریبه شدم. چند دقیقه ای گذشت از شهر خارج شدیم و به محلی رسیدیم که شبیه به یک رستوران متروکه بین راهی بود.
با هم داخل رستوران شدیم اما ناگهان آن مرد کرکره مغازه را پایین کشید. من که ترسیده بودم پرسیدم پس سعید کجاست؟ چرا مرا به اینجا آورده‌ای که مرد قوی هیکل خنده شیطانی کرد و گفت: دختر ساده‌لوح زودباور … وحشت کرده بودم، می‌‌خواستم فریاد بزنم و فرار کنم اما …
وقتی به خودم آمدم روی صندلی یکی از پایانه‌های مسافربری بودم. از دیدن خودم در آن وضعیت نامناسب آرزو کردم ای کاش می‌‌مردم. چطور می‌‌توانستم با خانواده‌ام روبه‌رو شوم.
مطمئن بودم پدر و مادرم با دیدن من در این وضعیت دق می‌‌کردند. تنها راه را فرار از این شهر می‌‌دیدم. برای همین با اندک پولی که داشتم بلیت اتوبوس گرفتم اما قبل از سوار شدن به اتوبوس از حال رفتم.
ظاهراً خانواده ای که مرا بی هوش در ترمینال دیده بودند با پلیس تماس گرفته و مرا به کلانتری منتقل کرده بودند حالم که بهتر شد، از من شماره تماس پدرم را گرفتند و به پدرم زنگ زدند که دنبال من بیاید. چند روزی است که با هیچ کسی صحبت نکرده‌ام و با اصرار یکی از آشنایان برای مشاوره آمده‌ام. حالا من مانده‌ام و یک عمر پشیمانی و آرزوهایی که در مقابل چشمانم پرپر شدند و مردند.

سرقت میلیاردی حسابدار از انبار

حسابدار قدیمی یک شرکت پس از سرقت اموال از انبار شرکت با پول فروش آنها یک خودرو خرید و بقیه پول‌ها را به حساب همسرش واریز کرد.
به گزارش «ایران»، یکم آبان سال گذشته پرونده‌ای با موضوع سرقت قطعات و لوازم خودرو از انبار یک شرکت تجاری در کلانتری ۱۲۸ تهران نو تشکیل شد که پرونده تحت رسیدگی قضایی قرار گرفت و کارآگاهان دایره مبارزه با سرقت اماکن پایگاه ششم مأمور کشف و پی‌جویی پرونده شدند.شاکی در بیان ماجرا گفت: پس از انبار گردانی و بررسی اموال دپو و موجود در انبار متوجه شدیم تعداد زیادی از اموال شامل انواع لوازم و قطعات خودرو به ارزش تقریبی ۱۰ میلیارد ریال موجود نیست و به همین خاطر با اعلام به پلیس ۱۱۰ اقدام به طرح شکایت کرده و تشکیل پرونده دادیم.
سرهنگ کارآگاه «سیدقاسم موسوی‌فر» رئیس پایگاه ششم پلیس آگاهی پایتخت درتشریح این خبر بیان داشت: کارآگاهان برای کشف حقیقت و شناسایی سارقان، موضوع را به‌صورت ویژه و کاملاً تخصصی در دستور کار قرار داده و عازم محل وقوع جرم شدند که تحقیقات کارآگاهان حاکی از آن بود هیچگونه آثاری از تخریب و به‌هم‌ریختگی مشهود نیست. کارآگاهان با توجه به مشاهدات خود پی به داخلی بودن سرقت می‌برند که با فرضیه داخلی بودن سرقت تحقیقات را آغاز کرده و با جمع‌بندی ادله و سرنخ‌های موجود ارتکاب جرم توسط حسابدار شرکت محرز می‌شود و طی هماهنگی با مرجع قضایی متهم به هویت رسول که از کارمندان قدیمی شرکت بود دستگیر شد.متهم ضمن اعتراف به سرقت گفت: طی هماهنگی با انباردار شرکت اقدام به خروج اموال کرده، بخشی از اموال را در محلی امن و بخش دیگری از آن را به افراد مختلف و با قیمتی بسیار پایین‌تر از عرف بازار به فروش رساندم و با پولش یک دستگاه خودرو خریدم و مبلغی از آن را نیز به حساب همسرم واریز کردم.رئیس پایگاه ششم پلیس آگاهی فاتب در پایان گفت: در ادامه با پیگیری مستمر کارآگاهان تمامی مرتبطین از جمله انباردار و فرد مالخر شناسایی، دستگیر و بخش اعظمی از اموال مسروقه کشف و پس از انتقال به پایگاه تحقیقات لازم پیرامون نقش آنان انجام و اموال مکشوفه طی صورتجلسه تنظیمی تحویل مالباخته شد.
به گفته این مقام قضایی حسابدار سابق شرکت و همدستان متهم با صدور قرار تأمین مناسب روانه زندان شدند.

رهایی گروگان نوجوان پس از ۳۴ روز اسارت

اعضای یک باند که به‌دلیل اختلاف با مردی میانسال برادرزاده ۱۴ ساله او را گروگان گرفته بودند پس از ۳۴ روز وقتی پلیس را در یک قدمی خود دیدند وی را رها کردند.
به گزارش  «ایران» اردیبهشت امسال خبر آدم‌ربایی در یکی از روستاهای شهرستان کوار استان فارس به مأموران پلیس آگاهی اعلام و بلافاصله تیمی از مأموران بررسی موضوع را در دستور کارشان قرار دادند.
مأموران در بررسی‌های اولیه و تحقیقات میدانی از شاهدان عینی مطلع شدند نوجوانی ۱۴ ساله توسط سرنشینان ۲ دستگاه پژو ۴۰۵ و سمند با هویت ناشناس ربوده‌ و از محل متواری شده‌اند.
سرهنگ سیدرحمان هاشمی فرمانده انتظامی کوار در این باره گفت: با توجه به حساسیت موضوع و به منظور حفظ جان نوجوان ربوده شده، مأموران پلیس آگاهی تلاش گسترده‌ای را آغاز کردند و مطلع شدند آدم ربایان به‌دلیل اختلافات مالی با عموی این پسر نوجوان او را گروگان گرفته‌اند.
آدم‌ربایان که در جریان پیگیری جدی پلیس قرار گرفته بودند و عرصه را بر خود تنگ می‌دیدند نوجوان ربوده شده را پس از ۳۴ روز در استان هرمزگان رها کردند و وی در همانجا به سلامت تحویل خانواده‌اش شد.
تلاش برای دستگیری آدم‌ربایان به‌صورت ویژه در دستور کار پلیس قرار دارد.

اعتراف به قتل خیالی پسرخاله

اعتراف مرد شیشه‌ای که با مراجعه به پلیس مدعی شده بود پسر خاله‌اش را به قتل رسانده در تحقیقات تخصصی رد و مشخص شد وی دچار توهم بوده است.
به گزارش «ایران»، ۵خرداد امسال مرد جوانی با مراجعه به یک کلانتری در شهرستان قلعه حسن خان مدعی شد که پسر خاله‌اش را به قتل رسانده است.
مرد جوان که اعتیاد به مواد مخدر داشت در تحقیقات اولیه گفت: پسر خاله‌ام به نام شاپور کارگر ساختمانی بود و در یک برج نیمه ساز در تهران کار می‌کرد. روز حادثه ما باهم در حال شوخی بودیم که او را هل دادم و پسر خاله‌ام تعادلش را از دست داد و سقوط کرد. وقتی او را به بیمارستان رساندیم گفتند مرده است. من قاتل هستم و مرا بازداشت کنید.
مأموران کلانتری در استعلام از پلیس تهران دریافتند چنین موضوعی صحت دارد و روز ۲۹ اردیبهشت یک کارگر بر اثر سقوط از بلندی جان باخته است. بنابراین مرد معتاد را به همراه پرونده به تهران فرستادند تا موضوع در دادسرای تهران رسیدگی شود.
در ادامه بررسی‌ها پرونده به شعبه چهارم بازپرسی دادسرای جنایی تهران به ریاست بازپرس میثم حسین‌پور فرستاده شد.
از آنجا که بررسی‌های اولیه علت سقوط را حادثه معرفی کرده بود در نخستین گام تحقیق از کارگران حاضر در محل حادثه آغاز شد و آنها مدعی شدند شاپور در طبقه همکف برج در حال کار بوده که ناگهان تعادلش را از دست داده و به طبقه منفی چهار سقوط کرده است و به‌دنبال صدای فریاد و سقوط او کارگران خود را به محل رسانده و بعد از انتقال شاپور به بیمارستان او فوت کرده است. درادامه برادر شاپور به دادسرا احضار شد اما وی ضمن رد ادعای پسرخاله‌اش گفت: پسر خاله‌ام در زمان حادثه اصلاً در تهران نبود.
او ساکن یکی از شهرستان‌های شمال غربی کشور است، بعد از این ماجرا پسر خاله‌ام با من تماس گرفت و مدعی شد که برای کاری اداری به تهران آمده است که در آن زمان ما برادرمان را دفن کرده بودیم.
در حالی که بازپرس به تناقض‌گویی در این پرونده پی برده بود بار دیگر به تحقیق از مرد معتاد پرداخت که این بار وی گفت: من در شهر محل زندگی‌مان تعمیرات تلفن همراه دارم و برای انجام کاری به تهران آمدم.
روزی که به تهران رسیدم، متوجه شدم برای پسر خاله‌ام حادثه‌ای رخ داده است بعد به همراه برادرش به محل حادثه رفتیم. از آنجا که من مقدار زیادی مواد مخدر مصرف کرده بودم دچار توهم شده بودم و احساس می‌کردم روحم قبل از خودم به آن برج نیمه ساز رفته و پسر خاله‌ام را کشته است.
یک هفته بعد از مرگ پسر خاله‌ام وقتی داشتم از جلوی خانه پسرخاله‌ام رد می‌شدم با دیدن بنرهای تسلیت مقابل خانه‌اش ناگهان حس کردم من قاتل پسرخاله‌ام هستم به همین خاطر به پلیس رفتم و اعتراف کردم.
با اظهارات مرد شیشه‌ای و با به‌دست آوردن مدارک و شواهدی که نشان می‌داد او در زمان حادثه در محل نبوده است، به دستور بازپرس شعبه چهارم دادسرای جنایی تهران آزاد شد.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*