از عاشقی در پارک تا نامزدی مخفیانه!
اگرچه خانواده نامزدم مخالف ازدواج من و پسرشان بودند اما اکنون که باردار شده ام نه تنها همسرم را مخفی کرده اند تا با من ارتباط نداشته باشد بلکه تهمت های ناروای زشتی نیز به من نسبت می دهند که …
به گزارش تابناک، دختر ۱۶ ساله که برای حفظ زندگی اش دست به دامان قانون شده بود درباره ماجرای ازدواجش به کارشناس اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: فرزند بزرگ خانواده هستم و پدرم در زمینه فروش تنقلات فعالیت می کند و از صبح تا شب در بازار است من هم برای آن که مدارس غیر حضوری بود اوقات فراغت بیشتری داشتم به همین دلیل به پارک نزدیک منزلمان می رفتم و پیاده روی می کردم تا این که روزی در پارک با «فریدون» آشنا شدم. او همواره در کنارم می نشست و به من ابراز علاقه می کرد تا این که شماره تلفنم را به او دادم و این گونه ارتباط ما آغاز شد.
آن روزها پدرم به خاطر شرکت در کلاس های مجازی برایم گوشی هوشمند خریده بود و من هم یکسره با فریدون چت می کردم. چرا که او ادعا می کرد قصد ازدواج با مرا دارد و ما در کنار هم خوشبخت خواهیم شد. مادرم که متوجه استفاده غیرمتعارف از گوشی تلفن شده بود مرا سرزنش می کرد اما من که می دانستم مادرم تحصیلات ابتدایی دارد و از فضای مجازی چیزی نمی داند داشتن تکالیف زیاد مدرسه را بهانه می کردم تا پیامک های عاشقانه بیشتری برای فریدون ارسال کنم. از سوی دیگر مادرم به من اعتماد داشت و حرفم را باور می کرد. پدرم نیز برای آن که فرزند اول و عزیز دردانه آن ها بودم پول بیشتری برای خرید اینترنت در اختیارم می گذاشت.
خلاصه ارتباط من و فریدون به دیدارهای پنهانی انجامید و گاهی نیز با یکدیگر به تفریح و خوش گذرانی می رفتیم تا این که خانواده فریدون متوجه ماجرا شدند و با ازدواج ما مخالفت کردند. مادر فریدون در حالی مدعی بود که یک دختر خیابانی در شأن خانواده آن ها نیست که همان زمان فریدون به دلیل ارتکاب جرم در کانون اصلاح و تربیت بود.
خانواده من نیز به شدت مرا سرزنش می کردند و فریدون را نوجوانی بیکار و سابقه دار می دانستند که برای ازدواج با من مناسب نیست ولی بعد از آزادی فریدون از زندان باز هم ارتباط ما با یکدیگر ادامه یافت و برای ازدواج پافشاری می کردیم، در همین روزها بود که فریدون به قصد خودکشی چند عدد قرص را بلعید تا خانواده اش را برای ازدواج با من تحت فشار بگذارد. آن ها هم وقتی اوضاع را این گونه دیدند ناچار شدند به خواستگاری من بیایند.
ابتدا قرار گذاشتیم صیغه محرمیت بخوانیم تا بیشتر با یکدیگر آشنا شویم از سوی دیگر نیز فرصتی فراهم شود تا خانواده ها ما را از این ازدواج منصرف کنند ولی من و فریدون دست بردار نبودیم با وجود این در همان آغاز نامزدی مدام با هم قهر و آشتی می کردیم ولی طولی نکشید متوجه شدم فریدون با مصرف یک نوع قرص مخدردار دچار تشنج می شود.
یک روز وقتی این حادثه در خانه ما اتفاق افتاد مادر فریدون با این ادعا که پسرش را معتاد کرده ام به همراه پسر دیگرش به منزل ما آمدند و فریدون را با خود بردند. بعد هم ادعا کرد فریدون در مرکز ترک اعتیاد بستری است تا مواد مخدر را ترک کند. آن ها دیگر فریدون را به من نشان ندادند و ادعا کردند طلاق غیابی مرا گرفته اند و من می توانم با فرد دیگری ازدواج کنم.
چند ماه بعد که حال فریدون بهتر شده بود با من تماس گرفت و به بهانه گفت وگو از من خواست به خانه آن ها بروم من هم که هنوز او را دوست داشتم بدون تامل حرکت کردم.
آن روز فریدون به من گفت اگر باردار شوم دیگر کسی نمی تواند ما را از هم جدا کند من هم پیشنهاد او را پذیرفتم و هر زمان که کسی در منزل آن ها نبود نزد فریدون می رفتم تا این که حدود یک ماه قبل فهمیدم باردار شده ام و موضوع را برای فریدون بازگو کردم اما زمانی که مادر فریدون در جریان قرار گرفت تهدید کرد که باید فریدون بین او و من یکی را انتخاب کند. آن ها دوباره نامزدم را پنهان کرده اند و حالا من با فرزندی که در شکم دارم سرگردان شده ام و آبرویم در خطر است…
با توجه به اهمیت موضوع، پرونده این دختر نوجوان با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) توسط مشاوران زبده کلانتری مورد بررسی های تخصصی قرار گرفت.
درخواست طلاق به خاطر عشق به فوتبال
آخرین روزهای اردیبهشت بود و کم کم هوای خنک بهاری جای خود را به گرمای تابستان میداد. دادگاه خانواده اما مثل همه روزهای سال پر از جمعیت بود. کنار آب سرد کن داخل حیاط، پسری با لباس ورزشی تیم رئال مادرید ایستاده بود و کنارش دختری با چهره مضطرب روی جدول نزدیک به آب سرد کن نشسته بود.
تیپ و لباس پسر جوان توجهم را جلب کرد وقتی برای رسیدگی به درخواست طلاقشان وارد شعبه ۱۴ در طبقه همکف شدند من هم کنجکاوانه به نظاره ایستادم تا بدانم چه عاملی این زوج جوان را به دادگاه کشانده است.
قاضی در حال مطالعه دادخواست طلاق این زوج ، پس از چند دقیقه رو به پسر جوان کرد و گفت: پسرم به خاطر یک دستگاه بازی رایانهای می خواهی همسرت را طلاق بدهی؟ پسر جوان با کمی مکث گفت: بله جناب قاضی این دستگاه پی اس ۵ بود و ۴۰ میلیون تومان خریده بودم، البته این را هم بگویم آقای قاضی این دختر مرا عذاب روحی میدهد ،انگار من بچه دو ساله هستم مدام به من امر و نهی میکند خسته شدهام.
در این موقع همسرش گفت: حاج آقا ما با عشق ازدواج کردیم ،اما من هرگز نمیدانستم که او به قدری به بازی فوتبال علاقه دارد که آن را به من که عشق زندگی اش هستم ترجیح میدهد.
جناب قاضی ما نزدیک به ۷ ماه است که ازدواج کرده ایم. اوایل زندگی مشترکمان همه چیز خوب بود با هم گفتوگو میکردیم به خرید میرفتیم میهمانی می رفتیم و همه فامیل از رابطه خوب ما تعریف می کردند، اما رفته رفته متوجه شدم او خیلی زیاد علاقه به فوتبال دارد من هم مانع او نمیشدم چون میدانستم حالش با فوتبال خوب است تا اینکه یک روز که به سالن بازی رفته بود دوستش زنگ زد و گفت پای شوهرت در بازی شکسته و بیمارستان هستیم. به خاطر این موضوع هم خودش هم من خیلی عذاب کشیدیم. به او گفتم دیگر حق نداری فوتبال بازی کنی اما بعد از اینکه پایش خوب شد دوباره به سالن میرفت و چند ماه بعد دچار پارگی رباط شد و از کار بیکار و ما ماندیم و کلی خرج و مخارج که پدر و مادرم خرج زندگی ما را میدادند. در مدتی که خانه بود فقط با دستگاه پی اس ۵ فوتبال بازی میکرد. اصلاً برایش مهم نبود که من با چه سختی زندگی را میچرخانم. ازرفتارش خیلی عصبانی بودم تا اینکه یک روز از شدت عصبانیت دستگاه را شکستم.
در همین لحظه بود که مرد جوان گفت: بله حاج آقا این خانم دستگاه ۴۰ میلیونی من را زد زمین و شکست. منم عصبانی شدم و از خانه بیرونش کردم. زن جوان با گریه گفت: آقای قاضی میبینید هنوز که هنوزه به فکر دستگاه بازی اش است تا من که همسرشم. اگر در زندگی با یک کار او موافق باشم همین دادخواست طلاقی است که داده ،چون من هم خسته شدم از این همه بیتوجهی و خودخواهی او. جناب قاضی اولش که دستگاه بازی او را شکستم ناراحت و از کارم پشیمان شدم ،اما الان که این رفتار و حرفها را از او شنیدم اتفاقاً خوشحال شدم که این کار را کردم .او برای من و احساسم ارزشی قائل نیست .باور کنید اگر امیدی به اصلاح رفتارش داشتم کوتاه میآمدم اما واقعاً امیدی ندارم شما خودتان را جای من بگذارید ببینید آیا این رفتارهای خوبی است که یک مرد با همسرش دارد.
در همین بین همسرش گفت: من همسرم را دوست دارم می دانم من هم کار بدی کردم که او را از خانه بیرون کردم اما او هم کار بدی کرده که دستگاه پی اس ۵ من را که خیلی دوستش داشتم و با سختی زیاد خریدم شکست ،حالا اگر قول بدهد یکی عین همان دستگاه را برایم بخرد و از من جلوی خانوادهاش معذرتخواهی کند ،من او را می بخشم و زندگی میکنم.
شنیدن این حرفها باعث شد زن جوان ناگهان از کوره در برود و با لحن تندی بگوید: من از تو معذرتخواهی کنم؟ به جای اینکه تو از من عذرخواهی کنی و قول بدهی دیگر دور فوتبال و بازی را خط بکشی، طلبکار هم هستی؟ اصلاً الان من هم طلاق میخواهم و مهریهام را هم تا سکه آخر ازت میگیرم.
قاضی که متوجه عمق فاجعه زندگی مشترک این زوج جوان شده بود گفت برای صدور حکم طلاق خیلی زود است ،از منشی فرم مراجعه به واحد مشاوره را بگیرید و به مدت ۲ ماه مستمر به واحد مشاوره مراجعه کنید اگر نظر کارشناس حوزه خانواده هم جدایی بود آن وقت حکم طلاق را صادر میکنم.
امیرحسین صفدری کارشناس حوزه خانواده
سن کم، نداشتن برنامهریزی در زندگی مشترک، نبود اولویتبندی و تفکیک بین زندگی مجردی و متأهلی از دلایل فروپاشی کانون گرم خانواده در بین زوجهای جوان در اوایل زندگی مشترکشان است.
در این پرونده مشاهده میکنید که مرد خانواده هنوز غرق در دنیای مجردی خود است و اصلاً قبول نکرده که زندگی مجردی با زندگی متأهلی فرق زیادی دارد و اصلاً مسئولیتپذیری را یاد نگرفته است. زوجهای جوان باید در زندگی مشترک هدف داشته باشند و با برنامهریزی جلو بروند و ماهیت زندگی مشترک را بخوبی درک کنند؛ به همدیگر اهمیت بدهند با صداقت و احترام رفتار کنند تا زندگی خوبی داشته باشند.
پایان مرگبار میانجیگری
به گزارش «ایران»، ساعت ۲۳:۴۵ جمعه ۳۰ اردیبهشت ماه، مأموران کلانتری ۱۶۰ خزانه در تماس با بازپرس محمدرضا صاحبجمعی از قتل مرد ۳۰ سالهای خبر دادند. با اعلام این خبر، تیم جنایی راهی محل جنایت که مقابل یک کارگاه خیاطی بود، شدند و پس از بررسیهای اولیه مشخص شد مقتول با ضربه پیچ گوشتی توسط کارگر ۲۲ ساله کارگاه که از اتباع بیگانه بوده، به قتل رسیده است. شواهد نشان میداد که متهم بهنام حفیظ لحظاتی پس از درگیری با دو مرد مهاجم با مقتول که برای میانجیگری خود را به محل نزاع رسانده بود، برخورد کرده و او را به قتل میرساند.
در ادامه به دستور بازپرس شعبه چهارم دادسرای امور جنایی پایتخت، جسد به پزشکی قانونی منتقل شد و متهم و سایر افراد حاضر در نزاع، بازداشت شدند.
گفتوگو با متهم
ماجرای درگیری و قتل چه بود؟
من پنجشنبه گذشته، پس از ترک محل کار سابقم به امید درآمد بیشتر به این کارگاه خیاطی آمدم. قبل از حادثه در حال خوردن شام بودیم که چند نفر در کارگاه را زدند. دوستم در را باز کرد و دو مرد جوان با چاقو و قمه وارد شدند و با مشت و لگد، ما را وادار کردند که کنار دیوار بایستیم. آنها بلند فریاد میزدند جلال کجاست؟ اما ما جلالی نمیشناختیم که بخواهیم چیزی بگوییم. از حرفهایشان اینطور متوجه شدیم که آنها از جلال یک میلیون تومان پول میخواهند.
شما چکار کردید؟
تا میخواستیم بگوییم جلال نداریم؛ ما را میزدند. تا اینکه یکی از دوستانم گفت جلال نداریم. با شنیدن این حرف، یکی از مردان غریبه با لگد به فک او زد و دوستم سرش به دیوار خورد و نیمههوش روی زمین افتاد و همان موقع آنها از ترس اینکه دوستم بمیرد وسایل ما را برداشتند و متواری شدند ما هم دنبال آنها دویدیم تا وسایلمان را پس بگیریم و یکی از دوستانمان هم به صاحب کارگاه زنگ زد.
چه شد که مرتکب قتل شدی؟
مقتول در همسایگی کارگاه زندگی میکرد که با صدای داد و فریاد آن دو نفر خودش را به خیابان رسانده بود و قصد داشت میانجیگری کند، اما چون حواسم نبود و فکر میکردم او هم با همان دو سارق است با او درگیر شدم و پیچ گوشتی را به طرفش پرتاب کردم که وارد قلبش شد و علاوه بر مرگ او زندگی خودم هم نابود شد.
چرا به ایران آمدی؟
مدتی قبل در ولایت مان عاشق دختری شدم و پدر او شرط گذاشت که اگر میخواهم با دخترش ازدواج کنم باید به ایران بروم، کار کنم و پول دربیاورم. پس از آن مادرم گفت به خاطر دلت برو و ریسک کن. من هم قبول کردم و آمدم اما حالا با این اتفاق از آمدنم پشیمانم.
کلاهبرداری مرد هزار چهره از ۲۰ زن
رئیس پلیس آگاهی تهران بزرگ از دستگیری مرد ۵۰ سالهای خبر داد که با معرفی خود با عنوانهای مختلف از ۲۰ زن کلاهبرداری کرده بود.
به گزارش ایرنا از پلیس، سردار علیرضا لطفی افزود: دوم اسفند سال گذشته، زن جوانی با مراجعه به پلیس شکایت خود را از یک مرد میان سال به اتهام سرقت ثبت کرد.
وی ادامه داد: زن جوان در طرح شکایت خود گفت :«مدتی قبل با مرد میان سالی آشنا شدم که خود را فردی نیکوکار معرفی و ادعا کرد سرپرستی کودکان بی سرپرست را بر عهده دارد و در یکی از سازمان های معتبر دولتی مشغول به کار است و می تواند مشکلاتم را حل کند.
این مرد به این طریق اعتماد من را جلب کرد و یک روز به بهانه فروش وسایل خانه اش من را به خانه ای برد، اما در خانه مرا با خوراندن آب میوه مسموم بیهوش کرد.»
رئیس پلیس آگاهی تهران گفت: در بررسی های انجام شده توسط کارآگاهان اداره پنجم پلیس آگاهی مشخص شد که شکایت های مشابهی از این متهم به ثبت رسیده است و متهم بعد از شناسایی طعمه های خود که اغلب بانوان بودند خود را مامور پلیس، مامور اطلاعات یا کارشناس دادگستری معرفی کرده و از این طریق به سرقت به شیوه بیهوشی و کلاهبرداری اقدام می کند.
وی در توضیح نحوه دستگیری این متهم گفت: این متهم در اواخر فروردین ماه در شهر پرند شناسایی شد و طی یک عملیات پلیسی سریعاً دستگیر شد.
لطفی افزود: متهم بعد در اعترافاتش به کارآگاهان اظهار کرد، هفت سال کارمند یک اداره دولتی بودم اما با همسر اولم مشکل پیدا کردم و به خاطر شکایت او به زندان افتادم و از هم جدا شدیم. بعد به خاطر سوءپیشینه از محل کار اخراج شدم. بعد از بیکار شدن به شبکه هرمی گلدکوئیست پیوستم و به افراد زیادی بدهکار شدم. برای همین سر راه زنان قرار می گرفتم و از آن ها کلاهبرداری می کردم.
رئیس پلیس آگاهی تهران در پایان گفت: با توجه به دستگیری و اعتراف صریح متهم به جرم خود، تاکنون ۲۰ مال باخته، متهم را شناسایی کرده اند و تحقیقات تکمیلی در این باره ادامه دارد.
فرار از زندان به خاطر محکومیت ۳۰ ساله
به گزارش ایران، رسیدگی به این پرونده از اوایل بهار سال ۹۰ و به دنبال شکایت دختر جوانی به پلیس آغاز شد. دختر جوان در تحقیقات گفت: در حال عبور از خیابان بودم که یکی از همسایههایمان را دیدم که مقابل در خانهشان ایستاده بود.
خیابان خلوت بود و فرزاد – مرد همسایه – به محض اینکه میخواستم از مقابل خانهشان رد شوم ناگهان به من حمله کرد و مرا به داخل خانه هل داد. او بلافاصله در خانه را بست و به زور من را به زیرزمین خانهشان برد و مورد آزار و اذیت قرار داد، بعد هم تهدید کرد که اگر از این موضوع به کسی حرفی بزنم، صورتم را با چاقو زخمی و خط خطی کرده و تصاویری که از من گرفته بود را منتشر میکند. با شکایت دختر جوان، تحقیقات از سوی کارآگاهان پلیس آغاز و در بررسیهای اولیه مشخص شد فرزاد بعد از درگیری با یکی از هممحلهایهایشان، متواری شده است.
دستگیری در خیابان
مشخصات پسر جوان به تمامی واحدهای گشت پلیس اعلام شد و دو هفته بعد از شکایت دختر جوان، مأموران پلیس حین گشت در محل، فرزاد را در خیابان شناسایی کردند و دستور ایست دادند، اما او بیتوجه به این دستور پا به فرار گذاشت و به ناچار مأموران گشت پلیس با رعایت قوانین بهکارگیری سلاح شروع به شلیک کردند.
با اصابت گلوله به فرزاد، در نهایت تسلیم پلیس شد و وی را برای درمان به بیمارستان انتقال دادند.فرزاد از همان ابتدای دستگیری منکر آزار و اذیت دختر همسایه شد، اما مدارک و شواهدی که در تحقیقات به دست آمد، اظهارات دختر جوان را تأیید میکرد.
بدین ترتیب پرونده برای محاکمه متهم و صدور حکم به دادگاه کیفری استان تهران ارجاع شد و قضات شعبه ۷۷ دادگاه حکم اعدام وی را صادر کردند.فرزاد به رأی صادره اعتراض کرد، اما دیوانعالی کشور اعتراض محکوم را رد و پرونده را برای اجرای حکم به شعبه اول اجرای احکام دادسرای امور جنایی پایتخت ارجاع کرد. فرزاد که خود را در یکقدمی چوبه دار میدید، توبهنامه نوشت، اما هر دو بار توبهنامه او از سوی کمیسیون عفو و بخشودگی رد شد.
گذشت شاکی
در حالی که روند رسیدگی به پرونده ادامه داشت، در سال ۹۸ شاکی پرونده با حضور در دادگاه به قضات گفت از حق خود برای اعدام شاکی گذشت کرده است و بدین ترتیب مرد زندانی را بخشید. پس از این ماجرا پرونده بار دیگر در دادگاه مورد رسیدگی قرار گرفت و این بار قضات با در نظر گرفتن برخی ملاحظات رأی بر حبس ابد دادند.
باتوجه به اینکه متهم بیش از ۹سال در زندان به سر برده بود و از سوی دیگر به خاطر ابتلا به بیماری در زندان تحت درمان قرار داشت، با تقاضای وی پرونده بار دیگر بررسی و اینبار حکم حبس ابد او شکسته و به ۳۰سال زندان تبدیل شد
. با شکسته شدن حکم، فرزاد اینبار درخواست مرخصی داد و اوایل سال ۹۹، با سپردن وثیقه برای یک ماه مرخصی درمان از زندان خارج شد، اما با پایان دوره مرخصی، فرزاد به زندان برنگشت که به دستور قضات حکم جلب او صادر شد تا اینکه با گذشت دو سال از این فرار، در نهایت در یکی از محلههای جنوبی پایتخت، شناسایی و دستگیر شد و برای گذراندن بقیه دوران محکومیتش به زندان انتقال یافت.
سرقت مرگبار برای ۲۰ هزار تومان
دو پسر شیشه ای که هنگام سرقت گوشی تلفن همراه پسری جوان او را به قتل رسانده بودند، مدعی شدند گوشی مقتول را ۲۰ هزار تومان فروختهاند.
به گزارش ایران، شامگاه پنجشنبه ۲۱ بهمن پارسال خبر قتل پسر جوانی در یکی از بوستانهای پایتخت از سوی مأموران کلانتری ۱۳۶ فرجام به بازپرس محمدرضا صاحبجمعی اعلام شد.
در بررسیهای اولیه مشخص شد، مقتول عصر همان روز برادرزاده ۸ سالهاش را برای بازی و گردش به پارک برده بود اما وقتی آنها در پارک مشغول بازی بودند ناگهان دو پسر جوان پای پیاده به آنها نزدیک شده و با تهدید چاقو قصد سرقت گوشی تلفن همراه مقتول را داشتند.
مقاومت مقتول در برابر سارقان باعث شده بود آنها دست به چاقو شوند و با ضربهای به قفسه سینه پسر ۲۴ ساله گوشی تلفن همراهش را سرقت کرده و از محل متواری شوند.
در ادامه تحقیقات کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت موفق شدند رد گوشی را شناسایی کنند و معلوم شد گوشی در اختیار زن جوانی با هویت جعلی سهیلا است که سابقه سرقت در پرونده خود دارد. پس از دستگیری سهیلا وی گفت: من عضو یک باند سرقت از خانههای ویلایی شمال پایتخت هستم و نقشه سرقت از مردان ثروتمند را اجرا میکنم.
من بهعنوان پرستار خانگی وارد خانه اعیانی مردان سالمند و ثروتمند در شمال تهران میشدم و بعد از مدتی، زمانی که اطلاعات کامل از وضعیت خانه و محلهای نگهداری پول و وسایل باارزش پیدا میکردم به سایر اعضای باند خبر میدادم و آنها هم در فرصتی مناسب راهی همان خانهها میشدند و نقشه سرقت را اجرا میکردند.
اما زن جوان مدعی شد که گوشی تلفن همراه را پسرش به او داده است. پسر سهیلا نیز در تحقیقات، بیان کرد که آن را از یکی از دوستانش گرفته و در نهایت دوست وی نیز اعلام کرد که گوشی را از یک پسر افغانستانی خریداری کرده است.
بدین ترتیب دستور بازداشت پسر نوجوان به نام نظیر صادر و متهم بازداشت شد. او ابتدا مدعی شد که گوشی تلفن همراه را از کف خیابان پیدا کرده است.اما در ادامه تحقیقات راز جنایت را برملا کرد: آن روز همراه دوستم، مواد مصرف کرده بودیم و حال خوبی نداشتیم.
روی صندلی پارک نشسته بودیم که ناگهان چشممان به مقتول افتاد که با پسر بچهای به پارک آمده بود. به سمت آنها رفتیم، اما نمیخواستیم او را به قتل برسانیم فقط میخواستیم گوشی تلفن همراهش را بگیریم، وقتی مقتول شروع به مقاومت کرد و با ما درگیر شد میخواستیم از دستش فرار کنیم که با پرتاب چاقو، او روی زمین افتاد. بعد از فرار هم گوشی تلفن همراه را ۲۰ هزار تومان فروختیم.
بهدنبال اعترافات پسر نوجوان، همدست او نیز بازداشت شد و از آنجا که دو متهم این پرونده زیر ۱۸ سال داشتند پرونده با قرارعدم صلاحیت به دستور بازپرس شعبه ششم دادسرای امور جنایی پایتخت به دادگاه اطفال ارجاع شد.