آخرین خبر :

یادداشت

یادداشت امروز/صدای بلند، اقتدار نمی آورد

زندگی با فرهنگ زیبا می شود و حتی بالاتر؛ فرهنگ اگر نباشد، زندگی نیست. بلبشو بازاری است که زیستن هم در آن دشوار می شود و نفس کشیدن هم اما فرهنگ می تواند همه گره های بسته را باز کند. می تواند راه های بن بست را هم به جاده برساند. می تواند خیلی کارها بکند، یعنی می توانیم خیلی کارها بکنیم اگر بر مدار اندیشه حرکت کنیم. برای این هم باید بایستگی های فرهنگی را بدانیم . مثلا حواس مان باشد به اینکه؛
فرهنگ یعنی: به جای قدرت صدا، قدرتِ کلاممان را بالاتر ببریم. آن هم نه به معنای قدرت تخریب بلکه اقتدار منطق مان را بالا ببریم تا در مواجهه با چالش ها و مباحثات، هر کس فکرش بر اساس انصاف تنظیم شده باشد، حق را به ما بدهد. چیزی که امروز بیشتر با آن مواجهیم، صدای بلند است و هر کس می کوشد با صدای بلندتر، خود را اثبات کند. نتیجه چنین روشی همین است که می بینیم؛ آمار پرونده های دعوا و نزاع و ضرب وشتم دارد از مواد مخدر پیشی می گیرد! خب روشن است که در نبود منطق و انصاف، آنچه حکم می شود برای معرفی غالب و مغلوب، مشت است و لگد. نتیجه هم ناآرامی در افزایش است برای جامعه حال آنکه اگر کلمات در چینش منطقی خود دارای قدرت شوند، ماجرا جور دیگری رقم می خورد و به جای خط اخم در پیشانی مردمان، خط خنده بر لبانشان به زیبایی خواهد نشست و آرامش به جای استرس تکیه خواهد زد.
فرهنگ یعنی: القاب ناپسند گذاشتن برای دوست، نشان صمیمیت نیست بلکه باید به لقب های زیبا، ناپسندها را از زبان و ذهن دیگران هم پاک کرد. دوستی باید بزرگی آفرین باشد. باید شکوه آفرین باشد. این دستور آسمانی قرآن است که مؤمنان را به القاب پیشین نخوانید . یعنی کسی را جوری صدا نزنید و نخوانید که ناخوش داشته باشد.
فرهنگ یعنی: هر کتاب یک تجربه است، تجربه‌هایمان را به اشتراک بگذاریم . اما قبل از این باید برای کتاب نخواندن مان راه چاره پیدا کنیم. این خیلی بد است که سرانه کتاب خوانی مان به دقایقی در اندازه انگشتان یک دست برسد. با این کتاب خوانی چطور توقع داریم که زندگی ما در نبود کتاب، حساب داشته باشد؟ کتاب است که آدم را به سر خط حساب می آورد. زندگی که در مدار حساب قرار گرفت، به سمت سامان خواهد رفت اما امان از زندگی بی حساب که همه چیز را در هم می ریزد و مهم تر از آن، آن دنیای آدم را هم با مشکل مواجه می کند حال آنکه اگر اهل مطالعه باشیم شاهد طلوع انوار حقیقت در جان مان خواهیم بود که ما را از ولایت شیطان که تاریکخانه اشباح است به منطقه ولایت ا… خواهد برد که نور علی نور است……

یادداشت امروز /نام آورانِ شهید

برخی، پی کام جویی به نام جویی، روی می آورند و به هزار در و ده هزار پنجره می زنند تا نامی دست و پا کنند و به وسع آن گلیم خویش را توسعه دهند. می کوشند جویِ رنگی بیابند و در آن شنا کنند شاید چیزی به دست آورند اما عارفان و گوهرشناسان واقعی، به خوبی می دانند که همه نام ها، رنگ می بازند در برابر یک نام به شکوه “شهید” اینکه برخی از اهل معرفت، دعا می کردند که حتی شهید، پیشوند نام شان نشود که بگویند شهید حسن و شهید حسین و… بلکه می خواستند چنان از خویش تهی و چنان پیکر شان گم شود که فقط آنان را با نام شهید بشناسند تا چراغ هدایتی باشند برای گم شدگان. شهیدان گمنام با این نیت، نام خویش وانهادند و در شکوه نام شهید جاودانه و نامی شدند هم به معنای “نام بردار” شدن و هم به معنای به نمو و رویش مدام رسیدن و چنین است که شهید ممتاز می شود از همه کلمات و آدم ها. باری، شهید را سرخ می نویسند سرخ و معطر که حضرت اورا در شولایی از خون، در ردایی از شهود چنین باید نوشت و سبز باید داشت یادش را که سبزی زمین و زمان رهین جانفشانی اوست.اویی که آب را در حسرت روی خویش می گذارد که به فرموده مولوی:
خون شهیدان را زآب اولی تر است
این خطا از صد صواب اولی تر است
وکفن را نیز رشک بر دل می گذارد که اورا رزم جامه ای خونین جاودانه ترین و عزیز ترین لباس است…این شرح بزرگی شهید است و شهید نام خداست، عزیز و پرشکوه نامی که حضرت خداوند بر عشق های زمینی خویش هم می گذارد تا چراغ راه باشند و نشانه های همواره در تجلی حضرت رب ودود. تا هرکس می خواهد به حقیقت عشق دست یابد، چونان شهیدان وضو کند، رکعتان عشق را که «لا وضوئها الا بالدم» و شهید، این گونه وضو گرفت، نماز شیدایی را و در انتخابی دوسویه، به انتخاب خدا رسید، تا به سرانجامی برسد که از بهشت هم «جنتی» را برگزیند و مدام در باران سلام حضرت رب از سفره ای، لقمه برگیرد که همه شهیدان تاریخ بر آن نشسته اند.
… و شهید اسم خداست و نام کسانی که بر خویش هیچ نامی نیافتند جز بندگی خدا و به رفتار درنیاوردند جز بندگی خدا را و «مثل» خدا شدند بر این طریق نورانی. نور شدند و نور افشاندند تا تاریکی نتواند کوچه ها را در حصار خویش گیرد.
… و شهید جاودانه است، هیچ مرگی او را خاموش نمی کند که حضرت خداوند – جلت عظمته- خود به گواهی مانایی او آمده است که؛ «و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل ا…امواتا بل احیاء …» بله شهید زنده است و جاوید، این ماییم که در فاصله با شهید، اسیر مرگ می شویم، این ماییم که باز می توانیم با شهادت نوشی، به جاودانه پوشی برسیم و این درسی است که شهید به انسان می دهد.
… و شهید درس زندگی است، یک درس تجسم یافته در قامتی رشید که نماز را عاشقانه، قد قامت خوانده است، تا آنانی که می خواهند به اوج برسند، در نماز زندگی به او اقتدا کنند، که شهادت، سرانجام زیبای یک زندگی زیباست و هرکس می خواهد به اوج زیبایی برسد، لاجرم «باید» زیبا زندگی کند، که رسیدن به «قله» بدون طی کردن دامنه کوه ممکن نیست.

حلقه های مفقوده فرهنگ سازی در حوزه حجاب

امروزه پوشش زنان در جامعه به یک معضل تبدیل شده و نمی توان گفت مقصر اصلی کیست ، تاثیر فرهنگ غربی یا کم کاری مسئولین دولتی و اینکه  ایا راه حل های که  برای از بین بردن این مشکل ارائه می شود درست است؟ ، و اصلا ایا این واقعا یک مشکل است؟ یا چنانکه روشنفکر نماهای سکولار می گویند زنان باید در انتخاب پوشش خود به هر شکلی و هر قیمتی که برای جامعه تمام شود ازاد باشند؟

دین اسلام حجاب را یک امر ضروری ، و راهی برای رستگاری و پاکی دانسته پس قطعا زنان یک جامعه مسلمان باید این امر را رعایت کنند ، ولی ایا وادار کردن انها به این امر راه حل مناسبی است ؟!

سرشت انسان به گونه ای است که اگر به کاری وادار شود نه تنها ان کار را نمی کند بلکه سعی می کنند  عکس ان عمل را انجام دهند پس اگر ما زنان جامعه را وادار به رعایت این پوشش کنیم بعید است نتیجه مطلوبی بگیریم.

گشت ارشاد چگونه بوجود آمد؟

در اوایل دهه هشتاد طرح ارتقای امنیت اجتماعی توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی تصویب شده و پس از تایید مراجع ذی صلاح به نیروی انتظامی ابلاغ گردید.

اما باید گفت از منظر کارشناسی این طرح را می توان آخرین مرحله از زنجیره مطالبه حجاب در جامعه دانست.

زنجیره ای که با تبلیغات در سنین پایین، آموزش در سنین نوجوانی، تامین محیط های تشویق کننده حجاب برای تفریح و اوقات فراغت، عرضه انواع زیبا و متنوع لباس های متناسب با پوشش اسلامی برای جوانان، جلو گیری از عرضه لباس های نامناسب در بازار، جلو گیری از عرضه تبلیغات و محصولات فرهنگی غربی به جوانان، تهیه و عرضه محتوای تبلیغی فرهنگی جذاب در قالب فیلم و بازی و هزاران مورد از این دست تکمیل می گردد.

اکنون باید پرسید آیا ما این زنجیره صحیح را به پیش برده ایم که اکنون به حلقه آخر آن رسیده باشیم؟

 

جای تعجب فراوان است از مسئولان شورای عالی انقلاب فرهنگی که بدون تصویب طرحی در باب الزام ارگانهای مسئول در وزارت ارشاد، آموزش و پرورش، صدا و سیما، سازمان تبلیغات و حتی وارت بازرگانی که موظف است جلوی عرضه لباس های مغایر با پوشش اسلامی را بگیرد؛ طرحی را تصویب کرده اند که تنها در حلقه آخر زنجیره الزام آفرینی عملی آنهم به شکل پلیسی می نماید.

 

براساس نظرکارشناسان چنین برخورد بازدارنده ای که در گشت ارشاد شاهد آن هستیم قبل از اعمال تمام آن اقدامات پیشگیرانه نه تنها وضع حجاب را بهتر نکرده  بلکه یک حس نا امنی در جامعه به وجود اورده که خود باعث وخیم تر شدن اوضاع می شود . در خواست اجرای امری با جبر پلیسی از فردی که علت اجرای آن را نیز به درستی درک و پذیرش نمی کند چه واکنش هایی را در پی خواهد داشت؟

آیا بروز کمپینهایی شرم آور و مخرب وجهه نظام اسلامی همچون «#کمپین بی حجابی یواشکی» و امثال آن که همه روزه توسط شبکه های لجن پراکنی غربی نیز تبلیغ می شوند امری است که بتوان آن را نادیده گرفت؟

 

یا باید این واقعیات را پذیرفت و عوامل موجده آن را یکی پس از دیگری برطرف کرد؟

پیشنهاد تعطیلی گشت ارشاد و بی توجهی به سراشیبی که روند سیر پوشش در آن افتاده است قطعا جامعه را به قهقرا می برد اما راه حل شتابزده برخورد پلیسی نیز نه تنها اثری نمی بخشد بلکه می تواند سرعت بخش روند مخرب موجود و انگیزه بخش بدحجابان در جدیت و تشکل یافتن و منسجم شدن در فضای حقیقی یا  در فضای مجازی باشد.

 

آنگاه است که ما با پدیده بی حجابی سازمان یافته مواجه ایم و کار دیگر از دست نیروی انتظامی نیز خارج شده و نیاز مند ورود نیروهای امنیتی و سازمانهای اطلاعاتی می گردد! آیا ما رسیدن به چنین سرمنزلی را دنبال می کنیم؟

پس مسلما ضروری است تا دست از اقدامات غیر کارشناسی برداشته و ضمن تلاش برای احیای سایر حلقه ها در زنجیره فراموش شده ترویج و مطالبه حجاب در مورد نحوه برخورد این آخرین حبقه زنجیره نیز بیشتر بیاندیشیم.

آمنه صفا

 

 

 

 

قصه طلاق از کجا شروع می شود؟

طلاق به عنوان یکی از شایع ترین و آسیب زا ترین معضلات اجتماعی امروز، هرگز و برای هیچ زوجی یک شبه اتفاق نمی افتد. بلکه محصول عقبه بلند-بالایی است که اغلب از نگاه ما و شما پنهان مانده است. این عقبه همان داستان های نا گفته ای است که هر فرد مطلقه ای در بخش های تاریک- روشن وجودش مخفی کرده است. در این یادداشت و چند یادداشت آینده به مواردی از شایع ترین این داستان ها می پردازیم.

هر زن یا مردی که طلاق  را تجربه کرده است، داستان خاص خودش را دارد. داستانی که از نقطه ای خیلی دور یا خیلی نزدیک شروع شده و اوج و فرودهای خاص خودش را هم داشته است. در میان این همه قصه متنوع، یک قصه مشترک بین همه این آدم ها وجود دارد.
قصه مشترک آنها این است که هیچ کدامشان چه در زمان خواستگاری ، چه سر سفره عقد و چه زمانی که به خانه بخت رفتند تصورش را هم نمی کردند که روزی کارشان به اینجا بکشد. از آنجا که این قصه، قصه مشترک من و شما و همه آدم های دیگر هم است، خوب است با نگاهی موشکافانه تر علت رخداد این رویداد غیر منتظره تلخ را بررسی کنیم.

الگوها به ما کمک می کنند تا مسائل و کارها را سریع تر یاد بگیریم و منافع زیادی هم برایمان دارند. اما نکته ای که وجود دارد این است که یک الگو لزوماً در مورد همه افراد، تأثیر یکسانی ندارد

مثل بقیه روزهای بهاری شمال، داشت باران می بارید. من پنج- شش ساله بودم و در اتاق زیر شیروانی، وسط آن همه وسیله بنجل و کهنه، دفتر و دستکم را پهن کرده بودم و داشتم نقاشی می کشیدم. یادم نیست چرا ولی سر و صدای مامان می آمد که مثل همیشه داشت سر بابا غر می زد. مدرسه که رفتم کمتر گذرم به اتاق زیر شیروانی افتاد. انگار کم کم دیگه داشت غرغرهای مامان و سکوت بابا برایم عادی می شد.
بالأخره هم یک روز به نظرم آمد که زندگی یعنی همین. فکر می کنم از همان موقع بود که دیگر پایم را به اتاق زیر شیروانی نگذاشتم. گذشت و گذشت، تا اینکه نوبت عروس شدن من هم رسید. محل کار شهرام همدان بود و ما به هزار امید و آرزو شال و کلاه کردیم و رفتیم که زندگی مان را شروع کنیم. زندگی مان بد نبود. فقط گاهی بحث هایی بینمان پیش می آمد که کم کم به یکی من گفتن و یکی شهرام گفتن منجر شد. اما به نظر من این هم مشکل به حساب نمی آمد و به طور کلی من که از زندگی مان راضی بودم. تا اینکه به شش ماه نرسیده بعد از یکی از همان یکی به دو کردن های همیشگی شهرام گفت که «دیگه نمیشه این زندگی رو ادامه داد». حسابی جا خورده بودم.
نمی فهمیدم چرا این حرف را می زند. دلم می خواست از او بپرسم « این چه حرفیه؟ مگه چی شده؟» ولی جوری خشکم زده بود که زبانم در دهانم نمی چرخید. شهرام این را گفت و از خانه بیرون زد. من هم وقتی به خودم آمدم دیدم وسط انباریِ روی پشت بام، مچاله نشسته ام. باران بود که می بارید!

شما به عنوان یک خواننده فکر می کنید که چرا کار زندگی شهرام و همسرش به طلاق کشید؟ بله درست حدس زدید. هر چه که هست زیر سر همان اتاق زیر شیروانی است!
در روانشناسی اصطلاحی وجود دارد به نام «الگوها». الگوها به ما کمک می کنند تا مسائل و کارها را سریع تر یاد بگیریم و منافع زیادی هم برایمان دارند. اما نکته ای که وجود دارد این است که یک الگو لزوماً در مورد همه افراد، تأثیر یکسانی ندارد. عروس این قصه ما حساب همه چیز را در زندگی اش کرده بود به جز حساب الگوهایش را. همان طور که خودش اشاره کرد، او شیوه ارتباطی مادر و پدرش را درونی کرده بود و فکر می کرد که این شکل از رابطه – یعنی زن کنترل گر و مرد مطیع- بخش معمول زندگی مشترک است. البته این تلقی کاملاً ناآگاهانه در او شکل گرفته بود چون که یک خاصیت مهم الگوها این است که بدون اینکه ما متوجه بشویم به حوزه تصمیم گیری و رفتاری ما نفوذ می کنند.

هر زن یا مردی که طلاق را تجربه کرده است، داستان خاص خودش را دارد. داستانی که از نقطه ای خیلی دور یا خیلی نزدیک شروع شده و اوج و فرودهای خاص خودش را هم داشته است

و او وقتی که وارد زندگی مشترک شد، با همان الگوهای ارتباطی که بیشتر از هر شیوه دیگری با آنها آشنا بود وارد شد و آنقدر هم دقیق آنها را تکرار کرد که حتی خودش هم متوجه غرغرهایی که سرِ هر موضوع ریز و درشتی حواله شهرام می کرد نشده بود (اشاره به اینکه به نظر او در زندگی مشترکشان مشکل جدی وجود نداشت). از آن طرف الگوهای ارتباطی که شهرام از آنها می آمد، با او خیلی متفاوت بود. در الگویی که شهرام در روابط پدر و مادرش دیده بود بر عکس، مرد کنترل کننده بود و زن مطیع.
وقتی که این دو الگوی ارتباطی ناکارآمد و تا حد زیادی هم متضاد با هم تلاقی پیدا می کنند، دیگر وقوع طلاق، اتفاقی دور از ذهن نخواهد بود. شاید حتی بتوان گفت که با غفلتی که از شهرام و همسرش در زمینه تکرار الگوهای ارتباطی ناکارآمد والدینشان سر زده بود، همان شش ماهی هم که کنار هم سپری کرده بودند، چیزی در حد شق القمر بوده است.
شما هم اگر می خواهید که یکی از عوامل خطر ساز طلاق را از زندگی تان بیرون کنید از همین حالا دست به کار بشوید. در الگوهای ارتباطی که از گذشتگان آموخته اید تجدید نظر کنید و الگوهای ناکارآمد را کنار بگذارید.
شاید برای موفقیت در این کار بزرگ، احتیاج به صرف کمی وقت و مراجعه به روانشناس داشته باشید. اما اگر زندگی تان را دوست دارید، قبل از آنکه دیر بشود اقدامی بکنید.

مردم! بیایید درست مصرف کنیم

محمد برزگر

بی مقدمه بگذارید یک چیز را برای همین یک‌بار به‌عنوان پیش فرض این یادداشت قبول کنیم. بیایید بپذیریم که من و شما هستیم که نهاد خانواده‌ای را تشکیل می‌دهیم که نهاد بزرگ جامعه را به وجود آورده. جامعه‌ای که رفتارهای فردی و جمعی‌اش در چارچوب فرهنگ تعریف می‌شود. بیایید همین یک‌بار بپذیریم که اگر کلی به نام جامعه مشکلی دارد یا رفتار خطایی دارد مقصرش من و شمایی هستیم که جزء آن را تشکیل داده‌ایم. این پیش فرض را نوشتیم که یک خبر تکان‌دهنده دربارۀ یکی از رفتارهای‌مان بخوانیم و درباره‌اش فکر کنیم.

فائو (سازمان خوار و بار و کشاورزی ملل متحد) گفته‌است که سالانه در دنیا ۱٫۳ دهم میلیارد تن مواد غذایی هدر می‌رود و در این بین من و شمای هم وطنِ ایرانیِ مسلمان، سهم‌مان سی و پنج میلیون تن است؛ این یعنی ۲٫۷ درصد از این اسراف بزرگ کار من و شماست. اول از همه ببینیم که از نظر فائو در چه صورتی مواد غذایی هدر رفته محسوب می‌شود. طبق تعریف فائو، از ضایع شدن محصولات کشاورزی گرفته تا دور ریز غذا و محصولات غذایی در منازل و رستوران‌ها و سایر اماکن در حیطۀ هدرروی مواد غذایی تعریف می‌شود. طبق آمار، ۳۰ درصد ضایعات مربوط به نان، ۳۰ تا ۵۰ درصد مربوط به میوه‌ها و سبزیجات، ۱۰ درصد مربوط به برنج و ۲۵ درصد هم به خرما اختصاص دارد.

حالا شاید بپرسید کجای این آمار مهم است یا اصلا چه ربطی به این ماجرا دارد! اگر بخواهیم خیلی ساده عمق فاجعه را شرح دهیم باید بگوییم که ۳۵ میلیون غذای دورریز به‌راحتی می‌تواند ۱۵ میلیون انسان گرسنه را سیر کند، آن هم در شرایطی که روزانه ۱۰۰ هزار نفر انسان بر روی کرۀ زمین از گرسنگی می‌میرند؛ روزانه ۱۰۰ هزار نفر یعنی سالانه ۳۶ میلیون انسان گرسنه که غالب آن‌ها کودکان هستند.

چند سال پیش در مرکز پژوهش‌های مجلس، آماری ارائه شد که بر اساس آن میزان واردات محصولات کشاورزی در کشور با میزان ضایعات این محصول برابر است و بر همین اساس تنها ضایعات نان (همین دورریزهای سادۀ منازل) سالانه ۳ میلیارد دلار هزینه به دولت تحمیل می‌کند. حالا بیایید این وسط پیدا کنیم پرتقال فروش را…

رهبر معظم انقلاب، سال ۸۸ را سال «اصلاح الگوی مصرف» نامگذاری کردند؛ نامی که به دلیل حواشی سیاسی آن سال به کلی فراموش شد و به آن پرداخته نشد. اصلاح الگوی مصرف نیاز جدی جامعه ماست؛ یعنی باید به جای این که بنشینیم تا دولت کاری کند، مثلا بخش‌نامه یا آیین‌نامه‌ای بدهد تا الگوی مصرف ما را اصلاح کند از همین الآن به خودمان رجوع کنیم، باید مرجع تصمیم‌گیری در وجود خودمان بخش‌نامه صادر کند که لطفا نه کم‌تر از نیازتان بخرید و نه بیشتر از نیازتان هزینه کنید، همۀ حرف در اصلاح الگوی مصرف همین است که به اندازۀ نیازتان برنامه‌ریزی کنید و مصرف کنید. و منافع این اصلاح الگوی مصرف، پیش از هرچیز به خودتان می‌رسد که هزینه‌های جاری زندگی‌تان را کاهش می‌دهد.

سوال مهمی که در راه مبارزه با اسراف پیش می‌آید این است که آیا مبارزه با موضوع اسراف، متولی خاصی هم در کشور دارد یا خیر؟ طبق بررسی‌های ما نهادی که به طور تخصصی در این زمینه فعال باشد در کشور موجود نیست، ولی اکثر نهادها و مراجع دولتی به طور غیر مستقیم، آیین‌نامه‌ای و بخش‌نامه‌ای در برابر این بحران مسئول هستند. مثلا در سال ۸۶، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مصوبه‌ای تحت عنوان «سیاست‌های اجرایی ارتقای فرهنگ مصرف و مقابله با اسراف و تجمل‌گرایی» داشته که در آن برای ارتقای فرهنگ عمومی، هر وزارت‌خانه به تفکیک مکلف به تهیۀ سند الگوی بهینه‌سازی مصرف شده بود. مثلا وزارت نیرو باید طرح بهینه‌سازی مصرف سوخت را ارائه می‌داد و وزارت جهاد کشاورزی و وزارت بهداشت سند مربوط به مواد غذایی را تهیه می‌کردند. براساس همان مصوبه، مهم‌ترین روش برای مبارزه با اسراف و تجمل‌گرایی ارتقای فرهنگ عمومی است که این امر برعهدۀ ارگان‌های مشخص شده در همان مصوبه یعنی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، صدا و سیما، وزارت کشور (در شهرداری‌ها که سازمان مدیریت پسماند مهم‌ترین زیر مجموعه در این بخش برای مبارزه با اسراف است)، وزارت آموزش و پرورش و سازمان تبلیغات اسلامی است که هر کدام باید براساس زمینه‌های فعالیت‌شان برای ارتقای فرهنگ عمومی در جهت مبارزه با اسراف و تجمل‌گرایی کار کنند. یعنی مثلا صدا و سیما با فیلم و سریال به وظیفه‌اش عمل کند و وزارت ارشاد با کتاب و مجله و… .

حتما این حکایت را شنیده‌اید که روزی ابوسعید ابوالخیر در مسجدی به منبر می‌رود؛ سیل جمعیت باعث می‌شود که عده‌ای به داخل مسجد راه نیابند و از صحبت‌های ابوسعید بی‌بهره بمانند. در این میان یکی از شاگردان ابوسعید بر می‌خیزد و با صدای بلند از مردم می‌خواهد که برای رضای خدا یک قدم به جلو بیایند، مردم هم در مسجد بر می‌خیزند و یک قدم به جلو می‌آیند و جا برای بقیه مردم در مسجد باز می‌شود. در این زمان ابوسعید رو به مردم می‌کند و می گوید: تمام آن‌چه که من می‌خواستم از فراز این منبر به شما بگویم در یک جمله شنیدید، «ای مردم برای رضای خدا یک قدم به جلو بیایید.» این نکته را گفت و از منبر پایین آمد.

حالا نگارنده ابوسعید نیست که بخواهد زبان به پند و موعظه کسی بگشاید؛ خود او هم دقیقا جزو همین مردم و جامعه است و می‌داند که باید ابتدا از خودش شروع کند، ولی جهت یادآوری عرض می‌کنم، مقصر اصلی بحران اسراف در جامعه کسی نیست جز مصرف‌کنندۀ محترم، یعنی ما باید برگردیم و رفتارهای فردی‌مان را اصلاح کنیم تا بتوانیم فرهنگ عمومی را ارتقا بدهیم و معضل اسراف را حل کنیم. راحت‌ترین نکته در این امر هم این است که بدانیم اصلاح الگوی مصرف برای از بین بردن اسراف نه به معنای کم مصرف کردن و صرفه‌جویی است و نه به معنای زیاد مصرف کردن و اسراف؛ اصلاح الگوی مصرف یعنی بیایید درست مصرف کنیم و به اندازه. همین.

 

سالاری به نام رابطه

الهه افراخته

هر جامعه و هر حوزه‌ای از جامعه دارای قوانین و ساز و کارهایی است که دور زدن آن ساز و کار، منجر به تولد «فساد» می‌شود. این فساد و دور زدنها، ‌گاه از سمت شخص بروز می‌کند و ‌گاه ساختار و سیستم از اساس جوری پی ریزی شده که به اشخاص این اجازه را خواسته یا ناخواسته می‌دهد که به راحتی آن سیستم را، به اصطلاح دور بزنند و منافع خود را سریع‌تر از سایر مردم، تامین کنند.

 

هنر و زیر مجموعه‌های آن نیز از این حالت مستثنی نیستند. در جامعه ایران، به دلیل ضعف در قانون گذاری یا ضعف در اجرا، می‌توان موارد متعددی از فسادهای ریز و درشت در این حوزه را شاهد بود. از آنجا که ما یکی از کشورهای پر قانون هستیم و کمتر در موضوعی خلأ قانونی داریم، می‌توان ادعا کرد ضعف در اجرای صحیح قانون یا سپردن اجرا به عواملی که صلاحیت اجرا ندارند، سال‌هاست که موجب شده مافیا‌ها و لابی‌های کوچک و بزرگی در بیشتر حوزه‌های هنری به خصوص در حوزه سینما و موسیقی شکل بگیرند.

 

به لابی‌ها سلام کن

در حوزه فیلم و سینما از آنجا که بخش عمده‌ای از کار توسط بخش غیر دولتی یا نیمه دولتی انجام می‌شود، بسیاری از اقدامات اجرایی دور از چشم ناظران صورت گرفته و همین امر سبب می‌شود عوامل اصلی تولید فیلم تا حد زیادی میل و سلیقه شخصی خود را در بسیاری از جهات به کار تزریق کنند. از انتخاب نویسنده و عوامل اجرایی فیلم گرفته تا انتخاب قصه و بازیگر. چه آنکه سینما و در کل هنر، حوزه‌ای هست که خواه ناخواه سلیقه و میل در آن حرف اول را می‌زند و معیار دقیقی برای تعریف خوب و خوب‌تر وجود ندارد و ممکن است فیلمی به ذائقه شخصی خوش بیاید و به ذائقه شخص دیگر نه!

 

طبیعی است اعمال این میل و منافع شخصی از سوی صاحبان سرمایه اولین نتیجه‌اش شکل گیری باندبازی‌ها در این حوزه شده که به دنبال آن، دیگرهنرمند بیشتر از آنکه هنرش را به منصه ظهور برساند، میل و خواست صاحبان سرمایه را باید به منصه ظهور برساند. طبیعتا اگر هنرمندی هم مخالف این جریان باشد، اوست که محکوم به حذف شدن است نه صاحبان سرمایه.

 

دولت، پدر پولدار بی‌اقتدار

وقتی ارزشگذاری به جای آنکه بر اساس مبانی هنری باشد، بر اساس منافع صاحبان سرمایه صورت بگیرد، هنرمند مجبور است برای بقای خود در عرصه هنر، تن به خواسته‌های کارفرمای خود دهد. این خواسته در بهترین حالت، اعمال نظر در فرم و محتوا و یا به کارگیری عواملی که دوست و رفیق و آشنای کارگردان و تهیه کننده هستند، خود را نشان می‌دهد و در تلخ‌ترین حالت در روابط خارج از شرع و عرف، خود را نمایان می‌کند. موضوعی که این روز‌ها به کرات شاهد بازگویی آن از سمت بازیگران زن سینمای ایران هستیم. هنرمندانی که اعتراف می‌کنند چون به خواسته‌های نامشروع برخی از صاحبان فیلم‌ها تن نداده‌اند، به تدریج از سینما کنار گذاشته شده‌اند. سینمایی که دولت کمتر در آن دخالت کرده و تنها بودجه و پول را به آن تزریق می‌کند و از نظارت و اعمال نظر کار‌شناسی بر سایر مراحل تولید فیلم عاجز است.

 

در نتیجه در آشفته بازار تلاش برای ماندن در صحنه، بُرد با هنرمندی است که مطابق خواسته سرمایه گذار یا کارگردان فیلم تلاش کند و این یعنی مرگ هنر، ایده و خلاقیت. اینجاست که فرقی نمی‌کند بازیگر مذکور هنرمند باشد یا نباشد؛ همین که نظر کارگردان را جلب کرده و بتواند منافع شخصی یا مالی وی را تامین کند، مجوزی است برای حضور و بقای او در صحنه؛ چه از هنر سر در بیاورد چه نه…

 

پوچ اما پر مدعا

این روز‌ها وقتی پای صحبت هنرمندان می‌نشینیم بیشتر از آنکه با مباحث کیفی و حرفه‌ای روبرو شویم با مواردی مواجه می‌شویم که از جایگاه هنری یک هنرمند به معنی واقعی کلمه فاصله زیادی دارند. این هنرمندان بیش از آنکه دغدغه ارائه الگوهایی سالم برای مخاطب را داشته باشند، شاکی از دستمزد کم یا به دنبال مدی جدید برای ارائه دارایی‌های ظاهری خود هستند.

 

دستمزد خود را با بازیگران و کارگردانان و در کل هنرمندان اروپایی و آمریکایی مقایسه می‌کنند و از این بابت هم گله دارند چرا با آن‌ها تعامل یکسان و جهانی صورت نمی‌گیرد! اما زمانی که از آن‌ها می‌پرسیم چرا از لحاظ محتوا و ایده به پای هالیوودی‌ها نمی‌رسید، اذعان می‌کنند با مشکلات فنی، بودجه و محتوا روبرو هستند.

 

و این حکایت کسانی است که با دست‌های پشت پرده و حمایت از سوی مافیای هنری تبدیل به ستاره‌های سینمای ایران شده‌اند، ستاره‌هایی که در ایده و خلاقیت هنری چندان حرفی برای گفتن ندارند و نورشان تنها مدتی چشم‌های ظاهرپرستان را به خود جذب می‌کند. پایه و مبنای سینمای ایران در مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بیش از آنکه تولیدی باشد، تقلیدی و یا تلفیقی است. تقلیدی مبهم و ناسازگار با حال و روز جامعه کنونی که باعث می‌شود اذهان مخاطب و بیننده را به سمت رکود ببرد. همین امر هم باعث شده در چند دهه گذشته یک تنبلی و رخوت به بدنه هنر ایرانی بختک‌وار هجوم بیاورد و راه را برای هر ایده و فکری نو ببندد.

 

سالاری به نام رابطه؛ ساختاری به نام رابطه سالاری

رابطه سالاری که در دو سطح مدیریتی و اجرایی نفوذ کرده، در تقسیم بودجه، انتخاب افراد خاص و موافق با این روند (اعم از فیلمبردار، نویسنده، بازیگر و…)، توزیع امکانات فنی و حتی زمان اکران، خود را نشان می‌دهد. اگر بخواهیم واضح‌تر به این مسئله اشاره کنیم، باید به این دیالوگ نقل به مضمون که بین عوامل درخواست کننده و درخواست شنونده صورت می‌گیرد اشاره کنیم: «پیشنهاد کار و بستن قرداد منوط به پذیرش برخی درخواست‌ها.»

 

نتیجه چنین روندی منتج به بیکاری هنرمندانی می‌شود که به ذات هنرمند و هنر‌شناس هستند، اما به دلیل تن ندادن به این روابط سال‌ها از این میدان دور شده‌اند و به جای آن‌ها افرادی وارد کار می‌شوند که حتی قادر به تلفظ الفبای هنر هم نیستند. در این بین روی مخاطب هم ذائقه سازی صورت می‌گیرد. چشم و گوش و فکرش عادت به ذائقه‌ای می‌شود که با القایی غیر مستقیم به وی خورانده شده است. خروجی این اتفاقات هم جا به جا شدن ارزش‌ها و هنجارهایی است که با خلط خوب و بد، حق و باطل و زشت و زیبا صورت گرفته است.

 

مادامی که چنین روابطی بر این قدرت نرم یعنی هنر، سیطره داشته باشد وضعیت هنر تأسف‌آور خواهد ماند و دود آن به چشم هنرمند و مخاطبی می‌رود که مجبور است به جای تماشای فیلمی قوی و اثر گذار، به تماشای حاصل رابطه بازی‌ها و ستاره پروری‌ها بنشیند و به تدریج این ابتذال دامن ذائقه او را نیز بگیرد.

عشق هایی که کشته می شود- باز کردن پای رقیب در چهاردیواری زندگی

نمی توان زنی به جز در موارد استثنا را پیدا کرد که از داشتن هوو خوشحال و راضی باشد. به همین علت می خواهند همیشه شوهر خود را غرق در محبت کنند تا هرگز فکری خطا به ذهنش نرسد، اما گاهی هم می شود دل به دریا می زنند و با روی گشاده از “هووی” خود در خانه شان استقبال می کنند.

ثانیه ها و روزهای آغازین زندگی، حلاوت و شیرینی خاصی دارد. شوق باهم بودن موجب می شود، تازه عروس ساعت ها خانه را آب و جارو و هنرهایش را در غذاهایی که باب طبع همسرش باشد بریزد و در انتظار آمدن شوهر از سرکار ساعت ها را بشمارد. نمی توان ماه و عدد گفت، سه ماه، شش، یک سال و شاید دوسال اول زندگیT نوعروس برایش این انتظار زیبا است و به همان اندازه مرد از محل کار تا خانه، بیقرارِ زودتر رسیدن به بانوی خانه اش است.

در جامعه ما، بار بیشتر  رسیدگی به امور خانه بر عهده زنان است، در اکثر موارد خانم ها ساعات زیادی را در منزل در حال انجام فعالیت های مختلف به کار خانه، آشپزی و در صورت داشتن فرزند، بچه داری و .. می پردازند. بعد از گذشت مدتی از ازدواج، ممکن است دیگر انتظار و درست کردن شام و تزیین آن برای همسر نه تنها دیگر جذاب که خسته از این تکرار مکررات شوند. از این رو به دنبال این امر بر می آیند که روزهای خود را به نحوی که حوصله شان سر نرود، پر کنند. ثبت نام در کلاس های سفره آرایی، خیاطی و گلدوزی، نقاشی، زبان و… هم برای مدتی آنها را درگیر می کند. بیشتر ساعت های روز و هفته در خانه هستند و یا باید به امور منزل بپردازد که کار تکراری است و یا باید سریال های هزار بار پخش شده را از رسانه ملی ببینند که خیلی برایش دلچسب نیست.

در کلاس خودآرایی، از فلان فیلم آموزشی در فلان شبکه ماهواره ای دوستش حرف می زند، از سریال هایی که ۶ ساعت است و آنقدر جذاب که او را پای تلویزیون میخکوب می کند، از برنامه های آشپزی که غذاهای متنوع را یاد می دهد، از برنامه های ورزشی که اگر همزمان با آن تمرین کنند چند کیلو لاغری را به همراه دارد، از برنامه های مدلینگ و متدهای روز لباس و آرایش، از هزاران کانالی که اصلا با وجود آن فرصت درست کردن یک املت را از او گرفته است.

استقبال هوو در خانه
بعد گذشت مدتی  از همسرش خرید یک ماهواره را تقاضا می کند. تا دیر وقت کار کردن همسرش و تنها بودن او در خانه بهانه خوبی برای خرید این عضو جدید خانواده است. بالاخره ماهواره خریداری می شود. روزهای اول به واسطه آنکه از لیست برنامه های سریال و فیلم و برنامه های آموزشی و هنری و ورزشی اطلاعات کامل به دست بیاورد و ساعات پخش آنها را یادداشت کند، فرصتی برای به تعبیری سر خواراندن هم پیدا نمی کند. روزها و ساعت ها از پی هم می گذرند و او محو دیدن و دنبال کردن داستان های زندگی است که در آن هر آنچه که تا کنون در مخیلاتش غیر منطقی و نادرست بود، همگی رفتارهای روزمره زندگی آنهاست. مثلث عشقی؛ یعنی هر ضلع یک مرد یا دو زن و یا دو مرد و یک زن قرار  می گیرند که هر کدام نسبت به یکدیگر عشقی از گذشته داشته اند. فرزندانی که اصالتشان را نه از پدر که از مادرشان می گیرند چون نمی دانند کدام مردِ هم خواب با مادرشان، پدر آنها محسوب می شود.

و شب که شوهرش به خانه باز می گردد، از فضای خانه که دیگر گرمای سابق بر این را ندارد، دلگیر و  او نیز علاقه مند به پیگیری برنامه های این موجود وهم انگیز می شود. با اولین برنامه، سریالی را می بیند که زنی از عشق دومش باردار است و نمی خواهد عشق اولش این را متوجه شود، همسرش نیز شب را در خانه  زنی دیگر به خواب رفته است.

کانال را عوض می کند، این بار یک برنامه آموزشی خودآرایی است که مردی در حال آرایش کردن زنان است، کانال بعدی ماساژ درمانی، بعدی ورزش زنان، بعدی موزیک، بعدی بوق و… و بله دیدن این همه برنامه های رنگ و لعاب دار باید برای همسرش جذاب باشد و دیگر مانند سابق بهانه حوصله سر رفتن و تنها  بودن در خانه را نگیرد.

حالا وقتی از سرکار به خانه بر می گردد، او نیز مانند همسرش درگیر هزاران محتوایی می شود که با ذهنیت او فاصله زیادی دارد. اما ذهن کنجکاو انسان در تکاپوی بیشتر دیدن است.  و اینجا سرآغاز اعتراض های خانم است که ساعاتی را به او اختصاص نمی دهد و بعد از کار، ماهواره و دیدن زنانی که رنگ و لعابشان پلک از چشم می رباید کار هر روزه او شده است.

زنان هیچ وقت نمی توانند حتی در تخیل خود وجود یک زن دیگر را کنار همسرشان تصور کنند، اما خودشان باعث شده اند که چندین زن در کنار همسرشان قرار بگیرند. و اکنون رسالت این دیش گرد به پایان رسیده است، آن هم فروپاشی عشقی که ساعت ها آمدن همسر از سرکار را انتظار می کشید.  جایی برای گله و اعتراض نیست خودتان پای هزاران زن و بی بند و باری و ارتباطاتی که اکنون دیگر نه غیرواقعی که واقعی شده اند را به حریم خانه و زندگی دو نفره تان باز کرده اید. گویی در خیابان دست چند زن بدکاره را گرفته اید و به منزلگاه عاشقانه تان وارد کرده اید. چه می خواهید بگویید؟ جایی برای اعتراض نیست.

زندگی های فراتر از ماورا
رفتار اجتماعی به سبک زندگ تابع تصویر زندگی از ماست. هدف زندگی چیست؟ هر هدفی که ما برای زندگی معین می کنیم و برای خودمان ترسیم می نماییم به طور طبیعی متناسب با خود یک سبک زندگی به ما پیشنهاد می­شود. رسانه­ ها بنا بر اهدافی که برای خود متصور هستند درصددند که برای مخاطبان خود سبک زندگی جدیدی را ترسیم کنند.

از میان چندصد شبکه ای که برای ایرانیان ساخته شده است می توان به شبکه جم اشاره کرد. این شبکه که از ۲۰۰۶ با شعار ” جم همه شما را دوست دارد” شروع به فعالیت کرد تا کنون برنامه های مختلف فیلم و سریال بلند، موسیقی، برنامه های ترکیبی شامل برنامه های آرایشی و بهداشتی و تناسب اندام و…. را پخش کرده است. و مدیران آن هر سال یک جم تخصصی برای کودکان، نوجوانان، جوان و … راه اندازی کردند. باید اذعان داشت که مدیریت پخش برنامه های این شبکه بسیار برنامه ریزی شده است. به شکلی که با توجه به مخاطب شناسی در طول روز که در هر ساعتی کدام مخاطب را بیشتر دارند به پخش برنامه هایی مختص همان مخاطب تهیه کردند. یعنی در طول روز که اغلب زنان و دختران در خانه هستند به پخش برنامه های آرایشی و تناسب اندام و سلامت جسم می پردازند که مورد پسند زنان می باشد.

این میزان برنامه های فارسی زبان برای مخاطب ایرانی بوِیژه ژانر فیلم و سریال ها و برنامه های ترکیبی این شبکه نه تنها آن خانه دار ایرانی را سرگرم نمی کند بلکه بلایی به جانش می اندازد که مداوم خود را باید یک باربی نگه دارد تا مبادا همسرش سراغ کسی دیگر رود، و شک و دلهره بودن بیهوده ارتباط داشتن همسرش با کسی دیگر را برای هر روز به نشان دادن مثلث های عشقی یادآوری می کند. برنامه های ترکیبی و آرایشی و بهداشتی و آشپزی هم هدفی نه فقط برای یک آموزش بلکه یاد دادن سبک زندگی را دارد که متناسب با نگاه یک خانواده ایرانی نیست.

و تیری که جم به سوی خانواده ایرانی پرتاب کرده است در پی رسیدن به سه هدف عمده می باشد.

۱-ترویج زندگی تشریفاتی و مدرن: عموما برنامه های این شبکه به نوعی ترویج دهنده سبک زندگی غربی هستند و به ارائه الگوهای غربی در تمامی مظاهر زندگی مانند پوشش، خودرو، خانه و محل کار و… می­پردازد.

۲-خیانت و خانواده زدایی: خیانت یکی از “تم” های ثابت سریال های خانوادگی این شبکه است. تقدس زدایی از نهاد خانواده و قبح زدایی از امر خیانت در اکثر برنامه های این شبکه دیده می­شود.

۳-دین زدایی از زندگی ایرانیان: در تمام برنامه های این شبکه کوچکترین نمودی از دین اسلام دیده نمی­شود و در تمام برنامه ها درصدد کم رنگ کردن مفاهیم و ارزش های دینی، قبح زدایی از منکرات و کم رنگ کردن اخلاق عمومی در جامعه، رواج تجمل گرایی و مصرف گرایی مفرط، ترویج سبک زندگی غربی و غیر اسلامی،مدگرایی در بین جوانان و نهادینه کردن یک هویت غیر اسلامی و نامطلوب هستند.

 

 

عبور از فساد؛ سنگاپور الگویی آسیایی

فساد در اشکال گوناگون در همه جای جهان مشاهده می شود و هم اینک بیش از دو سوم کل کشورهای جهان در زمره ممالک فاسد قرار دارند و در این میان استثناهایی همانند سنگاپور نیز وجود دارند که به الگوی مبارزه با این پدیده تبدیل شده اند.

فساد می تواند توجیه اقتصادی داشته باشد؛ بسیاری از پرداخت های غیرقانونی با هدف تسهیل رویه های قانونی صورت می گیرد. هند و چین به عنوان دو نمونه از موفق ترین اقتصادهای آسیا، بالاترین نرخ فساد را دارند. کره جنوبی و ژاپن نیز در اوج رشد اقتصادی شان با فساد دست به گریبان بوده اند. به عقیده برخی صاحب نظران، از جمله ساموئل هانتینگتون، آنچه در ظاهر فساد خوانده می شود، در حقیقت جبران کننده نظام دست و پاگیر دیوان سالاری و روغنی برای افزایش سرعت حرکت چرخ اقتصاد است.
هر چند نتایج برخی پژوهش ها موید وجود ارتباط مثبت میان فساد و رشد اقتصادی است، اما شمار بیشتری از مطالعات نشان می دهد که توسعه اقتصادی باعث کاهش میزان فساد در جامعه می شود. با رشد توسعه یافتگی جوامع و افزایش سطح دستمزدها، در واقع هزینه درگیر شدن افراد در تخلفات مالی و رانت خواری نیز افزایش می یابد.
همچنین نگاهی اجمالی به داده های مرتبط نشان می دهد که فاسدترین و فقیرترین کشورها در گذشته امروز نیز در همان وضعیت قرار دارند؛ به عبارتی مهار نکردن فساد باعث ادامه چرخه معیوبی می شود که رهایی از آن، اگر نگوییم غیرممکن، یقینا دشوار خواهد بود.
در ادبیات مربوطه، از فساد عموما تحت عنوان ‘سوء استفاده از قدرت برای اهداف شخصی’ یاد می شود. اما بانک جهانی فساد را ‘استفاده از اختیارات دولتی برای منافع فردی’ تعریف کرده است. این نهاد بین المللی ضمن آن که وجود فساد در بخش خصوصی را انکار نمی کند، تاکید دارد که فساد دولتی و اداری بیشترین آثار مخرب را بر توسعه و نظام سیاسی و اقتصادی کشورها بر جای می گذارد.
فساد در سطوح، مقیاس و رژیم های سیاسی و اقتصادی مختلف اتفاق می افتد و تاکنون هیچ کشوری به طور کامل از تیررس آن در امان نبوده است. رشوه، باج، فرار مالیاتی، اختلاس، دزدی، خویشاوند سالاری و پولشویی رایج ترین شکلهای فساد مالی و دولتی هستند.
ریشه های فساد را در عوامل متعددی می توان جستجو کرد. فقر گسترده، پایین بودن دستمزدهای کارکنان دولت در کشورهای در حال توسعه و نبود ارتباط میان ارتقای شغلی با عملکرد آنان، باعث افزایش انگیزه افراد برای کسب درآمد از روش های غیرقانونی می شود.
فقدان اراده سیاسی برای مبارزه با فساد، نبود قوانین صریح، شفافیت و اطلاع رسانی درباره مصادیق فساد، فقدان قوانین مربوطه و تبعات نقض آن ها، فقدان پاسخگویی و نهادهای مستقل ضد فساد نیز امکان حسابرسی، مواخذه، و مجازات موثر مرتکبان را کاهش داده، و در نتیجه زمینه را برای گسترش فساد فراهم می کند.
فساد امروزه به عنوان هسته اصلی بیشتر معضلات شناخته می شود، به همین دلیل مبارزه با این پدیده شرط لازم برای ثمربخشی تلاش های مرتبط با ریشه کنی فقر، ارتقای وضعیت رفاه و معیشت مردم، توزیع عادلانه ثروت، و مبارزه با تروریسم و افراط گرایی تلقی می شود. علاوه بر این وجود فساد اقتصادی و اداری مانعی بر سر راه جذب سرمایه گذاری خارجی است.
هرچند با افزایش آگاهی عمومی درباره اثرات مخرب فساد بر رشد و توسعه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کشورها، قوانین و نهادهای مبارزه با فساد را تقریبا در همه نقاط جهان می توان دید، اما تعداد کشورهای موفق در مهار این پدیده به معنای واقعی انگشت شمار است.
براساس آمارهای منتشرشده، بیش از دو سوم کل کشورهای جهان در زمره کشورهای فاسد قرار دارند، در این میان سنگاپور یکی از کشورهایی است که طی تاریخ چند دهه خود از زمان شکل گیری و استقلال، مبارزه با فساد را در اولویت سیاست هایش قرار داده و اکنون از سالم ترین جوامع جهان به شمار می آید.
این کشور در اوایل دهه ۵۰ میلادی که تحت استعمار بریتانیا قرار داشت، با فساد گسترده مواجه بود. اما با روی کار آمدن حزب اقدام مردم در سال ۱۹۵۹، تدابیر مبارزه با فساد در سنگاپور شدت و جدیت بیشتری به خود گرفت. دولت سنگاپور بلافاصله قانون جلوگیری از فساد را که هدف اصلی آن کاهش فرصت های ارتکاب تخلف های مالی و اداری بود، تصویب کرد.
سنگاپور در گزارش شاخص درک فساد، آی سی پی (ICP)، در سال ۲۰۱۷ با یک رتبه ارتقا نسبت به سال ۲۰۱۶ در میان ۱۸۰ اقتصاد جهان در رتبه ششم قرار گرفت.
نهاد شفافیت بین الملل گزارش های سالانه خود را به استناد داده های دست کم ۱۶موسسه مستقل ارائه و برای ارزیابی میزان فساد، کشورها و مناطق مختلف جهان را بر اساس امتیاز صفر تا ۱۰۰ رتبه بندی می کند. در این مقیاس هرچه امتیاز به صفر نزدیک تر باشد، میزان فساد بالاتر و هرچه به ۱۰۰ نزدیک تر باشد میزان فساد کمتر است. سنگاپور در سال گذشته با امتیاز ۸۴ همتراز سوئد قرار گرفت. این کشور همچنین بعد از نیوزیلند، بالاترین رتبه را در کشورهای آسیا پاسیفیک کسب کرده است.
سنگاپور در دیگر رتبه بندی های مرتبط با فساد نیز از موقعیتی مشابه برخوردار است. بر اساس گزارش سال ۲۰۱۸ موسسه مشاوره ریسک اقتصادی و سیاسی، این کشور با امتیاز ۱٫۹ رتبه اول اقتصادهای مهم آسیا، آمریکا و استرالیا را کسب کرد؛ رتبه ای که از سال ۹۵ تاکنون در قبضه سنگاپور بوده است. در این گزارش که بر اساس نظرسنجی از افراد مشغول به کار در کشورهای مورد بررسی تهیه شده است، استرالیا، ژاپن، هنگ کنگ و آمریکا پس از سنگاپور در رتبه های دوم تا پنجم قرار دارند.
در آخرین گزارش پروژه عدالت جهانی، سنگاپور بر اساس فاکتور ‘نبود فساد’ که دومین فاکتور از چهار فاکتور شاخص حکومت قانون است، در میان ۱۱۳ کشور در رتبه چهارم قرار گرفت. فاکتور نبود فساد چهار شاخه حکومت، یعنی قوه قضاییه، مجریه، مقننه و پلیس را در بر می گیرد.

** اراده سیاسی
اراده سیاسی مهم ترین و پرکاربردترین عاملی است که برای توضیح شکست یا موفقیت سیاست های ضد فساد دولت ها به آن اشاره می شود. اراده سیاسی دولت ها عبارت است از میزان تعهد و حمایت مقامات ارشد از راه حلی مشخص برای معضلی مشخص؛ اما، امروزه باور بر این است که سیاست گذاران دولتی به دلیل آن که به نحوی از وجود فساد منتفع می شوند یا حتی خود مستقیما در آن درگیر هستند، تمایلی به مقابله جدی با این پدیده نشان نمی دهند.
اداره مبارزه با فساد در سنگاپور همواره از حمایت کامل دولت در همه ابعاد، اعم از بودجه، تامین نیروی انسانی، استقلال عمل در تحقیق و تفحص، اختیارات قانونی برای تصمیم گیری و اجرا و نیز عدم مداخله دیگر نهادها و مقام ها برخوردار بوده است. در این میان از شاخص استقلال در تصمیم گیری و عمل به عنوان مهم ترین ویژگی می توان نام برد که این نهاد را به یکی از کارآمدترین آژانس های مبارزه با فساد در جهان تبدیل کرده است.
دولت سنگاپور عزم خود برای ریشه کنی فساد را با شعار انتخاباتی ‘پاک بمانید: رشوه نگیرید’ حزب حاکم این کشور در سال ۱۹۵۹ اعلام و سپس در دهه ۱۹۸۰ با پیگرد، بازجویی و مجازات شماری از شخصیت های عالی رتبه سیاسی به رای دهندگان این کشور ثابت کرد. اداره مبارزه با فساد بارها اعضای کابینه سنگاپور را به اتهام ارتکاب فساد تحت پیگرد قرار داده، محکوم و مجازات کرده است.
‘لی سین-لونگ’ نخست وزیر سنگاپور در شصتمین سالگرد تاسیس اداره مبارزه با فساد این کشور در سال ۲۰۱۲ تاکید کرده بود که مصمم به مقابله با فساد و تخلف افراد در هر سطحی از قدرت است؛ ولو تحقق این هدف به رسوایی دولتش منجر شود. وی گفت ‘ترجیح می دهم شرمسار شوم و کشور را از لوث فساد پاک کنم، تا آن که وانمود کنم اتفاقی نیفتاده و اجازه دهم فساد گسترش یابد.
‘لی کوآن-یو ‘ بنیانگذار و نخست وزیر پیشین سنگاپور نیز در یادداشت هایش تحت عنوان ‘سنگاپور؛ از جهان سوم تا اول’ تلاش برای ایجاد عزم لازم در راه مبارزه با فساد را یکی از افتخارات بزرگ حیاتش دانسته است.
دولت سنگاپور برای تحقق این هدف، راهبردی چند جانبه را اتخاذ کرد تا نه تنها فرصت فساد را در این کشور از میان ببرد، بلکه انگیزه های ارتکاب تخلف های اداری و مالی را نیز تا حد امکان کاهش دهد. به عبارت دیگر، تلاش های سنگاپور برای مبارزه با فساد به تحقیق و مواخذه و مجازات خلاصه نمی شود بلکه دولتمردان این کشور در سایه اراده سیاسی برای از میان بردن زمینه های فساد، با جدیت تدابیر مقابله با فساد را اجرا کرده اند.

** اصلاحات
در سال ۱۹۶۰ قانون جلوگیری از فساد در سنگاپور بازنویسی شد و طی سال های بعد نیز با هدف تقویت و حمایت از این قانون که اساس کار نهاد مبارزه با فساد در سنگاپور را تشکیل می دهد، اصلاحیه های متعددی بر آن افزوده شد.
قوانین رسیدگی به اموال کارکنان گمرک و جلوگیری از اعمال نفوذ اعضای پارلمان در مباحث این نهاد برای پیشبرد اهداف و منافع شخصی در زمره قوانین اثربخشی است که به وجهه سنگاپور در جهان کمک کرده است. همچنین بر اساس قانون این کشور، شهروندان سنگاپوری در هر نقطه ای از جهان مرتکب تخلف شوند، در کشور خود مورد پیگرد قرار خواهند گرفت.
خدمات دولتی سنگاپور در سال ۱۹۹۵ با هدف بهبود اداره کشور به شیوه ای سالم مورد بازبینی و اصلاح قرار گرفت. اصلاحات زیربنایی در این کشور براین اساس استوار بود که ارائه خدمات در کوتاه ترین زمان و با بهترین کیفیت، فرصت و عوامل وسوسه برانگیز ارتکاب فساد مالی و اداری را کاهش خواهد داد.
از جمله اقداماتی که در این راستا صورت گرفت، معرفی طرح دولت و شهروند الکترونیک و ایجاد سازوکاری برای دریافت پیشنهادات و انتقادات از ارباب رجوع در مورد قوانین و مقررات اداری و بهینه سازی دائمی آن ها برای آسان تر شدن کسب و کار را می توان نام برد. حاصل تلاش های انجام شده سبب شد تا سنگاپور در گزارش سال ۲۰۱۸ بانک جهانی در زمینه آسانی کسب و کار رتبه دوم را به خود اختصاص دهد.

** ایجاد و توانمندسازی آژانس مبارزه با فساد
اداره مبارزه با فساد سنگاپور (CPIB) در سال ۱۹۵۲ تاسیس شد. رسوایی های مالی مقامات ارشد این کشور از جمله همدستی چند تن از افسران عالی رتبه پلیس با قاچاقچیان مواد مخدر، دولت سنگاپور را متقاعد کرد که آژانس مبارزه با فساد باید مستقل از پلیس و هر نهاد دیگری با دایره اختیارات گسترده ای برای رسیدگی به موارد مشکوک فعالیت کند.
به گفته ‘ کُه تک هین’، معاون مدیر عملیات اداره مبارزه با فساد سنگاپور، هیچ محدوده ممنوعی پیش روی این اداره وجود ندارد و می تواند موارد مشکوک به فساد را از جزئی گرفته تا کلان در هر سطحی پیگیری کند.
این اداره که بر اساس نظام مدیریت مقابله با ارتشا دارای استاندارد ISO 37001 است، هر ساله میزبان بازدیدکنندگان زیادی از کشورهای خارجی است که خواستار بهره مندی از تجربیات سنگاپور در زمینه مقابله با فساد هستند.
استاندارد ISO 37001 یک سیستم مدیریت مبارزه با رشوه خواری می باشد. این استاندارد به منظور کاهش و مدیریت خطر رشوه خواری، به سازمان ها در زمینه راه اندازی، پیاده سازی، نگهداری، بازنگری و بهبود سیستم مدیریت مبارزه با رشوه خواری (ABMS) کمک می کند.
موفقیت اداره مبارزه با فساد سنگاپور را که تنها نهاد متولی رسیدگی به جرائم اقتصادی و فساد این دولت- شهر است، نه تنها از گزارش موسسات و سازمان های بین المللی نظیر شفافیت بین الملل، بلکه از سیر نزولی شمار پرونده های ارجاع داده شده برای رسیدگی نیز می توان دریافت.
براساس گزارش آوریل ۲۰۱۸ اداره مبارزه با فساد سنگاپور، تنها ۱۰۳ مورد شکایت مربوط به فساد در سال ۲۰۱۷ قابلیت پیگیری در این مرجع را داشته که فقط ۸ درصد از این موارد مربوط به بخش دولتی بوده و رقمی بی سابقه از زمان تاسیس اداره مذکور را نشان می دهد.

** افزایش دستمزدها
یکی از راهکارهای سنگاپور برای جلوگیری از فساد، افزایش دستمزد کارکنان دولت به ویژه کارمندان رده بالا است. ناکافی بودن حقوق و مزایای کارکنان همواره یکی از عوامل اصلی برای فراهم کردن زمینه ارتکاب فساد در ساختار دولتی بوده است. سنگاپور بارها دستمزد کارکنان دولت را افزایش داد، اما مهم ترین اقدامی که در این راستا صورت گرفت تصویب قانونی در سال ۱۹۹۴ بود که بر اساس آن دستمزد وزیران و کارکنان رده بالای بخش دولتی متناسب با میانگین بالاترین دستمزدها در شش بخش پردرآمد، یعنی حسابداری، بانکداری، مهندسی، حقوق، صنایع تولیدی و شرکت های چند ملیتی را تعیین می کرد. تصویب این قانون در واقع انگیزه ارتکاب فساد را کاهش و ریسک آن را افزایش داد.

** شایسته سالاری
در همه بخش ها و وزارتخانه های سنگاپور، راه موفقیت از استعداد و تلاش می گذرد، نه رابطه و امتیاز. ایجاد سازوکارهای متنوع برای شناسایی نیروهای مستعد و ارزیابی مستمر آن ها پس از استخدام متضمن آن است که تلاش و استعدادهای افراد نادیده گرفته نخواهد شد. در قوانین اداری سنگاپور تاکید شده است که گزینش کارکنان بخش دولتی باید بر اساس شایستگی آنان و از طریق رقابتی آزاد و عادلانه صورت گیرد. نظام شایسته سالاری سنگاپور که به عقیده برخی ناظران اکنون به یک ایدئولوژی تبدیل شده است این پیام را به شهروندان سنگاپوری می رساند که تنها راه رسیدن به پاداش، کار و تلاش است نه متوسل شدن به راهکارهای غیرقانونی.

** تلاش ها و همکاری های منطقه ای و بین المللی
سنگاپور با حضور فعال در نشست ها و کنفرانس های بین المللی می کوشد تا در جریان جدیدترین روش ها و راهکارهای مقابله با مفاسد اقتصادی و اداری قرار گرفته و از تجربه دیگر کشورها در این زمینه بهره مند شود.
این کشور در سال ۲۰۰۵ کنوانسیون مبارزه با فساد سازمان ملل (UNCAC) را امضا کرد و در سال ۲۰۰۹ رسما به آن محلق شد. سنگاپور همچنین در چندین پیمان و سازمان منطقه ای و بین المللی عضویت دارد که از جمله آن ها می توان به موارد زیر اشاره کرد:

-گروه ویژه اقدام مالی (FATF)
-ابتکار عمل مشترک میان بانک توسعه آسیا (ADB) و سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD) در زمینه مبارزه با فساد در منطقه آسیا-پاسیفیک
-گروه کاری کارشناسان شفافیت و مبارزه با فساد سازمان همکاری اقتصادی آسیا-پاسیفیک (APEC)
-شبکه آژانس جرائم اقتصادی (ECAN)
-گروه کاری مبارزه با فساد در گروه ۲۰
-گروه مبارزه با فساد اتحادیه کشورهای آسیای جنوب شرقی (ASEAN) و کنوانسیون مبارزه با فساد سازمان ملل

سنگاپور که فساد در آن زمانی به امری عادی و روزمره تبدیل شده بود، امروزه با اقدامات انجام شده طی چند دهه گذشته به عنوان یکی از نمونه های منحصر به فرد در آسیا و جهان شناخته می شود. با این وجود، رهبران سنگاپور تاکید دارند که حفظ و ارتقای این دستاوردها مستلزم پیگری بی وقفه تلاش ها از جانب نهادهای مسئول با همراهی و مشارکت افکار عمومی است.

 

 

 

فرهنگ؛ مهمترین لازمه؛ مهمترین بعد زندگی

مریم شهسواری

فرهنگ، در چندین سال اخیر به یکی از مهم‌ترین ابعاد زندگی بشر تبدیل شده است. فرهنگ ملت‌ها به دست خود آن ملت ساخته می‌شود، توسط‌‌ همان ملت نیز حفظ می‌شود و گاهی ممکن است مورد تهاجم دشمن از طریق جنگ نرم واقع شود. فرهنگ دارای ابعاد مختلفی است اما مهم‌ترین قسم آن مربوط به کمیت و کیفیت‌هاست. منظور از کمیت در فرهنگ این است که به طور مثال رشد آمار کتاب و کتابخوانی که یکی از مصادیق فرهنگی محسوب می‌شود، چقدر مورد توجه قرار می‌گیرد و کیفیت اینکه مثلا اگر فیلمی در کشوری ساخته می‌شود، کیفیت آن فیلم چگونه است یا چطور می‌تواند بر زندگی افراد تاثیرگذار باشد.

کمیت، بعد فراموش شده فرهنگ

جایگاه فرهنگ برای هر دوره‌ای که انسان‌ها در آن زندگی می‌کنند دارای اهمیت بسزایی است و به همین دلیل است که کار فرهنگی باید مورد توجه قرار بگیرد. البته این نکته قابل ذکر است که کار فرهنگی، کار بسیار دشوار و پیچیده‌ای است زیرا دارای ابعاد متفاوتی است. یکی از مهم‌ترین بخش‌های فرهنگ، بخش کمیت است. بخش کمیت در میان آحاد مردم جای دارد. یعنی باید اراده‌هایی را عزم کرد که بتوان توسط آن‌ها کتابخانه، مدارس و مراکز تربیتی و پژوهشی را برای بردن علم و فرهنگ به زندگی شخصی افراد جامعه وارد کرد و گسترش داد. این انتقال علم و فرهنگ باید به تمام اقصی نقاط کشور باشد؛ چه مراکز مهم و پرجمعیت جامعه و چه کلبه‌های کوچک روستاییان. یکی از مشکلاتی که در حال حاضر گریبانگیر فرهنگ و و جامعهٔ ما شده است این است که تمام امکانات در نقاط پر جمعیت کشور متمرکز می‌شود. در حالی که این امکانات، وسایلی نیستند که بتوان انحصارا در اختیار افراد خاص جامعه قرار داد. بلکه باید در دسترس تمام افراد قرار بگیرد تا در آینده بتوان بهترین بهره برداری را از آن‌ها به عمل آورد. مردم در طبقات اجتماعی مختلف، با در اختیار داشتن امکانات، سطح فرهنگی، اقتصادی‌شان هم گسترش پیدا می‌کند و این خود باعث توسعهٔ کشور می‌شود و از پیامدهای مهم آن این است که ایران دیگر به عنوان کشور در حال توسعه خطاب نمی‌شود، بلکه در ردهٔ کشور‌های توسعه یافته قرار می‌گیرد و تمام افراد جامعه می‌توانند از نسیم فرهنگی و امکانات فرهنگی بهره‌مند شوند.

چرا باید گاهی کیفیت تنها مورد توجه باشد؟ مثلا اگر فیلمی ساخته می‌شود، کیفیتش مهم است اما این مورد هم باید تحلیل شود که در حال حاضر سینمایی وجود داشته باشد تا فیلم در آن به نمایش درآید. ما باید فیلم خوب بسازیم ولی در امتداد همین کار، امکانات کافی هم برای به نمایش گذاشتن آن وجود داشته باشد و کمیت در فقر قرار نگیرد.

در حال حاضر ایران جزو کشورهایی است که از تیراژ بالای کتاب برخوردارند و آمار انتشار نشان می‌دهد نویسنده‌های توانمندی وجود دارند تا موضوعات بسیاری را روی کاغذ ‌آورند و کتاب را برای چاپ، روانهٔ چاپخانه‌ها کنند و هزینه‌های بسیاری را برای آن بپردازند. ‌گاه موضوعاتی هم که در چاپ به کار می‌رود، ارزشمند است اما آیا در کنار این تیراژهای بالا، مکان‌های مناسبی هم برای عرضه وجود دارد؟

 

می‌توان گفت سالانه عده‌ای از افراد، مقداری از درآمد ماهانه و سالانهٔ خود را صرف خرید کتاب و نرم افزار و محصولات فرهنگی می‌کنند. اما در کنار آن‌ها کسانی هستند که علاوه بر خرید کتاب، به دنبال مکان‌هایی برای تبادل اطلاعات فرهنگی‌اند. جایی که ذوق و سلیقه آن‌ها را نسبت به محصولاتی چون کتاب، فیلم، موسیقی و… ارتقا ببخشد. مانند کتابخانه‌های به روز و طبقه بندی شده از کتاب‌ها و مجلات پرمحتوا یا پاتوق‌های فرهنگی مذهبی دارای امکان مطالعه و دسترسی به محصولات جدید و امکانات مناسب.

 

عدم توجه به نیازهای فرهنگی مناطق مختلف

برخی از آمار‌ها نشان دهندهٔ کمبود امکانات و بی‌توجهی نسبت به تقاضای مردم است که حتی سهم حداقلی هر فرد را در استفاده از کتابخانه‌ها یا مراکز آموزشی، تربیتی، آموزشگاه‌های هنری و پرورش خلاقیت یا گالری‌ها شامل نمی‌شود. این مسئله در شهرستان‌ها و مناطق دور از پایتخت نیز بیشتر به چشم می‌خورد.

 

در حقیقت، وقتی صحبت از توسعهٔ فرهنگی به میان می‌آید منظور توسعهٔ کمی فرهنگ است. مانند مراکز فرهنگی، علمی، پرورش خلاقیت، کتابخوانی، مطبوعات و… که اگر به افزایش آن با توجه به نیازهای جامعه دقت شود به دنبال آن، توسعهٔ کیفی را نیز در بر می‌گیرد. البته توسعهٔ فرهنگی به معنای ارتقا و اعتلای زندگی فرهنگی جامعه است. بنابراین دستیابی به ارزشهای متعادل و متعالی مورد انتظار است. در توسعهٔ فرهنگی حالا در بعد کمی یا کیفی نیز داشتن انسان‌های پویا، سرزنده و آگاه با رفتاری متعادل، گره گشای مشکلات خواهد بود.

 

در حال حاضر باید تمرکز بر روی گسترش کمی فرهنگ صورت گیرد. زیرا باید نیاز جامع را در نظر گرفت. با توجه به تاکیدات رهبری و خلأ موجود در جریان زندگی فردی و اجتماعی ملت ایران، نهاد‌های فرهنگی و سازمان‌هایی همچون سازمان تبلیغات اسلامی، وزارت فرهنگ و ارشاد، وزارت آموزش و پرورش و… در کشور مشغول به فعالیت هستند که وظیفهٔ اصلی‌شان گسترش فرهنگ و تمرکز بر کمیت و کیفیت ابزارهاست، که در ‌‌نهایت باید به مقابله با هجوم فرهنگ‌های بیگانه منجر شود.

 

 

 

 

چگونه معذرت خواهی را به کودک بیاموزیم؟

در زمینه تربیت کودک همراه با کلماتی مانند«لطفا» و «متشکرم»، کلمه مهم دیگری نیز وجود دارد که کودک شما باید آن را یاد بگیرد، و آن کلمه «متاسفم» است. آموزش مفهوم معذرت خواهی کردن از یاد دادن دو کلمه دیگر (لطفا و متشکرم) سخت‌تر است، زیرا …
کودک، عذرخواهی کردن، رفتار اجتماعی، عواطف، عشق، خانواده ایرانی، تربیت کودک

اصلا آسان نیست که به فرزندتان آموزش دهید بر نفس و غرور خود غلبه کند کلمه متاسفم را بر زبان بیاورد. همچنین فرزند شما ممکن است احساس کند که عملی که انجام داده است اشتباه نبوده یا نیازی به معذرت خواهی کردن وجود ندارد. گاهی اوقات، مفهوم و معنای واقعی این‌کار برای کودکان سخت است مخصوصا زمانی که مایل به معذرت خواهی نیستند.

چرا آموزش معذرت خواهی به کودک مهم است؟

مغذرت خواهی کردن فقط یک رفتار اجتماعی نیست، چراکه به کودک شما کمک می‌کند تا اشتباهات خود را بشناسد، مسئولیت آنها را بر عهده بگیرد و به روابط خود با دیگران بهبود ببخشد.
گاهی اوقات ممکن است کودک شما فقط برای اینکه شما احساس بهتری داشته باشید معذرت خواهی می‌کند. در چنین مواردی، کودک چیزی یاد نمی‌گیرد. این مهم است که کودک یاد بگیرد فقط گفتن متاسفم و ببخشید یک راه حل ساده و آماده برای حل مشکلات نیست. او باید یاد بگیرد و درک کند که چگونه رفتار اشتباه‌اش فرد دیگری را تحت تأثیر قرار داده است.

 

راه های آسان برای آموزش معذرت خواهی کردن به کودک

به منظور پرورش فرزندتان برای تبدیل شدن به فردی مسئولیت پذیر که اشتباه خود را می‌پذیرد و معذرت خواهی می‌کند، این نکات را تمرین کنید.

۱. زمانی که باید معذرت خواهی کند به او آموزش دهید.
برای یک کودک درک اینکه چه کاری درست است و چه کاری غلط، سخت است. اما مهم است که آموزش این دو مفهوم به کودک هروقت که امکان‌پذیر باشد انجام شود. شما می‌توانید با توضیح معنای معذرت خواهی کردن شروع کنید و به این نکته اشاره کنید که وقتی اشتباهی مرتکب می‌شود باید معذرت خواهی کند. کودک را تشویق کنید و به او کمک کنید تا اشتباهی که مرتکب شده را درک کند، برای مثال از او بپرسید” اگر یک بچه دیگر این کار تو را انجام می‌داد تو چه واکنشی نشان می‌دادی؟”

۲. به کودک معذرت خواهی کردن درست را نشان دهید.
به کودک اجزای مختلف یک معذرت خواهی درست و واقعی را آموزش دهید، چرا که یک معذرت خواهی خوب فقط گفتن یک سری کلمه و جمله نیست.
ارتباط چشمی برقرار کند.
صاف و آرام بایستد.
کودک را تشویق کنید که کلمات بیشتری در زمان معذرت خواهی استفاده کند برای مثال به شنونده توضیح دهد که چه اشتباهی مرتکب شده است بنابراین شنونده متوجه می‌شود که کودک درک کرده که چه اشتباهی انجام داده است.
کودک می‌تواند معذرت‌ خواهی کردن را با قول انجام کار درست در آینده، به اتمام برساند.
کودک برای اطمینان از اینکه بخشیده شده است، می‌تواند از طرف مقابل این سوال را بپرسد.
به کودک خود آموزش دهید که در زمان معذرت خواهی از تن صدای مناسب استفاده کند. شما می‌توانید با تن‌های مختلف صدا کلمه ببخشید را بگویید تا کودک متوجه شود کدام تن صدا مناسب است و کدام نیست.

۳. به کودک کمک کنید تا با عواطف خود ارتباط برقرار کند.
زمانی که با کودک خود در مورد کار اشتباهی که انجام داده و باید عذرخواهی کند، صحبت می‌کنید، این احتمال وجود دارد که از عمل خود دفاع کند. در این مورد، زمان بیشتری صرف کنید و مطمئن شوید که کودک متوجه می‌شود که دلیل درخواست شما برای معذرت خواهی چیست و چرا نباید او خجالت بکشد. به او اجازه بدهید که بفهمد که قبول اشتباهات، شجاعت است.

۴. بی طرف باشید.
اصلا ایده خوبی نیست که بین تنش دو کودک قرار بگیرید. شما نباید بیش از حد از کاری که فرزندتان انجام داده دفاع کنید، فرزندتان را سرزنش نکنید و از بچه دیگر هم حمایت نکنید. ممکن است از زبان هر دو کودک عبارت «او این کار را انجام داد» یا «او این کار را شروع کرد» بشنوید. در چنین شرایطی آرامش خود را حفظ کنید و به آنها توضیح دهید که هر دو باید از یکدیگر عذرخواهی کنند.
اگر کودکتان بعد از این ماجرا حس بدی داشت، به او توضیح دهید که تعارض بین دو نفر اتفاق می‌افتد و هر دو بخشی از این اتفاق هستند و فقط یک طرف کار اشتباه را انجام نداده است. بنابراین حتی اگر این ماجرا را کودک شما آغاز نکرده است باید به او آموزش دهید که هنوز هم مهم است که عذرخواهی کند.
۵. اجازه بدهید کودک به روش خودش معذرت خواهی کند.
گاهی کودک تمایل ندارد در آن زمان معذرت خواهی کند. در چنین مواردی بهتر است به کودک، مخصوصا بچه‌های بزرگتر کمی زمان بدهید تا قبل از عذرخواهی در مورد کاری که انجام داده و نحوه معذرت خواهی‌اش فکر کند. او می‌تواند به روشی که خودش تمایل دارد معذرت خواهی کند، مثلا یک آغوش یا یک شاخه گل یا یک یادداشت عذرخواهی. مهم‌ترین موضوع این است که کودک شما مایل به عذرخواهی باشد و درک کرده باشد که کاری که انجام داده اشتباه است.

۶. کودک را از عواقب معذرت خواهی نکردن آگاه کنید.
اگر کودک به طور مکرر از انجام عذرخواهی شانه خالی می‌کند، به صورت مستقیم و رو در رو با او صحبت کنید و عواقب این رفتارش را به او بگویید. شما می‌توانید برای او توضیح دهید که در صورت ادامه این رفتار ممکن است دوستت دیگر با تو صحبت نکند یا دیگر با تو بازی نکند.

۷. برای کودک الگوی مناسب باشید.
هرگز فراموش نکنید که شما باید یک الگوی خوب برای فرزندتان باشید. زمانی که خودتان اشتباه می‌کنید، نباید از معذرت خواهی کردن از کودک امتناع کنید. فرزندتان معنی واقعی کلمه «متاسفم» را درک نمی‌کند، اگر تا به حال این کلمه را در خانه نشنیده باشد. پس در مواقع لزوم، بدون حالت تدافعی در مورد کار اشتباهی که انجام داده‌اید عذرخواهی کنید.

۸. بر روی رفتار‌های خوب کودک بیشتر تمرکز داشته باشید.
همیشه به این نکته توجه داشته باشید که هر زمان کودک تفکیک کار درست از اشتباه را شروع کرد، میزان معذرت خواهی‌ها باید کمتر شود. بنابراین آموزش رفتار خوب باید الویت بیشتری به آموزش معذرت خواهی داشته باشد. زیرا وقتی کودک مدام اشتباه خود را تکرار می‌کند، عذرخواهی او بی معنی می‌شود. بنابراین در اولین قدم کودک خود را از اشتباهش آگاه کنید تا آن را درک کند و سپس آن را اصلاح کند. در نهایت کودک یاد می‌گیرد که از انجام اشتباهات دوری کند.

۹. عشق خود را همیشه به او نشان دهید.
وقتی کودکتان کار اشتباهی انجام می‌دهد، هرگز اجازه ندهید که او احساس ناخوشایندی داشته باشد. مجبور کردن کودک به عذرخواهی تنها باعث می‌شود او احساس شرم وعصبانیت کند. بنابراین بهترین کاری که می‌توانید انجام دهید این است که فرزندتان اشتباهات‌اش را درک کند و با کمک شما آن را حل کند.
این فرآیند می‌تواند در ابتدا سخت باشد اما فرزند شما به تدریج یاد می‌گیرد که مسئولیت پذیر باشد و توانایی درک پیامدهای اعمال و رفتار خود را پیدا می‌کند. او کم کم یاد می‌گیرد که همدلی کند، و شما در نهایت از تربیت یک کودک مؤدب به خود افتخار خواهید کرد.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*