دختر مسافر قربانی نقشه شوم برادران دوقلو
برادران دوقلو به بهانه مسافرکشی دختر جوان را سوار خودروشان کرده و با کشاندن او به خانهای در خارج از شهر وی را قربانی نیت شوم خود کردند.
به گزارش «ایران»، اواخر بهمن سال گذشته، دختری هراسان به پلیس رفت و از جنایت سیاهی که برای او رقم خورده بود پرده برداشت. «شب گذشته از ایستگاه مترویی در شرق تهران خارج شدم و کنار خیابان به انتظار خودرو بودم که یک پراید با دو سرنشین مقابل پایم ایستاد و من هم به تصور اینکه مسافربر است سوار شدم.»
او ادامه داد: دقایقی گذشته بود که راننده پراید به بهانه شلوغی خیابان، تغییر مسیر داد و در محلی خلوت توقف کرد. ناگهان پسر جوانی که روی صندلی جلو و در کنار راننده نشسته بود، به عقب آمد و با تهدید دستها و دهانم را چسب زد و سرم را زیر صندلی کرد. هر چه تلاش کردم که از دست دو مرد جوان نجات پیدا کنم، بیفایده بود. در نهایت خودرو مقابل خانهای توقف کرد و پسران جوان مرا با زور به داخل خانه بردند. بعد مرا مورد آزار و اذیت قرار دادند و در اتاقی حبس کردند.
دختر جوان گفت: نیم ساعتی نگذشته بود که پسران جوان ابراز پشیمانی کرده و با گریه و التماس از من خواستند که آنها را ببخشم و مدعی شدند که اشتباه کردهاند. بعد هم مرا سوار خودروشان کرده و در نزدیکی خانه مان پیاده کردند. در راه برگشت نشانی خانهای که در آن مورد آزار و اذیت قرارگرفته بودم را به خاطر سپردم. نکتهای که از پسرها به یادم مانده اینکه راننده و سرنشین دیگر خودرو بشدت شبیه هم بودند طوری که تصور میکنم برادر دوقلو هستند.
با شکایت دختر جوان، پروندهای به دستور بازپرس محمدامین تقویان تشکیل شد و کارآگاهان اداره شانزدهم پلیس آگاهی پایتخت وارد عمل شدند. در نخستین گام با کمک دختر جوان، مأموران راهی خانه مورد نظر شدند اما از متهمان خبری نبود. تحقیقات نشان میداد که آنها خانه را یک روزه اجاره کرده و هیچ مدرکی از آنها بهدست نیامد.
در ادامه کارآگاهان به بازبینی دوربینهای مداربسته اطراف محلی که دختر جوان سوار و پیاده شده بود پرداختند. باتوجه به تاریکی هوا، شماره پلاک خودرو به خوبی قابل مشاهده نبود اما مأموران با کنار هم قرار دادن شمارههایی که بهدست آورده بودند در نهایت موفق شدند راننده خودرو پراید را شناسایی کنند.
به دستور بازپرس جنایی، راننده جوان به نام هرمز بازداشت شد و در تحقیقات گفت: من و هومن برادر دوقلو هستیم. آن روز قرار بود به همراه دو دختر به خانهای که اجاره کرده بودیم برویم، اما دخترها به سر قرار نیامدند. من و هومن که خیلی ناراحت شده بودیم تصمیم گرفتیم در شهر بگردیم و دختری را با خود به خانهای که اجاره کرده بودیم، ببریم.
او ادامه داد: همانطور که در خیابانها پرسه میزدیم، متوجه دختر جوانی شدیم که مقابل مترو به انتظار تاکسی بود. به بهانه اینکه مسافرکش هستیم او را سوار خودرو کرده و در میان راه، من به صندلی عقب آمده و دست و دهان او را بستم و به خانهای در خارج از شهر بردیم. من آدم ربایی و بستن دست و پای دختر جوان را قبول دارم، اما آزار و اذیتی نکردم و برادرم به او تعرض کرد.
باتوجه به آزار و اذیت دختر جوان، پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران ارجاع شد و از جنبه آدم ربایی و حبس غیرقانونی در شعبه هشتم دادسرای امور جنایی پایتخت تحت رسیدگی است و تحقیقات برای بازداشت متهم دوم ادامه دارد.
به گزارش «ایران»، اواخر بهمن سال گذشته، دختری هراسان به پلیس رفت و از جنایت سیاهی که برای او رقم خورده بود پرده برداشت. «شب گذشته از ایستگاه مترویی در شرق تهران خارج شدم و کنار خیابان به انتظار خودرو بودم که یک پراید با دو سرنشین مقابل پایم ایستاد و من هم به تصور اینکه مسافربر است سوار شدم.»
او ادامه داد: دقایقی گذشته بود که راننده پراید به بهانه شلوغی خیابان، تغییر مسیر داد و در محلی خلوت توقف کرد. ناگهان پسر جوانی که روی صندلی جلو و در کنار راننده نشسته بود، به عقب آمد و با تهدید دستها و دهانم را چسب زد و سرم را زیر صندلی کرد. هر چه تلاش کردم که از دست دو مرد جوان نجات پیدا کنم، بیفایده بود. در نهایت خودرو مقابل خانهای توقف کرد و پسران جوان مرا با زور به داخل خانه بردند. بعد مرا مورد آزار و اذیت قرار دادند و در اتاقی حبس کردند.
دختر جوان گفت: نیم ساعتی نگذشته بود که پسران جوان ابراز پشیمانی کرده و با گریه و التماس از من خواستند که آنها را ببخشم و مدعی شدند که اشتباه کردهاند. بعد هم مرا سوار خودروشان کرده و در نزدیکی خانه مان پیاده کردند. در راه برگشت نشانی خانهای که در آن مورد آزار و اذیت قرارگرفته بودم را به خاطر سپردم. نکتهای که از پسرها به یادم مانده اینکه راننده و سرنشین دیگر خودرو بشدت شبیه هم بودند طوری که تصور میکنم برادر دوقلو هستند.
با شکایت دختر جوان، پروندهای به دستور بازپرس محمدامین تقویان تشکیل شد و کارآگاهان اداره شانزدهم پلیس آگاهی پایتخت وارد عمل شدند. در نخستین گام با کمک دختر جوان، مأموران راهی خانه مورد نظر شدند اما از متهمان خبری نبود. تحقیقات نشان میداد که آنها خانه را یک روزه اجاره کرده و هیچ مدرکی از آنها بهدست نیامد.
در ادامه کارآگاهان به بازبینی دوربینهای مداربسته اطراف محلی که دختر جوان سوار و پیاده شده بود پرداختند. باتوجه به تاریکی هوا، شماره پلاک خودرو به خوبی قابل مشاهده نبود اما مأموران با کنار هم قرار دادن شمارههایی که بهدست آورده بودند در نهایت موفق شدند راننده خودرو پراید را شناسایی کنند.
به دستور بازپرس جنایی، راننده جوان به نام هرمز بازداشت شد و در تحقیقات گفت: من و هومن برادر دوقلو هستیم. آن روز قرار بود به همراه دو دختر به خانهای که اجاره کرده بودیم برویم، اما دخترها به سر قرار نیامدند. من و هومن که خیلی ناراحت شده بودیم تصمیم گرفتیم در شهر بگردیم و دختری را با خود به خانهای که اجاره کرده بودیم، ببریم.
او ادامه داد: همانطور که در خیابانها پرسه میزدیم، متوجه دختر جوانی شدیم که مقابل مترو به انتظار تاکسی بود. به بهانه اینکه مسافرکش هستیم او را سوار خودرو کرده و در میان راه، من به صندلی عقب آمده و دست و دهان او را بستم و به خانهای در خارج از شهر بردیم. من آدم ربایی و بستن دست و پای دختر جوان را قبول دارم، اما آزار و اذیتی نکردم و برادرم به او تعرض کرد.
باتوجه به آزار و اذیت دختر جوان، پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران ارجاع شد و از جنبه آدم ربایی و حبس غیرقانونی در شعبه هشتم دادسرای امور جنایی پایتخت تحت رسیدگی است و تحقیقات برای بازداشت متهم دوم ادامه دارد.
قتــل عروس با شلیک برادر شوهر
گروه حوادث/پسر جوان که بر سر تقسیم ارثیه با برادرانش اختلاف داشت، در اقدامی کینهجویانه و با شلیک چند گلوله، آنها را مجروح و همسر برادرش را به قتل رساند.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، چند روز قبل خبر تیراندازی مرگبار به اعضای یک خانواده در نظرآباد کرج به پلیس اعلام شد. وقتی مأموران پلیس به خانه مورد نظر رفتند با پیکرهای خونین دو مرد ۴۰ و ۴۲ ساله و زنی ۳۸ ساله روبهرو شدند که با شلیک گلوله مجروح شده بودند. بلافاصله آنها به بیمارستان منتقل شدند اما بین راه زن جوان بر اثر شدت جراحات وارده جان باخت.سرهنگ محمد نادربیگی رئیس پلیس آگاهی استان البرز در تشریح این جنایت بیان داشت: در پی وقوع یک فقره درگیری مسلحانه منجر به جرح در یکی از مناطق شهر نظرآباد، بلافاصله عوامل انتظامی برای بررسی موضوع به محل حادثه اعزام شدند. بررسیهای اولیه حاکی از این بود که اعضای یک خانواده به دلیل اختلافات قبلی بر سر تقسیم ارثیه پدری با یکدیگر درگیر شدهاند که در این حادثه ۲ پسر و یک عروس خانواده دچار جراحت و به مراکز درمانی منتقل شده بودند.
رئیس پلیس آگاهی استان البرز با اشاره به فوت عروس ۳۸ ساله این خانواده به دلیل شدت جراحات وارده، اظهار داشت: در ادامه کارآگاهان پلیس آگاهی نظرآباد وارد عمل شده و مخفیگاه قاتل که پسر کوچک خانواده بود را در شهر نظرآباد شناسایی و در یک عملیات غافلگیرانه او را دستگیر کردند.این مقام انتظامی با اشاره به کشف یک قبضه سلاح گرم از مخفیگاه متهم، گفت: متهم انگیزه خود از این اقدام جنون آمیز را اختلافات خانوادگی قدیمی عنوان کرد.سرهنگ نادربیگی در پایان گفت متهم با تکمیل پرونده به مراجع قضایی معرفی شد.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، چند روز قبل خبر تیراندازی مرگبار به اعضای یک خانواده در نظرآباد کرج به پلیس اعلام شد. وقتی مأموران پلیس به خانه مورد نظر رفتند با پیکرهای خونین دو مرد ۴۰ و ۴۲ ساله و زنی ۳۸ ساله روبهرو شدند که با شلیک گلوله مجروح شده بودند. بلافاصله آنها به بیمارستان منتقل شدند اما بین راه زن جوان بر اثر شدت جراحات وارده جان باخت.سرهنگ محمد نادربیگی رئیس پلیس آگاهی استان البرز در تشریح این جنایت بیان داشت: در پی وقوع یک فقره درگیری مسلحانه منجر به جرح در یکی از مناطق شهر نظرآباد، بلافاصله عوامل انتظامی برای بررسی موضوع به محل حادثه اعزام شدند. بررسیهای اولیه حاکی از این بود که اعضای یک خانواده به دلیل اختلافات قبلی بر سر تقسیم ارثیه پدری با یکدیگر درگیر شدهاند که در این حادثه ۲ پسر و یک عروس خانواده دچار جراحت و به مراکز درمانی منتقل شده بودند.
رئیس پلیس آگاهی استان البرز با اشاره به فوت عروس ۳۸ ساله این خانواده به دلیل شدت جراحات وارده، اظهار داشت: در ادامه کارآگاهان پلیس آگاهی نظرآباد وارد عمل شده و مخفیگاه قاتل که پسر کوچک خانواده بود را در شهر نظرآباد شناسایی و در یک عملیات غافلگیرانه او را دستگیر کردند.این مقام انتظامی با اشاره به کشف یک قبضه سلاح گرم از مخفیگاه متهم، گفت: متهم انگیزه خود از این اقدام جنون آمیز را اختلافات خانوادگی قدیمی عنوان کرد.سرهنگ نادربیگی در پایان گفت متهم با تکمیل پرونده به مراجع قضایی معرفی شد.
درخواست طلاق از خلبان قلابی
نخستین روزهای اردیبهشت بود و هوا غیر قابل پیشبینی گاهی گرم و آفتابی و لحظهای دیگر سرد و بارانی اما در این روزهای زیبای بهاری حال برخی زوجها که برای جدایی راهی دادگاه خانواده شده بودند مثل آسمان ابری گرفته و بارانی بود.
وقتی به طبقه دوم مجتمع قضایی رسیدم در گوشهای از سالن، پشت در یکی از شعبهها مردی جوان با پیراهنی سفید که آرم یک شرکت هواپیمایی روی آن بود و عینکی بر چشم داشت ایستاده و کلافگی از چهرهاش نمایان بود، کمی آن طرفتر زن جوانی روی صندلی نشسته و با زنی دیگر گرم صحبت بود و هر از چندگاهی نیز نگاهی از روی خشم و عصبانیت به این مرد میانداخت.
وقتی به آنها نزدیک شدم زن جوان ماسک مشکی رنگ خود را از روی صورتش برداشت و گفت آقا ما ساعت ۱۰ و نیم در شعبه ۲۶ جلسه رسیدگی داریم. با دیدن برگه ابلاغیه به او گفتم این شعبه در طبقه سوم است و باید یک طبقه بالاتر بروند. بعد زوج جوان به راه افتادند و به محض رسیدن به طبقه سوم مدیر دفتر قاضی داشت با صدای بلند اعلام میکرد شماره پرونده ۴۶۱ اعلام حضور کنند. سریع برگ ابلاغیه را به مدیر دفتر قاضی نشان دادیم و وارد اتاق قاضی شدیم.
قاضی از آنها خواست بنشینند و علت حضورشان را توضیح دهند. مرد جوان عینک خود را از چشم برداشت و گفت: حاج آقا گناه من عاشقی است. گناه من این است که بهخاطر رسیدن به عشقم یک دروغ مصلحتی گفتم.در همین لحظه زن جوان گفت: دروغ دروغ است، مصلحتی و غیرمصلحتی هم ندارد.
شوهرش ادامه داد: جناب قاضی من در یک شرکت هواپیمایی کار میکنم لباس ما همان طور که میبینید شبیه لباس خلبانها است فقط با یکسری تفاوتهای کوچک که برای مردم عادی شاید قابل تشخیص نباشد. یک روز که برای انجام کاری به فرودگاه رفته بودم این دختر را دیدم، به تصور اینکه من خلبان هستم از من سؤالی پرسید و همین موضوع باعث آشنایی ما شد و من در یک نگاه عاشقش شدم. در حالی که بلیتش را به من نشان میداد پرسید این هواپیما پرواز کرده است؟ وقتی بلیت پروازش را دیدم متوجه شدم مال شرکت هواپیمایی ما است و من هم با شوخی گفتم هواپیما بدون خلبان که پرواز نمیکند. با تعجب گفت یعنی شما خلبان همین پرواز هستید؟ گفتم بله.
در همین لحظه زن جوان رو به قاضی کرد و گفت: من نمیدانستم که دروغ میگوید. راستش را بخواهید از اینکه با یک خلبان آشنا شده بودم خیلی خوشحال بودم به همین خاطر وقتی مدتی بعد به من پیشنهاد ازدواج داد قبول کردم حتی خودم را دختر خوش شانسی میدیدم که یک خلبان خوشتیپ و مؤدب و خوش برخورد از من خواستگاری کرده است.
روز خواستگاری او فقط با خالهاش آمده بود، وقتی پرسیدم پدر و مادرش کجا هستند و چرا آنها نیامدهاند سریع گفت پدر و مادرش مجبور شدند به خارج از کشور بروند چرا که خواهرش باردار است و زایمان کرده و باید به کمکش میرفتند من هم باور کردم. اما بعد از عقد فهمیدم که پدر ومادرش از هم جدا شدهاند و او با کلی خواهش از من خواست تا کسی این موضوع را متوجه نشود من هم قبول کردم و او را بخشیدم. در کمتر از ۵ ماه به خانه مشترکمان رفتیم و زندگی جدیدی را شروع کردیم. من اصلاً باورم نمیشد که اینگونه عاشق شوم و در سن ۲۲ سالگی با عشق ازدواج کنم. شوهرم ۲۶ سال سن دارد همه فامیل تعجب کرده بودند که چطور یک پسر ۲۶ ساله خلبان هواپیما است.
زندگی ادامه داشت تا اینکه یک روز عصر که همسرم بیرون بود و گوشی خودش را نبرده بود دیدم گوشی زنگ میخورد من جواب دادم یک خانمی بود که میخواست سؤال کند بلیت هواپیما برای مشهد چه قیمت است. با تعجب و خنده گفتم خانم اشتباه زنگ زدید همسر من خلبان است. اما خانمی که پشت خط بود با خنده گفت: اشتباه میکنی عزیزم همسر شما فقط یک کارمند ساده در شرکت برادر من است و شماره همسر شما را برادرم به من داده تا کارهای پرواز مرا زودتر انجام بدهد.
از شنیدن حرفهایش شوکه شده بودم اصلاً باورم نمیشد فریب خورده باشم.وقتی به خانه برگشت ماجرا را که گفتم جا خورد میخواست باز هم دروغ بگوید که عصبانی شدم. ناگهان به گریه افتاد و گفت: من تو را دوست داشتم و بهخاطر دوست داشتن به تو دروغ گفتم، نمیخواستم تو را از دست بدهم.
زن جوان به اینجای داستان زندگی اش که رسید شروع به گریه کرد.
قاضی رو به مرد جوان کرد و گفت: دروغ گفتن اشتباه بزرگی است پسرم تو زندگی خودت را بر پایه دروغ بنا کردی همسرت حق دارد ناراحت باشد.
زن جوان ادامه داد: باور کنید حتی اگر بعد از ازدواج به من راستش را گفته بود باز او را میبخشیدم اما چون خودم فهمیدم هرگز او را نمیبخشم، حاج آقا حکم طلاق ما را صادر کنید من طلاق میخواهم فقط طلاق حتی مهریهام را هم نمیخواهم.
قاضی گفت: دخترم زود تصمیم نگیر به نظرم بهتر است ابتدا یک ماه به کلاسهای مشاوره بروید اگر مشکلتان حل نشد آن وقت بیایید من حکم طلاق را صادر میکنم، فعلاً بیایید این صورتجلسه را امضا کنید و بعد از جلسه هم به واحد مشاوره مراجعه کنید و مستمر کلاسهای مشاوره را بروید انشاءالله مشکلتان حل میشود.
وقتی به طبقه دوم مجتمع قضایی رسیدم در گوشهای از سالن، پشت در یکی از شعبهها مردی جوان با پیراهنی سفید که آرم یک شرکت هواپیمایی روی آن بود و عینکی بر چشم داشت ایستاده و کلافگی از چهرهاش نمایان بود، کمی آن طرفتر زن جوانی روی صندلی نشسته و با زنی دیگر گرم صحبت بود و هر از چندگاهی نیز نگاهی از روی خشم و عصبانیت به این مرد میانداخت.
وقتی به آنها نزدیک شدم زن جوان ماسک مشکی رنگ خود را از روی صورتش برداشت و گفت آقا ما ساعت ۱۰ و نیم در شعبه ۲۶ جلسه رسیدگی داریم. با دیدن برگه ابلاغیه به او گفتم این شعبه در طبقه سوم است و باید یک طبقه بالاتر بروند. بعد زوج جوان به راه افتادند و به محض رسیدن به طبقه سوم مدیر دفتر قاضی داشت با صدای بلند اعلام میکرد شماره پرونده ۴۶۱ اعلام حضور کنند. سریع برگ ابلاغیه را به مدیر دفتر قاضی نشان دادیم و وارد اتاق قاضی شدیم.
قاضی از آنها خواست بنشینند و علت حضورشان را توضیح دهند. مرد جوان عینک خود را از چشم برداشت و گفت: حاج آقا گناه من عاشقی است. گناه من این است که بهخاطر رسیدن به عشقم یک دروغ مصلحتی گفتم.در همین لحظه زن جوان گفت: دروغ دروغ است، مصلحتی و غیرمصلحتی هم ندارد.
شوهرش ادامه داد: جناب قاضی من در یک شرکت هواپیمایی کار میکنم لباس ما همان طور که میبینید شبیه لباس خلبانها است فقط با یکسری تفاوتهای کوچک که برای مردم عادی شاید قابل تشخیص نباشد. یک روز که برای انجام کاری به فرودگاه رفته بودم این دختر را دیدم، به تصور اینکه من خلبان هستم از من سؤالی پرسید و همین موضوع باعث آشنایی ما شد و من در یک نگاه عاشقش شدم. در حالی که بلیتش را به من نشان میداد پرسید این هواپیما پرواز کرده است؟ وقتی بلیت پروازش را دیدم متوجه شدم مال شرکت هواپیمایی ما است و من هم با شوخی گفتم هواپیما بدون خلبان که پرواز نمیکند. با تعجب گفت یعنی شما خلبان همین پرواز هستید؟ گفتم بله.
در همین لحظه زن جوان رو به قاضی کرد و گفت: من نمیدانستم که دروغ میگوید. راستش را بخواهید از اینکه با یک خلبان آشنا شده بودم خیلی خوشحال بودم به همین خاطر وقتی مدتی بعد به من پیشنهاد ازدواج داد قبول کردم حتی خودم را دختر خوش شانسی میدیدم که یک خلبان خوشتیپ و مؤدب و خوش برخورد از من خواستگاری کرده است.
روز خواستگاری او فقط با خالهاش آمده بود، وقتی پرسیدم پدر و مادرش کجا هستند و چرا آنها نیامدهاند سریع گفت پدر و مادرش مجبور شدند به خارج از کشور بروند چرا که خواهرش باردار است و زایمان کرده و باید به کمکش میرفتند من هم باور کردم. اما بعد از عقد فهمیدم که پدر ومادرش از هم جدا شدهاند و او با کلی خواهش از من خواست تا کسی این موضوع را متوجه نشود من هم قبول کردم و او را بخشیدم. در کمتر از ۵ ماه به خانه مشترکمان رفتیم و زندگی جدیدی را شروع کردیم. من اصلاً باورم نمیشد که اینگونه عاشق شوم و در سن ۲۲ سالگی با عشق ازدواج کنم. شوهرم ۲۶ سال سن دارد همه فامیل تعجب کرده بودند که چطور یک پسر ۲۶ ساله خلبان هواپیما است.
زندگی ادامه داشت تا اینکه یک روز عصر که همسرم بیرون بود و گوشی خودش را نبرده بود دیدم گوشی زنگ میخورد من جواب دادم یک خانمی بود که میخواست سؤال کند بلیت هواپیما برای مشهد چه قیمت است. با تعجب و خنده گفتم خانم اشتباه زنگ زدید همسر من خلبان است. اما خانمی که پشت خط بود با خنده گفت: اشتباه میکنی عزیزم همسر شما فقط یک کارمند ساده در شرکت برادر من است و شماره همسر شما را برادرم به من داده تا کارهای پرواز مرا زودتر انجام بدهد.
از شنیدن حرفهایش شوکه شده بودم اصلاً باورم نمیشد فریب خورده باشم.وقتی به خانه برگشت ماجرا را که گفتم جا خورد میخواست باز هم دروغ بگوید که عصبانی شدم. ناگهان به گریه افتاد و گفت: من تو را دوست داشتم و بهخاطر دوست داشتن به تو دروغ گفتم، نمیخواستم تو را از دست بدهم.
زن جوان به اینجای داستان زندگی اش که رسید شروع به گریه کرد.
قاضی رو به مرد جوان کرد و گفت: دروغ گفتن اشتباه بزرگی است پسرم تو زندگی خودت را بر پایه دروغ بنا کردی همسرت حق دارد ناراحت باشد.
زن جوان ادامه داد: باور کنید حتی اگر بعد از ازدواج به من راستش را گفته بود باز او را میبخشیدم اما چون خودم فهمیدم هرگز او را نمیبخشم، حاج آقا حکم طلاق ما را صادر کنید من طلاق میخواهم فقط طلاق حتی مهریهام را هم نمیخواهم.
قاضی گفت: دخترم زود تصمیم نگیر به نظرم بهتر است ابتدا یک ماه به کلاسهای مشاوره بروید اگر مشکلتان حل نشد آن وقت بیایید من حکم طلاق را صادر میکنم، فعلاً بیایید این صورتجلسه را امضا کنید و بعد از جلسه هم به واحد مشاوره مراجعه کنید و مستمر کلاسهای مشاوره را بروید انشاءالله مشکلتان حل میشود.