افشای راز مرگ مرد ورشکسته در بازداشتگاه
بازبینی دوربینهای مداربسته مقابل کلانتری، راز مرگ مرموز مرد ورشکسته در بازداشتگاه را فاش کرد.
به گزارش «ایران»، اواسط فروردین امسال، مرگ مشکوک مرد ۳۵ سالهای در بازداشتگاه یکی از کلانتریهای تهران به بازپرس میثم حسین پور اعلام شد. بررسیهای اولیه نشان میداد مرد جوان به نام امیر با شکایت مردی که سه میلیارد تومان به او بدهی داشت، ساعت ۱۰ شب به کلانتری منتقل شده است. اما دو ساعت بعد در بازداشتگاه کلانتری، امیر دچار دل درد شدید شد و مأموران بلافاصله اورژانس را خبر کردند اما قبل از انتقال او به بیمارستان فوت کرد.
در تحقیقات اولیه به نظر میرسید که مرد جوان بر اثر سکته قلبی فوت کرده است اما زمانی که جسد به پزشکی قانونی منتقل شد و تحت معاینات قرار گرفت، علت مرگ مسمومیت با قرص برنج اعلام شد. در بررسیهای صورت گرفته مشخص شد که امیر وضع مالی خوبی داشته و در کار خرید و فروش زمین و ملک بوده است. اما برای توسعه کارش از دوست و آشنا ۱۵ میلیارد تومان پول قرض گرفته بود. تا اینکه سال گذشته چند مرد کلاهبردار سر او کلاه گذاشتند و مقدار زیادی از اموالش را تصاحب کردند.
از سویی امیر سال گذشته، برای پرداخت بدهیهایش اقدام به فروش تعدادی از املاکش کرد که باتوجه به گران شدن ناگهانی ملک، همین موضوع باعث ورشکستگی او شد. با اعلام نظریه پزشکی قانونی و مشکوک بودن ماجرا، بازپرس جنایی دستور بازبینی دوربینهای مداربسته کلانتری و اطرافش را صادر کرد. در بازبینی دوربینها، تصاویری به دست آمد که نشان میداد شاکی پرونده، قبل از ورود آنها به کلانتری، بستهای را به او داده است.
با به دست آمدن این تصاویر و احتمال اینکه او قرصهای برنج را به امیر داده است، مرد جوان به نام شهروز بازداشت شد. شهروز در تحقیقات گفت: امیر از دوستانم است و در کار خرید و فروش ملک و زمین بود و وضع مالی خیلی خوبی داشت. او از من سه میلیارد تومان پول قرض کرده بود اما باتوجه به ورشکستگیاش، از او شکایت کرده و حکم جلب سیارش را نیز گرفتم. روز حادثه در خیابان امیر را دیدم و از او خواستم که بدهیام را بدهد. اما او گفت پول ندارد و من مجبور شدم او را به کلانتری ببرم. مقابل در کلانتری امیر از من یک لیوان آب خواست و چیزی را از جیبش درآورد و با آب خورد. من به غیر از یک لیوان آب چیز دیگری به او ندادهام.
باتوجه به اظهارات مرد جوان، به دستور بازپرس جنایی، فیلم دوربینها دوباره مورد بازبینی قرار گرفت و در نهایت تصاویری به دست آمد که بیگناهی طلبکار سه میلیاردی را ثابت میکرد. دوربینها نشان میداد که امیر قبل از ورود به کلانتری قرص از جیب خود بیرون آورده و با آب آن را خورده است. قرصهای برنجی که مرد جوان به خاطر مشکلات مالی و اطلاع از این موضوع که به خاطر بدهیهایش مجبور است سالها در زندان به سر ببرد، تهیه کرده و همیشه همراهش بود.
با رازگشایی از این موضوع به دستور بازپرس شعبه چهارم دادسرای امور جنایی پایتخت، دوست امیر آزاد شد و معمای مرگ بر اثر مسمومیت متهم برملا شد.
به گزارش «ایران»، اواسط فروردین امسال، مرگ مشکوک مرد ۳۵ سالهای در بازداشتگاه یکی از کلانتریهای تهران به بازپرس میثم حسین پور اعلام شد. بررسیهای اولیه نشان میداد مرد جوان به نام امیر با شکایت مردی که سه میلیارد تومان به او بدهی داشت، ساعت ۱۰ شب به کلانتری منتقل شده است. اما دو ساعت بعد در بازداشتگاه کلانتری، امیر دچار دل درد شدید شد و مأموران بلافاصله اورژانس را خبر کردند اما قبل از انتقال او به بیمارستان فوت کرد.
در تحقیقات اولیه به نظر میرسید که مرد جوان بر اثر سکته قلبی فوت کرده است اما زمانی که جسد به پزشکی قانونی منتقل شد و تحت معاینات قرار گرفت، علت مرگ مسمومیت با قرص برنج اعلام شد. در بررسیهای صورت گرفته مشخص شد که امیر وضع مالی خوبی داشته و در کار خرید و فروش زمین و ملک بوده است. اما برای توسعه کارش از دوست و آشنا ۱۵ میلیارد تومان پول قرض گرفته بود. تا اینکه سال گذشته چند مرد کلاهبردار سر او کلاه گذاشتند و مقدار زیادی از اموالش را تصاحب کردند.
از سویی امیر سال گذشته، برای پرداخت بدهیهایش اقدام به فروش تعدادی از املاکش کرد که باتوجه به گران شدن ناگهانی ملک، همین موضوع باعث ورشکستگی او شد. با اعلام نظریه پزشکی قانونی و مشکوک بودن ماجرا، بازپرس جنایی دستور بازبینی دوربینهای مداربسته کلانتری و اطرافش را صادر کرد. در بازبینی دوربینها، تصاویری به دست آمد که نشان میداد شاکی پرونده، قبل از ورود آنها به کلانتری، بستهای را به او داده است.
با به دست آمدن این تصاویر و احتمال اینکه او قرصهای برنج را به امیر داده است، مرد جوان به نام شهروز بازداشت شد. شهروز در تحقیقات گفت: امیر از دوستانم است و در کار خرید و فروش ملک و زمین بود و وضع مالی خیلی خوبی داشت. او از من سه میلیارد تومان پول قرض کرده بود اما باتوجه به ورشکستگیاش، از او شکایت کرده و حکم جلب سیارش را نیز گرفتم. روز حادثه در خیابان امیر را دیدم و از او خواستم که بدهیام را بدهد. اما او گفت پول ندارد و من مجبور شدم او را به کلانتری ببرم. مقابل در کلانتری امیر از من یک لیوان آب خواست و چیزی را از جیبش درآورد و با آب خورد. من به غیر از یک لیوان آب چیز دیگری به او ندادهام.
باتوجه به اظهارات مرد جوان، به دستور بازپرس جنایی، فیلم دوربینها دوباره مورد بازبینی قرار گرفت و در نهایت تصاویری به دست آمد که بیگناهی طلبکار سه میلیاردی را ثابت میکرد. دوربینها نشان میداد که امیر قبل از ورود به کلانتری قرص از جیب خود بیرون آورده و با آب آن را خورده است. قرصهای برنجی که مرد جوان به خاطر مشکلات مالی و اطلاع از این موضوع که به خاطر بدهیهایش مجبور است سالها در زندان به سر ببرد، تهیه کرده و همیشه همراهش بود.
با رازگشایی از این موضوع به دستور بازپرس شعبه چهارم دادسرای امور جنایی پایتخت، دوست امیر آزاد شد و معمای مرگ بر اثر مسمومیت متهم برملا شد.
بخشش به شرط دیه ۴۰۰ میلیون تومانی
مرد جوانی که برادر زنش را به خاطر ۴۰۰ هزار تومان به قتل رسانده و پس از محاکمه به قصاص محکوم شده بود حالا با گذشت ۱۶ سال از این جنایت با درخواست دیه ۴۰۰ میلیون تومانی از سوی خانواده مقتول روبهرو شده است.
به گزارش «ایران»، ۱۶ سال قبل گزارش یک قتل در یکی از شهرستانهای اطراف تهران به پلیس اعلام شد. نخستین بررسیها نشان میداد پسر ۲۶ سالهای با ضربه چاقوی شوهر خواهرش به قتل رسیده است. پس از شکایت خانواده مقتول تحقیقات برای دستگیری متهم فراری آغاز شد اما چند روز بعد مرد جوان با پای خود به اداره پلیس رفت و ضمن اعتراف به قتل تسلیم شد.
متهم در بازجوییها گفت: درگیری من با برادر زنم از وقتی شروع شد که باهم یک خودروی پیکان معامله کردیم. برادرزنم بابت خرید خودرو ۴۰۰هزار تومان به من بدهکار بود. سه ماه از این معامله گذشت اما او حاضر نبود بدهی اش را بدهد، شب حادثه که برای گرفتن بدهیام به خانه شان رفتم با هم درگیری لفظی پیدا کردیم. او ناگهان شیشه نوشابهای را شکست و به طرف من حمله کرد، همین موضوع باعث ناراحتی و عصبانیتم شد و درگیری بالا گرفت تا اینکه من هم به طرف آشپزخانه رفتم وبا برداشتن چاقو ضربهای به او زدم. اصلاً قصدم کشتن او نبود فقط میخواستم او را بترسانم. بعد از ضربه برادرزنم روی زمین افتاد و من هم از ترس فرار کردم.
با اعترافهای متهم او به اتهام قتل عمد بازداشت شد و پس از محاکمه بنا به درخواست اولیای دم، مرد جوان به قصاص محکوم و تا زمان اجرای حکم به زندان رجایی شهرکرج منتقل شد. چند سال پس از این ماجرا همسر مقتول که ازدواج کرده بود همراه دو فرزندش به یکی از شهرستانهای اردبیل رفتند. از آنجا که ۱۶ سال از این ماجرا گذشته بود با تلاش واحد صلح و سازش زندان و درخواست مرد زندانی برای تعیین تکلیف در پروندهاش سرانجام اولیای دم مقتول حاضر شدند با دریافت ۴۰۰ میلیون تومان از قصاص متهم صرفنظر کنند.
مرد زندانی که حالا ۳۷ ساله شده است در حالی که بهترین سالهای زندگی و جوانی اش را در زندان و با کابوس مرگ گذرانده است، گفت: من به خاطر یک لحظه عصبانیت اشتباه بزرگی مرتکب شدم و ۱۶ سال تاوان سختی دادم. سال هاست که کابوس مرگ خواب و خوراک را از من گرفته است. الان هم غیر از مادر پیرم کسی را ندارم که پیگیر کارهایم باشد هیچ پول و سرمایهای هم نداریم تا دیه را پرداخت کنیم. الان بلاتکلیف ماندهام و چشم امیدم به خداوند، قضات و نیکوکاران است، شاید بتوانم پس از این همه سال به زندگی برگردم.
به گزارش «ایران»، ۱۶ سال قبل گزارش یک قتل در یکی از شهرستانهای اطراف تهران به پلیس اعلام شد. نخستین بررسیها نشان میداد پسر ۲۶ سالهای با ضربه چاقوی شوهر خواهرش به قتل رسیده است. پس از شکایت خانواده مقتول تحقیقات برای دستگیری متهم فراری آغاز شد اما چند روز بعد مرد جوان با پای خود به اداره پلیس رفت و ضمن اعتراف به قتل تسلیم شد.
متهم در بازجوییها گفت: درگیری من با برادر زنم از وقتی شروع شد که باهم یک خودروی پیکان معامله کردیم. برادرزنم بابت خرید خودرو ۴۰۰هزار تومان به من بدهکار بود. سه ماه از این معامله گذشت اما او حاضر نبود بدهی اش را بدهد، شب حادثه که برای گرفتن بدهیام به خانه شان رفتم با هم درگیری لفظی پیدا کردیم. او ناگهان شیشه نوشابهای را شکست و به طرف من حمله کرد، همین موضوع باعث ناراحتی و عصبانیتم شد و درگیری بالا گرفت تا اینکه من هم به طرف آشپزخانه رفتم وبا برداشتن چاقو ضربهای به او زدم. اصلاً قصدم کشتن او نبود فقط میخواستم او را بترسانم. بعد از ضربه برادرزنم روی زمین افتاد و من هم از ترس فرار کردم.
با اعترافهای متهم او به اتهام قتل عمد بازداشت شد و پس از محاکمه بنا به درخواست اولیای دم، مرد جوان به قصاص محکوم و تا زمان اجرای حکم به زندان رجایی شهرکرج منتقل شد. چند سال پس از این ماجرا همسر مقتول که ازدواج کرده بود همراه دو فرزندش به یکی از شهرستانهای اردبیل رفتند. از آنجا که ۱۶ سال از این ماجرا گذشته بود با تلاش واحد صلح و سازش زندان و درخواست مرد زندانی برای تعیین تکلیف در پروندهاش سرانجام اولیای دم مقتول حاضر شدند با دریافت ۴۰۰ میلیون تومان از قصاص متهم صرفنظر کنند.
مرد زندانی که حالا ۳۷ ساله شده است در حالی که بهترین سالهای زندگی و جوانی اش را در زندان و با کابوس مرگ گذرانده است، گفت: من به خاطر یک لحظه عصبانیت اشتباه بزرگی مرتکب شدم و ۱۶ سال تاوان سختی دادم. سال هاست که کابوس مرگ خواب و خوراک را از من گرفته است. الان هم غیر از مادر پیرم کسی را ندارم که پیگیر کارهایم باشد هیچ پول و سرمایهای هم نداریم تا دیه را پرداخت کنیم. الان بلاتکلیف ماندهام و چشم امیدم به خداوند، قضات و نیکوکاران است، شاید بتوانم پس از این همه سال به زندگی برگردم.
نقض حریم خصوصی بهانه طلاق
در طبقه دوم دادگاه خانواده زوجی جوان با فاصله چند متری از هم ایستاده بودند اما رفتارشان آنقدر با هم غریبه بود که کمتر کسی فکر میکرد آنها یک زوج هستند و مدتی را با هم زیر یک سقف بودهاند. دختر جوان گاهی زیرچشمی به همسرش نگاه میکرد و بعد هم آهی میکشید و سرش را پایین میانداخت. دقایقی از ساعت ۱۰ گذشت که منشی دادگاه با صدا کردن زوج جوان، آنها را به داخل شعبه هدایت کرد. قاضی با موهای جو گندمی و کت و شلوار آبی رنگی در حال خواندن دادخواست بود و چند دقیقه بعد از آن رو به زوج جوان کرد و گفت خانم سحر… و آقای میلاد…، چرا دادخواست طلاق توافقی دادید؟ یکی از شما ماجرا را برایم تعریف کند.
سحر و میلاد نگاهی به هم کردند و بعد سحر رو کرد به قاضی و گفت: حاج آقا من و میلاد در کلاس موسیقی با هم آشنا شدیم. ادب و شخصیت او من را جذب کرد و حتی حالا هم که قرار است از هم جدا شویم، ذرهای از احترامی که برایش قائلم، کم نشده است. روز آخر کلاسها از من خواستگاری کرد و من هم به خاطر علاقهای که به او پیدا کرده بودم بدون تعلل پذیرفتم و با موافقت خانوادههایمان عقد سادهای گرفتیم و زندگی مشترکمان را شروع کردیم تا یکسال نه بحثی داشتیم و نه تنشی و من فکر میکردم چقدر زندگی شیرین است تا اینکه یک بحث کوچک همه چیز را خراب کرد…
میلاد به یکباره حرفهای همسرش را قطع کرد و گفت: بحث کوچک بود اما حل نشد بالاخره همه زن و شوهرها با هم اختلاف نظر دارند من و سحر هم اختلاف سلیقه داشتیم اما متأسفانه در این یک سال به خاطر ندارم که ما نیم ساعت روبهروی هم نشسته و با هم حرف زده باشیم. نکته دیگر هم رفتاری است که باعث شد نتوانم با آن کنار بیایم. او بدون اطلاع به من با دوستانش به سفر رفته بود بی توجهی به من و اینکه انگار من وجود ندارم، آزارم میدهد. در طول روز من نمیدانم او کجاست و چه میکند. مگر میشود کسی از همسرش خبر نداشته باشد و با آن کنار بیاید.
سحر به میلاد نگاه کرد و گفت: من بابت این موضوع بارها از تو معذرت خواهی کردم.
میلاد جواب داد: از وقتی دیدم من را نمیبینی، من هم تصمیم گرفتم تو را نبینم.
سحر گفت: پس تو قصد تلافی کردن داری. هر شخصی حریم خصوصی دارد.
میلاد با صدایی بلندتر گفت: درسته بعضی چیزها حریم خصوصی است اما مگر میان زن و شوهر حریم خصوصی معنی دارد. من غریبه نبودم قطعاً کارهای ما به همدیگر مربوط میشه. جناب قاضی من از بی تفاوتیهای همسرم خسته شدم و تصمیم گرفتم از او جدا بشوم تا به قول خودش حریم خصوصیاش خدشهدار نشود.
قاضی رو به زوج جوان کرد و گفت: این تصمیم عجولانه درست نیست شما هر دو به همدیگر علاقه دارید حیف است که بخواهید خیلی زود و از سر یک تصمیم احساسی زندگیتان را خراب کنید. به نظرم شما باید دو ماه مستمر به واحد مشاوره بروید و از نظرات کارشناسان خانواده بهره ببرید. من یقین میدانم که پس از حضور در این کلاسها، مشکلتان حل خواهد شد. امیدوارم دو ماه بعد که شما را میبینم، تصمیم بهتری گرفته باشید.
امیرحسین صفدری کارشناس حوزه خانواده
متأسفانه این روزها مسئولیتپذیری و تعهد بین زوجهای جوان رنگ باخته و همین موضوع باعث سردی و ایجاد طلاق عاطفی شده است. همان طوری که جزئیات پرونده نشان میدهد، این زوج به خاطر مشکلات جزئی و کم اهمیت با هم لجبازی کردهاند که در مجموع مشخص میکند زوج توجهی به مسئولیت و تعهدی که نسبت به یکدیگر باید داشته باشند، ندارند. کافی است این زوج بیشتر باهم گفتوگو کنند و با تکیه بر مسئولیتپذیری مشکلات خود را حل و فصل کنند. بی شک وقتی مسائل کوچک حل نشوند، در آینده به مشکلاتی بزرگ بدل خواهند شد.
سحر و میلاد نگاهی به هم کردند و بعد سحر رو کرد به قاضی و گفت: حاج آقا من و میلاد در کلاس موسیقی با هم آشنا شدیم. ادب و شخصیت او من را جذب کرد و حتی حالا هم که قرار است از هم جدا شویم، ذرهای از احترامی که برایش قائلم، کم نشده است. روز آخر کلاسها از من خواستگاری کرد و من هم به خاطر علاقهای که به او پیدا کرده بودم بدون تعلل پذیرفتم و با موافقت خانوادههایمان عقد سادهای گرفتیم و زندگی مشترکمان را شروع کردیم تا یکسال نه بحثی داشتیم و نه تنشی و من فکر میکردم چقدر زندگی شیرین است تا اینکه یک بحث کوچک همه چیز را خراب کرد…
میلاد به یکباره حرفهای همسرش را قطع کرد و گفت: بحث کوچک بود اما حل نشد بالاخره همه زن و شوهرها با هم اختلاف نظر دارند من و سحر هم اختلاف سلیقه داشتیم اما متأسفانه در این یک سال به خاطر ندارم که ما نیم ساعت روبهروی هم نشسته و با هم حرف زده باشیم. نکته دیگر هم رفتاری است که باعث شد نتوانم با آن کنار بیایم. او بدون اطلاع به من با دوستانش به سفر رفته بود بی توجهی به من و اینکه انگار من وجود ندارم، آزارم میدهد. در طول روز من نمیدانم او کجاست و چه میکند. مگر میشود کسی از همسرش خبر نداشته باشد و با آن کنار بیاید.
سحر به میلاد نگاه کرد و گفت: من بابت این موضوع بارها از تو معذرت خواهی کردم.
میلاد جواب داد: از وقتی دیدم من را نمیبینی، من هم تصمیم گرفتم تو را نبینم.
سحر گفت: پس تو قصد تلافی کردن داری. هر شخصی حریم خصوصی دارد.
میلاد با صدایی بلندتر گفت: درسته بعضی چیزها حریم خصوصی است اما مگر میان زن و شوهر حریم خصوصی معنی دارد. من غریبه نبودم قطعاً کارهای ما به همدیگر مربوط میشه. جناب قاضی من از بی تفاوتیهای همسرم خسته شدم و تصمیم گرفتم از او جدا بشوم تا به قول خودش حریم خصوصیاش خدشهدار نشود.
قاضی رو به زوج جوان کرد و گفت: این تصمیم عجولانه درست نیست شما هر دو به همدیگر علاقه دارید حیف است که بخواهید خیلی زود و از سر یک تصمیم احساسی زندگیتان را خراب کنید. به نظرم شما باید دو ماه مستمر به واحد مشاوره بروید و از نظرات کارشناسان خانواده بهره ببرید. من یقین میدانم که پس از حضور در این کلاسها، مشکلتان حل خواهد شد. امیدوارم دو ماه بعد که شما را میبینم، تصمیم بهتری گرفته باشید.
امیرحسین صفدری کارشناس حوزه خانواده
متأسفانه این روزها مسئولیتپذیری و تعهد بین زوجهای جوان رنگ باخته و همین موضوع باعث سردی و ایجاد طلاق عاطفی شده است. همان طوری که جزئیات پرونده نشان میدهد، این زوج به خاطر مشکلات جزئی و کم اهمیت با هم لجبازی کردهاند که در مجموع مشخص میکند زوج توجهی به مسئولیت و تعهدی که نسبت به یکدیگر باید داشته باشند، ندارند. کافی است این زوج بیشتر باهم گفتوگو کنند و با تکیه بر مسئولیتپذیری مشکلات خود را حل و فصل کنند. بی شک وقتی مسائل کوچک حل نشوند، در آینده به مشکلاتی بزرگ بدل خواهند شد.