کاش معذرت خواهی کرده بودم
دو برادر که بر سر جای پارک خودرو مرد مغازهداری را به قتل رسانده بودند پس از ۵ ماه فرار در یکی از شهرستانها دستگیر شدند.
به گزارش «ایران»، اواخر آبان سال گذشته وقوع یک درگیری در تهران به پلیس اعلام شد و مأموران برای بررسی ماجرا راهی خیابان بنیهاشم شدند. نخستین تحقیقات نشان میداد سرنشینان یک خودروی پراید با دو مرد جوان که از مغازهداران آن منطقه بودند درگیر شده و یکی از پراید سواران با ابزار کاشیکاری به سر یکی از مغازهداران ضربه زده بود. مرد جوان بلافاصله به بیمارستان منتقل شد اما از همان لحظه به کما رفت و با گذشت دو ماه، مرد مغازهدار بدون آنکه به هوش بیاید فوت کرد. با مرگ مرد جوان به نام یاسر، موضوع به بازپرس میثم حسینپور اعلام شد. در تحقیقات صورت گرفته و باتوجه به شناسایی هویت ضاربان، بازپرس جنایی دستور بازداشت دو برادر را صادر کرد. اما زمانی که کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت وارد عمل شده تا متهمان را بازداشت کنند، مشخص شد که آنها به یکی از شهرهای غربی کشور متواری شدهاند. بدین ترتیب مأموران با نیابت قضایی در شهرستان مورد نظر موفق شدند دو برادر را بازداشت کنند.
در تحقیقات اولیه یکی از برادران دستگیر شد و به قتل اعتراف کرد.
امیر، متهم اصلی این پرونده است، هنوز ۳۰ سالش نشده و ۱۰ سالی است که برای کار به تهران آمده است. او که تصور نمیکرد، دعوا بر سر نحوه پارک خودرو، منجر به قتل میشود از این کار ابراز ندامت کرد.
مقتول را میشناختی؟
اولین بار بود که او را میدیدیم.
روز حادثه، آنجا چکار میکردید؟
من و برادرم سالهاست کاشیکاری میکنیم و به ما گفته بودند که یکی از ساختمانها نیاز به کارگر کاشی کار دارد. ما هم راهی خیابان بنیهاشم شدیم تا نمونه کار بزنیم که این اتفاق افتاد. من خودرو را کنار خیابان پارک کردم، اما هنگام پارک خودروام به موتوری که آنجا پارک بود برخورد کرد. موتور مقابل مغازه برادر مقتول پارک بود و با برخورد ماشینم به موتور، روی زمین افتاد. برادر مقتول به نام آرش اعتراض کرد و ناگهان بحث و دعوای ما شروع شد و از آنجایی که هم مغازه و هم خانه آرش در آن محل بود و افراد زیادی هم او را میشناختند، به طرفداری از آرش آمدند. او و برادرش و دیگران به ما حمله کردند و من برای دفاع از خودمان و ناخواسته یکی از ابزارهای کاشی کاری را به سمت او پرتاب کردم. از شانس بد من ابزار به سر برادر آرش برخورد کرد و او را به بیمارستان بردند.
چرا فرار کردید؟
ترسیده بودیم، البته میخواستیم خودمان را تا ۲۵ فروردین معرفی کنیم که دستگیر شدیم.
پشیمانی؟
یک لحظه عصبانیت، زندگی همه را نابود کرد. کاش با یک معذرتخواهی همه چیز را تمام کرده بودم. من تا به حال به کلانتری نرفتهام و حالا به اتهام قتل بازداشت شدهام.
زن بیمار هم اتاقی اش را خفه کرد
حدود ساعت ۱۲ ظهر یکشنبه ۲۱ فروردین مأموران کلانتری ۱۱۲ ابوسعید در تماس با بازپرس محمدرضا صاحب جمعی از قتل زن ۶۵ سالهای در یکی از بیمارستانهای روانی پایتخت خبر دادند.
با اعلام این خبر بازپرس شعبه ششم دادسرای امور جنایی پایتخت و تیم بررسی صحنه جرم راهی بیمارستان شدند. قتل در اتاق شماره ۳، طبقه همکف بیمارستان رخ داده بود. داخل اتاقی ۲۰ متری با دو تختخواب، دو کمد کوچک و سطل زبالهای که در قسمت دیگر اتاق قرار داشت.
قتل با دستمال سفید
جسد زن میانسال در حالی که لباس بیمار به تن داشت در کنار یکی از تختها افتاده بود و دستمال سفید رنگی نیز دور گردنش گره خورده بود. قاتل نیز زنی ۵۰ ساله بود با لباسهایی مشابه که نشان میداد هر دو از بیماران این مرکز روانی هستند و در چند قدمی جسد ایستاده بود.
حوالی ظهر یکی از بیماران که در حال عبور از مقابل اتاق شماره ۳ بود، با مشاهده زن ۵۰ ساله که در حال خفه کردن مقتول است موضوع را به پرسنل بیمارستان اطلاع داده و پرستاران با ورود به محل جنایت، تلاش برای نجات جان زن میانسال را آغاز کردند اما متوجه شدند که او فوت کرده و درنهایت موضوع به پلیس گزارش داده شد.
مأموران بلافاصله به سراغ تصاویر دوربینهای مداربسته اتاق رفتند که لحظه به لحظه جنایت را ضبط کرده بودند. به دستور بازپرس جنایی، تصاویر گرفته شده توسط دوربین مورد بازبینی قرار گرفت. فیلمها نشان میداد متهم در حالی که لیوانی آب بهدست دارد در حال صحبت با مقتول است. مکالمهای چند ثانیهای و سپس مقتول به سمت کمدهای کوچکی که بین دو تخت قرار داشت رفت و لیوان را روی آن گذاشت و دوباره به سمت در خروجی اتاق رفت.
زمانی که مقتول تنها چند قدمی با در خروجی فاصله داشت، زن میانسال دستمال باریک و سفید رنگی را که بهدست داشت از پشت سر دور گردن او انداخت. مقتول نیز بدون هیچ مقاومتی ایستاد تا نقشه جنایت اجرا شود. زن ۵۰ ساله، دستمال را فشار داد و بعد از ۱۰ ثانیه دست و پاهای مقتول شل شده و او روی زمین افتاد اما بازهم زن میانسال به کارش ادامه داد و بعد از حدود ۱۰ دقیقه از مقتول جدا شد.
آخرین درخواست مقتول
وقتی زن میانسال مقابل بازپرس جنایی نشست ادعای عجیبی را مطرح کرد: در مقابل در ورودی اتاق در حال صحبت با مقتول بودم که او به من گفت« تو شیطان هستی و من دلم میخواهد که در ماه رمضان به بهشت بروم. مرا به بهشت بفرست.» با این کاری که کردم او به بهشت رفت.
در تحقیقات صورت گرفته از کادر درمان بیمارستان مشخص شد که روز ۱۴ فروردین هر دو زن برای درمان در این بیمارستان پذیرش شدهاند.
به دستور بازپرس جنایی جسد به پزشکی قانونی انتقال داده شد. همچنین بازپرس شعبه ششم دادسرای امور جنایی پایتخت دستور شناسایی خانواده هر دو بیمار، انتقال متهم به پزشکی قانونی درخصوص بررسی صحت روانی او و تحقیقات تکمیلی در این جنایت را صادر کرد.
به گزارش «ایران»، رسیدگی به این پرونده از اردیبهشت سال ۹۲ به دنبال کشف بقایای جسد یک مرد در بیابانهای حصارک کرج کلید خورد. خیلی زود کارآگاهان جنایی در محل کشف جسد حضور یافتند و در نخستین تحقیقات شماره تماس فردی به نام گلمحمد در جیب لباس مقتول پیدا شد که میتوانست تنها سرنخ این جنایت مرموز و تکان دهنده باشد.
چندی بعد با ردیابیهای پلیسی گلمحمد بازداشت شد اما ادعا میکرد قربانی را نمیشناسد تا اینکه پس از تحقیقات بیشتر لب به اعتراف گشود و پرده از راز جنایتش برداشت.
او به کارآگاهان گفت: مدتی بود که من و احمد – مقتول- با هم رفت و آمد داشتیم تا اینکه یک روز متوجه شدم او دخترم را مورد آزار و اذیت قرار داده است خیلی عصبانی شدم و برای همین به سراغش رفتم و در جریان درگیری او را با چاقو کشتم و برای اینکه هیچ اثری از او نماند، جسدش را تکه تکه و در بیابان رها کردم. به دنبال اظهارات این متهم او به اتهام قتل عمد بازداشت شد اما از آنجا که خانواده مقتول شناسایی نشدند، رسیدگی به پرونده بلاتکلیف ماند تا اینکه سرانجام با درخواست قصاص از سوی معاون قوه قضائیه پرونده پس از ۶ سال به جریان افتاد و متهم در شعبه یکم دادگاه کیفری البرز محاکمه شد.
گلمحمد از زندان به شعبه یکم منتقل شد و در شرح ماجرا به قضات دادگاه گفت: من و احمد هر دو کارگر ساختمانی بودیم. او در ایران کسی را نداشت و با هم رفت و آمد خانوادگی داشتیم تا آن اتفاق شوم افتاد و من هم تصمیم به انتقام گرفتم. اما حالا پشیمانم باید او را تحویل قانون میدادم. پس از محاکمه با توجه به درخواست قصاص از سوی معاون اول قوه قضائیه متهم به قصاص نفس محکوم شد و سرانجام پس از حدود ۸ سال از این جنایت صبح دیروز با اعدام وی پرونده بسته شد.
ادعای عجیب زن جوان برای فرار از خانه
زن جوان که حدود دو ماه به طرز مرموزی ناپدید شده بود پس از پیدا شدن مدعی شد بهخاطر رفتارهای شوهرش از خانه فرار کرده بود.
به گزارش ایران، مدتی قبل مرد جوانی به دادسرای امور جنایی تهران رفت و از ناپدید شدن همسرش خبر داد و گفت: دو سال قبل از طریق یکی از دوستانم با فتانه آشنا شدم و باهم ازدواج کردیم. ما در خانهای در شمال تهران سرایدار هستیم و با اینکه وضع مالی چندان خوبی نداشتیم اما زندگی خوبی داشتیم.
او ادامه داد: ۴۰ روز قبل، برای انجام کاری از خانه خارج شدم و زمانی که برگشتم از همسرم خبری نبود. ابتدا تصور کردم که برای خرید از خانه خارج شده اما او دیگر برنگشت. دوست و آشنا و فامیل هم از همسرم خبر ندارند و میترسم برای او اتفاقی رخ داده باشد. تلفن همراهش نیز خاموش است و من هیچ راهی برای پیدا کردن او ندارم.
با شکایت مرد جوان، تحقیقات به دستور بازپرس حبیبالله صادقی برای یافتن زن جوان آغاز شد. در حالی که ردیابیها در این خصوص ادامه داشت، همسر فتانه دوباره به دادسرا رفت و گفت: همسرم از طریق تماس اینترنتی با مادرش گفته که حالش خوب است و نگرانش نباشند.
بهدنبال اطلاعاتی که همسر فتانه در اختیار تیم تحقیق قرار داد، آموزشهای لازم به مادر فتانه داده شد و از او خواستند که اگر دخترش تماس گرفت به بهانهای با او قرار ملاقات بگذارد. مادر فتانه نیز به بهانه دیدن او، از دخترش خواست که به خانه عمهاش بیاید و زمانی که زن جوان راهی خانه عمهاش شد، مأموران به سراغ او رفته و وی را به اداره آگاهی منتقل کردند.
اخاذی به دستور همسر
زن جوان در تحقیقات گفت: من تحصیلکردهام و لیسانس دارم، اما با مدرکم نتوانستم کار کنم و به ناچار به همراه همسرم کار سرایداری را انتخاب کردیم، اما سرایداری برای من که مدرک دانشگاهی دارم سخت بود با این حال چون همسرم را دوست داشتم با آن کنار آمدم، اما مشکل اصلی من از زمانی شروع شد که همسرم رفتارش تغییر کرد.
او ادامه داد: پیمان دوست داشت پولدار شویم و همیشه میگفت با سرایداری نمیتوان زندگی مرفهی داشت به همین دلیل نقشه پولدار شدن را کشید و مرا مجبور کرد که آن را اجرا کنم. اصلاً با این کار موافق نبودم اما شوهرم مدام مرا کتک میزد و چارهای جز قبول خواسته او نداشتم.
زن جوان گفت: شوهرم مرا مجبور میکرد به عنوان مسافر سر راه رانندههایی که خودروهای مدل بالا داشتند، بایستم و سوار خودروی آنها شوم و با نقشهای که شوهرم کشیده بود از آنها اخاذی کنم هر چه پول هم از این اخاذیها بهدست میآوردم به حساب شوهرم واریز میشد و مالباختهها هم به خاطر ترس آبرویشان، شکایتی نمیکردند.
او ادامه داد: از کاری که میکردم ناراضی بودم و عذاب وجدان لحظهای مرا رها نمیکرد. بعد از مدتی تصمیم به طلاق گرفتم اما او شرطی برای جدایی گذاشت که در توانم نبود. باید ۱۰۰ میلیون تومان پرداخت میکردم تا مرا طلاق بدهد. اختلاف ما ادامه داشت تا اینکه در اینستاگرام با زن جوانی آشنا شدم. او از ترکیه لباس میآورد و در ایران میفروخت. وقتی از زندگی من باخبر شد، گفت که فرار کنم و به خانهاش بروم. قرار شد مدتی در فروش لباسهای خارجی به او کمک کنم و کمی که پول جمع کردیم برای زندگی به ترکیه برویم. پیشنهاد خوبی بود و آن را پذیرفتم، از خانه شوهرم مخفیانه فرار کردم، اما بعد از مدتی نگران مادرم شدم، میدانستم که او از این ناپدید شدنم حالش بد میشود و تصور میکند بلایی سر من آمده است، به همین دلیل با مادرم تماس گرفتم.
در حالی که زن جوان چنین اظهاراتی را درخصوص ناپدید شدن خود اعلام کرد، همسرش ادعای متفاوتی را بیان کرد و گفت: فتانه بیمار روانی است و تمام حرفهای او ناشی از توهم بیماریاش است. ما باهم اختلاف نداریم و هرگز او را مجبور نکردم که دست به چنین کاری بزند.
به دستور بازپرس شعبه هشتم دادسرای امور جنایی پایتخت، تحقیقات برای بررسی اظهارات زن جوان ادامه دارد.