حوادث/ زنی با ۲۵۰ شاکی!/طلاق به خاطر پیشنهادهای خیالی / قتل شوهر با همدستی نگهبان شب

زنی با ۲۵۰ شاکی!

خودم هم نفهمیدم چگونه زندگی ام در یک مدت کوتاه از هم پاشید و در حالی به جرم کلاهبرداری دستگیر شدم که شوهرم نیز بر اثر یک تصادف شدید صورتش متلاشی شد و من هم همه سرمایه و دارایی ام را در یک شرکت شرط بندی از دست دادم در حالی که فکر می کردم در زمینه رمزارزها سرمایه گذاری کرده ام و…

به گزارش تابناک، زن ۳۸ ساله که توسط نیروهای کلانتری طبرسی شمالی و به اتهام کلاهبرداری دستگیر شده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: در یکی از روستاهای شهرستان شیروان به دنیا آمدم. پدرم به شغل بنایی اشتغال داشت و زندگی آرامی را تجربه می کردیم.

۲۰ سال قبل «رمضان» به خواستگاری ام آمد و من هم که به او علاقه مند بودم، بلافاصله پای سفره عقد نشستم چرا که او شاگرد پدرم بود و شناخت خوبی از خانواده اش داشتیم. اگرچه بعد از آغاز زندگی مشترک تا سه سال باردار نشدم و این موضوع همه اطرافیانم را نگران کرده بود اما بالاخره بعد از درمان های مختلف پسرم به دنیا آمد و بعد از آن نیز خداوند سه دختر به من هدیه کرد. مدتی بعد از شیروان به مشهد مهاجرت کردیم تا وضعیت زندگی مان بهتر شود. خانه ای در حاشیه شهر خریدیم و یک پژوی مدل پایین نیز به صورت اقساطی تهیه کردیم.

در همین زمان کرونا شیوع پیدا کرد و همسرم بیکار شد به همین دلیل من با راهنمایی یکی از دوستانم به توزیع «گل زعفران» روی آوردم. در واقع گل های زعفران را بین همسایگان توزیع می کردم و آن ها پس از پاک کردن، زعفران ها را به من باز می گرداندند. درآمد خوبی داشتیم و روزگار زیبایی را در کنار همسر و فرزندانم سپری می کردم اما امسال بر خلاف سال های گذشته کشت زعفران کم شد و من گل های زیادی را برای توزیع نداشتم.

در این شرایط بود که روزی رمضان برای دادن زعفران های پاک شده به تاجر زعفران سوار موتورسیکلت شد و به راه افتاد اما ساعتی بعد از طریق اورژانس بیمارستان خبر دادند که صورت همسرم در یک سانحه تصادف به شدت سوخته است. هراسان خودم را به بیمارستان رساندم اما همسرم در اتاق عمل بود. برای هزینه های درمانی به ناچار خانه را زیر قیمت فروختم چرا که پنج عمل جراحی زیبایی روی چهره همسرم انجام شد.

در آن روزها فرزندانم توزیع گل های زعفران را به عهده داشتند ولی یک روز در حالی که من در بیمارستان بودم تا از رمضان مراقبت کنم، فرد ناشناسی با ورود به منزل سرگل های زعفران را از داخل حیاط سرقت کرده بود و ما نتوانستیم دزد زعفران ها را پیدا کنیم چرا که آن روز حدود ۶۰ نفر برای دریافت گل و پس دادن زعفران به منزل مان آمده بودند. در این وضعیت پولی را که از تاجر زعفران گرفته بودم خرج کردم و به خانم هایی که برای گرفتن دستمزدشان نزدم می آمدند، وعده آخر هفته را می دادم در حالی که خودم می دانستم دروغ می گویم و پولی برای پرداخت دستمزد نداریم.

به همین دلیل از ترس طلبکارها و در حالی که خانه را فروخته بودم به منزل پدرم رفتم. طلبکارها تصور می کردند من فرار کرده ام به همین دلیل از من شکایت کردند ولی من که در اندیشه تامین پولی برای پرداخت بدهی هایم بودم، به پیشنهاد یکی از دوستانم خودروی پژو و طلاهایم را فروختم و سپس با باقی مانده پول زعفران ها و همچنین قرض گرفتن از اطرافیان در یک شرکت رمزارز سرمایه گذاری کردم تا پول بیشتری به دست بیاورم.

چند ماه اول سود خوبی دریافت کردم به همین دلیل دیگر خانم های فامیل نیز پول هایشان را برای سرمایه گذاری و دریافت سود بیشتر به من دادند ولی خیلی زود فهمیدم که من در یک شرکت شرط بندی سرمایه گذاری کرده ام و حالا همه دارایی و پول مردم دود شده است چرا که همه سرمایه را باخته بودم. به ناچار ماجرا را برای نزدیکانم بازگو کردم و قرار شد با فروش منزل ارثیه پدری رمضان پول طلبکارها را بدهم ولی هرکدام از ورثه به نوعی با فروش منزل مخالفت می کردند و من نمی توانستم بدهکاری هایم را بپردازم.

از طرف دیگر به خاطر آن که برای درمان همسرم، پول زیادی از بستگانم قرض کرده بودم، حالا دیگر کسی حاضر نمی شد به من اعتماد کند و مبلغی را به من قرض بدهد. در این وضعیت با خواهش و التماس یک ماه از طلبکارانم مهلت گرفتم ولی باز هم نتوانستم طلب آن ها را بپردازم مبالغی از پول های مردم را در بورس سرمایه گذاری کرده بودم که الان هیچ ارزشی ندارد و من اکنون با بیش از ۲۵۰ طلبکار روبه رو شده ام که حکم جلب مرا به اتهام کلاهبرداری در دست دارند.

بررسی های بیشتر در این باره با صدور دستوری از سوی سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) ادامه یافت و این زن جوان به مراجع قضایی معرفی شد.

 

 

 

 

طلاق به خاطر پیشنهادهای خیالی

ظهر یک روز بهاری در طبقه دوم مجتمع قضایی خانواده زن جوانی روی نیمکت پشت در یکی از شعبه‌ها نشسته بود و مرد جوانی که به نظر می‌رسید همسر اوست بالای سرش دست به سینه ایستاده بود. هر چند دقیقه یکبار مرد جوان چند جمله با همسرش صحبت می‌کرد اما زن جوان بدون کلامی فقط سرش را به نشانه مخالفت تکان می‌داد و مشخص بود که تمایلی به ادامه مکالمه با شوهرش ندارد.
منشی دادگاه با برگه‌ای در دست به داخل راهرو آمد و گفت: میترا… و سعید… وقت دادگاه شماست. زوج جوان هم بلافاصله وارد شعبه شدند.
قاضی مرد میانسالی بود که پشت میز نشسته و پرونده‌ای را ورق می‌زد. زوج جوان سلام کردند و روی صندلی نشستند. قاضی جواب سلام آنها را داد و درحالی که عینکش را از روی چشمانش برمی داشت، گفت: مشکلتان چیست؟
سعید نگاهی به میترا کرد و بدون اینکه بخواهد حرفی بزند منتظر شد تا او شروع کند.
زن جوان با حالتی مردد گفت: جناب قاضی من بعد از فارغ‌التحصیلی در یک شرکت مشغول به کار شدم. چند سالی کار کردم و حقوق خوبی هم می‌گرفتم. یعنی از همان موقع مستقل بودم و از نظر مالی به کسی نیاز نداشتم تا اینکه یکی از دوستانم سعید را که پسرخاله‌اش بود به من معرفی کرد. اما من اصلاً به ازدواج فکر نمی‌کردم به همین خاطر پاسخ منفی دادم با این حال به خاطر اصرارهای دوستم قرار شد یک بار سعید را ببینم و اگر خوشم نیامد جواب منفی بدهم.
میترا در ادامه نگاه معنا‌داری به سعید کرد و گفت: اما با دیدن سعید و دیدن رفتار با اعتماد به نفسش و شنیدن حرف‌هایش چنان تحت تأثیر قرار گرفتم که فکر کردم این مرد تنها کسی است که می‌تواند مرا خوشبخت کند به هرحال پذیرفتم که باهم ازدواج کنیم. هر چند سعید کار مشخصی نداشت اما به من گفته بود پیشنهادهای خوبی دارد که می‌خواهد روی آنها فکر کند و بزودی مشغول به کار می‌شود. به هر حال مدتی بعد با کمک‌های مالی پدر و مادرش ازدواج و با کمک هم خانه‌ای رهن کردیم. چند ماهی از ازدواج‌مان گذشته بود و من هر روز منتظر بودم سعید به یکی از پیشنهادهای خوب کاری اش جواب بدهد اما افسوس که نه پیشنهادی در کار بود و نه سعید تمایلی به کارکردن داشت.
به اینجا که رسید سعید حرف‌هایش را قطع کرد و گفت: من دنبال کار بودم پیشنهاد هم داشتم اما…
میترا با لحن تندی گفت: بله آقای قاضی ایشون درست می‌گوید! یکسال تمام جلوی تلویزیون در حال بررسی پیشنهادهای متعدد کاری بود! جناب قاضی پیشنهادی در کار نبود. اگر تمایلی به کار کردن داشت هم وقتی می‌دید هر ماه با حقوق من مایحتاج زندگی تأمین می‌شود و مشکلی هم در پرداخت اجاره خانه نداریم دیگر لزومی برای کار کردن نمی‌دید. اصلاً یکبار به من گفت که تو کار کن و من کارهای خانه را انجام می‌دهم و وقتی عصبانیت من را دید گفت، شوخی کردم! به نظرم اصلاً شوخی نکرده بود و او نه مرد زندگی است و نه مسئولیت‌پذیر!
قاضی نگاهی به سعید کرد و پرسید: حرف‌های همسرت را قبول داری؟
سعید جواب داد: من برای یافتن کار خیلی تلاش کردم اما کاری که مناسب من باشد پیدا نشد.
قاضی سؤال کرد: موضوع پیشنهادهای کاری چه بود؟
سعید سرش را پایین انداخت و گفت: وقتی دختر خاله‌ام از میترا برایم گفت و بعد از اینکه او را دیدم فهمیدم که او فردی مستقل و دارای موقعیت مالی و اجتماعی خوبی است برای اینکه او را از دست ندهم مجبور شدم آن دروغ‌ها را بگویم. من فرد تحصیلکرده‌ای هستم و نمی‌توانم به هر کاری تن بدهم. خیلی دنبال کار گشتم اما نشد.
قاضی با لحنی تندتر گفت: اصلاً به این فکر نکردی که ‌داری پایه زندگی‌ات را با دروغ شروع می‌کنی؟
سعید زیرچشمی نگاهی به میترا کرد و گفت: می‌دانم کار بدی کردم اما چه کنم من عاشق همسرم هستم نمی‌خواهم او را از دست بدهم.
میترا گفت: اگر عاشقم هستی چطور میتونی بنشینی و نگاه کنی که من ۱۲ ساعت کار کنم و تو در خانه استراحت کنی؟ خسته شدم می‌خواهم جدا شوم.
سعید ملتمسانه به همسرش گفت: خواهش می‌کنم یک فرصت به من بده. قول می‌دهم بزودی مشغول کار شوم و رضایتت را جلب کنم.
میترا تا خواست جواب بدهد قاضی با دست از او خواست سکوت کند و بعد گفت: از حرف‌های هر دو شما متوجه شدم که هنوز همدیگر را دوست دارید. اما کار آقا داماد درست نبود و باید از ابتدا با صداقت بیشتری رفتار می‌کرد همچنین به‌عنوان سرپرست خانواده به‌دنبال کسب و کار می‌رفت. اما حالا یک ماه فرصت‌داری که علاوه بر اصلاح کارها و حرف هایی که باعث اختلاف میان شما شده فکر کنی و هم کار مناسبی پیدا کنی و البته به کلاس های مشاوره هم بروید. ماه آینده شما را می‌بینم و اگر همسرت از تو رضایت داشت که هیچ در غیراین صورت حکم طلاق را صادر می‌کنم.
نگاه کارشناس – احمد نوروند کارشناس حوزه خانواده
برخی از زوجین در بدو آشنایی ممکن است برای خودنمایی، رسیدن به فرد مورد علاقه یا برخی دلایل دیگر وعده و وعید‌هایی به طرف مقابل بدهند اما بی‌شک دیر یا زود واقعیت بر ملا می‌شود و همین امر می‌تواند باعث بی‌اعتمادی و بد گمانی میان زوجین شود گاهی چند جمله ساده می‌تواند آثار و تبعات جبران‌ناپذیری داشته باشد و بنیان خانواده را به هم بریزد.
بنابراین صداقت بهترین پیش شرط برای یک زندگی مشترک است که باید زوجین آن را از ابتدا مدنظر قرار دهند.
عذاب وجدان راز جنایت ۸ ماه قبل را فاش کرد

قتل شوهر با همدستی نگهبان شب

زن سرایدار که در اقدامی کینه‌جویانه شوهرش را به قتل رسانده اما مرد دیگری را به‌عنوان قاتل معرفی کرده بود، سرانجام پس از ۸ ماه به خاطر عذاب وجدان لب به اعتراف گشود.

به گزارش «ایران»، اواخر مرداد سال گذشته، مرگ مشکوک مرد جوانی در یکی از بیمارستان‌های پایتخت به بازپرس محمد وهابی اعلام شد. به‌دنبال گزارش مرگ مشکوک شاهین؛ تحقیقات تیم جنایی آغاز شد. در بررسی‌های اولیه مشخص شد که سه روز قبل مرد جوان که از ناحیه سر مجروح شده بود به بیمارستان منتقل شده اما با وجود تلاش کادر درمان تسلیم مرگ شده است.
بررسی‌های اولیه متخصصان پزشکی قانونی حکایت از آن داشت که اصابت جسمی سنگین مانند میله آهنی به سر، مرگ او را رقم زده است.
نخستین سناریو
در تحقیقات اولیه، همسر شاهین مدعی شد: من و همسرم نگهبان شرکتی در شمال تهران هستیم. شب حادثه همسرم در اتاق سرایداری شرکت خوابیده بود و من و دو دخترم در ساختمان محل زندگی‌مان بودیم که صدای فریادهای شاهین را شنیدم. شاهین فریاد می‌زد: دزد، دزد، آنها را بگیرید.
پریسا، همسر شاهین ادامه داد: فوراً خودم را به اتاق سرایداری رساندم و با بدن نیمه جان همسرم در حالی که از ناحیه سر مصدوم شده بود مواجه شدم. با اورژانس تماس گرفته و شاهین را به بیمارستان رساندیم اما او فوت کرد. به نظر می‌رسید همسرم متوجه ورود سارقان به ساختمان شده بود و قصد مقابله با آنها را داشت اما سارقان برای فرار با میله آهنی به سر او زده بودند.
سارقان خیالی
با اظهارات زن جوان، کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت به بازبینی دوربین‌های مداربسته ساختمان شرکت پرداختند، اما ورود و خروج هیچ فردی به ساختمان در آن ساعت مشاهده نشد و این موضوع نشان می‌داد که اظهارات پریسا واقعی نیست.
از سویی بررسی‌ها نشان می‌داد که زن جوان با دو نگهبان دیگر ساختمان در ارتباط بوده و همین موضوع احتمال دست داشتن پریسا و دو نگهبان ساختمان در این جنایت را مطرح کرد. به دستور بازپرس شعبه دوم دادسرای امور جنایی پایتخت، زن جوان و دو نگهبان ساختمان بازداشت شدند.
این‌بار زن جوان سناریوی دیگری را مطرح کرد و گفت: به غیر از همسرم، دو مرد دیگر به نام‌های بابک و کاوه، نگهبانان ساختمان هستند. بابک نگهبان شیفت صبح بود و کاوه نگهبان شیفت شب ساختمان بود. همکاری ما با کاوه و بابک باعث شد که با آنها درد‌دل کنم. بابک وقتی از بداخلاقی‌های همسرم با خبر شد، برای اینکه مرا از دست او نجات دهد، دست به قتل شاهین زد.
کاوه نیز در تحقیقات اظهارات زن جوان را تأیید کرد؛ اما بابک منکر جنایت شده و مدعی شد که از این ماجرا بی‌خبر بوده و قتلی مرتکب نشده است.
تحقیقات در رابطه با این جنایت ادامه داشت تا اینکه با گذشت ۸ ماه از جنایت، پریسا لب به اعتراف گشود و راز قتل همسرش را برملا کرد: در تمام این مدت دروغ گفتم و بابک بی‌گناه بازداشت شده است. او هیچ نقشی در این جنایت ندارد و من طبق آموزش‌هایی که کاوه داده بود چنین سناریوهایی را مطرح کردم.
او ادامه داد: ۱۸ سال قبل با شاهین ازدواج کردم و از او صاحب دو دختر شدم، اما شاهین آدم خوش‌اخلاقی نبود و مدام مرا اذیت می‌کرد. یکی از بزرگترین ایرادهای شاهین این بود که برای هر کسی درددل می‌کرد و دوست و آشنا از صفر تا صد زندگی ما با خبر بودند. این خود شاهین بود که به کاوه و بابک از زندگی خصوصی‌مان گفته بود و خودش را از چشم من و بچه‌هایش انداخته بود.
نقشه قتل
پریسا گفت: همه اطرافیان از تمام جزئیات زندگی من و شوهرم خبر داشتند و از این موضوع حس بدی داشتم به همین دلیل تصمیم به جدایی گرفتم اما شاهین طلاقم نمی‌داد. در این میان ارتباطم با کاوه روز به روز بیشتر می‌شد. او همسرش را به تازگی طلاق داده بود و به من ابراز علاقه می‌کرد بعد از مدتی کاوه فکر قتل همسرم را به ذهنم انداخت.
با نقشه‌ای که کاوه طراحی کرده بود، شب حادثه شوهرم را به تنهایی با میله آهنی به قتل رساندم. سناریوی حضور سارقان در شرکت و قتل شاهین توسط آنها را هم کاوه به من یاد داده بود. حتی کاوه به من گفته بود که با بابک رابطه نزدیک‌تری برقرار کنم و اگر پلیس اظهارات مرا بابت قتل از سوی سارقان قبول نکرد، بگویم او شوهرم را کشته و خودش هم اظهارات مرا تأیید می‌کند تا از اتهام قتل رهایی یابیم. در این مدت، وقتی در بازداشتگاه بودم، عذاب وجدان لحظه‌ای رهایم نمی‌کرد با خودم گفتم چطور وجدانم راضی می‌شود یک بی‌گناه به جای من اعدام شود. درنهایت هم عذاب وجدان باعث شد تا راز قتل را برملا کنم.
با اعترافات زن جوان، او به اتهام مباشرت در قتل و کاوه به اتهام معاونت در قتل درحالی بازداشت شدند که پدر و مادر شاهین خواهان قصاص عروسشان شده‌اند. بدین ترتیب بابک آزاد شده و دو متهم نیز برای ادامه تحقیقات به اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت منتقل شدند.

کلاهبردار ۷۰۰۰ میلیاردی دستگیر شد

فرماندهی انتظامی کاشان اعلام کرد: کلاهبردار ۷۰۰ میلیارد تومانی با ۹۷ شاکی در این شهرستان دستگیر شد.

به گزارش ایرنا از پلیس، در پی وصول احکام متعدد جلب علیه فردی متواری و مراجعه شماری از شهروندان مبنی بر این که از سوی شخصی به بهانه جمع‌آوری کمک برای نیازمندان و آزادی زندانیان هدف کلاهبرداری قرار گرفته‌اند، موضوع به‌صورت ویژه در دستور کار ماموران پلیس اطلاعات و امنیت عمومی این شهرستان قرار گرفت.

ماموران در بررسی‌های به عمل آمده متوجه شدند متهم متواری دارای محکومیت‌های مالی و کلاهبرداری متعددی در استان‌های چهارمحال و بختیاری، اصفهان، مرکزی، قم، خراسان رضوی و تهران است و در این خصوص ۹۷ پرونده در شعبه‌های متعدد قضایی تشکیل و افزون بر ۷۰۰ میلیارد تومان از هموطنان کلاهبرداری شده است.

تعقیب ادامه داشت و در نهایت با به‌کارگیری همه توان و استفاده از ظرفیت سیستم های اطلاعاتی و شگردهای خاص پلیسی، ماموران مخفیگاه متهم را در یکی از استان های همجوار شناسایی و طی هماهنگی با دادستان عمومی و انقلاب کاشان و با دریافت نیابت قضایی، متهم را در یک اقدام عملیاتی و ضربتی داخل مخفیگاهش دستگیر کردند.

متهم دستگیر شده در بازجویی ماموران به جرم خود اعتراف کرد و به همراه پرونده تشکیل شده برای سیر مراحل قانونی تحویل مراجع قضایی شد.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*