کارآگاه بازی زن همسایه راز جسد مومیایی را فاش کرد
زن جوان وقتی از پنجره خانهاش داخل حیاط همسایه را نگاه میکرد با دیدن جسدی که شبیه مومیایی پوشانده شده بود راز قتل مرد مبل ساز را فاش کرد.
به گزارش «ایران»، ظهر شنبه ۳۰ بهمن زن جوانی هراسان با پلیس تماس گرفت و در حالی که صدایش میلرزید، گفت: همین الان پشت پنجره اتاقم ایستاده بودم و با تلفن صحبت میکردم که ناگهان با صحنه عجیبی رو به رو شدم. مقابل خانه ما ساختمانی قرار دارد که مدتهاست به کارگاه تولیدی و تعمیرات مبل تبدیل شده است. من در کمال ناباوری مردی را در حیاط آنجا دیدم که یک جسد را روی زمین میکشاند و به داخل زیرزمین کارگاه میبرد. با دیدن این صحنه تلفن را فوری قطع کردم و با موبایلم چندین عکس از انتقال جسد گرفتم.
به دنبال تماس زن جوان، موضوع از سوی مأموران کلانتری ۱۴۰ باغ فیض به بازپرس محمدرضا صاحب جمعی اعلام شد. با اعلام این خبر تیم جنایی به محل حادثه که ساختمانی در خیابان حیدری مقدم در بزرگراه اشرفی اصفهانی بود، راهی شدند.
با ورود به خانه، مأموران با جسد مردی که داخل پارچهای سفید شبیه مومیایی پیچیده شده بود رو به رو شدند. مرد جوانی نیز که به زبان خاصی صحبت میکرد و ایرانی نبود در محل حضور داشت که بلافاصله بازداشت شد و تحت بازجویی قرار گرفت.
در بررسیهای اولیه تیم تحقیق مشخص شد از زمان مرگ حدود ۱۲ ساعت میگذرد و متخصصان پزشکی قانونی، علت اولیه مرگ را اصابت جسمی سنگین به سر اعلام کردند. مرد جوان در تحقیقات اولیه به قتل همکارش اعتراف کرد و به دستور بازپرس شعبه ششم دادسرای امور جنایی تهران در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار داده شد. تحقیقات در رابطه با این جنایت ادامه دارد.
گفتوگو با متهم
چرا همکارت را کشتی؟
من با او اختلافی نداشتم، قتل خیلی ناگهانی و ناخواسته رخ داد و من از کاری که کردهام بهشدت پشیمانم.
از چه زمانی او را می شناختی؟
این خانه ویلایی که به کارگاه ساخت و تعمیر مبل تبدیل شده متعلق به پدرزن و برادرزن مقتول بود. من هم دو سالی میشد که در اینجا مشغول به کار شده بودم. جمعه شب مبلهای ساخت مقتول داخل سالن بود و مبلهایی که کار تعمیر و ساخت آن را من به عهده داشتم داخل بالکن بود. به او گفتم هوا ابری است و به احتمال زیاد باران ببارد بهتر است من هم مبلها را بیارم داخل تا آسیب نبیند. اما او اجازه نداد و گفت نگران نباش باران نمیبارد. سر همین موضوع بین من و مقتول جر و بحث درگرفت و کم کم این جر و بحث به فحاشی کشیده شد. در این میان او ناگهان به من سیلی زد، من که بهشدت خشمگین و عصبانی شده بودم، ناخودآگاه میله آهنی را که کنار سالن بود برداشتم. چشم هایم را بستم و شروع کردم به ضربه زدن، تصور میکردم که ضربهها را به بدن و کتفش میزنم ولی چشمهایم را که باز کردم دیدم ضربهها به سر او اصابت کرده و خونین روی زمین افتاده است.
چرا جسد را شبیه مومیایی بستهبندی کردی؟
می خواستم آن را مخفی کنم بلافاصله جسد را لابهلای مبلها مخفی کردم و در اتاق را هم قفل کردم. ما یک همکار دیگر به نام شایان داشتیم، ساعتی بعد شایان آمد اما برای اینکه به ماجرا پی نبرد ساعت ۵ صبح به بهانه انتقال بار به کرج، او را از کارگاه بیرون فرستادم تا راز این قتل برملا نشود. بعد از رفتن شایان به سراغ جنازه رفتم و شروع کردم با پارچه و ابر و پارچههایی که داخل کارگاه بود، جسد را شبیه مومیایی پیچیدم. با خودم گفتم جنازه را به زیرزمین میبرم که از جلو دید دور شود، بعد یا داخل زیرزمین دفن میکنم یا به نحوی سر به نیستش میکنم. آن زمان تنها چیزی که فکر میکردم این بود که جنازه را کسی نبیند و اصلاً تصور نمیکردم زمان انتقال جسد به زیرزمین، کسی مرا دیده باشد. تازه در فکر این بودم که با جنازه چه کنم که مأموران سر رسیدند و مرا بازداشت کردند.
اهل کجا هستی؟
مادرم سوری و پدرم پاکستانی است و خودم هم در سوریه به دنیا آمدم. ۳۱ سال قبل به ایران آمدم، در بچگی مادرم فوت کرد و ۱۲ سالم که بود پدرم را هم از دست دادم. کم کم وارد بازار کار شدم و در هر صنفی هم وارد شدم و کار کردم. از ساخت و ساز گرفته تا پوشاک و مبل سازی. در کار پوشاک ورشکسته شدم و همان موقعها بود که با برادر زن مقتول آشنا شدم. زمانی که وارد کار تعمیرات و ساخت مبل شدم، بعد از مدتی برادرزن مقتول، مرا به او معرفی کرد. دو سالی میشود که باهم کار میکنیم. درست است که رابطه خیلی دوستانهای نداشتیم، اما دشمن هم نبودیم و دلم نمیخواست که کشته شود. من آن شب از ترس اینکه باران مبلهای مشتریها را خراب نکند با او درگیر شدم مقتول اجازه نمیداد مبلها را به داخل بیاورم همین باعث عصبانیت من شد و الان هم از کاری که کردهام پشیمانم.
به گزارش «ایران»، ظهر شنبه ۳۰ بهمن زن جوانی هراسان با پلیس تماس گرفت و در حالی که صدایش میلرزید، گفت: همین الان پشت پنجره اتاقم ایستاده بودم و با تلفن صحبت میکردم که ناگهان با صحنه عجیبی رو به رو شدم. مقابل خانه ما ساختمانی قرار دارد که مدتهاست به کارگاه تولیدی و تعمیرات مبل تبدیل شده است. من در کمال ناباوری مردی را در حیاط آنجا دیدم که یک جسد را روی زمین میکشاند و به داخل زیرزمین کارگاه میبرد. با دیدن این صحنه تلفن را فوری قطع کردم و با موبایلم چندین عکس از انتقال جسد گرفتم.
به دنبال تماس زن جوان، موضوع از سوی مأموران کلانتری ۱۴۰ باغ فیض به بازپرس محمدرضا صاحب جمعی اعلام شد. با اعلام این خبر تیم جنایی به محل حادثه که ساختمانی در خیابان حیدری مقدم در بزرگراه اشرفی اصفهانی بود، راهی شدند.
با ورود به خانه، مأموران با جسد مردی که داخل پارچهای سفید شبیه مومیایی پیچیده شده بود رو به رو شدند. مرد جوانی نیز که به زبان خاصی صحبت میکرد و ایرانی نبود در محل حضور داشت که بلافاصله بازداشت شد و تحت بازجویی قرار گرفت.
در بررسیهای اولیه تیم تحقیق مشخص شد از زمان مرگ حدود ۱۲ ساعت میگذرد و متخصصان پزشکی قانونی، علت اولیه مرگ را اصابت جسمی سنگین به سر اعلام کردند. مرد جوان در تحقیقات اولیه به قتل همکارش اعتراف کرد و به دستور بازپرس شعبه ششم دادسرای امور جنایی تهران در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار داده شد. تحقیقات در رابطه با این جنایت ادامه دارد.
گفتوگو با متهم
چرا همکارت را کشتی؟
من با او اختلافی نداشتم، قتل خیلی ناگهانی و ناخواسته رخ داد و من از کاری که کردهام بهشدت پشیمانم.
از چه زمانی او را می شناختی؟
این خانه ویلایی که به کارگاه ساخت و تعمیر مبل تبدیل شده متعلق به پدرزن و برادرزن مقتول بود. من هم دو سالی میشد که در اینجا مشغول به کار شده بودم. جمعه شب مبلهای ساخت مقتول داخل سالن بود و مبلهایی که کار تعمیر و ساخت آن را من به عهده داشتم داخل بالکن بود. به او گفتم هوا ابری است و به احتمال زیاد باران ببارد بهتر است من هم مبلها را بیارم داخل تا آسیب نبیند. اما او اجازه نداد و گفت نگران نباش باران نمیبارد. سر همین موضوع بین من و مقتول جر و بحث درگرفت و کم کم این جر و بحث به فحاشی کشیده شد. در این میان او ناگهان به من سیلی زد، من که بهشدت خشمگین و عصبانی شده بودم، ناخودآگاه میله آهنی را که کنار سالن بود برداشتم. چشم هایم را بستم و شروع کردم به ضربه زدن، تصور میکردم که ضربهها را به بدن و کتفش میزنم ولی چشمهایم را که باز کردم دیدم ضربهها به سر او اصابت کرده و خونین روی زمین افتاده است.
چرا جسد را شبیه مومیایی بستهبندی کردی؟
می خواستم آن را مخفی کنم بلافاصله جسد را لابهلای مبلها مخفی کردم و در اتاق را هم قفل کردم. ما یک همکار دیگر به نام شایان داشتیم، ساعتی بعد شایان آمد اما برای اینکه به ماجرا پی نبرد ساعت ۵ صبح به بهانه انتقال بار به کرج، او را از کارگاه بیرون فرستادم تا راز این قتل برملا نشود. بعد از رفتن شایان به سراغ جنازه رفتم و شروع کردم با پارچه و ابر و پارچههایی که داخل کارگاه بود، جسد را شبیه مومیایی پیچیدم. با خودم گفتم جنازه را به زیرزمین میبرم که از جلو دید دور شود، بعد یا داخل زیرزمین دفن میکنم یا به نحوی سر به نیستش میکنم. آن زمان تنها چیزی که فکر میکردم این بود که جنازه را کسی نبیند و اصلاً تصور نمیکردم زمان انتقال جسد به زیرزمین، کسی مرا دیده باشد. تازه در فکر این بودم که با جنازه چه کنم که مأموران سر رسیدند و مرا بازداشت کردند.
اهل کجا هستی؟
مادرم سوری و پدرم پاکستانی است و خودم هم در سوریه به دنیا آمدم. ۳۱ سال قبل به ایران آمدم، در بچگی مادرم فوت کرد و ۱۲ سالم که بود پدرم را هم از دست دادم. کم کم وارد بازار کار شدم و در هر صنفی هم وارد شدم و کار کردم. از ساخت و ساز گرفته تا پوشاک و مبل سازی. در کار پوشاک ورشکسته شدم و همان موقعها بود که با برادر زن مقتول آشنا شدم. زمانی که وارد کار تعمیرات و ساخت مبل شدم، بعد از مدتی برادرزن مقتول، مرا به او معرفی کرد. دو سالی میشود که باهم کار میکنیم. درست است که رابطه خیلی دوستانهای نداشتیم، اما دشمن هم نبودیم و دلم نمیخواست که کشته شود. من آن شب از ترس اینکه باران مبلهای مشتریها را خراب نکند با او درگیر شدم مقتول اجازه نمیداد مبلها را به داخل بیاورم همین باعث عصبانیت من شد و الان هم از کاری که کردهام پشیمانم.
قصاص شوهر به خاطر قتل و دفن همسر در دیوار
مردی که متهم است پس از قتل همسرش جسد او را داخل دیوار خانهاش دفن کرده بود به قصاص محکوم شد.
به گزارش «ایران»، حدود دو سال قبل مرد جوانی با مراجعه به پلیس از ناپدید شدن همسرش خبر داد و گفت: همسرم از روز قبل که از خانه خارج شد دیگر برنگشت، همه جا سر زدم اما کسی از او خبر ندارد.
در ادامه مأموران پلیس تحقیقاتشان را آغاز کردند و سراغ خانواده زن جوان رفتند. اما آنها مدعی شدند ماجرای ناپدید شدن دخترشان زیر سر شوهرش است؛ چرا که آنها با هم بر سر مسائل مختلف بخصوص مسائل مالی اختلاف شدید داشتند و دخترشان قصد جدایی و طلاق داشته است، حالا هم اطمینان دارند دامادشان بلایی سر دخترشان آورده و با این شکایت قصد گمراه کردن پرونده را دارد.
پس از آن مرد جوان احضار و بازجویی شد، اما ادعا کرد که هیچ اطلاعی از همسرش ندارد.
در حالی که سرنوشت زن جوان در هالهای از ابهام قرار داشت، مأموران با بررسی بیشتر متوجه شدند کسی از سرنوشت زن جوان خبر ندارد، ضمن اینکه آخرین نقطه آنتندهی تلفنهمراه وی خانهاش بوده است.
در حالی که تحقیقات برای یافتن اطلاعی از زن جوان ادامه داشت، سرانجام پس از یکسال شوهر این زن لب به اعتراف گشود و در تشریح ماجرا گفت: مدتی بود به همسرم سوءظن پیدا کرده بودم تا اینکه تصمیم گرفتم او را بکشم. روز حادثه پس از جرو بحث زیاد، شالش را دور گردنش انداختم و خفهاش کردم، چون خودم بنایی بلد بودم جسدش را لای دیوار خانه گذاشتم و با سیمان و گچ رویش را پوشاندم و درز دیوار را به طور کامل بستم تا اثری از او باقی نماند.
پس از اعتراف هولناک مرد جنایتکار و اطلاع خانواده مقتول، این بار آنها با حضور در دادسرا عنوان کردند که دامادشان در مورد سوءظن به همسرش دروغ میگوید و این موضوع را بهانه ساخته و فقط به خاطر اختلاف مالی دست به قتل زده است.
در ادامه رسیدگی به پرونده، مأموران سراغ محل دفن جسد رفتند و بقایای جسد را از دیوار بیرون کشیدند. پرونده پس از تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست برای رسیدگی به شعبه ۸ دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.
در ابتدای جلسه، اولیایدم درخواست قصاص کردند و پس از آن متهم به جایگاه رفت و با قبول اتهام قتل عمدی همسرش، گفت: از کارم پشیمانم و درخواست بخشش دارم.
قاضی از متهم پرسید: اگر قصدی نداشتی و پس از قتل پشیمان شدی چرا یکسال موضوع را پنهان کردی؟
متهم در حالی که سکوت کرده بود سرش را پایین انداخت و روبه خانواده همسرش گفت: شرمندهام.
در پایان جلسه قضات وارد شور شدند و متهم را به قصاص محکوم کردند.
به گزارش «ایران»، حدود دو سال قبل مرد جوانی با مراجعه به پلیس از ناپدید شدن همسرش خبر داد و گفت: همسرم از روز قبل که از خانه خارج شد دیگر برنگشت، همه جا سر زدم اما کسی از او خبر ندارد.
در ادامه مأموران پلیس تحقیقاتشان را آغاز کردند و سراغ خانواده زن جوان رفتند. اما آنها مدعی شدند ماجرای ناپدید شدن دخترشان زیر سر شوهرش است؛ چرا که آنها با هم بر سر مسائل مختلف بخصوص مسائل مالی اختلاف شدید داشتند و دخترشان قصد جدایی و طلاق داشته است، حالا هم اطمینان دارند دامادشان بلایی سر دخترشان آورده و با این شکایت قصد گمراه کردن پرونده را دارد.
پس از آن مرد جوان احضار و بازجویی شد، اما ادعا کرد که هیچ اطلاعی از همسرش ندارد.
در حالی که سرنوشت زن جوان در هالهای از ابهام قرار داشت، مأموران با بررسی بیشتر متوجه شدند کسی از سرنوشت زن جوان خبر ندارد، ضمن اینکه آخرین نقطه آنتندهی تلفنهمراه وی خانهاش بوده است.
در حالی که تحقیقات برای یافتن اطلاعی از زن جوان ادامه داشت، سرانجام پس از یکسال شوهر این زن لب به اعتراف گشود و در تشریح ماجرا گفت: مدتی بود به همسرم سوءظن پیدا کرده بودم تا اینکه تصمیم گرفتم او را بکشم. روز حادثه پس از جرو بحث زیاد، شالش را دور گردنش انداختم و خفهاش کردم، چون خودم بنایی بلد بودم جسدش را لای دیوار خانه گذاشتم و با سیمان و گچ رویش را پوشاندم و درز دیوار را به طور کامل بستم تا اثری از او باقی نماند.
پس از اعتراف هولناک مرد جنایتکار و اطلاع خانواده مقتول، این بار آنها با حضور در دادسرا عنوان کردند که دامادشان در مورد سوءظن به همسرش دروغ میگوید و این موضوع را بهانه ساخته و فقط به خاطر اختلاف مالی دست به قتل زده است.
در ادامه رسیدگی به پرونده، مأموران سراغ محل دفن جسد رفتند و بقایای جسد را از دیوار بیرون کشیدند. پرونده پس از تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست برای رسیدگی به شعبه ۸ دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.
در ابتدای جلسه، اولیایدم درخواست قصاص کردند و پس از آن متهم به جایگاه رفت و با قبول اتهام قتل عمدی همسرش، گفت: از کارم پشیمانم و درخواست بخشش دارم.
قاضی از متهم پرسید: اگر قصدی نداشتی و پس از قتل پشیمان شدی چرا یکسال موضوع را پنهان کردی؟
متهم در حالی که سکوت کرده بود سرش را پایین انداخت و روبه خانواده همسرش گفت: شرمندهام.
در پایان جلسه قضات وارد شور شدند و متهم را به قصاص محکوم کردند.
اسامی خلبانان شهید سقوط جنگنده در تبریز
اسامی خلبانان شهید شده در حادثه سقوط جنگنده در تبریز اعلام شد.
به گزارش مهر، حدود ساعت ٨ صبح امروز یک هواپیمای آموزشی ارتش در بازگشت به پایگاه دچار اشکال فنی میشود و خلبانان برای کاهش تلفات در منطقه مسکونی هواپیما را به سمت یک مکان خالی از سکنه هدایت میکنند.
سرهنگ دوم صادق فلاحی و سروان علیرضا حنیفه زاد خلبانان این هواپیما بودند که به فیض شهادت رسیدند.