به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، رسیدگی به این پرونده از ۶ ماه پیش با شکایت دختر جوانی مبنی بر اینکه از سوی ۲ پسر جوان مورد تعرض قرار گرفته آغاز شد. وی در تشریح ماجرا گفت: یک ماه قبل پسر جوانی به نام سینا برایم پیامی فرستاد و این پیامها ادامه دار شد تا اینکه عنوان کرد به من علاقهمند شده و قصد ازدواج دارد و بعد هم از من خواست تا باهم قرار بگذاریم من هم پذیرفتم.
روز قرار با یک خودروی پژو ۲۰۶ در غرب تهران به سراغم آمد و پس از طی مسافتی از ماشینش پیاده شد آبمیوهای خرید.
به محض اینکه آبمیوه را خوردم سرم گیج رفت و بیهوش شدم. وقتی به هوش آمدم، متوجه شدم او و دوستش به من تعرض کردهاند بعد هم با تهدید کارت عابر بانک و رمزش را گرفتند و از ماشین پیادهام کردند. چند روزی گیج بودم و پس از اینکه کمی بهتر شدم به سراغ تلفن همراهم رفتم اما نه اثری از پیامهای سینا بود و نه شماره او. پس از آن وی به پزشکی قانونی معرفی شد و کارشناسان این مرکز صحت حرفهای او را مورد تأیید قرار دادند.
در ادامه ۶ شکایت مشابه دیگر به پلیس اعلام شد و مأموران موفق شدند سینا را شناسایی و بازداشت کرده و از محل زندگی او تعدادی سیم کارت و تلفن همراه و کارتهای بانکی کشف کنند. بعد از چند روز نیز همدست وی به نام شهرام بازداشت شد و آنها پس از مواجهه حضوری با ۷ شاکی هویتشان تأیید شد.
پس از آن پرونده برای تکمیل تحقیقات به شعبه نهم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در جلسه دادگاه ابتدا هر ۷ شاکی به بیان جزییات ماجرا پرداختند و برای متهمان درخواست اشد مجازات کردند.
یکی از شاکیها به قاضی گفت: من نمیدانستم که آبمیوه مسموم است وقتی خوردم بیهوش شدم و پزشکی قانونی اعلام کرده که داخل آبمیوهها هروئین ریخته شده بود. همین مسأله موجب شده تا دچار التهابات مغزی شوم به طوری که بعد از ۶ ماه هنوز در حال درمان هستم و دارو مصرف میکنم.
شاکی دیگر پرونده نیز گفت: من یکسالی است که ازدواج کردهام و به لحاظ مالی مشکلی نداشتم اما از آنجایی که دوست داشتم خودم مستقل باشم، تصمیم گرفتم کار کنم که با سینا آشنا شدم و او عنوان کرد که میتواند شغل مناسبی برایم پیدا کند و بعد هم باهم قرار گذاشتیم و با آبمیوه مسمومم کرد و من را آزار داد. آنقدر آسیب دیدم که زندگی ام به هم ریخت و در این مدت با دارو زندگی میکنم.
سپس متهم که دانشجوی رشته حقوق است به جایگاه رفت و ضمن انکار اتهاماتش گفت: هیچ کدام از شاکیها را نمیشناسم و با آنها ارتباطی نداشتهام. فقط با یکی از آنها چندبار تماس تلفنی داشتهام. آنها به واسطه اینکه در اینستاگرام باهم دوست هستند با کشیدن نقشهای سعی دارند از من اخاذی کنند. در خانه من مواد بیهوشی پیدا نشده و این مواد از خانه دوستم شهرام کشف شده بنابراین من بی گناهم.
در ادامه متهم دیگر پرونده به جایگاه رفت و گفت: من با هر ۷ شاکی ارتباط داشتهام اما به هیچ کدام از آنها تجاوز نکردهام و زور و تهدیدی در کار نبوده است.
با پایان جلسه تحقیق، قضات قرار بازداشت دو متهم جوان را صادر کردند تا پس از تکمیل تحقیقات، آنها محاکمه شوند.
سفر به هلند زیر چرخ هواپیما
به گزارش نشریه ایندیپندنت، این هواپیما از آفریقای جنوبی پرواز کرده و در فرودگاه «شیپخول» آمستردام بر زمین نشسته بود. سخنگوی پلیس نظامی هلند گفته شگفتآور است که این مرد زنده مانده است. او در قسمت چرخهای جلوی هواپیما پیدا و به بیمارستان منتقل شد و حال عمومیاش مساعد است.
مسافران قاچاق هواپیماها معمولاً بهخاطر سرما و کمبود اکسیژن در ارتفاع زیاد، جان سالم به در نمیبرند.
پلیس هلند ملیت و سن این فرد را اعلام نکرده است.
پروازهای ژوهانسبورگ-آمستردام حدود ۱۱ ساعت طول میکشد و هواپیماهای باربری معمولاً یک توقف نیز در نایروبی، پایتخت کنیا دارند.
بنا به گزارشهای هوانوردی، تنها پرواز «کارگولوکس» از ژوهانسبورگ به مقصد فرودگاه شیپخول، یک توقف در نایروبی داشته اما معلوم نیست فرد مذکور در آفریقای جنوبی وارد هواپیما شده یا کنیا.
قصه دختر سرگردان!
دیگر از این اوضاع نابسامان خسته شده ام و از این که پدر و مادرم مرا به یکدیگر پاس می دهند زجر می کشم به همین دلیل نیز دوست دارم در بهزیستی زندگی کنم و…
به گزارش تابناک، دختر ۱۵ ساله که با چهره ای پریشان و نگران وارد کلانتری شده بود در حالی که به شدت اشک می ریخت درباره قصه زندگی اش به کارشناس اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: پدر ومادرم پنج سال قبل در حالی از یکدیگر جدا شدند که هیچ تفاهم اخلاقی با یکدیگر نداشتند اگرچه پدرم فرهنگی بود و مادرم نیز در شرکت هواپیمایی کار می کرد اما مدام با یکدیگر درگیری داشتند به طوری که ادامه زندگی مشترک برایشان امکان پذیر نبود.
آن ها زمانی از هم جدا شدند که برادر کوچکم شیرخواره بود و من هم در کلاس پنجم ابتدایی تحصیل می کردم و تقریبا آشنایی با ماجرای طلاق نداشتم. آن ها با یکدیگر به توافق رسیدند که من نزد مادرم بمانم و پدرم نیز ماهانه مبلغی به عنوان نفقه به مادرم بپردازد ولی من نمی توانستم پدرم را به فراموشی بسپارم به همین دلیل به ارتباط با پدرم نیز ادامه دادم. اما آن ها مدام نزد من از یکدیگر بدگویی می کردند تا مهر دیگری را از قلب من خارج کنند ولی آن ها پدر ومادرم بودند و من صمیمانه دوستشان داشتم. خلاصه مدتی بعد پدرم ازدواج کرد و نامادری ام مرا نپذیرفت. او همواره با بهانه های مختلف مرا تحقیر می کرد و گاهی نیز ناسزا می گفت.
به همین دلیل رفت و آمدم را به خانه پدربزرگم بیشتر کردم تا در آن جا پدرم را ببینم اما پدربزرگم تعصب مذهبی خاصی داشت و به خاطر حجابم خیلی مرا اذیت می کرد به طوری که حق رفت و آمد با مانتو را نداشتم و اگر به جای مقنعه، روسری می پوشیدم به شدت عصبانی می شد تا جایی که مرا به خانه راه نمی داد. به ناچار پدرم را فراموش کردم و نزد مادرم بازگشتم اما هنوز چند ماه بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که مادرم نیز با یک مرد متمول ازدواج کرد و به خانه آن ها رفت.
با آن که خانواده و اطرافیان جدید مادرم اصلا حجاب را جدی نمی گرفتند و گاهی مشروبات الکلی هم مصرف می کردند اما من چاره ای جز زندگی در کنار آن ها نداشتم. با وجود این شوهر مادرم مرا نپذیرفت و مدام مادرم را به خاطر وجود من سرزنش می کرد. در همین شرایط روزی بر اثر یک حادثه دستم شکست و این موضوع به انتقام کشی بین پدر ومادرم انجامید. پدرم که همواره مادرم را تهدید می کرد تا به من آسیبی نرساند حالا بهانه خوبی برای شکایت از مادرم پیدا کرده بود و او را به دادگاه کشاند.
از سوی دیگر من هم که نمی توانستم نیش و کنایه و سرزنش های ناپدری ام را تحمل کنم، دوباره نزد پدرم بازگشتم ولی باز با آزار و اذیت های نامادری ام روبه رو شدم و به ناچار دوباره به خانه پدربزرگم رفتم. خلاصه در همین کش و قوس ها گاهی گرسنه می خوابیدم و گاهی نیز تا صبح گریه می کردم یا به خاطر نداشتن لباس مناسب زجر می کشیدم. وقتی فهمیدم پدر ومادرم برای آن که از شر من راحت شوند مدام مرا به یکدیگر پاس می دهند تصمیم گرفتم به کلانتری بیایم تا از طریق قانونی زندگی ام را دربهزیستی ادامه بدهم.
به دستور سرگرد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) یکی از مشاوران دایره مددکاری اجتماعی با پدر ومادر «یلدا» تماس گرفت اما آن ها در حالی که بیان می کردند دخترشان را دوست دارند، معتقد بودند فعلا شرایط نگهداری از او را ندارند و… .
دستبرد به منزل پدرزن؛ تازه داماد دزد بود!
رئیس پایگاه یکم پلیس آگاهی پایتخت از دستگیری سارق سابقه دار منزلی خبر داد که با ترتیب دادن نقشهای، اموال با ارزش منزل پدر نامزد خود را ربوده و با فروش آن یک دستگاه خودروی پژو ۲۰۶ خریده بود.
به گزارش میزان، سرهنگ کارآگاه سعید دالوند در تشریح این پرونده گفت: بیست و سوم آبان پرونده ای تحت عنوان سرقت منزل در کلانتری ۱۰۱ تجریش تشکیل شد و حسب دستور مقام قضایی برای پی جویی و کشف جرم در اختیار دایره مبارزه با سرقت منزل پایگاه یکم قرار گرفت.
این مقام انتظامی تصریح کرد: مراتب برای کشف و پی جویی پرونده در دستور کار این یگان قرار گرفت و پس از حضور در محل و بررسی صحنه سرقت مشخص شد سرقت بدون هیچ گونه تخریبی انجام شده است لذا تصاویر دوربین مدار بسته ساختمان از بدو خروج شاکی پایش و مشخص شد در ساعت ۲۰ همان روز مردی نسبتا قد بلند با پوشش کامل صورت با استفاده از ریموت در پارکینگ، وارد ساختمان شده و پس از گذشت حدود یک ساعت از طریق آسانسور اقدام به خارج کردن گاو صندوق و اموال دیگر از ساختمان کرده و با یک دستگاه خودرو پژو پارس از محل متواری شده است.
وی افزود: با توجه به تصاویر صحنه جرم، تحقیقات درباره اعضای خانواده شاکی و افراد مرتبط با آن ها آغاز و پس از بررسی های کارآگاهان مشخص شد نامزد دختر شاکی به اسم سیامک که از سارقان سابقه دار در زمینه سرقت منزل است، مرتکب سرقت شده و با فروش اموال مسروقه یک دستگاه خودروی پژو ۲۰۶ خریده است.
سرهنگ دالوند ادامه داد: پس از هماهنگی های قضایی متهم در یک عملیات موفقیت آمیز دستگیر و به پلیس آگاهی منتقل شد.
وی اظهار کرد: سیامک در بدو بازجویی منکر سرقت از منزل شاکی شد که در ادامه پس از بازرسی منزل متهم، بخشی از اموال شاکی از قبیل طلاجات، مدارک، تعدادی ساعت مچی و گاو صندوق تخریب شده که در انباری منزل وی بود، کشف شد.
متهم پس از مواجهه با اموال مکشوفه لب به اعتراف گشود و گفت: زمانی که با دختر شاکی آشنا شدم، در یک فرصت مناسب اقدام به تکثیر ریموت و کلید در منزل شاکی کردم و چندین مرتبه در فرصت های مناسب که از حضور نداشتن اعضای خانواده در منزل مطلع می شدم، اقدام به ورود به منزل و سرقت اموال می کردم.
رئیس پایگاه یکم پلیس آگاهی تهران افزود: با اعتراف صریح سیامک به بزه انتسابی و معرفی سه مالخر اموال سرقتی، مالخران دستگیر و با صدور قرار مجرمیت روانه زندان شدند.