پسران مرد ثروتمند که متهم هستند پدرشان را در خانه حبس و شکنجه کردهاند پس از حضور در اداره آگاهی مدعی شدند برای اینکه پدرشان اموالش را به دیگران نبخشد او را در خانه حبس کردهاند.
به گزارش «ایران»، چند روز قبل مرد میانسالی به پلیس رفت و از ناپدید شدن برادرزاده ۶۶ سالهاش خبر داد و گفت: من برادرزادهای دارم که تقریباً همسن و سال خودم است و ارتباط خیلی خوبی با هم داریم اما الان چند روزی است که ناپدید شده و هرچه با تلفن همراهش تماس میگیرم پاسخ نمیدهد. نگران او شدهام و تصور میکنم بلایی سرش آمده باشد.
با شکایت این مرد تحقیقات برای یافتن وی به دستور بازپرس محمدرضا صاحب جمعی آغاز شد. در نخستین گام کارآگاهان اداره آگاهی راهی خانه مرد میانسال شده و پس از دقایقی که زنگ خانه را به صدا درآوردند، خشایار با سر و وضعی آشفته در را باز کرد و با دیدن مأموران پلیس گفت: پسرانم مرا در خانه زندانی کرده و سه روز است که شکنجهام میکنند.
بدین ترتیب مرد میانسال و پسرانش به اداره آگاهی منتقل شدند. وی در توضیح ماجرا گفت: مدتی قبل سه پسرم مرا از خانه بیرون انداختند و من هم از آنها شکایت کردم. سه روز قبل برای پیگیری شکایتم به دادسرا رفته بودم اما بعد از خروج از دادسرا، سه پسرم مرا با زور سوار خودروشان کرده و به خانه برگرداندند، در این مدت آنها نه تنها اجازه ندادند که از خانه خارج شوم بلکه مرا مورد شکنجه قرار داده و از من میخواستند اسنادی را امضا کنم که املاک و داراییهایم به آنها واگذار شود.
در حالی که مرد ثروتمند مدعی بود که سه پسرش او را ربودهاند، اما پسران او ادعای متفاوتی را مطرح کردند ، یکی از پسرها گفت: مدتی است که پدرمان فراموشی گرفته و به خاطر برخی مشکلات ذهنی رفتارش قابل کنترل نیست ،او اموالش را به دیگران بذل و بخشش میکند. وقتی متوجه شدیم از او خواستیم این کار را انجام ندهد؛ اما زوال عقلی باعث شده که این موضوع را فراموش کرده و پولها و اموالش را به کسانی که نمیشناسد میبخشد. ما حتی به دادسرا مراجعه کرده و پدرمان را به پزشکی قانونی بردیم. اما تا زمانی که دستور قضایی بیاید و ما بتوانیم با حکم قضایی مانع فروش اموال و بخشش آنها از سوی پدرم شویم، مجبور شدیم مراقب رفتارش باشیم و او را تنها نگذاریم. به همین دلیل او را در خانه نگه داشتیم.
به دنبال اظهارات سه پسر جوان، بازپرس شعبه ششم دادسرای امور جنایی پایتخت دستور تحقیقات درخصوص ادعای آنها را صادر کرد.
به گزارش «ایران»، چند روز قبل مرد میانسالی به پلیس رفت و از ناپدید شدن برادرزاده ۶۶ سالهاش خبر داد و گفت: من برادرزادهای دارم که تقریباً همسن و سال خودم است و ارتباط خیلی خوبی با هم داریم اما الان چند روزی است که ناپدید شده و هرچه با تلفن همراهش تماس میگیرم پاسخ نمیدهد. نگران او شدهام و تصور میکنم بلایی سرش آمده باشد.
با شکایت این مرد تحقیقات برای یافتن وی به دستور بازپرس محمدرضا صاحب جمعی آغاز شد. در نخستین گام کارآگاهان اداره آگاهی راهی خانه مرد میانسال شده و پس از دقایقی که زنگ خانه را به صدا درآوردند، خشایار با سر و وضعی آشفته در را باز کرد و با دیدن مأموران پلیس گفت: پسرانم مرا در خانه زندانی کرده و سه روز است که شکنجهام میکنند.
بدین ترتیب مرد میانسال و پسرانش به اداره آگاهی منتقل شدند. وی در توضیح ماجرا گفت: مدتی قبل سه پسرم مرا از خانه بیرون انداختند و من هم از آنها شکایت کردم. سه روز قبل برای پیگیری شکایتم به دادسرا رفته بودم اما بعد از خروج از دادسرا، سه پسرم مرا با زور سوار خودروشان کرده و به خانه برگرداندند، در این مدت آنها نه تنها اجازه ندادند که از خانه خارج شوم بلکه مرا مورد شکنجه قرار داده و از من میخواستند اسنادی را امضا کنم که املاک و داراییهایم به آنها واگذار شود.
در حالی که مرد ثروتمند مدعی بود که سه پسرش او را ربودهاند، اما پسران او ادعای متفاوتی را مطرح کردند ، یکی از پسرها گفت: مدتی است که پدرمان فراموشی گرفته و به خاطر برخی مشکلات ذهنی رفتارش قابل کنترل نیست ،او اموالش را به دیگران بذل و بخشش میکند. وقتی متوجه شدیم از او خواستیم این کار را انجام ندهد؛ اما زوال عقلی باعث شده که این موضوع را فراموش کرده و پولها و اموالش را به کسانی که نمیشناسد میبخشد. ما حتی به دادسرا مراجعه کرده و پدرمان را به پزشکی قانونی بردیم. اما تا زمانی که دستور قضایی بیاید و ما بتوانیم با حکم قضایی مانع فروش اموال و بخشش آنها از سوی پدرم شویم، مجبور شدیم مراقب رفتارش باشیم و او را تنها نگذاریم. به همین دلیل او را در خانه نگه داشتیم.
به دنبال اظهارات سه پسر جوان، بازپرس شعبه ششم دادسرای امور جنایی پایتخت دستور تحقیقات درخصوص ادعای آنها را صادر کرد.
طلاق به خاطر رفیق بازی
گوشهای از محوطه بیرونی دادگاه خانواده چند دختر جوان لبخند زنان دور هم ایستاده و سرگرم صحبت بودند چند قدم دورتر پسر جوانی تنها ایستاده و به جمع شاد آنها نگاه میکرد اما در نگاهش نوعی عصبانیت، سرزنش و شماتت دیده میشد.
دقایقی بعد پسر جوان با اشاره به یکی از دختران به او فهماند که نوبت رسیدگی به پرونده شان رسیده و سپس همراه وی به طرف ساختمان دادگاه رفتند در طبقه دوم وارد یکی از شعبهها شدند. سه دختر دیگر هم پشت سر آنها وارد ساختمان شده و پشت در اتاق به انتظار ایستادند.
زوج جوان به محض ورود روی صندلی مقابل قاضی نشستند و دختر جوان بدون معطلی شروع به صحبت کرد و گفت: جناب قاضی شوهر من مرد زندگی نیست او هنوز هم به خانوادهاش و بخصوص مادرش وابستگی شدیدی دارد از طرف دیگر اجازه نمیدهد من هم مستقل و آزاد زندگی کنم میگوید با دوستانت قطع رابطه کن با خانوادهات رفت و آمد نداشته باش خلاصه در این ۶ ماه زندگی مشترک فقط مرا عذاب داده است.
مرد جوان که از شنیدن حرفهای همسرش جا خورده بود، گفت: جناب قاضی هر چه همسرم گفت دروغ بود. زندگی ما را دوستانش خراب کردند همانهایی که الان بیرون در منتظر هستند تا جشن طلاق ما را برگزار کنند و مقدماتش را هم چیدهاند. اگر دوستانش نبودند ما زندگی خوبی داشتیم من و ملیکا در دانشگاه آشنا شدیم پس از چند ماه آشنایی عقد کردیم و الان حدود ۶ ماه است که زیر یک سقف زندگی میکنیم اوایل رفت و آمد دوستانش به خانه ما و برعکس برایم مهم نبود اما کم کم متوجه شدم ملیکا بسیار تحت تأثیر دوستانش است هر وقت آنها میخواستند به خانه ما بیایند بهترین غذا و دسر و پذیرایی را مهیا میکرد اما در غیر این صورت در خانه دست به سیاه و سفید نمیزد.
حالا این موضوع زیاد مهم نبود چیزی که خیلی مرا ناراحت میکند تأثیرپذیری ملیکا از دوستانش است. چون آنها گفتهاند من آدم معاشرتی و اهل رفت و آمد نیستم همسرم هم مدام به من ایراد میگیرد و میگوید تو بیمار روانی هستی.
ملیکا ناگهان حرفهای همسرش را قطع کرد و گفت: من در ازدواج با شایان عجله کردم قبل از اینکه او را خوب بشناسم جواب مثبت دادم در صورتی که او کاملاً با من متفاوت است. به من میگوید با دوستانت قطع ارتباط کن اما خودش مدام با دوستانش است.
شایان با تعجب گفت من رفیق بازم یا تو که همین الان هم دوستانت رهایت نکردهاند و تا دادگاه آمدهاند؟ آقای قاضی خانواده من با این ازدواج مخالف بودند با اصرار من قبول کردند ملیکا اصلاً به خانواده من احترام نمیگذارد و این موضوع مرا بسیار آزار میدهد و مدام باید بین او و خانوادهام درگیر باشم.
زن جوان گفت: ما چند رفیق هستیم که از کودکی با هم بزرگ شدیم در هفته چند ساعت باید دور هم باشیم من هم ساعتهایی که شایان سرکار است با دوستانم وقت میگذرانم وگرنه از تنهایی میپوسم چقدر در خانه کار کنم؟
مرد با اعتراض گفت: آقای قاضی هر شب که به خانه میآیم او دیرتر از من میرسد وقتی میپرسم کجا بودی چرا به من خبر ندادی میگوید با دوستانم بیرون بودم. نباید از تو اجازه بگیرم. میگوید مگر دوستانم از پدرانشان اجازه میگیرند که من از تو اجازه بگیرم؟
ملیکا با صدای بلند گفت: مثل مامانت دوست داری جوسازی کنی و در همه چی غلو میکنی اصلاً هم اینطور که تو میگویی نیست.
این حرفها باعث جنجال و دعوا بین شایان و ملیکا شد و قاضی هم که متوجه بحران زندگی این زوج جوان شده بود به آنها تذکر داد که آرام باشند. سپس اظهار داشت باید یک ماه به کلاسهای مشاوره بروند و پس از آن اگر نتیجه مناسبی حاصل نشد حکم طلاق را صادر میکند.
امیرحسین صفدری /کارشناس حوزه خانواده
این روزها یکی از علتهای عمده طلاق در بین جوانان دخالتهای اطرافیان در زندگی، مقایسه کردن خود با دیگران، نبود ثبات شخصیتی، نداشتن تعهد و صداقت است که همین مسائل هر کدام به تنهایی میتواند باعث جدایی زوجهای جوان شود.
در این پرونده آنچه که بسیار مشهود است رفتار و تفکر اشتباه ملیکا بوده چرا که او هنوز نتوانسته ماهیت زندگی مشترک را درک کند و هنوز بر این باور است که میتواند همانند دوران مجردی بیشتر اوقاتش را با دوستانش بگذراند. ملیکا باید بداند پس از ازدواج در قبال همسرش تعهداتی دارد که با پذیرش آنها قدم در زندگی مشترک گذاشته و اگر بخواهد آنها را نادیده بگیرد به بنبست خواهد رسید.
از طرف دیگر شایان هم باید سعی کند بین کار و انتظارات همسرش تعادل برقرار کند تا همسرش دچار خلأ عاطفی نشود و بخواهد وقت خود را با دوستانش پر کند.
ملیکا و شایان به همراه دیگر زوجهای جوان باید این مهارت را بیاموزند که بین زندگی مجردی و متأهلی خود تفکیک قائل شوند تا از بروز مشکلات جلوگیری کنند.
دقایقی بعد پسر جوان با اشاره به یکی از دختران به او فهماند که نوبت رسیدگی به پرونده شان رسیده و سپس همراه وی به طرف ساختمان دادگاه رفتند در طبقه دوم وارد یکی از شعبهها شدند. سه دختر دیگر هم پشت سر آنها وارد ساختمان شده و پشت در اتاق به انتظار ایستادند.
زوج جوان به محض ورود روی صندلی مقابل قاضی نشستند و دختر جوان بدون معطلی شروع به صحبت کرد و گفت: جناب قاضی شوهر من مرد زندگی نیست او هنوز هم به خانوادهاش و بخصوص مادرش وابستگی شدیدی دارد از طرف دیگر اجازه نمیدهد من هم مستقل و آزاد زندگی کنم میگوید با دوستانت قطع رابطه کن با خانوادهات رفت و آمد نداشته باش خلاصه در این ۶ ماه زندگی مشترک فقط مرا عذاب داده است.
مرد جوان که از شنیدن حرفهای همسرش جا خورده بود، گفت: جناب قاضی هر چه همسرم گفت دروغ بود. زندگی ما را دوستانش خراب کردند همانهایی که الان بیرون در منتظر هستند تا جشن طلاق ما را برگزار کنند و مقدماتش را هم چیدهاند. اگر دوستانش نبودند ما زندگی خوبی داشتیم من و ملیکا در دانشگاه آشنا شدیم پس از چند ماه آشنایی عقد کردیم و الان حدود ۶ ماه است که زیر یک سقف زندگی میکنیم اوایل رفت و آمد دوستانش به خانه ما و برعکس برایم مهم نبود اما کم کم متوجه شدم ملیکا بسیار تحت تأثیر دوستانش است هر وقت آنها میخواستند به خانه ما بیایند بهترین غذا و دسر و پذیرایی را مهیا میکرد اما در غیر این صورت در خانه دست به سیاه و سفید نمیزد.
حالا این موضوع زیاد مهم نبود چیزی که خیلی مرا ناراحت میکند تأثیرپذیری ملیکا از دوستانش است. چون آنها گفتهاند من آدم معاشرتی و اهل رفت و آمد نیستم همسرم هم مدام به من ایراد میگیرد و میگوید تو بیمار روانی هستی.
ملیکا ناگهان حرفهای همسرش را قطع کرد و گفت: من در ازدواج با شایان عجله کردم قبل از اینکه او را خوب بشناسم جواب مثبت دادم در صورتی که او کاملاً با من متفاوت است. به من میگوید با دوستانت قطع ارتباط کن اما خودش مدام با دوستانش است.
شایان با تعجب گفت من رفیق بازم یا تو که همین الان هم دوستانت رهایت نکردهاند و تا دادگاه آمدهاند؟ آقای قاضی خانواده من با این ازدواج مخالف بودند با اصرار من قبول کردند ملیکا اصلاً به خانواده من احترام نمیگذارد و این موضوع مرا بسیار آزار میدهد و مدام باید بین او و خانوادهام درگیر باشم.
زن جوان گفت: ما چند رفیق هستیم که از کودکی با هم بزرگ شدیم در هفته چند ساعت باید دور هم باشیم من هم ساعتهایی که شایان سرکار است با دوستانم وقت میگذرانم وگرنه از تنهایی میپوسم چقدر در خانه کار کنم؟
مرد با اعتراض گفت: آقای قاضی هر شب که به خانه میآیم او دیرتر از من میرسد وقتی میپرسم کجا بودی چرا به من خبر ندادی میگوید با دوستانم بیرون بودم. نباید از تو اجازه بگیرم. میگوید مگر دوستانم از پدرانشان اجازه میگیرند که من از تو اجازه بگیرم؟
ملیکا با صدای بلند گفت: مثل مامانت دوست داری جوسازی کنی و در همه چی غلو میکنی اصلاً هم اینطور که تو میگویی نیست.
این حرفها باعث جنجال و دعوا بین شایان و ملیکا شد و قاضی هم که متوجه بحران زندگی این زوج جوان شده بود به آنها تذکر داد که آرام باشند. سپس اظهار داشت باید یک ماه به کلاسهای مشاوره بروند و پس از آن اگر نتیجه مناسبی حاصل نشد حکم طلاق را صادر میکند.
امیرحسین صفدری /کارشناس حوزه خانواده
این روزها یکی از علتهای عمده طلاق در بین جوانان دخالتهای اطرافیان در زندگی، مقایسه کردن خود با دیگران، نبود ثبات شخصیتی، نداشتن تعهد و صداقت است که همین مسائل هر کدام به تنهایی میتواند باعث جدایی زوجهای جوان شود.
در این پرونده آنچه که بسیار مشهود است رفتار و تفکر اشتباه ملیکا بوده چرا که او هنوز نتوانسته ماهیت زندگی مشترک را درک کند و هنوز بر این باور است که میتواند همانند دوران مجردی بیشتر اوقاتش را با دوستانش بگذراند. ملیکا باید بداند پس از ازدواج در قبال همسرش تعهداتی دارد که با پذیرش آنها قدم در زندگی مشترک گذاشته و اگر بخواهد آنها را نادیده بگیرد به بنبست خواهد رسید.
از طرف دیگر شایان هم باید سعی کند بین کار و انتظارات همسرش تعادل برقرار کند تا همسرش دچار خلأ عاطفی نشود و بخواهد وقت خود را با دوستانش پر کند.
ملیکا و شایان به همراه دیگر زوجهای جوان باید این مهارت را بیاموزند که بین زندگی مجردی و متأهلی خود تفکیک قائل شوند تا از بروز مشکلات جلوگیری کنند.
حبس و رد مال مجازات سارق گردنبند علی دایی
سارق گردنبند طلای علی دایی پس از محاکمه به حبس و رد مال محکوم شد.
به گزارش «ایران»، عصر پنجشنبه ۸ آبان وقتی علی دایی به همراه دختر کوچکش از محل کار خود واقع در خیابان آصف خارج شد تا به سمت خودرواش برود ناگهان مرد جوانی به او نزدیک شد و در یک درگیری گردنبند طلای او را سرقت کرد و بلافاصله سوار برموتورسیکلت همدستش از محل متواری شد.
با اعلام شکایت این فوتبالیست و مربی سرشناس، تحقیقات پلیسی آغاز و در نهایت متهم اصلی این پرونده دو روز بعد شناسایی و دستگیر شد. پسر جوان در تحقیقات به سرقت گردنبند اعتراف کرد اما مدعی شد که نمیدانسته از چه کسی سرقت کرده است.
در ادامه تحقیقات مشخص شد متهم سرقتهای دیگری نیز مرتکب شده است. با شناسایی سایر مالباختگان، در صورتی که همدست او همچنان متواری بود، کیفرخواست متهم صادر شد.با صدور کیفرخواست، پرونده برای صدور حکم به شعبه ۱۱۴۸ مجتمع قضایی بعثت ارسال شد. بدین ترتیب متهم پای میز محاکمه رفت و پس از دفاع رأی قضات صادر شد. قضات دادگاه متهم را به اتهام مشارکت در سرقت مقرون به آزار به پنج سال و نیم حبس و برای مشارکت در قاپیدن گردنبند طلای شاکیان به سه سال و نیم حبس و رد مال محکوم کردند. این در حالی است که تحقیقات برای شناسایی همدست متواری او از سوی پلیس ادامه دارد.
به گزارش «ایران»، عصر پنجشنبه ۸ آبان وقتی علی دایی به همراه دختر کوچکش از محل کار خود واقع در خیابان آصف خارج شد تا به سمت خودرواش برود ناگهان مرد جوانی به او نزدیک شد و در یک درگیری گردنبند طلای او را سرقت کرد و بلافاصله سوار برموتورسیکلت همدستش از محل متواری شد.
با اعلام شکایت این فوتبالیست و مربی سرشناس، تحقیقات پلیسی آغاز و در نهایت متهم اصلی این پرونده دو روز بعد شناسایی و دستگیر شد. پسر جوان در تحقیقات به سرقت گردنبند اعتراف کرد اما مدعی شد که نمیدانسته از چه کسی سرقت کرده است.
در ادامه تحقیقات مشخص شد متهم سرقتهای دیگری نیز مرتکب شده است. با شناسایی سایر مالباختگان، در صورتی که همدست او همچنان متواری بود، کیفرخواست متهم صادر شد.با صدور کیفرخواست، پرونده برای صدور حکم به شعبه ۱۱۴۸ مجتمع قضایی بعثت ارسال شد. بدین ترتیب متهم پای میز محاکمه رفت و پس از دفاع رأی قضات صادر شد. قضات دادگاه متهم را به اتهام مشارکت در سرقت مقرون به آزار به پنج سال و نیم حبس و برای مشارکت در قاپیدن گردنبند طلای شاکیان به سه سال و نیم حبس و رد مال محکوم کردند. این در حالی است که تحقیقات برای شناسایی همدست متواری او از سوی پلیس ادامه دارد.