همســرکشی بعد از ۵۰ سال زندگی مشترک
متهم گفت: همسرم بارها به مادرم که دیگر توانایی راه رفتن نداشت توهین کرد. این موضوع بشدت اذیتم میکرد. تصمیم گرفتم به این غر زدنها پایان بدهم، به همین خاطر در یک لحظه او را گرفتم و به زمین انداختم با هم درگیر شدیم بعد هم دستانم را دور گردنش انداختم و خفهاش کردم.
وقتی مأموران به خانه مورد نظر در یکی از محلههای کرج رفتند با جسد زن میانسال که در اتاق پذیرایی روی زمین افتاده بود روبهرو شدند. نخستین بررسیهای تیم پزشکی نشان میداد وی بر اثر خفگی جان باخته است.
بلافاصله موضوع این مرگ مشکوک به قاضی محمد عنبری از شعبه یکم دادسرای جنایی کرج اعلام شد و دقایقی بعد وی به همراه تیم جنایی در محل حادثه حاضر شدند.
دختر کوچک خانواده که در صحنه حضور داشت گفت: حدود ساعت ۱۲ ظهر بود که پدرم با من تماس گرفت و گفت مادرم حالش بد شده است از آنجا که مادرم بیماری تیروئید داشت با عجله خودم را به خانه آنها رساندم. پدرم گفت که او ناگهان حالش بد شده و در آشپزخانه روی زمین افتاده و به اورژانس زنگ زده است.
با توجه به اینکه احتمال وقوع قتل در این پرونده زیاد بود بازپرس به بازجویی از همسر وی پرداخت. مرد ۷۴ ساله که بشدت مضطرب و آشفته بود سعی داشت با تناقض گویی مسیر تحقیقات را منحرف کند، اما بازپرس با دیدن آثار جراحت روی بدن او متوجه شد بین او و مقتول درگیری رخ داده است. بدین ترتیب مظنون پرونده دقایقی بعد لب به اعتراف گشود و به قتل همسرش اعتراف کرد.
مرد سالخورده گفت: من بازنشسته یکی از ادارههای دولتی هستم و یک سوپر مارکت هم دارم. من و همسرم ۵۰سال با هم زندگی کردیم، اما او اخلاق خوبی نداشت و زن تند خویی بود. این اواخر هم به خاطر نگهداری از مادر ۹۰ سالهام مدام غر میزد، البته مادرم در طبقه بالای خانه ما زندگی میکرد و من خودم سعی میکردم کارهایش را انجام دهم و از او نگهداری میکردم. اما همسرم با مادر پیر و زمینگیرم خیلی بدرفتاری میکرد. سعی میکردم این رفتارها را تحمل کنم بیشتر اوقات در سوپر مارکتم مشغول بودم، اما دیگر کاسه صبرم لبریز شده بود.
صبح حدود ساعت ۹ بود که به خانه آمدم تا به مادرم سر بزنم، اما همسرم دوباره شروع به غر زدن کرد. او بارها به مادرم که دیگر توانایی راه رفتن نداشت توهین کرد. وقتی میدید من به مادرم کمک میکنم با من هم رفتار بدی داشت. این موضوع بشدت اذیتم میکرد. تصمیم گرفتم به این غر زدنها پایان بدهم، به همین خاطر در یک لحظه او را گرفتم و به زمین انداختم با هم درگیر شدیم بعد هم دستانم را دور گردنش انداختم و خفهاش کردم.
سرهنگ محمد نادر بیگی رئیس پلیس آگاهی استان البرز با تأیید این خبر گفت: این مرد ۷۴ ساله پس از قتل همسرش پشیمان شده و بلافاصله با دخترش و اورژانس تماس گرفته بود، اما وقتی امدادگران رسیدند زن میانسال جان باخته بود پس از بازجوییهای اولیه متهم بازداشت شد و برای تحقیقات بیشتر در اختیار اداره آگاهی قرار گرفته است.
شوهر بدبین همسرش را به دادگاه کشاند
دقایقی بعد نوبت آنها فرا رسید و هر دو وارد شعبه دادگاه شدند. قاضی میانسال و با تجربه در حال مطالعه پرونده بود، بعد رو به مرد جوان کرد و گفت: من پرونده شما را نگاه کردم بر چه اساسی به همسرت اتهام خیانت زدهای؟ میدانی اگر مدرک مستند و معتبری برای اثبات این اتهام نداشته باشی مرتکب جرم شده ای؟
مهران من من کنان گفت: آقای قاضی من از همسرم چیزی ندیدهام اما رفتارش و توجه دیگران به او، نشان میدهد که به من خیانت میکند.
قاضی که از حرفهای این مرد تعجب کرده بود از همسرش سحر خواست تا بیشتر برایش توضیح دهد.
سحر گفت: جناب قاضی ازدواج ما کاملاً سنتی بود، من هیچ شناختی از مهران نداشتم و الان حدود ۷ ماه است که زیر یک سقف زندگی میکنیم اما تمام این مدت زندگی را برایم جهنم کرده است مدام به من تهمت میزند که تو با کسی ارتباط پنهانی داری و به من خیانت می کنی. من جرأت ندارم تنها از خانه خودمان که نزدیک خانه پدرم است به آنجا بروم به من میگوید همه تو را نگاه میکنند.
سحر ادامه داد و گفت: جناب قاضی شوهرم بیمار است مگر من چقدر تحمل و صبر دارم، همسر مدام به من تهمت خیانت میزند من واقعاً خسته شدم همش مرا تهدید میکند، حق ندارم تنها جایی بروم. تلفن همراهم را گرفته و اجازه نمیدهد برای خودم خرید کنم.
مهران پس از این صحبتها گفت: من تو را دوست دارم اگر میگویم تنها بیرون نرو بهخاطر این است که مبادا کسی به تو حرفی بزند وگرنه من به تو اعتماد دارم اما تو تنها نباید جایی بروی من دوست ندارم تو موبایل داشته باشی هر چی می خواهی خودم برایت تهیه می کنم .
قاضی گفت: پسرم این حرفهای تو منطقی نیست تو باید این فکر اشتباه خود را تغییر بدهی…
سحر گفت: جناب قاضی من دیگر نمیتوانم تحمل کنم انگار زندانی و اسیر هستم فقط طلاق می خواهم چون خودم هم دارم بیمار میشوم. مهران به من اعتماد ندارد و مدام به من تهمت خیانت میزند. خانواده مهران میدانستند پسرشان بدبین و بد گمان است ،این رفتارها را در اوایل عقد هم داشت اما من توجه نکردم، اول فکر می کردم این رفتارها بهخاطر دوست داشتن زیادی او است اما بعد از عروسی که دیدم حتی اجازه خرید یک نان را هم به من نمیدهد، اجازه نمیدهد من خانه پدر و مادرم بروم حتی من یک گوشی موبایل ندارم و… متوجه شدم او بیمار و بدبین است و من با فرد بدبین نمیتوانم زندگی کنم.قاضی پس از شنیدن صحبتهای طرفین از آنها خواست ۲ ماه پیش مشاوره بروند و پس از آن اگر مشکل شان حل نشد آن وقت حکم طلاق را صادر کند.
امیرحسین صفدری/ کارشناس حوزه حقوق خانواده
نخستین گام برای یک زندگی سالم و موفق اعتماد زوجین به همدیگر است. زندگی مشترک بدون اعتماد، صداقت، تعهد و… معنایی ندارد.
در این پرونده مهران دچار اختلال پارانوئید یا همان بدبینی و بددلی است و فکر میکند از طرف دیگران به او صدمه وارد میشود و دیگران به او خیانت میکنند و قصد آسیب زدن به او را دارند.
این اختلال قابل درمان است به شرطی که خود بیمار بخواهد این بیماری درمان شود. مهران باید این دیدگاههای منفی را از ذهن خود بیرون کند و به همسرش اعتماد کند، اگر سحر کاری کرده بود که مهران را به خود مشکوک کند شاید می شد گفت علت بدبینی او بهخاطر رفتار سحر است اما او بدون هیچ کاری مدام مورد اتهام قرار میگیرد.
مهران باید بداند معنای دوست داشتن محدود کردن نیست. یک زوج باید به هم آرامش بدهند نه این که آرامش را از هم بگیرند با این حال اگر مهران فکرش را تغییر بدهد میتواند این زندگی را دوباره احیا کند و مانع جدایی خود شود.
سناریوی سرقت از سالمندان برای انتقــــام
به گزارش «ایران»، چند روز قبل زن میانسالی در تماس با پلیس از سرقت طلاهایش توسط پرستار خانگی خود شکایت کرد و گفت: با یک شرکت معتبر که در فضای مجازی آگهی استخدام پرستار داده بود، تماس گرفتم تا برای مادرم پرستار خانگی استخدام کنم آنها هم دختر جوانی را به خانه مادرم فرستادند. مادرم از کار پرستار جدیدش راضی بود تا اینکه یک روز هر چه با خانه مادرم تماس گرفتم او پاسخ نداد. نگران شدم و خودم را به خانه اش رساندم و با مادرم که بی هوش بود مواجه شدم و از پرستارش خبری نبود. مادرم را به بیمارستان بردم. دکتر گفت مسموم شده و یکی با ریختن داروی بی هوشی مادرم را خواب کرده است.او ادامه داد: تنها کسی که می توانست این کار را انجام دهد، پرستار مادرم بود. هر چه با شماره تلفنش تماس گرفتم پاسخ نداد. وقتی به آن مرکز پرستاری زنگ زدم به من گفتند اصلاً چنین پرستاری ندارند و شماره تلفنی هم که در آگهی منتشر شده متعلق به شرکت آنها نیست.
شکایتهای سریالی
با شکایت زن میانسال تحقیقات آغاز شد. در ادامه بررسیها آنها با شکایتهای مشابه دیگری مواجه شدند. در تمامی شکایتها دختری ۲۰ ساله به عنوان پرستار راهی خانه شاکیها شده و پس از مدتی با دادن غذای مسموم، نقشه سرقتهایش را اجرا کرده است.
در تحقیق از شاکیها مشخص شد تمامی آنها با دیدن آگهی که در فضای مجازی منتشر شده است با شماره زیر آگهی تماس گرفتهاند. اما در ادامه تحقیقات مشخص شد این شماره تلفن شخصی بوده و فردی با سوء استفاده از نام آن شرکت معتبر کلاهبرداری کرده است.در حالی که تحقیقات در این پرونده ادامه داشت، پسر یکی از شاکیها به پلیس رفت و سرنخی را در اختیار تیم تحقیق قرار داد. او گفت: دیروز وارد پیجی شدم که از فالورهای من بود و صاحب پیج یک خانم بلاگر است. در کمال تعجب دیدم طلاهای مادرم که سرقت شده و بسیار خاص و قدیمی بود در دستان و گردن آن خانم بلاگر است.
با اطلاعاتی که مرد جوان در اختیار تیم تحقیق قرار داد، آنها موفق به شناسایی دختر بلاگر و دستگیری او شدند. متهم که از سوی شاکیها شناسایی شده بود در تحقیقات به سرقت با شیوه بی هوشی اعتراف کرد و گفت: من بلاگر اینستاگرام هستم و مدتی قبل در فضای مجازی با اشکان دوست شدم. اشکان در یک مرکز پرستاری کار میکرد ولی بعد از مدتی از آنجا اخراج شد. آن زمان به من گفت که او را بی دلیل اخراج کردهاند و کینه مسئولان مرکز را به دل گرفته است.
او ادامه داد: اشکان مرا مجاب کرد که با او در اجرای نقشهاش همدست شوم. او یک آگهی با نام مرکز پرستاری اما با شماره تلفن خودش در فضای مجازی منتشر کرد. افرادی که در جست و جوی پرستار برای سالمندان بودند با این تصور که آگهی متعلق به همان مرکز پرستاری معتبر است با شماره تلفن تماس گرفته و اشکان مرا به خانه آنها میفرستاد.
چند روزی مشغول به کار میشدم و زمانی که از محل طلاها و پولهایشان باخبر میشدم با ریختن داروی بی هوشی در غذاهایشان، نقشه سرقت را انجام میدادم. در هر سرقت از ۱۰۰ میلیون تا ۵۰۰ میلیون تومان طلا و دلار و وسایل با ارزش سرقت میکردم. حتی در یکی از سرقتهایم سرویس جواهر برلیانی سرقت کردم. هر چیزی سرقت میکردم، به اشکان میدادم.به دنبال اظهارات دختر جوان، اشکان نیز بازداشت شد. پسر جوان به سرقتهایش اعتراف کرد و گفت: در مرکز پرستاری که کار میکردم پول هم سرقت میکردم. زمانی که ماجرای سرقتهایم برملا شد، مرا اخراج کردند. من هم کینه آنها را به دل گرفتم و تصمیم گرفتم با این کار شرکت را بدنام کنم.
با اعتراف دختر و پسر جوان به دستور قاضی باقری از شعبه دوم دادیاری دادسرای ویژه سرقت، تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.