افشای کلاهبرداری نیم میلیاردی هنگام دریافت وام ازدواج
مرد شیاد که با سوء استفاده از مدارک هویتی یک زن و دریافت دسته چک به نام وی ۵۰۰ میلیون تومان از مردم کلاهبرداری کرده بود، دستگیر شد.
به گزارش «ایران»، پانزدهم فروردین پروندهای با موضوع کلاهبرداری از سوی سرپرست دادسرای عمومی و انقلاب ناحیه ۱۲ تهران برای رسیدگی تخصصی به پایگاه هفتم پلیس آگاهی فرستاده شد. مفاد پرونده حاکی از آن بود که یک شهروند خانم شکایتی مبنی بر جعل و کلاهبرداری مطرح کرده است. شاکی در اظهاراتش گفته بود: چند سال پیش در تهران جویای کار بودم و از طریق آگهی با فردی به اسم نادر آشنا شدم. او عنوان کرد که من را در واحد حسابداری شرکت استخدام میکند اما باید حساب جاری نزد بانک داشته باشم. من هم به ناچار حساب جاری افتتاح کردم و مدارک هویتیام را در اختیار شرکت او قرار دادم و بعد از مدتی با بیان این مطلب که میخواهد اقدامات شرکت را وسعت ببخشد، دو شرکت به نام بنده به ثبت رساند. متهم با مدارکی که از بنده در اختیار داشته مبادرت به افتتاح حساب جاری نزد سایر بانکها کرده و سپس اقدام به کلاهبرداری از تعدادی از شهروندان کرده است البته بنده زمانی متوجه این موضوع شدم که برای اخذ وام ازدواج به بانک مراجعه کردم و متوجه شدم به نام من چکهای متعدد زیادی در حدود ۵۰۰ میلیون تومان صادر و از مردم کلاهبرداری کرده است.
سرهنگ کارآگاه «هوشنگ کاکاوندی» رئیس پایگاه هفتم پلیس آگاهی تهران در تشریح این خبر گفت: با توجه به اهمیت موضوع و وسعت اقدامات مجرمانه متهم، مراتب در دستور کار کارآگاهان قرار گرفت و برای شناسایی محل اختفای متهم، اقدامات پلیسی لازم انجام شد و در نهایت خانه متهم در حوالی خیابان فردوسی شناسایی و در یک عملیات غافلگیرانه دستگیر شد.
نادر منکر اتهامات وارده بود، اما در مراحل بعدی اعتراف کرد و مشخص شد دارای چندین فقره سابقه جعل، سوء استفاده از سند مجعول و صدور چک بلامحل است.
رئیس پایگاه هفتم پلیس آگاهی تهران در پایان گفت: با اتمام تحقیقات و اعتراف صریح متهم، با دستور دادیار شعبه اول دادسرای ناحیه ۱۲ تهران نادر به اتهام جرم کلاهبرداری روانه زندان شد.
به گزارش «ایران»، پانزدهم فروردین پروندهای با موضوع کلاهبرداری از سوی سرپرست دادسرای عمومی و انقلاب ناحیه ۱۲ تهران برای رسیدگی تخصصی به پایگاه هفتم پلیس آگاهی فرستاده شد. مفاد پرونده حاکی از آن بود که یک شهروند خانم شکایتی مبنی بر جعل و کلاهبرداری مطرح کرده است. شاکی در اظهاراتش گفته بود: چند سال پیش در تهران جویای کار بودم و از طریق آگهی با فردی به اسم نادر آشنا شدم. او عنوان کرد که من را در واحد حسابداری شرکت استخدام میکند اما باید حساب جاری نزد بانک داشته باشم. من هم به ناچار حساب جاری افتتاح کردم و مدارک هویتیام را در اختیار شرکت او قرار دادم و بعد از مدتی با بیان این مطلب که میخواهد اقدامات شرکت را وسعت ببخشد، دو شرکت به نام بنده به ثبت رساند. متهم با مدارکی که از بنده در اختیار داشته مبادرت به افتتاح حساب جاری نزد سایر بانکها کرده و سپس اقدام به کلاهبرداری از تعدادی از شهروندان کرده است البته بنده زمانی متوجه این موضوع شدم که برای اخذ وام ازدواج به بانک مراجعه کردم و متوجه شدم به نام من چکهای متعدد زیادی در حدود ۵۰۰ میلیون تومان صادر و از مردم کلاهبرداری کرده است.
سرهنگ کارآگاه «هوشنگ کاکاوندی» رئیس پایگاه هفتم پلیس آگاهی تهران در تشریح این خبر گفت: با توجه به اهمیت موضوع و وسعت اقدامات مجرمانه متهم، مراتب در دستور کار کارآگاهان قرار گرفت و برای شناسایی محل اختفای متهم، اقدامات پلیسی لازم انجام شد و در نهایت خانه متهم در حوالی خیابان فردوسی شناسایی و در یک عملیات غافلگیرانه دستگیر شد.
نادر منکر اتهامات وارده بود، اما در مراحل بعدی اعتراف کرد و مشخص شد دارای چندین فقره سابقه جعل، سوء استفاده از سند مجعول و صدور چک بلامحل است.
رئیس پایگاه هفتم پلیس آگاهی تهران در پایان گفت: با اتمام تحقیقات و اعتراف صریح متهم، با دستور دادیار شعبه اول دادسرای ناحیه ۱۲ تهران نادر به اتهام جرم کلاهبرداری روانه زندان شد.
مادر افسرده نوزادش را به حیاط انداخت
زن جوان که دچار افسردگی پس از زایمان شده بود در اقدامی جنونآمیز نوزادش را از بالکن طبقه چهارم به پایین انداخت.
به گزارش ایران، ساعت ۷:۳۰ دقیقه صبح جمعه ۱۸ تیر ساکنان ساختمانی چهار طبقه با شنیدن صدای مهیبی خود را به حیاط رساندند و ناگهان داخل حیاط با جسد نوزادی مواجه شدند. باتوجه به اینکه نوزاد داخل حیاط افتاده بود، این احتمال مطرح شد که از بالکن یکی از واحدها به پایین افتاده باشد. از آنجا که ساکن طبقه چهارم زن جوانی بود که به تازگی وضع حمل کرده بود این احتمال مطرح شد که نوزاد متعلق به آنها باشد.
بدنبال کشف جسد نوزاد، بلافاصله مأموران کلانتری ۱۱۴ غیاثی، گزارش این ماجرا را به بازپرس کشیک قتل پایتخت اعلام کردند. با اعلام این خبر تحقیقات به دستور بازپرس رحیم دشتبان و تیم بررسی صحنه جرم آغاز شد.
با حضور تیم جنایی در محل، تحقیقات آغاز شد و مأموران به سراغ زن ۲۸ ساله ساکن طبقه چهارم رفتند. زن جوان که از نظر روحی وضع مناسبی نداشت و بشدت گریه کرده بود در تحقیقات اولیه به قتل نوزادش اعتراف کرد.
او گفت: به خاطر بارداری و زایمان دچار افسردگی شده بودم. من یک دختر سه ساله هم دارم و لحظاتی قبل از اینکه دست به جنایت بزنم، نوزادم شروع به گریه کرد. او را در آغوش گرفتم تا آرام کنم اما همچنان گریه میکرد. آن زمان حال خوبی نداشتم و نمیدانستم چکار دارم میکنم. همانطور که کودک در آغوشم بود به سمت تراس رفتم. بچه گریه میکرد و حال من خیلی وخیم بود، عصبانی شدم و او را از تراس به پایین پرتاب کردم. به خودم که آمدم متوجه شدم بچه در بغلم نیست و او را از بالکن به پایین انداختهام.
بررسی سلامت روانی
در ادامه تحقیقات کارآگاهان به سراغ همسر متهم رفته و او نیز گفت: در زمان حادثه برای خرید از خانه خارج شدم، زمانی که برگشتم همسایهها را دیدم که مقابل خانهام جمع شدهاند و از ماجرای مرگ فرزندم با خبرم کردند.
به دستور بازپرس شعبه اول دادسرای امور جنایی پایتخت، جسد نوزاد به پزشکی قانونی منتقل شد. همچنین زن جوان بازداشت و برای بررسی صحت روانی و اینکه آیا در زمان جنایت جنون داشته است، به پزشکی قانونی منتقل شد و تحقیقات در این رابطه ادامه دارد.
به گزارش ایران، ساعت ۷:۳۰ دقیقه صبح جمعه ۱۸ تیر ساکنان ساختمانی چهار طبقه با شنیدن صدای مهیبی خود را به حیاط رساندند و ناگهان داخل حیاط با جسد نوزادی مواجه شدند. باتوجه به اینکه نوزاد داخل حیاط افتاده بود، این احتمال مطرح شد که از بالکن یکی از واحدها به پایین افتاده باشد. از آنجا که ساکن طبقه چهارم زن جوانی بود که به تازگی وضع حمل کرده بود این احتمال مطرح شد که نوزاد متعلق به آنها باشد.
بدنبال کشف جسد نوزاد، بلافاصله مأموران کلانتری ۱۱۴ غیاثی، گزارش این ماجرا را به بازپرس کشیک قتل پایتخت اعلام کردند. با اعلام این خبر تحقیقات به دستور بازپرس رحیم دشتبان و تیم بررسی صحنه جرم آغاز شد.
با حضور تیم جنایی در محل، تحقیقات آغاز شد و مأموران به سراغ زن ۲۸ ساله ساکن طبقه چهارم رفتند. زن جوان که از نظر روحی وضع مناسبی نداشت و بشدت گریه کرده بود در تحقیقات اولیه به قتل نوزادش اعتراف کرد.
او گفت: به خاطر بارداری و زایمان دچار افسردگی شده بودم. من یک دختر سه ساله هم دارم و لحظاتی قبل از اینکه دست به جنایت بزنم، نوزادم شروع به گریه کرد. او را در آغوش گرفتم تا آرام کنم اما همچنان گریه میکرد. آن زمان حال خوبی نداشتم و نمیدانستم چکار دارم میکنم. همانطور که کودک در آغوشم بود به سمت تراس رفتم. بچه گریه میکرد و حال من خیلی وخیم بود، عصبانی شدم و او را از تراس به پایین پرتاب کردم. به خودم که آمدم متوجه شدم بچه در بغلم نیست و او را از بالکن به پایین انداختهام.
بررسی سلامت روانی
در ادامه تحقیقات کارآگاهان به سراغ همسر متهم رفته و او نیز گفت: در زمان حادثه برای خرید از خانه خارج شدم، زمانی که برگشتم همسایهها را دیدم که مقابل خانهام جمع شدهاند و از ماجرای مرگ فرزندم با خبرم کردند.
به دستور بازپرس شعبه اول دادسرای امور جنایی پایتخت، جسد نوزاد به پزشکی قانونی منتقل شد. همچنین زن جوان بازداشت و برای بررسی صحت روانی و اینکه آیا در زمان جنایت جنون داشته است، به پزشکی قانونی منتقل شد و تحقیقات در این رابطه ادامه دارد.
طلاق به خاطر آرایشگاه؛
یا هزینه زیبا شدنم را بده یا ۸۰۰ سکه مهریه!
طبقه سوم دادگاه خانواده مثل هر روز شاهد حضور زوجهایی بود که راهی جز جدایی برای زندگی مشترکشان نیافته بودند. هوای گرم و دم کرده سالن انتظار انگار طاقت مراجعه کنندگان را کم کرده و دیگر تحمل ایستادن نداشتند.
کنار دستگاه آب سردکن زوج جوانی روی نیمکت نشسته بودند. مرد به آرامی زیر گوش همسرش زمزمه میکرد اما زن جوان چنان بیتفاوت به پنجره رو بهرو خیره مانده بود که انگار حرفهای همسرش را نمیشنید. مرد جوان این بار صدایش را بلندتر کرد و گفت: آخه عزیز من چرا گوش نمیکنی؟ مگه من خواسته غیرمنطقی از تو دارم؟ فقط میگم این عادت ناپسندت را ترک کن. کدام آدم عاقلی هفتهای سه چهار بار به آرایشگاه میرود و علاوه بر وقت با ارزشش پول بیزبون را هم این جوری دور میریزد؟
در حالی که مرد جوان دیگر کمکم تن صدایش بالاتر میرفت منشی دادگاه شماره پرونده این زوج جوان را خواند و وارد اتاق قاضی شدند.
قاضی میانسال در حال مطالعه پرونده بود پس از چند دقیقه رو کرد به زن جوان که نگار نام داشت و گفت: دخترم واقعاً بهخاطر آرایشگاه رفتن دادخواست طلاق دادهای به نظر خودت عجیب نیست؟ تو هنوز ۲۳ سال سن داری معنای طلاق را میدانی؟
نگار با نگاهی به همسرش سیاوش و حلقه درون دستش گفت: نه چرا عجیب باشد؟ من دوست دارم به آرایشگاه برم و همیشه زیبا و آراسته باشم.
در همین موقع سیاوش گفت: آقای قاضی ما در یک جشن تولد با هم آشنا شدیم. حدود ۲ ماه و نیم با هم دوست بودیم. معاشرت کردیم سینما و پارک رفتیم. راجع به موضوعات مختلف حرف زدیم اما راجع به زندگی مشترک و خواستههایمان زیاد حرف نمیزدیم و همین ساده انگاری برایم مشکل ساز شد. یک روز در جمع دوستانمان از نگار خواستگاری کردم او هم قبول کرد و در کمتر از ۳ ماه زیر یک سقف رفتیم و زندگی مشترکمان شروع شد.
چند ماهی که گذشت کمکم متوجه شدم همسرم یک عادت عجیب دارد و آن هم اعتیاد به رفتن آرایشگاه است. اوایل اهمیتی نمیدادم اما وقتی مجبور شدم بخش زیادی از درآمدم را برای هزینه آرایشگاه نگار صرف کنم به او تذکر دادم اما هیچ توجهی نمیکرد و میگفت من همیشه باید آراسته باشم و از دوستانم زیباتر.
در اینجا ناگهان نگار گفت: آقای قاضی شوهرم مرد دروغگویی است قبل از ازدواج به من گفت مغازه ساعت فروشی دارد اما بعد متوجه شدم که دروغ گفته و شاگرد مغازه است و توان پرداخت هزینههای زندگی مرا ندارد.
قاضی رو به سیاوش کرد و گفت: چرا به همسرت دروغ گفتی؟
سیاوش گفت: فکر میکردم اگر بگویم شاگرد مغازه هستم شاید با ازدواجمان مخالفت کند. جناب قاضی باور کنید من نمیگم که آرایشگاه نرو یا خرید نکن من فقط میخواهم شرایط زندگی متأهلی رو هم درک کند ولی او فکر میکند هنوز مجرد است در این مدت هر بار گفتم به خانه پدر و مادرم برویم گفته با دوستانم قرار دارم یا نوبت آرایشگاه دارم من دوست ندارم آنقدر به آرایشگاه برود او همین جوری هم زیباست.
نگار رو کرد به سیاوش و گفت: تو که نمیتوانستی خرج یک زندگی را بدهی چرا زن گرفتی؟ نه عروسی مفصلی برایم گرفتی نه سفر بردی حالا پول آرایشگاه هم نمیخواهی بدهی؟ من همین جوری هستم اگر نمیخواهی با من زندگی کنی ۸۰۰ تا سکه مهریهام را بده جدا میشوم.
قاضی با دیدن درگیری لفظی زوج جوان گفت: من لزومی نمیبینم که در همین جلسه حکم طلاق را صادر کنم ابتدا باید دو ماه به کلاسهای مشاوره بروید اگر مشکلتان طی این دوماه حل نشد آن وقت تصمیم نهایی را میگیرم و حکم را صادر میکنم حالا هم بیایید صورت جلسه را امضا کنید.
کنار دستگاه آب سردکن زوج جوانی روی نیمکت نشسته بودند. مرد به آرامی زیر گوش همسرش زمزمه میکرد اما زن جوان چنان بیتفاوت به پنجره رو بهرو خیره مانده بود که انگار حرفهای همسرش را نمیشنید. مرد جوان این بار صدایش را بلندتر کرد و گفت: آخه عزیز من چرا گوش نمیکنی؟ مگه من خواسته غیرمنطقی از تو دارم؟ فقط میگم این عادت ناپسندت را ترک کن. کدام آدم عاقلی هفتهای سه چهار بار به آرایشگاه میرود و علاوه بر وقت با ارزشش پول بیزبون را هم این جوری دور میریزد؟
در حالی که مرد جوان دیگر کمکم تن صدایش بالاتر میرفت منشی دادگاه شماره پرونده این زوج جوان را خواند و وارد اتاق قاضی شدند.
قاضی میانسال در حال مطالعه پرونده بود پس از چند دقیقه رو کرد به زن جوان که نگار نام داشت و گفت: دخترم واقعاً بهخاطر آرایشگاه رفتن دادخواست طلاق دادهای به نظر خودت عجیب نیست؟ تو هنوز ۲۳ سال سن داری معنای طلاق را میدانی؟
نگار با نگاهی به همسرش سیاوش و حلقه درون دستش گفت: نه چرا عجیب باشد؟ من دوست دارم به آرایشگاه برم و همیشه زیبا و آراسته باشم.
در همین موقع سیاوش گفت: آقای قاضی ما در یک جشن تولد با هم آشنا شدیم. حدود ۲ ماه و نیم با هم دوست بودیم. معاشرت کردیم سینما و پارک رفتیم. راجع به موضوعات مختلف حرف زدیم اما راجع به زندگی مشترک و خواستههایمان زیاد حرف نمیزدیم و همین ساده انگاری برایم مشکل ساز شد. یک روز در جمع دوستانمان از نگار خواستگاری کردم او هم قبول کرد و در کمتر از ۳ ماه زیر یک سقف رفتیم و زندگی مشترکمان شروع شد.
چند ماهی که گذشت کمکم متوجه شدم همسرم یک عادت عجیب دارد و آن هم اعتیاد به رفتن آرایشگاه است. اوایل اهمیتی نمیدادم اما وقتی مجبور شدم بخش زیادی از درآمدم را برای هزینه آرایشگاه نگار صرف کنم به او تذکر دادم اما هیچ توجهی نمیکرد و میگفت من همیشه باید آراسته باشم و از دوستانم زیباتر.
در اینجا ناگهان نگار گفت: آقای قاضی شوهرم مرد دروغگویی است قبل از ازدواج به من گفت مغازه ساعت فروشی دارد اما بعد متوجه شدم که دروغ گفته و شاگرد مغازه است و توان پرداخت هزینههای زندگی مرا ندارد.
قاضی رو به سیاوش کرد و گفت: چرا به همسرت دروغ گفتی؟
سیاوش گفت: فکر میکردم اگر بگویم شاگرد مغازه هستم شاید با ازدواجمان مخالفت کند. جناب قاضی باور کنید من نمیگم که آرایشگاه نرو یا خرید نکن من فقط میخواهم شرایط زندگی متأهلی رو هم درک کند ولی او فکر میکند هنوز مجرد است در این مدت هر بار گفتم به خانه پدر و مادرم برویم گفته با دوستانم قرار دارم یا نوبت آرایشگاه دارم من دوست ندارم آنقدر به آرایشگاه برود او همین جوری هم زیباست.
نگار رو کرد به سیاوش و گفت: تو که نمیتوانستی خرج یک زندگی را بدهی چرا زن گرفتی؟ نه عروسی مفصلی برایم گرفتی نه سفر بردی حالا پول آرایشگاه هم نمیخواهی بدهی؟ من همین جوری هستم اگر نمیخواهی با من زندگی کنی ۸۰۰ تا سکه مهریهام را بده جدا میشوم.
قاضی با دیدن درگیری لفظی زوج جوان گفت: من لزومی نمیبینم که در همین جلسه حکم طلاق را صادر کنم ابتدا باید دو ماه به کلاسهای مشاوره بروید اگر مشکلتان طی این دوماه حل نشد آن وقت تصمیم نهایی را میگیرم و حکم را صادر میکنم حالا هم بیایید صورت جلسه را امضا کنید.