در احوالِ گران شدن نان
تا کم آوردیم، ماهی تیز رفت
مرغ قدقد کرد و قهرآمیز رفت
نان مردد بود تا یک روز که
مثل دیگر چیزها، آن نیز رفت
خاله با من دم بگیر
سفره را محکم بگیر
روزگاری سفره حتی وقت چاشت
کاملا پر بود اصلا جا نداشت
کی کسی با قیمه سلفی می گرفت
در نمایشگاه پیجش می گذاشت
خاله این ور هم بگیر
سفره را محکم بگیر
آن چلو ماهیچه ها یادش بخیر
عطر دیزی های ما یادش بخیر
نان سنگک با کبابی داشتیم
خاله جان! کلا غذا یادش بخیر
هی نرو شلغم بگیر
سفره را محکم بگیر
سفره را محکم نگیری می پرد
نانِ خشکی سفره خالی می خرد
نه نبر بفروش، نومیدی بد است
روزیِ ما را خدا می آورد
خاله کم ماتم بگیر
سفره را محکم بگیر
فوقِ فوقش شکلی از آن می کشیم
بعد از این در سفره ها نان می کشیم
ساده، خشخاشی، تنوری، صنعتی
هرچه می خواهیم، ارزان می کشیم
خاله دل از غم بگیر
سفره را محکم بگیر
شاعر : مصطفی مشایخی