دزد‌سالاری دیجیتال: بهای استفاده رایگان از شبکه‌های اجتماعی

کاربران این شبکۀ‌های اجتماعی پیوسته در حال تکمیل اقیانوسی از اطلاعات هستند و ردپای دیجیتال آن‌ها، کالایی اساسی برای یک صنعت سه تریلیون دلاری است. در حقیقت «کلپتوکراسی دیجیتال» یا «دزدسالاری دیجیتال»، بهای ناگزیر استفاده رایگان کاربران از شبکۀ‌های اجتماعی است.

دزد‌سالاری دیجیتال: بهای استفاده رایگان از شبکه‌های اجتماعی

به گزارش خبرنگار اقتصادی خبرگزاری فارس، فرشید فرحناکیان آموزگار حقوق تجارت در یادداشتی به ماجرای کمبریج آنالیتیکا و سوء استفاده از داده‌های کاربران در شبکه‌ها اجتماعی و تاثیر منفی آن بر دموکراسی و حق تعیین سرنوشت ملت‌ها پرداخته است:

۱) دزدسالاری

نوعی از حکومت که بر پایۀ غارت اموال عمومی و تاراج منابع ملی بنا شده است را «کلپتوکراسی» یا «دزدسالاری یا یغماسالاری» می‌نامند. کلپتوکراسی (Kleptocracy) با پلوتوکراسی (Plutocracy) یا توانگرسالاری (حکومت ثروتمندان) و با الیگارشی (Oligarchy) یا چندسالاری (حکومت تعداد اندکی از نخبگان) متفاوت است. در یک کلپتوکراسی، سیاستمداران فاسد یا خود را مخفیانه و خارج از حاکمیت قانون ثروتمند می‌کنند یا اینکه بودجه دولت را به سمت خود و هم‌دستان‌ خود هدایت می‌کنند.

این نوع حکومت بیشتر در کشورهای توسعه‌نیافتۀ دارای رژیم‌های دیکتاتوری، سرزمین‌هایی که مردمش از سطح آگاهی اندکی برخوردارند و به حقوق خود واقف نیستند و از بلوغ سیاسی و فرهنگی فاصله‌دارند و همچنین اقتصاد آن‌ها دولتی است دیده می‌شود. بدین ترتیب فساد اقتصادی و سیاسی در این جوامع تبدیل به فرهنگ غالب شده و جزئی جدانشدنی از زندگی روزمرۀ مردم می‌شود و فرهنگ و اخلاقیات از آن رخت می‌بندد. بزرگ‌ترین مشکل این نظام‌های حکومتی همین سقوط اخلاقیات و انسانیت است.


بیل گیتس: محتوا پادشاه است

۲) دزدسالاری دیجیتال

«کلپتوکراسی دیجیتال» یا «دزدسالاری یا یغماسالاری دیجیتال» (Digital Kleptocracy) بدین معناست که شرکت‌های فناوری ثروتمند اطلاعات افراد را استخراج می‌کنند و در واقع آن‌ها را می‌دزدند و به فروش می‌رسانند. در بیشتر این موارد، فرد از برداشت و استفاده از داده‌های خود برای سودآوری بی‌اطلاع است. پولی شدن (Monetization) این داده‌ها نوعاً آن‌ها را سَمی می‌کند و به منافع عمومی آسیب می‌رساند.

بیل گیتس در سال ۱۹۹۶ بود که اولین بار این نظر انقلابی را بر زبان آورد که «محتوا پادشاه است» (Content is king). غالباً هر پادشاهی بالاخره یک روز سقوط می‌کند و جای آن را پادشاهی دیگر می‌گیرد؛ ولی داستان پادشاهی محتوا کاملاً فرق می‌کند. وقتی گفته می‌شود محتوا پادشاه است، منظور این نیست که محتوا به‌عنوان پادشاه انتخاب شده؛ بلکه منظور این است که پادشاهی اینترنت با محتوا معنا پیدا می‌کند. در کلپتوکراسیِ دیجیتال، سَمی شدن این محتوا؛ می‌تواند استفادۀ برنامه‌ریزی‌شده از آن‌ها جهت عملیات روانی (Psychological Operations: PSYOP) به‌منظور تحریف عقاید، تضعیف روحیه و بی‌اعتبار کردن انگیزه‌ها و کاستن از اقتدار طرف مقابل تلقی شود.


تعامل هدفمند + کلان‌داده + روانشناسی رفتاری = تغییر رفتار

۳) آژانس تغییر رفتار کمبریج آنالیتیکا

«آژانس تغییر رفتار» (Behavior Change Agency) از ترکیب تعامل هدفمند (Targeted Engagement)، کلان‌داده (Big Data) و روانشناسی رفتاری (Behavioral Psychology) به تغییر رفتار (Behavior Change) موردنظر خود جهت توسعه استراتژی‌های خلاقانه (Creative Strategies) و راه‌حل‌های ارتباطی (Communication Solutions) نوعاً در مشاغل و سازمان‌ها استفاده می‌کند.

کمبریج آنالیتیکا (Cambridge Analytical) یکی از همین آژانس‌های خصوصی تغییر رفتار  بود که این ترکیب داده‌کاوی و تحلیل داده‌های مربوط به ارتباطات راهبردی را به‌صورت خدماتی در فرایندهای انتخاباتی و سیاسی ارائه می‌داد. این شرکت در سال ۲۰۱۳ و با هدف شرکت در انتخابات ایالات‌متحده آمریکا تأسیس شد. تا سال ۲۰۱۴ این شرکت در ۴۴ انتخابات در آمریکا دخالت داشت.

در سال ۲۰۱۵ مشخص شد که سناتور آمریکا تد کروز (Ted Cruz) در کارزار انتخاباتی‌اش برای ریاست جمهوری آمریکا از خدمات تحلیل‌داده این شرکت استفاده کرده ‌است. در سال ۲۰۱۶ و پس از برچیده شدن کارزار کروز، شرکت کمبریج آنالیتیکا به خدمت کارزار انتخاباتی دونالد ترامپ درآمد و در پیروزی او در این انتخابات مؤثر بود. استیو بنن (Stephen Bannon‎)؛ مشاور سابق دونالد ترامپ، زمانی معاون مدیرعامل در این شرکت بوده است. این شرکت همچنین در کارزار برگزیت (Brexit) مربوط به خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا (Leave.EU) نقش داشته است. در مارس ۲۰۱۸  گزارش داده شد که این شرکت بدون اجازه از اطلاعات شخصی آنلاینی که برای اهداف دانشگاهی جمع‌آوری شده بوده در کارزارهای سیاسی‌اش استفاده کرده است. این موضوع، نخستین بار توسط کریستوفر وایلی (Christopher Wylie)، یکی از کارکنان پیشین این شرکت مطرح شد.

در سال ۲۰۱۴ فیس‌بوک یک مسابقه طراحی کرد که در طی آن از کاربران خواسته بود تا با پاسخگویی به سؤالات شخصی در مورد خود و دوستانشان به روانشناسی شخصیتشان دست یابند. اطلاعات حاصل‌شده از طریق نصب آزمون اینترنتی «این زندگی دیجیتال شماست» بر روی رایانه ۳۰۵ هزار کاربر فیس‌بوک به‌دست‌آمده‌ بودند. نرم‌افزار این آزمون می‌توانست به‌غیر از اطلاعات کاربران فیس‌بوکی که آگاهانه این نرم‌افزار را نصب‌کرده‌اند به اطلاعات دیگر کاربرانی که با این کاربر در ارتباط هستند نیز دست یابد. موارد زیادی از این قبیل مسابقات و بازی‌ها از سوی فیس‌بوک ارائه می‌شوند؛ اما فیس‌بوک همیشه موظف به حفظ اسرار کاربران و همچنین نابود کردن آن‌ها پس از پایان زمان این قبیل مسابقات و بازی‌ها بوده است.

کریستوفر وایلی، مدعی شد که فیس‌بوک اطلاعات به‌دست آمده از اشخاصی که در این مسابقه شرکت داشته‌اند را بدون اجازه آنان به شرکت کمبریج آنالیتیکا فروخته و بدین ترتیب این شرکت موفق شده است تا از طریق این اطلاعات به خصوصیات شخصی و روانی کاربر فیس‌بوکی بیش از ۸۷ میلیون دیگر دست یابد. ۹۷ درصد کاربران قربانی مقیم آمریکا و ۱۶ میلیون نفر ساکن دیگر کشورها شامل ۱.۱ میلیون بریتانیایی هستند. کمبریج آنالیتیکا از این اطلاعات برای تأثیرگذاری بر مبارزات انتخابات ۲۰۱۶ ریاست‌جمهوری ایالات‌متحده آمریکا به نفع دونالد ترامپ استفاده کرده است.

ثابت شده است آژانس تغییر رفتار کمبریج آنالیتیکا با استفاده از همین روش‌های ترکیب داده‌کاوی و تحلیل داده‌ها در فرایندهای انتخاباتی و سیاسی با جا انداختن شعار «Do So!» و تبدیل آن به یک پیام قوی سیاسی به‌عنوان سمبلی از تمرد در مقابل سیاستمداران قبلی با ترغیب گروهی به رأی ندادن (Apathy) به برنده شدن کاندیدای موردنظر خود در جریان انتخابات عمومی ترینیدادوتوباگو (کشوری کوچک در آمریکای مرکزی در جنوب دریای کارائیب) در سال ۲۰۱۰ دخالت کرده است.

یکی از پیشنهاد‌های آزمایش‌شده توسط این شرکت، لغو ممنوعیت سینماها پس از ۳۵ سال در عربستان سعودی است. پیشنهاد دیگر این شرکت، دادن مجوز رانندگی زنان بوده است. دولت امارات متحده عربی این شرکت را اجیر کرد تا یک کمپین در سطح رسانه‌های اجتماعی علیه قطر به راه بیندازد. این شرکت پس از سرنگونی رژیم قذافی در لیبی نیز تجزیه‌وتحلیل روانشناسی از رفتارهای شهروندان لیبی ارائه کرده است.

ختم کلام) دزد‌سالاری دیجیتال، بهای استفاده رایگان از شبکۀ‌های اجتماعی

بالاخره شرکت فیس‌بوک در واکنش به این افشاگری‌ها مجوز کمبریج آنالیتیکا برای تبلیغات در میان مشترکین این شبکۀ اجتماعی را باطل کرد. بااین‌حال به گزارش گاردین (The Guardian)  فیس‌بوک بیش از دو سال در مورد این درز امنیتی اطلاع داشته؛ اما اقدامی برای محافظت از کاربرانش انجام نداده است.

جنجال‌های رسانه‌ای ایجادشده بر ضد کمبریج آنالیتیکا در سال ۲۰۱۸، عملاً همه مشتری‌ها و منابع شرکت را فراری داد و در همین سال مدیران آن اعلام کرده‌اند که دیگر ادامه کار برایشان ممکن نیست و چاره‌ای جز اعلام ورشکستگی ندارند. دادگاه اقدامات الکساندر نیکس (Alexander Nix‎)؛ مدیرعامل وقت این شرکت، را با استانداردهای شغلی وی مطابق ندانست و از همین روی وی را به مدت هفت سال از حق مدیریت شرکت‌های تجاری محروم گردانید. بر اساس گزارش کمیته دیجیتال، فرهنگ، رسانه‌ها و ورزش (DCMS) مجلس نمایندگان انگلیس، فیس‌بوک و مدیرانش به اوباش دیجیتال (Digital Gangsters) ملقب گشتند.

در این رابطه مشاهده مستند هَک بزرگ (The Great Hack) پیشنهاد می‌گردد. این مستند بیش از آنکه بخواهد سراغ یک افشاگری سیاسی برود، به تقابل دو مسئله مهم دنیای امروز اشاره دارد:

(۱) سیطره رسانه‌ها بر افکار و اندیشه‌های جامعه امروز؛

(۲) قرار گرفتن رسانه‌ها در اختیار سیاست‌مدارانی که از دستبرد به حریم خصوصی مردم هیچ پرهیزی ندارند.

آنچه مسلم است، این رسوایی اولین بحران تاریخ فیس‌بوک نیست و آخرینش نیز نخواهد بود و ما همچنان در پرتگاه گریز یا پاسخگویی (Precipice of Evasion or Accountability) شبکۀهای اجتماعی قدم برمی‌داریم. کاربران این شبکۀ‌های اجتماعی پیوسته در حال تکمیل اقیانوسی از اطلاعات هستند و ردپای دیجیتال (Digital Footprint or Digital Shadow) آن‌ها، کالایی اساسی برای یک صنعت سه تریلیون دلاری است. در حقیقت «کلپتوکراسی دیجیتال» (Digital Kleptocracy) یا «دزدسالاری یا یغماسالاری دیجیتال»، بهای ناگزیر استفاده رایگان کاربران از شبکۀ‌های اجتماعی است.

بیل گیتس در سال ۱۹۹۶ بود که اولین بار این نظر انقلابی را بر زبان آورد که: «محتوا پادشاه است» (Content is king). در ادامه جی بایر (Jay Bayer) گفت: «محتوا آتش است، رسانۀ‌های اجتماعی بنزین هستند» (Content is fire, social media is gasoline). نگارنده نیز با اضافه کردن این نگاره بدین انگاره‌ها، این نوشتار را چنین خاتمه می‌دهد: «محتوا پادشاه است؛ ولی رضایت، کلید (استفاده از آن) است» (Content is king but consent is key).

انتهای پیام/

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*