علی مندنیپور
درباره شخصیت و عظمت علی (ع) همین بس که بُعد شناسایی علی، بُعد مطالعه دانش و مقیاسهای بشری نیست، اما پرسش کلیدی خطاب به خودمان این است تا چه میزان به شیعه علی نزدیک شدهایم؟
در وصفِ اسطورهها سخن گفتن و نوشتن بسی دشوار و جسارت فراوان میخواهد، تا چه رسد به اینکه چنین داوریهایی درباره شخصیت وارستهای چون علی (ع) باشد، همان “همایِ رحمت” که از دریچه نگاه غزلسرای نامی معاصر شهریار: نه خدا توانمش خواند، نه بشر توانمش گفت. درباره “انسان کاملی” که از لحظهٔ تولد باشکوهش در خانه خدا (کعبه)، تا شهادت جانسوزش در محراب مسجدِ کوفه و از آن زمان تا به امروز خیلِ عظیمی از صاحبان اندیشه و ایمان به ستایشاش کمرهمّت بربسته و هر یک به فراخور حال و مقال، زبان به تحسین اش گشوده، در تمجید از کیش شخصیت آن ولی خدا، سرودههای زیبا سُرائیده و از خصالِ نیک و منحصربهفردش بهعنوان الگوی انسانیت و خلیفه خوبِ خدا بر روی زمین یادکرده، از نور پرفروغ این خورشید عالمتاب بهقدر وُسع، در مسیر زندگی بهرهها برده و از خرمنِ پربار اندیشهاش خوشهها برگرفتهاند.
طُرفه آنکه همگان به این واقعیت معترف بوده و هستند، مراد و منظورشان از اینهمه تحقیق و تفحص و نوشتن کتابها و رسالهها پیرامونِ شخصیت و در راستای شناخت زوایای زندگی آن امام هُمام، تنها و تنها چشیدنِ قطرهای از زلالِ معرفت حضرتش برای رفع تشنگی بوده است، که با شروع آشناییشان، لهیبِ آتشِ عشق سوزان حیدر کرّار در وجودشان شعلهور گردانیده و نه به معنای تواناییشان درکشیدن آب از دریا. چه، هیچ تنابنده ای را یارای انجام این مهم درگذر زمان تاکنون نبوده و نیست.مَثَلِ پیدا کردن راز سربهمهر معرفت زندگی علی (ع) و یافتن کلید قفلِ این بنایِ بزرگِ آفرینش مَثَلِ آن شعر معروف است که:آب دریا را اگر نتوان کشید، هم بهقدر تشنگی باید چشید.
هم او که خیل بیشمار ستایشگران و پیروان اش از محقق و نویسنده و شاعر و فیلسوف و هنرمند و بالانشین و پائیننشین، درگذر ۱۴۰۰ و اندی سال، تا این زمان در پهنه گیتی با هر مرام و مسلکی از همسان پنداری با ذرهای از ابعاد وجودی کیش شخصیتاش در خویشتنِ خویش احساس غرور کرده و به آن مفتخر بوده و هستند.شهید راه آزادی، هم او که «جرجی زیدان»، نویسنده و دانشمند مسیحی جهان عرب کسی که به روایت تاریخ بیش از دویست بار نهجالبلاغه را بدّقت مرور کرده است، دربارهاش اینگونه به داوری مینشیند:معاویه و دوستانش برای پیشرفت مقاصد فردی از هیچ جنایتی دریغ نداشتند، امّا علی (ع) و همراهان او هیچگاه از راه راست و دفاع از حقوقِ و شرافت تخطی و تجاوز نمیکردند.اوج انصاف و درک عمیق از شخصیت آسمانی علی (ع) را در کلامی کوتاه، با پیامی به عظمت تاریخ بشریت از همین اندیشمند در قالبِ این چند جمله میبینیم:اگر بگویم مسیح از علی (ع) بالاتر است، عقلم اجازه نمیدهد و اگر بگویم علی (ع) از مسیح بالاتر است، دین ام اجازه نمیدهد… وَه، که چه گویاست، و به تمام و کمال نشاندهندهشان والا و مقام معنوی آن شیر بیشه ایمان.جرج جرداق، نویسنده شهیر و محقق نامدار عرب از دریچهٔ نگاه یک مسیحی معتقد اینگونه تصویری از واقعیت وجودی آن بندهٔ خوب خدا علی مرتضی را ترسیم مینماید: در نظر من، فرزند ابوطالب (علی) نخستین مرد عرب بود که باروح کلی یار و همنشین بود.علی (ع) شهید عظمت خود شد.او در حالی جان سپرد که نماز را میان دو لب داشت، او بادلی سرشار از عشق خدا درگذشت.
تازیان (عربها) قدر و مقام راستین وی را نشناختند، تا آنکه از همسایگان پارسی آنان مردمانی برخاستند که گوهر و سنگریزه را از یکدیگر بازشناختند.”گوهر ناب با نور خیرهکنندهای که تا این زمان نیز بر تارک خورشید درخشیده و تا همیشه خواهد درخشید.هم او، که بقول استاد محمدرضا حکیمی:”از من توقّع داشته نشده که درباره عظمت ذاتی و شخصیت اش سخن سَر کنم و حتّی از آن بیکرانه بحر (دریا) قسمت یکروزهای در کوزه ریزم، چه، این کار از بزرگانی چونان ابنسینا و نصیر الدّین طوسی برنیامد، که با کلماتی کوتاه دهشتزدگی خود را برابر این عظمت نشان دادند و مبهوت به دیوار تاریخ تکیه زدند. علی همچون واقعیت اَسرار بزرگ است، که هر چه انسانها بدانها نزدیک شود و بکاود و پی ببرد، بیشتر مرعوب میشود و از زبان میافتد”درباره شخصیت و عظمت علی همین بس که انسان هرچند هم پر مطالعه و دانش اندوخته باشد، به اشارهای بگذرد، زیرا بُعد شناسایی علی، بُعد مطالعه و دانشها و مقیاسهای بشری نیست.هم او که قرآن ناطقش خوانده، در فصاحت و بلاغت و لغت عرب بیهمتایش میدانند. خالقِ نهجالبلاغه کتاب آئین زندگی و راهنمای رستگاری، کتابی که بعد از قرآن مانندی ندارد.پدر حسن و حسین (ع) و پرچمدار بزرگ حقطلبان تاریخ، هم او که درباره حقّ اینچنین داد سخن سر میدهد: حق هنگامِ وصف و گفتگو فراخترین چیز است و زمان کردار و انصاف دادن، تنگترین امور. کسی را بر دیگری حقّی نیست، مگر اینکه آن دیگری نیز بر او حقّی داشته باشد، اگر کسی را بر دیگری حقّی باشد، که دیگری را بر وی حقّی نباشد، تنها آفریدگار سبحان است و آفریدهها (بندگان) را چنین حقّی متصور نیست.
همسر شایسته و وفادار فاطمه زهرا (س) و رازدار بزرگ زندگیاش، هم او که سیر حرکت منطقی جامعه را آنگاه به سمتوسوی “مدینه فاضله ” نزدیک میبیند که “مردم و حکومتگران حقوق و تکالیف متقابل خود را به رسمیت شناخته، بهطور کامل انجام داده و هیچیک به حقوق دیگری دستاندازی و تجاوز روا ندارد. در این صورت مردم را صالح و سعادتمند میتوان دید و در صورت کوتاهی و تنگنظری در انجام این مهم جامعه را دچار اختلاف و آشوب دیده، تا آنجا که فرمان روایان ستمگر بر مردم حاکم خواهند شد.هم او، که آزادیهای فردی و اجتماعی و حقوق شهروندی در عرصههای گوناگون از تشکیل خانواده، تا اصل مالکیت و آزادی بیان و حقّ انتخاب سکونتگاه و دارا بودن شغلی آبرومند و… را محترم شمرده وآنرا در عدد حقوقِ طبیعی شهروندان محسوب کرده و عمّال حکومت را از سلب و یا محدود کردن این حقوق بازداشته، مگر بهحکم ضرورت و مصلحت و رعایتِ این اصول را از آموزههای بنیادی اسلام تلقی و حکومتگران را از دستاندازی و تجاوزِ بدانها منع و در صورت لزوم مورد بازخواست قرار میدهد. بزرگ انسانی که در اوجِ قدرت حامی و پشتیبان آزادی مخالفان است و نمود این دیدگاه را در وادار نکردن آنان در بیعت با خود نشان میدهد و تا آنجا که ضرورت صیانت از اصول و ارزشها ایجاب مینماید، با مخالفان تعامل پیشه میکند.
در جنگ جَمَل در برابر لشکر طلحه ، زبیر و عایشه تا آخرین ساعت به دنبال پیدا کردن راهکارهایی برای پایان دادن به درگیری است و نمایندگانی را برای گفتگو و انجام مذاکره گسیل میدارد. در برخورد با قاسطین نیز اینگونه عمل میکند، حقوق مخالفان را از بودجهٔ عمومی قطع نکرده و تصریح میفرماید: “تا وقتیکه دست به سلاح نبرند و تنها به ابراز مخالفت بسنده نمایند، حقوق آنان پرداخته شود.تربیتشدهٔ مکتب پیامبر اسلام (ص) هم او که حکمرانی را طعمه نمیپندارد، بلکه آن را امانتی سنگین بر گردن حکومتگران میانگارد.حقّ مردم را به رسمیت شناخته، حقوق را تنها به حکومت منحصر ندانسته و حکومت را مانند خدا تصوّر نکرده و مردم را مانند “گله گوسفندی”که اصل و بودش برای “گلهدار”است نمیانگارد.
در اندیشه سیاسیاش رابطه دولت و مردم متقابل است، از دیدگاه آن حضرت مردم حقوقی دارند، که حکومت نمیتواند، به بهانههای گوناگون سلب و یا نادیده انگارد و در آنسوی نیز حکومت حقوقی دارد که مردم میبایستی آن را رعایت کنند. از دریچهٔ نگاهِ ژرف آن انسان وارسته و بندهٔ خوب خدا حقّ بدون تکلیف و تکلیف بدونِ حقّ معنا پیدا نمیکند و هر صاحب حقی را تکلیفی است و هر صاحب تکلیفی را حقوقی و تنها محق محض، همانا پروردگار یکتاست و لا غیر.حق انتخاب مردم را به رسمیت شناخته و انتخاب و رضایتشان را شرط اصلی اعمال حاکمیت و حکومت دانسته، زعامت سیاسی و رهبری جامعه را به رأی و نظر مردم موکول مینماید.با آن مقام معنوی در کمال خشوع خود را مصون از لغزش نمیبیند تا جائیکه میفرماید: ای مردم از گفتار و مشورت عادلانه دریغ نورزید.از نقد و نظر و اندرز مردم استقبال کرده و از آنان میخواهد، برای رشد و یاری حکومت راهنمایی و نصیحتهای مشفقانه خویش را پیوسته آشکار و نهان به گوش آن حضرت برسانند.برخورد یکسان و قانونمدار حکومتگران با شهروندان را در زمرهٔ حقوق اساسیشان میشمارد، و رعایت مساوات و تقسیم بیتالمال و غنائم را بین مردم به دقّت نظارت و پیگیری می مینماید.خطاب به والیاش میفرماید:باید مردم در میزان برخورداری از حقّ و قانون نزد تو یکسان باشند”در مکتب فکریاش هیچکس را بر دیگری فضل و شرف نبوده، مگر در تقوی و اطاعت از پروردگار.همگان در برابر قانون مساویاند، تبعیض، نابرابری و بیعدالتی را در آستانش جایگاهی نیست.”ای مردم، همانا من همانند یکی از شما هستم، هر چه از قانون و حقّ به سود و زیان شماست، برای من نیز چنان کن، زیرا هیچ نسبتی قانون و حقّ را باطل و متوقف نمیکند”.قانون را فصل الخطاب میداند و بس.
آزادمردی که در فرمان جاودانه و تاریخیاش خطاب به مالک اشتر نخعی چنین مینگارد: حقّ و قانون درباره کسی که لازم است، اجرا کن (بیتوجه به اینکه) آن شخص از نزدیکانت بشمار آید”هم او که بجای “کَیله ای” گندم، آهن گداخته در دستان لرزان و نحیف برادرش عقیل میگذارد! توصیه پذیر نبود و با سفارش و رابطه بازی میانهای نداشت و پیوسته مسئولان و کارگزاران را از انجام این عادت زشت و ویرانگر بر حذر میداشت.در نگاهش، خادمان شایسته قدردانی و تقدیرند و “خائنان” بدون هیچ ملاحظهای در هر جامه و جایگاه، قابل مذمت و مجازات در انظارِ عمومی.متظاهران به دین و دینداری را خطرِ بزرگی برای سلامت دین و باعث سست شدن اعتقادات و ارزشها ارزیابی کرده، از جماعت چاپلوس دوری جسته و وجودشان را برای سلامت جامعه مضر میدانست.خطاب به یکی از استاندارانش:”وی را از پذیرش و شفاعت نابجای دیگران بازمیدارد و شایستگی، صلاحیت و تعهد را تنها ملاک انتخاب بیان میدارد.
در اندیشه حکومت آن “ناشناسِ یتیمنواز شبهای تاریک کوچههای تنگ و غمگین کوفه، حکومت امین و حافظ منافع و مدافع جان و مال وحیثیّت شهروندان است و عدالت مدار و محور حرکت جامعه. به همین جهت دوستداران و پیروان راستین اش او را نخستین شهید راه عدالت و آزادی و مظهر مردمداری دانسته، بدان اقتداء کرده و مفتخرند. به یکی از فرماندهانش دستور میدهد:” عدالتپیشه کن و از کج روی، بیانصافی، ستم و اِعمال فشار بپرهیز،زیرا بیانصافی موجب آوارگی (فرار مغزها) و ستم و خشونت سبب برخورد با شمشیر (رؤیا رویی فیزیکی حکومت و مردم)، میشود.”تأمین امنیت اجتماعی و قضایی مردم سرلوحهٔ کارش بود.ای مالک فرماندهی لشکرت را به انسانهایی بسپار که در برابر ضعیفان مهربان و در مقابل ثروتمندان سختگیر باشند.در قضاوت سختگیر و بیپروا بود و در گزینش قضات حَسَب، نَسَب، شایستگی، تعهد، عدالت و شجاعت بیطرفی قاضی حرف اول و آخر را میزد.به آبادی و آبادانی کشور همت گماشته:کشاورزی را رونق، مأموران را از اخذ مالیات سنگین بهویژه از فرودستان منع مینمود، فقر مادی را مایهٔ ذلت و فقرزدایی را در حدّ جهاد راه خدا میدانست.به خانه و خانواده عشق ورزیده و آموزش و تربیت مردم را و رأی کانون گرم خانواده از تکالیف حاکمیت دانسته، دانشمندان و متخصصان و اهلفن را در صدر نشانده و قدر میشناخت.
با مردم مستقیم و بدون واسطه به گفتگو مینشست و آگاهی از امور کشور را حقّ آنها میدانست. در تقوی و پرهیزکاری سرآمد بود و سادهزیست و پدر یتیمان و مدافع بیچونوچرای حقوق حقّهٔ بینوایان و درماندگان، بر عهد و پیمان سخت وفادار، با اسیران اهلِ مدارا و مماشات. اهل مشورت بود و به نقش مردم و مشارکت در کارها سخت بها میداد. در خانه و بازار و مسجد و میدان جنگ همانی بود، که میبایست، اینجاوآنجا نمیشناخت و جز برای رضای خدا فکر نمیکرد و جز در جهت رضای او قدم برنمیداشت. هم او که معتقد بود:”پس از من خوارج رامکشید چه، آنکه به طلب حق درآید و راه خطا پیماید، همانند آن نیست که باطل را طلب کند و بیابد” و از همه مهمتر:”هرگز جامعهای اصلاح نمیشود، مگر آنکه در آن جامعه ضعیف و بدون لکنت حقّ خود را از قوی بازستاند”نگاهی ژرف که حکایت از آزادی و آزادگی دارد.
پرسش کلیدی خطاب به خودمان این است، در این دنیای وانفسا و با این اوضاعواحوال، در پندار، گفتار و کردارمان، تا کجا و به چه میزان، نه به علی، که به شیعه علی نزدیک شدهایم؟!