امروز خراسان جنوبی – زنگویی zangoei@birjandtoday.ir / آدم عاقل، به سخن و عیار آن نگاه می کند نه به گوینده آن. این گزاره البته بدان معنا نیست که گوینده کلام “هیچ” اهمیتی ندارد بلکه بدان معناست که اهمیت خود سخن آن قدر هست که به سنجش آن، بدون در نظر داشت گوینده بپردازیم. در ادبیات دینی هم فراوان تاکید شده است بر گرفتن حکمت و شنیدن کلام حکیمانه ولو از اهل ضلال و یا دیوانگان. منطق هم همین را حکم می کند و اگر مثلا کسی طلا را از میان زباله ها بردارد، او را مذمت نمی کند. حالا با این نگاه با هم بخوانیم پستی را که به نقل از کتاب “الکلام یجر الکلام” مرحوم آیتا…العظمی حاج سید احمد زنجانی (ره) نقل شده است؛
گاهى اتّفاق مىافتد که بر زبان دیوانه، حرفى جارى مىشود در نهایت متانت. وقتى در نجف، به دیوانهاى گفته بودند: چرا روزه مىخورى؟ گفته بود: «أخَذَ ا… ما وَهَب و سَقَط ما وَجَب.» (یعنی خدا عقلم را از من گرفته، دیگر تکلیف ندارم).
دیوانهاى، از مرحوم حاج شیخ طه، پول خواسته بود؛ حاج شیخ فرموده بود: تو دیوانهای، نمىشود به تو پول داد. او گفته بود: تو عجب فقیهى هستى! از دیوانه نمىشود پول گرفت، نه اینکه نمىشود پول به او داد. حاج شیخ خندید. فرموده بود: راست مىگویى. آن گاه، دست به جیب کرده بود که پولى به وى دهد، او به راه افتاده، گفته بود: از دیوانه نمىشود پول گرفت! بله از کسانی که مجنون شان می خوانیم، گاهی، حرفهایی می شنویم- ولو به ندرت – که می تواند بسیار درس آموز باشد چنان که از عقلا و بزرگان نیز عکس آن اتفاق افتاده است که سخنی بشنویم که به قامت شان ناساز می آید پس، میزان در وزن کلام، حال خود کلام است، نه حال متکلّم؛ بزرگىِ سخن یا بزرگىِ گوینده، هر دو از دواعى نقل سخن است؛ گرچه غالب مردم، هندسه بزرگى و کوچکى سخن را از بزرگى و کوچکى گوینده آن مىگیرند نه از عیار آن؛ لذا حرف، هر چند در نهایت بزرگى و اتقان باشد، همین که فهمیدند که از شخص کوچک و عادى صادر شده، در نظر آنها جلوه ننموده، از سکّه مىافتد؛ به عکس آنچه که از شخص بزرگ صادر شده باشد. حرف، ولو عادى و خالى از جهات محسّنه لفظیّه و معنویّه باشد، بزرگش مىشمارند و سکّه اعتبار به آن مىدهند؛ معانى دقیقه که روح صاحبش از آن خبر ندارد، از شکم آن بیرون مىآورند. باری، این را نیز به تجربه می توانیم امضای تایید بگذاریم چه می بینیم که نگاه ها پیش از آنکه به سخن و عیار آن باشد، به گوینده آن است حال آنکه مردمان حقیقتبین، به مقال نگاه مىکنند نه به قائل. مىپیمایند حرف را، نه حرفزن را. و در روایت هم هست: «غَرِیبَتَانِ: کَلِمَهُ حِکْمَهٍ مِنْ سَفِیهٍ فَاقْبَلُوهَا وَ کَلِمَهُ سَفَهٍ مِنْ حَکِیمٍ فَاغْفِرُوهَا» دو چیز شگفت است: سخنى حکمتآمیز از احمق که باید آن را بپذیرید و سخنى احمقانه از حکیم، که او را ببخشایید(من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص۴۰۶) پس بکوشیم در زندگی، گنج یاب باشیم و حرف حق را ، سخن حکیمانه را، در یابیم و به کار بندیم که این سنت عاقلان است و می تواند بند از پای زندگی بگشاید و همه چیز را به قرار موفقیت برساند….