امروز خراسان جنوبی – زنگویی zangoei@birjandtoday.ir / پدر یک کلمه مقدس است. کلمه ای که هزاران بار هم که بر لب جاری کنیم به سوال، جز جوابِ جان، نخواهیم شنید. پدر است دیگر. مهرش شعبه ای از مهربانی خداست و محبتش چنان گسترده که دریا – اگر قابل باشد- جرعه ای از اقیانوس مهر و محبت اوست. او را عزیز باید داشت. این عزت آدمی را در پی دارد که فراوان شنیده ام از آدم های موفق که ؛ هرچه داریم به برکت دعای پدر و مادر و به ویژه پدر است. من کارخانه دار موفقی را دیدم که در اتاقِ کارش، عکس پدرِ پیرش را قاب کرده بود، توجه کنید لطفا، اتاقِ کار، نه اتاق خصوصی اش، اتقاقی که جلسات را در آن برگزار می کرد و پذیرای مسئولان و صاحبان صنعت از داخلی تا خارجی بود. من پزشک فوق تخصصی را دیدم که از مطب بیرون آمد و در اتاق پذیرش را با احترام باز کرد و بر دستان پدر روستایی اش، با افتخار بوسه زد. او باور داشت که دعای پدر چراغ راه اوست حتی در دهه هایی که خود پدر هم نباشد. بله پدر یک کلمه مقدس است و ارج باید گذاشت او را و مباد که رو، ترش کنیم در رویی که برای خدا هم حرمت ویژه دارد. دیروز که باز کوچه گرد فضای مجازی شدم به این پُست، برخوردم که توصیف حالِ سالیانِ پیش ماست با نگاهی پر از احساس که به یادمان می آورد که پدر را تاکنون چگونه دیده ایم و چگونه خوانده ایم؛
ﺑﺎﺑﺎ ﭘﻮﻝ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ! ﺑﺎﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ! ﺑﺎﺑﺎ ﮐﺘﺎﺏ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ !ﺑﺎﺑﺎ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ !ﺑﺎﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ! ﺑﺎﺑﺎ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺮﻡ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ، ﭘﻮﻝ ﺑﺪﻩ !
ﺑﺎﺑﺎ ﭘﻮﻝ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻬﺮﯾﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ! ﺑﺎﺑﺎ !…ﺑﺎﺑﺎ !…ﺑﺎﺑﺎ !…
ﻭﻟﯽ ﯾﮏ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﻫﻢ ﻧﮕﻔﺘﻢ: ﺑﺎﺑﺎ! ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﭘﯿﺸﻢ ﻫﺴﺘﯽ ﺑﺮﺍﻡ ﮐﺎﻓﯿﻪ…
ﺑﺎﺑﺎ ! ﺑﻮﺩﻥ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ !ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﻡ ﻭ ﺍﺯ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ میﺨﻮﺍﺳﺖ داشته باشم ﺑﻬﺶ ﻧﻖ ﺯﺩﻡ !
ﻭﻟﯽ هیچ ﻮﻗﺖ ﺍﺯﺵ ﻧﭙﺮﺳﯿﺪﻡ: ﺑﺎﺑﺎ ! ﺗﻮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﭼﯽ می خوﺍﯼ؟؟؟
ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩیم ﺍﺯمون می پرﺳﯿﺪﻥ: ﺑــﺎﺑــﺎﺗﻮ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﯼ ﯾﺎ ﻣـﺎﻣــﺎﻧﺘﻮ؟! می گفتیم : ﻫﺮ ﺩﻭﺗﺎﺷﻮﻧﻮ !
ﺍﺻﺮﺍﺭ می کردن ﻭ می گفتن ﻧﻪ ! ﯾﮑﯽ ﺭﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ !!!
ﺍﻭﻥ ﯾﮑﯽ ﮐﺪﻭﻣﻪ؟؟؟
ما ﻫﻢ ﺑﺎ ﺷﺮﻡ ﻭ ﺯﯾﺮ ﻟﺒﯽ می گفتیم: ﻣﺎﻣﺎﻧــﻮ !!!
ﺑﯿــﭽﺎﺭﻩ ﭘﺪﺭ ! ﻟﺒــﺨﻨﺪ تلخی ﻣﯿﺰﺩ ﻭ …
ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺧﺠﺎﻟﺖ می کشید ﺟﻠــﻮﯼ ﻫﻤﻪ !!!
ﺍﻣﺎ ﺍﻻﻥ می فهمیم ﭘــﺪﺭ ﭼﻘﺪﺭ ﺯﺣﻤﺖ می کشید ﻭ ﺧﺴﺘﻪ می شد اما خم به ابرو نمی آورد ﺗــﺎ ﺯﻥ ﻭ بچش ﺯﻧﺪﮔــﯽ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷــﻦ. تا بتوانند در میان سرها، سری، به سرفرازی بلند کنند الان می فهمم که پدر چسان می سوخت تا ما ساخته شویم و زندگی بسازیم برای خویش. زندگی که شاید او میهمان یک روزه اش هم نباشد. اما پدر است دیگر، همه آرزو هایش را، خط به خط دعا می خواند تا فرزندانش به موفقیت برسند. همین ویژگی هاست که او را به مقام عظیمی رسانده است که شئون خداوند در او به ظهور می رسد. بیایید با خود عهد ببندیم که مراقب لبخند پدر باشیم. حتی اگر راهی آن دنیا و میهمان مهربانی های خدا هم شده است، جوری زندگی کنیم و بندگی، که او در محضر خدا هم لبخند رضایت به لب داشته باشد.