امروز خراسان جنوبی – زنگویی zangoei@birjandtoday.ir / یک کلیپ پخش می کند تلویزیون درباره پدر پیری که با پسرِ جوانش به پارک می روند و پدر از پسر می پرسد که این پرنده چیست و پسر جواب می دهد: گنجشک. پدر بعد از لحظاتی باز می پرسد این پرنده چیست و پسر جواب می دهد گنجشک. به بار سوم که می رسد پرسش پدر، پسر می خروشد که گنجشک. چرا نمی فهمی؟! پدر اما بلند می شود و می رود و بعد لحظاتی با دفتر چه ای برمی گردد که خاطرات او را در خود دارد و آن را به دست پسر می دهد و او می خواند که وقتی کوچک بود، در همین پارک، ۷۳ بار- انگار- همین سئوال را پرسیده بود و پدر هر بار با محبت افزون تر جواب داده بود گنجشک. هربار او را بوسیده بود و خندیده بود و گفته بود گنجشک. پسر با خواندن این مطلب به شرم، پدر را در آغوش می گیرد برای عذرخواهی. بله، پدرها مهربانند. نمی خواهیم بگوئیم فرزندان مثل آنان باشند که نمی توانند مثل پدر پر از مهربانی باشند اما می گوئیم خمس مهر پدر را در حق او روا داریم. نه، این هم زیاد است. ده درصد، محبت کنیم به کسی که محبت مطلق است. در قرآن خدا هم می خوانیم که نه تنها باید به پدر و البته مادر مهربانی کرد که حتی با “اُف” گفتنی هم نباید آنان را آزرد. به قول استاد صفائی حائری نه اینکه به آن ها نباید اف گفت بلکه نباید نفس به آه و افسوس برکشید و به روزگار سخت اف گفت که آنان در ناراحتی فرزند، آرامش از دست بدهند. باید مراقب بود حریم مادر را و حرمت پدر را. باید ستود کسانی را که در این حرمت داری، الگوی دیگران می شوند چنانکه در پُستی چنین می خواندم که؛
پسری ﭘﺪﺭﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ شام ﺑﻪﺭﺳﺘﻮﺭﺍنی ﺑﺮﺩ …
ﭘﺪﺭ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﯿﺮ ﻭ ﺿﻌﯿﻒ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ نمی توﺍﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﺮ رﻭﯼﻟﺒﺎﺳﺶ می رﯾﺨﺖ..
ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ حاضر ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺭاﻥ ﺑﺎ دیده ﺣﻘﺎﺭﺕ ﺑﺴﻮﯼ ﻣﺮﺩ ﭘﯿﺮ می نگرﯾﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﭘﺴﺮ ﻫﻢ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺑﻮﺩ و در عوض غذا را به دهان پدر می گذاشت…
ﭘﺲ ﺍﺯ این که پدر ﻏﺬﺍﯾﺸﺎﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﭘﺴﺮ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﯽ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺑﺮﺩ، ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﺍ ﺗﻤﯿﺰ ﮐﺮﺩ، ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺷﺎﻧﻪ ﺯﺩ ﻭ ﻋﯿﻨﮏﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ تمیز و ﺗﻨﻈﯿﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ…
ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ نگاهی خاص ﺑﺴﻮﯼ ﻫﺮ ﺩﻭی آنان می نگریستند! ﭘﺴﺮ ﭘﻮﻝ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﺎ ﭘﺪﺭ ﺭﺍﻫﯽ ﺩﺭب ﺧﺮﻭﺟﯽ ﺷﺪ. ﺩﺭ این هنگام ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺯ ﺟﻤﻊ ﺣﺎﺿﺮﯾﻦ بلند شد و ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩ: ﭘﺴﺮ… ﺁﯾﺎ ﻓﮑﺮ نمی کنی ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ باقی ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ؟! ﭘﺴﺮ ﭘﺎﺳﺦ داﺩ؛ خیر ﺟﻨﺎﺏ…فکر نمی کنم ﭼﯿﺰﯼ باقی گذاشته باشم! ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﭘﯿﺮ ﮔﻔﺖ: خیر ﭘﺴﺮم. اشتباه می کنی. ﺑﺎﻗﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ! پسر با تعجب پرسید: چه چیز را؟! آن مرد پیر گفت: تو ﺩﺭﺳﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻭ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﭘﺪﺭﺍﻥ باقی گذاشته ای…
و ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ ﻣﻄﻠﻖ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﺣﺎﮐﻢ ﺷﺪ..!
او درس خوبی به حاضران داد. درسی که آنان برای دیگران هم بازگو کردند و ما امروز داریم آن را می خوانیم. و باز ما برای دیگران تعریف خواهیم کرد و در رفتارمان هم بدان توجه خواهیم داشت. این رفتار مثل همان صدقه جاریه است که ادامه می یابد و تا کسی بدان رفتار، عمل کند، بهره ای هم به آن جوان خواهد رسید. بیاییم ما هم در احترام به پدر و مادر، رفتاری را در پیش گیریم که الگوی دیگران شود. آن وقت ما به زندگی جاوید خواهیم رسید در رفتار دیگران که تکرار می شود و این یعنی نامیرایی….