آخرین خبر :

دردسرهای دختری که می‌خواست پسر باشد

رفتارهای پسرانه و علاقه شدید دختر نوجوان به تغییر جنسیت، وی و خانواده‌اش را به دردسر انداخت.

به گزارش روزنامه ایران، «یگانه» تنها دختر خانواده بود و با داشتن سه برادر بزرگتر جایگاه و محبوبیت خاصی در خانه داشت. اما او که در میان پسرها و بازی‌های پسرانه بزرگ شده بود همواره جنسیتش را انکار می‌کرد.

یگانه وقتی مقابل مشاور نشست، گفت: «از اینکه دختر به دنیا آمده‌ام خوشم نمی‌آید. دوست ندارم مثل دخترها لوس باشم و ادا و اطوارهای خاص دربیاورم. راستش اصلاً این کار را بلد نیستم. با وجود تلاش‌های پدر و مادرم برای اینکه مرا مانند یک دختر بار بیاورند اما همیشه وسایل برادرهایم را پنهانی برمی‌داشتم و مثل آنها لباس می‌پوشیدم. در این سال‌ها به یاد ندارم یک بار هم موهایم را بلند کرده باشم. همیشه در میهمانی‌ها، در جمع مردان می‌نشستم و از دخترها فراری بودم. در میهمانی‌ها مثل پسرها حرف می‌زدم و شوخی می‌کردم. پدرم گاهی به من تذکر می‌داد و حتی بعضی وقت‌ها بشدت از رفتارهایم عصبی می‌شد. اوضاع وقتی بدتر شد که من دوران ابتدایی را تمام کردم و به سن نوجوانی رسیدم. به خاطر رفتارهای پسرانه‌ام دوستان همسن و سالم علاقه‌ای به دوستی و هم صحبتی با من نداشتند و همیشه حرف‌ها و شوخی هایم و گاهی دعوا و درگیری‌های فیزیکی باعث رنجش و قهر آنها می‌شد. تحمل درس خواندن و همنشینی با دخترها آنقدر برایم سخت بود که سوم راهنمایی ترک تحصیل کردم و دیگر مدرسه نرفتم.
خانواده‌ام نمی‌توانستند حال من را درک کنند و سعی می‌کردند با محدود کردن روابطم با پسرها و شرکت در میهمانی‌های زنانه، کمی رفتارهایم را دخترانه کنند. اما تلاش آنها مرا بیشتر از خانه فراری می‌داد. مادرم همیشه مطیع پدر بود و می‌خواست من هم مثل خودش باشم اما من عاشق قدرت نمایی و قلدری بودم و این شرایط در خانواده ما فقط در صورت مرد بودن محقق می‌شد. از وقتی مدرسه را ترک کردم بیشتر روزها را در پارک می‌گذراندم. به خاطر برخورد گرم و صمیمی با پسران، دوستان زیادی پیدا می‌کردم اما همه آنها مرا به چشم یک دختر نگاه می‌کردند و از من توقع رفتارها و حرف‌هایی را داشتند که برایم بیشتر چندش آور بود. به همین دلیل آنها هم وقتی با حالات پسرانه من رو به رو می‌شدند ترکم می‌کردند. خانواده‌ام محبت زیادی به من دارند، اما دیگر از آنها هم خسته شده ام. حرف و حدیث‌هایی که بین فامیل و همسایه پشت سرم می‌زنند نه فقط خودم بلکه آنها را هم اذیت می‌کند. احساس پوچی دارم. تنها آرزویم این است که پسر شوم اما هیچ راهی برایش وجود ندارد؛ چرا که دکترها می‌گویند من کاملاً دختر هستم. شرایط زندگی‌ام آزاردهنده شده و اگر نتوانم چاره‌ای پیدا کنم ممکن است دست به هر کاری بزنم….»

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*