مقاله/ قصد ازدواج ندارم!
نویسنده: فاطمه زارع
مقدمه:
سن ازدواج بالا رفته است و این مسئلهای نیست که بخواهیم با دید اغماض به آن بنگریم. متأسفانه افزایش سن متعارف و مناسب ازدواج آسیبهای جدی روحی، شخصی، اجتماعی و اقتصادی به دنبال دارد و میبایست برای آن فکری کرد. برای برونرفت از یک مسئله و حل آن، راه اول شناخت علل به وجود آمدن آن مشکل است. پس از اینکه پذیرفتیم بالا رفتن سن ازدواج و گذشتن از سن متعارف و مناسب آن برای افراد و جامعه مشکلزاست، میبایست به دنبال راه حل باشیم و راهحلها در پس شناخت علل نهفتهاند. تا همین چند دهه قبل پسرها تا قبل از ۲۵ سالگی سروسامان گرفته بودند. درصد بالایی از دخترها قبل از ۲۰ سالگی راهی خانه بخت میشدند و رسالت اصلیشان را شروع میکردند. تعداد مجردان آنقدر کم بود که کسی باور نمیکرد دختری بالای سی سال مجرد باشد. تنها با گذشت دو، سه دهه، ورق برگشت و اکنون تعداد ازدواجهای بالای سی سال به ازدواجهای سروقت و بهموقع میچربد. علت چیست؟
فرهنگی که بود، فرهنگی که هست
جامعه ایرانی تحت تأثیر فرهنگ اسلامی و سفارشات اکید بزرگان دینی، ازدواج را ستوده و به آن بها داده است. بحث تنها بر سر یک معروف اجتماعی نیست، بلکه با این دیدگاه، به دین و ایمان آدمها ربط پیدا میکند. وقتی که پیامبر(ص) میگویند ازدواج سنت من است یا آن زمان که میفرمایند: زمانی که آدمی ازدواج میکند نصف دیناش کامل میشود و برای نصف دیگر باید تقوی پیشه کند، ازدواج را تبدیل به یک دغدغهی دینی و بخشی از سیروسلوک معنوی میکنند. اما متأسفانه با گسترش فرهنگ غربی این امر کمرنگ شده، فرهنگ غرب شاید از دوران قاجر که اعزام دانشجویان به خارج جهت فراگیری علم آغاز شد، رقم خورد. آنها تنها با خود علم را نیاوردند، بلکه فرهنگ غربی را هم در چمدانهایشان جابهجا کردند و ریزریز این فرهنگ در میان جوانان رشد کرد. یکی از عناصر فرهنگ غرب، تجرد زیستی و عدم توجه به حرمت خانواده به شکل ایرانی اسلامی آن است.
میخواهم درس بخوانم
حالا دیگر دختران درس خواندن و شاغل شدن را بخشی از زندگی میدانند و معمولا ازدواج را مانعی برای رسیدن به قلهی خوشبختی تحصیلات عالیه و پیدا کردن شغل نان و آبدار همراه با پرستیژ اجتماعی! بپذیریم یا نه، تحصیلات عالیه یکی از عوامل بالا رفتن سن ازدواج در دههی گذشته بوده است. دختران تا قبل از ورود به دانشگاه با بهانهی «هنوز بچه است» یا «بچهام میخواد دانشگاه بره» خواستگارانش را رد میکند و بعد از آن به این امید که هنوز در محیط دانشگاه و بعد از طی مدارج عالی تحصیلی، فردی با شرایط و موقعیتهای برتر ازدواج به سراغش میآید و باید تمرکزش را بر درس و تحصیل قرار دهد، از زیر بار زندگی مشترک شانه خالی میکنند. پس از اخذ مراحل لیسانس، فوق لیسانس و دکتری هم دیگر دختر خانم آن آدم سابق نیست، سختگیر شده، سناش بالا رفته، حوصلهی کوچکترین عیب و ایراد را ندارد و میخواهد با بینقصترین، پولدارترین فرد تحصیلکردهی موجود ازدواج کند و این مسئله هر روز او را ناامید و نامنعطفتر از قبل میکند. طبعا قبول خواستگاری یک فرد دیپلم دیگر از نظر دختری با مدرک دکتری امکان پذیر نیست یا حداقل تعداد دخترانی که درگیر این مسائل نباشند، خیلی کم است.
توقعات نامعقول
«دختر به بیکار نمیدیم»
«دختر به بیخونه نمیدیم»
«دختر به دیپلم نمیدیم»
«شغل دولتی داره؟»
«بیمه است؟»
«ماشین داره؟»
«مهریه تا چقدر؟»
مادرها و مادربزرگهای ما، اغلب با کم و با سختی شروع کردند. اما دختران روزگار ما، همه چیز را یکجا میخواهند. بعضیهایشان هم سختگیری خانوادهشان، سرنوشتشان را از سیر طبیعی اش خارج میکند. توقعات نامعقول از پسر بیست و اندی ساله، آن هم در این دوره و زمانه، هم سن ازدواج دختران را بالا برده، هم پسران را از ازدواج دلزده و دلسرد و بدبین کرده است. این همه آرمانی و بینقص به زندگی نگاه کردن، از جوانان افرادی منفعل میسازد که توانایی کنار آمدن با کوچکترین مشکلات را ندارند و تا همیشه باید در بهترین شرایط ـ که معمولا در دنیا امکان پذیر نیست ـ زندگی کنند.
میترسم
هرچقدر آسیب های اجتماعی، درگیریهای خانوادگی و خاصه طلاق بیشتر شود، افراد آمادهی ازدواج ترسیدهتر میشوند و کمتر تن به آن میدهند. خیانت، اعتیاد، بیکاری، همسرآزاری، طلاق عاطفی و … اموری هستند که دختران از آن گریزان و ترسانند و برخی از آنها که به لطف شبکههای اجتماعی بیشتر درگیر مسائل و اخبار اجتماعی هستند، کمتر اعتماد میکنند.
میخواهم و نمیشود
دخترانی هم هستند که با مدارج عالی تحصیلی یا بدون آنها، قصد ازدواج دارند، سختگیر هم نیستند اما شوربختانه شرایط ازدواج برای آنها فراهم نمیشود و سن آنها روز به روز بالاتر میرود و امکان ازدوج کمتر! علل این امر نیز متعدد است، اما یکی از آنها که مستقیما به خود دختران مربوط میشود، نداشتن مهارتهای متفاوت است. هنوز مهارت کلامی و ارتباطی درست و حسابی به دست نیاورده است. هنوز نمیداند در جلسه خواستگاری باید چگونه و از چه صحبت کند. گفتگوی موثر را نیاموخته و همه چیز را به شانس و قضا و قدر واگذار کرده است.
بیبندوباری روابط
یکی از علل اصلی ازدواج، همدم و مونسخواهی و برآوردن نیازهای جنسی است. نیاز به همراهی با یک جنس مخالف و کامل شدن از طریق او در ابعاد فردی اعم از جسمی و روحی، عاملی است که نمیتوان آن را نادیده گرفت. زمانی که ارتباط با جنس مخالف تبدیل به امری عادی شود، این نیاز از راهی غیرصحیح ارضاء میشود و نتیجهاش ازدواجگریزی و بیبندباری اخلاقی است. وقتی که افراد میتوانند با هزینه کمتر و بدون مسئولیت نیازهای خود را برآورند، طبعا از ازدواج و مسئولیتهایش رو برمی گردانند.
تا قبل از این در جامعهی ما روابط حدوحدود خودش را داشت اما با ورود رسانههای جمعی و اینترنت و شبکههای اجتماعی، فرهنگ ارتباط با نامحرم و حجب و حیایی که در این مسئله وجود داشت، رو به افول گذاشت. جامعهی ما در این رابطه نیاز مبرم به فرهنگسازی دارد. نباید ذهن و دل جوانان ما تحت تأثیر فیلمها و سریالهای بیگانه و یا حتی خودی در معرض قبحزدایی از ارتباط قرار بگیرد که این نتیجهاش جز بیبندوباری روابط نیست.
ارزان و کم مسئولیت
هنوز پا پیش نگذاشته است که با سیل درخواستها و توقعات کمرشکن روبهرو میشود. هر چه دودوتا چهارتا میکند عقلش قد نمیدهد که چطور میتوان این همه هزینه را برای یک شب عروسی خرج کرد، اصلا بشود هم، از کجا باید این هزینه را جور کرد؟ این میشود که پسران ترجیح میدهند عطای ازدواج را به لقایش ببخشند و نیازهایشان را از راههای دیگر ارضاء کنند.
یادداشت/ دلبندتان را دریابید
میثم آخوندی
فرهنگ استفاده از تلفن های هوشمند یکی از مهمترین موضوعاتی است که در عصر امروز مجازی اهمیت بسزایی دارد. شناخت کامل نسبت به آسیب ها و چالش های تلفن همراه باید در دستور کار والدین قرار گیرد تا ازین طریق بتوانند کودکان خود را نسبت به نحوه مواجهه با این ابزار ارتباطی مجهز کنند؛ قطع به یقین کودکان و نوجوانان در دریافت آسیب ها و مخاطرات تلفن های هوشمند نقش بیشتری دارند.
آسیب جسمانی:
امواج الکترومغناطیسی این دستگاه برای کودکان کمتر از ۱۰ تا ۱۲ سال خطرناک است. هرچند که هنوز ارتباطی بین استفاده از این وسیله و ابتلا به سرطان به طور قطعی ثابت نشده اما تحقیقات بعضی ازدانشمندان نشان داده است که بین استفاده از تلفن های همراه و ابتلا به برخی از سرطان های مغزی به احتمال بسیار زیاد ارتباط مستقیم وجود دارد.
مشکلات خواب:
کودکان و نوجوانانی که از این وسیله استفاده می کنند در بسیاری از اوقات به علت دریافت پیامک و یا جاذبه های متعدد گوشی های هوشمند – از بازی تا فضای مجازی و اینترنت – در ساعات دیروقت شب بدخواب می شوند. خیلی از اوقات در چنین شرایطی ذهن هوشیار است و همین امر موجب اختلال در خواب می شود. همین بدخوابی و بی خوابی در عملکرد روزانه تاثیر منفی از خود به جا خواهد گذاشت.
کاهش تمرکز و افت عملکرد تحصیلی:
با توجه به اینکه بسیاری از دانش آموزانی که تلفن همراه هوشمند دارند آن را با خود به مدرسه می آورند و در سر کلاس درس نیز قالبا در حال ارسال پیامک یا مشاهده ویئوه و کلیپ های تصویری هستند. در چنین وضعیتی قطع به یقین باید منتظر افت تحصیلی فرزندمان در بلندمدت باشیم.
اضطراب و نگرانی:
بسیاری از کودکان و نوجوانان همیشه نگران این موضوع هستند که مبادا والدین شان از اطلاعات گوشی آن ها باخبر شوند. همین نگرانی و دلهره احتمالا باعث می شود تا برخی اوقات در مورد پیامک ها به پدر و مادر دروغ بگویند.
اتلاف وقت زیاد:
از آنجا که گوشی های تلفن همراه معمولا این امکان را دارند که بازی های گوناگون بر روی آن ها نصب شود، کودک یا نوجوان مدت زمان زیادی را سرگرم بازی می شود و از دیگر کارهای ضرور باز می ماند.
قرار گرفتن در معرض اطلاعات نامناسب:
در بسیاری از مواقع محتویات درون پیامک ها و بلوتوث ها، موضوعات و اطلاعات نامناسبی است که ذهن کودک و نوجوان را به شکلی منفی درگیر می کند، مشغله فکری برای او ایجاد می شود و قالبا به دلیل ترس از اطلاع والدین دچار تشویش و نگرانی می شوند.
کاهش خلاقیت:
استفاده از تلفن همراه برخلاقیت و شکوفایی ذهن کودکان تاثیر منفی دارد. درگیر شدن ذهن در طولانی مدت زمینه را برای عدم پویایی ذهنی کودکان فراهم می کند. این وضعیت در طولانی مدت در رشد اجتماعی و بلوغ رفتاری کودکان تاثیری سو خواهد داشت.
راهکارها:
*مدت زمان استفاده فرزندتان از گوشی تلفن همراه را محدود کنید و درباره ساعاتی از روز که می تواند گوشی در اختیار داشته باشد و از آن استفاده کند مقررات تعیین کنید. تلاش کنیم که وضع این مقررات با مشارکت فعالانه فرزندان رقم بخورد. در این خصوص با او به گفت و گو بنشینیم و نظرات او را نیز دریافت کنیم.
*والدین باید در مورد افرادی که با فرزندان شان ارتباط تلفنی دارند حساس باشند و حتما کنترل و نظارت نامحسوس را در دستور کار خود قرار دهند.
*سعی کنید با امکانات، کاربری ها و اطلاعات گوشی های هوشمند به طور دقیق آشنا شوید و در این حوزه ها آموزش ببینید. کم اطلاعی و یا بی اطلاعی والدین از پیشرفت های جدید تکنولوژیک – از جمله تلفن همراه و امکانات جانبی آن – باعث ناتوانی والدین در گفت و گو با فرزندان و نظارت بر فعالیت های آن ها در فضاهای جدید تکنولوژیکی می شود.
*والدین باید زمان هایی را برنامه ریزی کنند تا به شکل تعاملی و دوستانه و در کنار فرزندان از محتویات گوشی آن ها مطلع شوند. باید در کنار فرزندتان بنشینید و به عنوان یک دوست از محتوای موجود گوشی تلفن همراه با یکدیگر بحث و مذاکره کنید.
*بازی ها و سرگرمی هایی را با فرزندتان ترتیب دهید. این بازی ها و سرگرمی ها حتی می تواند از طریق تلفن همراه انجام شود. داشتن فعالیت مشترک با فرزندان این امکان را به والدین می دهد تا عملکردهای کودک و نوجوان را زیر نظر داشته باشند و فرصتی پیش می آید تا فرزند بسیاری از مطالب و دغدغه های خود را با والدین در میان بگذارد.
*به فرزندان بیاموزید همان قوانینی که در ارتباطات واقعی و حقیقی رعایت می کنیم، می بایست در فضای مجازی نیز رعایت شود. در دنیای امروز دیگر فضای مجازی، عملا مجازی اطلاق نمی شود، بلکه نوعی از فضای حقیقی است که آسیب ها و مزیت های مختص به خود را داراست.
مودب بودن، عدم اطمینان و اعتماد به افراد ناشناس، احترام به دیگران، فحش ندادن و استفاده نکردن از کلمات رکیک و… نیز باید در ارتباطات دوسویه و چندسویه که از طریق ابزاری به نام گوشی های هوشمند تلفن همراه فراهم می شود مدنظر قرار گیرد.
یادداشت/ بپرس چگونه باید گفت، چه چیز گفتن را کشف خواهم کرد
سعید رضادوست
بیان در گستردهترین مفهوم کلّی خویش شامل تمام نماد و نشانههایی میشود که برای انتقال یک معنا مورد استفاده قرار میگیرد. گاه این انتقال در بستر زبانِ حروف اتّفاق میافتد و گاه در کالبدِ تصاویر و نقشها. آنچه در این میان اهمّیّت مییابد، انتقالِ معناست به هر دلیل و بهانهای. در اینجا میتوان برای روشن ساختن زمینهی بحث از دو اصطلاح حقوقی و فقهی بهره برد : موضوعیّت و طریقیّت.
زمانی که یک موضوع قائم به خویش بوده و نفسِ وجودش مطلوبیّت دارد، بهرهمند از موضوعیّت است و هنگامی که یک پدیده در خدمت رسیدن به مطلوبی دیگر به کار گرفته میشود، طریقیّت دارد. به عنوان مثال هنگامی که شما عزم سفر به قونیه را دارید، آنچه مطلوب و غایت شما شمرده میشود حضور در این شهر است و امّا شیوهی رسیدن شما به آنجا، میتواند متفاوت و گوناگون باشد. میتوان با قطار، هواپیما، پیاده و راههای معقول و نامعقول دیگر به آنجا رسید. هر یک از این راهها، طریقی است برای وصول به یک غایت. هر کدام از راهها، طریقیّت دارند برای رسیدن و حضور شما در قونیه که غایت است و بهرهمند از موضوعیّت.
ابزارهای بیان در گسترده و نزدیکترین برداشت، طریقیّت دارند برای رسیدن به معنا که موضوعیّت دارد. امّا پرسش آنجایی پیچیدهتر میشود که آیا هرگونه بهرهمندی از بیان به منظور رسیدن به غایتی دیگر است و میتوان قائل به این مقوله به عنوان یک ذات شد؟ آیا نمیتوان وضعیّتی را متصوّر شد که “بیان بما هو بیان” دارای مطلوبیّت باشد؟
سینما، یکی از نمودهای بیان به شمار میآید، شاید کاملترین آنها.
سینما، دیگِ در هم جوشی است که بسیاری از دیگر وجوه و امکانات بیان را در خود فشرده و چکانده است. در اینجا پرسشی که پیش از این به میان آمد، تکرار میشود. آیا نمیتوان وضعیّتی را متصوّر شد که بیان به دلیلِ وجودیِ خویش مطلوبیّت داشته باشد؟
وجه ممیّزهی هنر از ناهنر را فرم میانگارند. در اینکه تعریف فرم چیست و معیار تشخیصش کدام است میتوان بحثی دراز دامن را تدارک دید امّا این موضوع مانع از توصیفِ یک پدیده نیست. شاید بتوان در اینباره با وصفِ “سخنِ خوب گفتن” و “خوب سخن گفتن” کمی گره بحث را گشود. آنانی که دل در گرو معنا دارند و به تعبیر تامس نیگل “در پی معنا” میدوند، هیچ ارزشی والاتر از سخنِ خوب گفتن در نگاهشان نمود نمییابد.
باز هم در اینکه معیار خوب بودن چیست وارد نزاع نشده و صرفاً در پی نگاهی توصیفی هستیم و نه تجویزی و هنجاری. مهم آن است که سخنی خوب رانده شود، فارغ از شکل و شیوهی ارائهی آن. در این نگرش اگر آنچه معنا تلقّی میشود پدید آمده و منتقل گردد، کار به انجام رسیده است. امّا آنانی که سخنِ خوب گفتن را کافی و گاه حتّی لازم نمیدانند، در همان دستهای قرار داده میشوند که محضِ فرم را واجدِ اهمّیّت تلقّی میکنند. از نظرگاهِ ایشان، آنچه هنر را از ناهنر تفکیک میکند، وصفِ “خوب سخن گفتن” است نه “سخنِ خوب گفتن”. ممکن است حرفی بسیار ساده در کالبدی و فرمی بسیار سنجیده و موزون و هارمونیک عرضه شود و محتمل است معنایی بسیار فاخر و ارجمند و پیچیده فارغ از هرگونه دغدغهی فرمی به میان آید. در وضعیّت نخست، هنر تولید شده امّا در وضعیّت دوم ممکن است علیرغم ارائهی راهکاری رهاییبخش و انسانی و دغدغهمدارانه، چیزی به نام هنر زاده نشده باشد.
حال، آیا سینما باید خوب سخن بگوید یا سخنِ خوب را؟ آیا باید میتوان برای سینما قائل به رسالت و تعهّد و وظیفه شد؟
الف) اگر مقابلِ رویِ جان رالز، فیلسوف بزرگ عدالت و آزادی دوربین را کاشته و او برایمان ساعتی دربارهی “عدالت به مثابهی انصاف” سخن بگوید و آنگاه فیلم ضبط شده را بر پردهی نقرهای پخش کنیم، سینما اتّفاق افتاده است؟
ب) اگر با قاببندی حرفهای و تدوینی مناسب و انتخاب زاویهای خلّاقانه از انداختن تکّهای زباله توسّط انسانی کهنسال فیلم گرفته و در بخشی از یک فیلم به کارش بگیریم، قدم به عرصهی سینما گذاشتهایم؟
پاسخِ ما به دو پرسشِ موجود، به پاسخ ما به دو وضعیّت سخنِ خوب گفتن و خوب سخن گفتن بسته است. مطالعهی تجربهی زیستهی جوامع نشان میدهد که فرم و شیوهی ارائه، مرز میان هنر و ناهنر است.
پاسخ به دو پرسش دیگر نیز برای ارزیابی کیفیّت یک پدیده لازم است. اینکه آیا وقوعِ یک پدیده ممکن است؟ و اگر ممکن است، آیا مطلوب نیز هست؟
اگر مفروضِ ما در پی مباحثِ مقدّماتی پیشین این باشد که تولیدِ هنر جز با حلول در کالبدِ فرم ممکن نبوده و برای ایجادِ آن بنا به تعبیری که به کار گرفته شد باید خوب سخن گفت، آیا مطلوب نیز هست که سخنِ خوب گفتن را یکسره در این مسیر کنار بگذاریم؟ سخنِ خوب گفتن در اینجا استعاره و کنایهای است از رسالت، تعهّد و وظیفه داشتنِ سینما.
میتوان وضعیّتی را تصوّر کرد که در برخی قبایل آفریقایی که هنوز هم سنّت آدمخواری در آنها رواج دارد، کارگردانی در اندیشهی ساخت فیلمی دربارهی سیاهچالههای نوری در دورترین نقطهی کیهانیِ شناخته شده باشد و به نیکی نیز موضوع را ساخته و پرداخته و بر پردهی نقرهای نیز نمایشش دهد. در این وضعیّت، سینما، امکانِ وقوع یافته امّا آیا از قید مطلوبیّت نیز بهرهمند است؟
فرا رفتن از قیدِ امکان و گام گذاشتن به گسترهی مطلوبیّت، اگرچه ممکن است جمع بین صورت و معنا باشد امّا همواره در لبهی خطر فروغلتیدن به درّهی دگماتیسم و مطلقانگاری نیز قرار خواهد داشت.
سخنِ خوب، مفهومی نیست که بتوان به روشنی در معرض ارزیابی قرارش داد. عدم رواداری در میان عموم افراد و متکثّر ندانستن حقیقت و قائل نبودن به پلورالیسم معرفتی از سوی ایشان، اسباب جدل – و به ندرت – گفت و گویی بی پایان را فراهم خواهد ساخت. حال اگر این موضع از سمتِ دولت نیز تقویت شود، بدل به گفتمانی ایدئولوژیک شده و راه به جادهی خطرناکِ فاشیسم خواهد برد.
دریافت من از روایتِ تاریخ آن است که متوسّط انسانها که بیشترین دامنهی اعضای جامعه را نیز در اختیار دارند، با نگاهی ابزارانگارنه به مفاهیم گوناگون مینگرند. دین را میخواهند برای رسیدن به آرامش دنیوی و اخروی. زبان را میطلبند برای برقراری ارتباط با دیگری. قصّه میخوانند برای یافتن پند و اندرز و … . قبولِ عام یافتنِ مولانا و سعدی، فارغ از وجوه بسیار شگرف و خلّاقانهی ایشان، از همین روست که مردمانِ زمانههای مختلف احساس کردهاند اندیشهی ایشان جایی “به درد” آنها خواهد خورد. اگرچه فرمِ به کارگرفته شده در آثار این دو نابغهی تبار انسانی، بی بدیل است امّا تحلیل من از قبول عام یافتن ایشان، در وجود چنین گوهری در آثارشان نیست. مردمان بیش از آنکه در پی خوب سخن گفتنِ مولانا و سعدی بوده باشند در پی سخنِ خوب گفتن ایشان بودهاند. اگر چه که فرمِ بینظیر ارائهی آن اندیشهها بوده که چنین ممتاز و ماندگارشان ساخته.
سینما، شیوهای است برای بیان و مشمول تمام ارزیابیهایی که در این نوشته دربارهی “بیان” انجام شد. اگر سینما، هنر است، که هست، باید در گامِ نخست برای وقوع، در اندیشهی “خوب سخن گفتن” باشد و در گام دوم است که “سخنِ خوب گفتن” مطرح میشود. باید نخست به امکانِ وقوع اندیشید و سپس به مطلوبیّتهای پسین. چگونگی در این مسیر بیش از چرایی اهمّیّت مییابد. بپرس چگونه باید گفت، چه چیز گفتن را کشف خواهیم کرد.
یادداشت/ تعلیم و تربیت نامناسب، زمینه ساز بروز ناهنجاری در آینده
مطلب پیش رو نحوه بسترسازی در جهت تربیت و پرورش مناسب کودکان و نوجوانان را به صورت شفاف و مصداقی به منظور کاهش ناهنجاری در جامعه بیان می کند.
در بخشهایی ازین مطلب می خوانید:
“…. همچنین خطر هیجان های غریزی و سقوط اخلاقی و تأثیرپذیری و خطر انحراف، از ویژگی هایی است که با بلوغ رخ می نمایاند. لذا می توان تربیت این دوره را یکی از دشوارترین و در عین حال ظریف ترین مراحل تربیت دانست. هر فرد اگر در طی این سه دوره از زمینه های مناسب تربیتی برخوردار نشود، بستر مناسبی برای بروز ناهنجاری در وی شکل خواهد گرفت.
از دیدگاه روانشناسی در موضوع تعلیم و تربیت، مبحثی به عنوان طبیعت در مقابل تربیت وجود دارد. در این زمینه این اعتقاد وجود دارد که هر شخص دارای یک سری استعدادهای درونی و ذاتی است که بایستی آن ها را به وسیله عوامل متفاوت تربیتی به ظهور برساند. بر این اساس طبیعت و تربیت بر هم تاثیرگذارند. حال اگر در تعلیم و تربیت، آموزش و یادگیری ضعیفی وجود داشته باشد، طبیعی ایست که استعدادهای فرد به مرحله ظهور نخواهد رسید. به طور مثال هسته درخت خرما را در نظر بگیرید، این هسته توانایی درخت خرما شدن را داراست، حال اگر هسته را ….”
تعلیم و تربیت نامناسب ، زمینه ساز بروز ناهنجاری در آینده
حسین ابراهیمی مقدم؛ روانشناس بالینی
انسان در طول زندگی مراحلی را از رشد می پیماید و به تناسب هر مرحله و ویژگی های آن، تربیت خاصی را می طلبد. سال های نخستین عمر، مناسب ترین موقعیت برای تربیت است، زیرا فطرت پاک انسان زمینه مساعدی را برای پذیرش مسائل تربیتی داراست. در این مرحله مسئولیت تربیت و مراقبت های رفتاری، بیش از هرکس برعهده پدر و مادر است. پرورش فطرت ایمانی و اخلاقی، از اهمیت بسیاری برخوردار بوده، زیرا سادگی و پاکی کودکانه با زمینه فطری که داراست، در سازندگی آینده او نقش حساسی ایفا می کند.
پس از دوران کودکی، نوبت به دوران نوجوانی رسیده که مرحله ای از رشد و بلوغ بوده و با تحولاتی در جسم و روان شخص همراه است. روان شناسان معتقدند که فرد در این دوره دارای سه ویژگی خود مدیری و خودکفائی، توان قضاوت و صاحب اراده می شود. در این دوره از زندگی غرایز و احساسات به اوج رسیده، استعدادها به قلیان در آمده و عقل در آستانه رشد نسبی قرار می گیرد. تضاد میان هیجان های عاطفی، غریزی و شخصیت وی از یک سو و گرایش های عقلی و علمی و مسئولیت های اجتماعی از سوی دیگر، دنیای جدیدی را در مسیر زندگی نوجوان می گشاید.
در ادامه مراحل تعلیم و تربیت به دوره جوانی رسیده که فرد در این دوره صاحب روح استقلال طلبی، تصمیم گیری و کاوشگری شده که به آن خود مدیری گفته می شود. نوجوانی که پای به دوره جوانی گذاشته، قصد دارد از حالت کودکانه و دنباله روی از دیگر افراد در آید، روی پای خود بایستد و به تقلید بسنده نکرده و برای علامت سؤال هایی که در ذهن خود دارد، پاسخی قانع کننده بیابد.
همچنین خطر هیجان های غریزی و سقوط اخلاقی و تأثیرپذیری و خطر انحراف، از ویژگی هایی است که با بلوغ رخ می نمایاند. لذا می توان تربیت این دوره را یکی از دشوارترین و در عین حال ظریف ترین مراحل تربیت دانست. هر فرد اگر در طی این سه دوره از زمینه های مناسب تربیتی برخوردار نشود، بستر مناسبی برای بروز ناهنجاری در وی شکل خواهد گرفت.
از دیدگاه روانشناسی در موضوع تعلیم و تربیت، مبحثی به عنوان طبیعت در مقابل تربیت وجود دارد. در این زمینه این اعتقاد وجود دارد که هر شخص دارای یک سری استعدادهای درونی و ذاتی است که بایستی آن ها را به وسیله عوامل متفاوت تربیتی به ظهور برساند. بر این اساس طبیعت و تربیت بر هم تاثیرگذارند. حال اگر در تعلیم و تربیت، آموزش و یادگیری ضعیفی وجود داشته باشد، طبیعی ایست که استعدادهای فرد به مرحله ظهور نخواهد رسید. به طور مثال هسته درخت خرما را در نظر بگیرید، این هسته توانایی درخت خرما شدن را داراست، حال اگر هسته را در یک فضای مناسب قرار داده و آن را از خاک، آب و کود مناسب بهره مند سازید، تبدیل به درخت خرما شده، اما اگر آن را در محلی قرار دهید که از عوامل کافی برای رشد بهره نبرد، هیچگاه به درخت خرما تبدیل نخواهد شد. بنابراین هر یک از کودکان دارای استعدادهایی بوده که با یکدیگر متفاوت هستند و اگر تعلیم و تربیت مناسب بر این استعدادها اعمال شود، زمینه بروز آن ها فراهم خواهد شد. بر همین اساس آموزش و پرورش استعداهای شخصی بسیار مهم هستند.
در زمینه تربیت و پرورش استعداد باید تفاوت های فردی در نظر گرفته شود و تا جایی که امکان دارد سعی در تقویت سازی فرد به صورت درونی داشته باشیم. چرا که نظام تربیتی در کشور ما بر اساس امر و نهی و تربیت برون زا شکل گرفته است.
فرد در کودکی دلیل انجام برخی از رفتارها را ندانسته و تنها از وی خواسته شده که این کار را انجام دهد یا کار دیگری را انجام ندهد. در کنار خانواده، خود فرد نیز تا جایی که امکان دارد باید به خود تربیتی بپردازد. بدین معنا که کارها را ارزیابی کرده و پس از انجام آن بر اساس عملکرد، خود را تشویق یا مورد شماتت قرار دهد. اینگونه یاد خواهد گرفت که در زندگی چه مواردی را مثبت و چه مواردی را منفی در نظر گیرد.
در درجه بعدی خانواده ها باید بیشتر از نظام های تشویقی بهره برده و سهم کمتری را برای نظام های تنبیهی قائل شوند. چرا که همچنان در برخی موارد، نظام های تنبیهی در مراحل آموزشی اعمال شده، که این امر می تواند تاثیرات منفی را برای سیستم رشد و پرورش فرزندان در پی داشته باشد.
در کنار مسائل تربیتی باید به فرزندان الگوهای مناسب نیز داده شود. این الگوها در یادگیری نقش موثری داشته، چرا که اگر برای فرد الگوی مناسبی تعریف شود، وی تلاش خواهد نمود تا بر اساس آن الگو به نتیجه برسد. اما اگر الگوی مناسبی برای وی تعریف نشده باشد، مسیر درست برای رسیدن به هدف را پیدا نخواهد کرد. بنابراین دادن الگوهای مناسب به فرد بسیار حائز اهمیت است.
حال این سوال پیش می آید که چه قسمت هایی از جامعه در زمینه تعلیم و تربیت نقش مهم تری را دارا هستند؟ در پاسخ باید گفت، نخستین آموزگاران فرزندان، خانواده ها هستند. خانواده ها باید با کارکردهای مناسب خود، به فرزندان خود چگونگی به دست آوردن اعتماد به نفس را آموزش دهند. با یادگیری صحیح مسائل تربیتی، به فرزندان بیاموزند که چگونه با یک جو عاطفی سالم و با آرامش می توان در خود احساسات خوب را به وجود آورد. اگر خانواده ای نتواند شرایط مناسب تربیتی را ایجاد کند، نخواهد توانست به عنوان اولین معلم فرزند، آموزه های مناسبی برای وی داشته باشد.
بنابراین فرزندان آموزش های لازم را برای ورود به دوره های بعدی به دست نیاورده و دچار ناهنجاری در مراحل بعدی خواهند شد. به همین دلیل خانواده از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است.
دومین آموزگاران فرد، معلمان آموزشی هستند که در دوران اولیه تحصیل با وی مواجه اند. این معلمان می بایست که در امر استعدادیابی خانواده ها را یاری رسانده، چرا که تمام فرزندان ما، دارای استعداد بوده و تنها استعدادهای آن ها متفاوت است.
بر همین اساس باید استعدادها کشف شده و در مسیرهای مناسب قرار گیرد. اگر توانایی قرار دادن فرزندان در مسیر مناسب را داشته باشیم، آن زمان باید امیدوار بود که فرزندان ما در جایگاه مناسب قرار گرفته و می توان با اعمال آموزش های مناسب بر آن ها، آنان را به سمت مسیری انباشته از خیر و برکت سوق داد.
سومین سهم را می توان برای سازمان ها و مسئولان قائل شد. سازمان ها می توانند با الگوگیری مناسب از برخی کشورها زمینه های مناسب تربیتی را در کشور فراهم آورند. البته باید توجه داشت که نمی توان یک الگو را به صورت کامل از کشوری خاص دریافت کرد، چرا که کشورها دارای تفاوت های فرهنگی، مذهبی و جمعیت شناسی بوده، اما می توان تلفیقی از الگوهای مناسب را برگزید. در سال های گذشته الگو برداری های موفقی از کشورهایی مانند فرانسه داشتیم که کاستی های خود را نیز به همراه داشت. شاید بتوان در این زمینه الگو برداری مناسبی از روش هایی که تحت عنوان ژیمناسیوم در آلمان اجرا می شود، داشت.
در این طرح فرزندان برای حضور در مدرسه و سپری کردن کلاس های معمول اجبار ندارند. بلکه در آن مدرسه، ساعت حضور کلی آن ها لحاظ شده و هر فرد می بایست ساعت های زیادی را صرف مواردی کند که علاقه بیشتری در آن دارد و آن موضوعی که علاقه وجود ندارد نیازی به حضور نیز نخواهد داشت. در نتیجه با استفاده از این طرح و از طریق ثبت ساعت ها می توان مشخص نمود که هر دانش آموز در کدام کلاس و در کدام درس زمان بیشتری را صرف کرده و به سبب حضور بیشتر، علاقه بیشتری نیز به این حوزه خواهد داشت.
بنابراین می توان در کنار تعلیم و تربیت با الگو برداری های مناسب، زمینه های پرورش استعدادهای فرزندان را مشخص کرد و به آن ها برای دستیابی به آینده مناسب و حرکت در مسیر رفتارهای هنجارآمیز یاری رساند.
بلوغ زیر سایه تلفن همراه
حمیده هدایتخواه / دکترای مطالعات زنان
بلوغ زیر سایه تلفن همراه
مقدمه
بلوغ یکی از مهم ترین مراحل رشد انسان است و اهمیت جایگاه آن بر کسی پوشیده نیست. از نظر لغوی بلوغ در فرهنگ فارسی به معنای «رسیدن»، «رسیدن به سن رشد»، «مرد شدن»، «زن شدن» و «رسیدگی و پختگی به حد کمال رسیدن» آمده است. در این مرحله از حیات، تغییرات فیزیکی در کنار تغییرات روحی، روانی و اجتماعی زمینه رشد فرد را فراهم می آورد. از آنجا که انسان موجودی اجتماعی است نمی توان از ارتباط متقابل او با محیط، اطرافیان و دیگرانی که با او زندگی می کنند و تاثیراتی که از آنها می پذیرد و یا بر آنها ایجاد می کند غافل شد. در گذشته به علت شرایط خاص جامعه و ارتباطات محدود و تعریف شده موجود میان افراد، این تاثیرپذیری و تاثیرگذاری محدود و مشخص بود، اما با ورود به دوران معاصر و سیطره رسانه ها بر زندگی افراد می توان تاثیرپذیری بیشتر فرد از این فضای نوظهور را مورد دقت قرار داد.
این تاثیرپذیری از جایگاه رسانه در زندگی افراد و جامعه امروز نشات می گیرد، آنجا که علیرغم جوان بودن، این ابزار نوین ارتباطی توانسته است تمام ساحات زندگی بشر را درگیر خود کرده و از جزئی ترین و شخصی ترین تا کلی ترین و عمومی ترین ابعاد زندگی وی را مورد تاثیر قرار دهد. با ورود شبکههای اجتماعی به زندگی بشر و تلفیق آنها با گوشیهای تلفنهمراه، این ارتباط و در نتیجه تاثیرپذیری افزایش یافت. طبیعی است که دوران بلوغ که یکی از مهم ترین ادوار زندگی هر فرد است نیز، از این فضا تاثیر بپذیرد.
رسانه ها و بلوغ
تاثیر شبکههای اجتماعی بر افراد را می توان در دو دسته تاثیرات روحی و روانی و تاثیرات اجتماعی (که البته این تاثیرات نیز تا حدودی تحت تاثیر وضعیت روحی فرد نیز قرار دارند) جای داد. اولین تاثیر روحی و روانی شبکه های اجتماعی در رابطه با بلوغ را می توان وقوع بلوغ زودرس در افراد دانست. کارشناسان معتقدند هنگامی که بلوغ و علائم آن همچون عادت ماهیانه در دختران و رویش موهای صورت و تغییر صدا در پسران در سنین پائین شروع شود، فرد دچار بلوغ زودرس می شود. باید گفت تدبیر خداوند به گونه ای است که انسان به موازات بلوغ عقلی به بلوغ جسمی رسیده و می تواند به کمک نیروی عاقله، نیازهای جسمی و جنسی و ابعاد مربوط به آن را کنترل و مدیریت کند. حال اگر بلوغ جسمی و جنسی با دستکاری های بشری و دخالت های ابزار و محیط زندگی فرد، پیش از بلوغ عقلی اتفاق بیفتد، فرد نمی تواند با استفاده از قوه عاقله به مدیریت خود بپردازد. در واقع به موازات رشد جنسی و جسمی، نیرویی برای کنترل نیازهای مرتبط با بلوغ جنسی فرد در وجودش شکل نگرفته و فرد دچار آسیب می شود.
بلوغ زودرس ناشی از فضای مجازی را می توان در رایج بودن عکس ها و فیلم های نامناسب اخلاقی در این فضا جستجو کرد. فیلم ها و تصاویری که توسط کاربران اغلب جوان فضاهای مجاز دست به دست می شوند.
البته با دقتی کوتاه در فضای امروز جامعه می توان با کاربرانی که به سن بلوغ رسیده اند ولی با استفاده مداوم از این پیام ها دچار مشکلات عدیده ای در زندگی خانوادگی خود و حتی در کنترل و مهار امیال فردی خود شده اند، نیز مواجه شد. در ادامه اگر بخواهیم جزئی تر و دقیقتر وارد فضای شبکه های مجازی تلفن همراه شویم حتی می توانیم با استیکرهای نامناسب که اشاره های مستقیم و غیر مستقیم به روابط جنسی بین زن و مرد دارند نیز مواجه شویم، که رواج این استیکرها و مواجهه مدام با آنها بر بلوغ جنسی و جسمی افراد تاثیر مستقیم دارد.
در ادامه می توان به زمینه سازی شبکه های اجتماعی برای شکل گیری روابط عاطفی شدید و به دور از واقعیات عینی در دختران اشاره کرد. از آنجا که به گواه کارشناسان مختلف دختران از احساسات و عواطف قوی تری به نسبت پسران برخوردارند، ورود به روابط عاطفی خارج از چهارچوب مشخص می تواند آسیب های بیشتری را به آنها وارد آورد. وجود بسترهای مناسب رابطه با جنس مخالف در شبکه های اجتماعی، زمینه برقراری ارتباط دختران با جنس مخالف را فراهم می آورد و با توجه به استفاده از گوشی های تلفن همراه و شبکه های اجتماعی در سنین پائین، سن رابطه با جنس مخالف پائین آمده و امکان ایجاد آسیب های عاطفی در دختران بالا می رود. مسائلی همچون نارضایتی دائم از زندگی، وابستگی های شدید عاطفی، مقایسه دنیای واقعی با روابط عاطفی جهان مجازی برخی از مسائل و مشکلاتی است که میتوان در این خصوص برشمرد.
در شرایط فعلی برخی گزارشات از رسیدن سن بلوغ دختران به ۸ سال و پسران به ۱۰ سال خبر می دهند. حال جامعه چگونه می تواند با فردی که از نظر عقلی توان مدیریت قوای جنسی و جسمی خود را ندارد و در عین حال کاربر مدام شبکه های مجازی است رفتار کند؟
در کنار مسائل و مشکلات روحی و روانی می توان به برخی آسیب های اجتماعی که ممکن است برای دختران در سنین پائین به وجود بیاید نیز اشاره کرد. مسائلی از قبیل امکان سوء استفاده شیادان و افرادی که با ورود به این فضا قصد سوء استفاده های مختلف مالی و اجتماعی را دارند.
ورود خانواده ها به امر تربیت جنسی فرزندان و ایجاد بستر مناسب برای آگاهی یافتن از مسائل جنسیتی و جنسی در دختران و پسران و همینطور نظارت بر رفت و آمدهای آنها و مدیریت استفاده آنها از شبکه های مجازی شاید بتواند در شرایط فعلی کمی از گره مسائل را بگشاید.
گزارش/ جوانانی که بله نمیگویند
مصاحبه از مستانه تابش
سن ازدواج سال هاست که مانند نرخ تورم شده است و مدام بالا می رود. این نرخ هم نگرانیهایی را ایجاد کرده است و بعد از یافتن دلایل و مقصرکردن مواردی مانند تحصیل، اشتغال، میل به استقلال و بی میلی از پذیرفتن بار مسئولیت و مشکلات ناشی از ازدواج همه دست به دست هم داده اند تا ریشه این مشکلات را بخشکانند و جوانان را راهی خانههای بخت کنند. اتفاقی که با وجود یک دهه تلاش برای محقق شدن آن و استفاده از انواع و اقسام ابزارها مانند تبلیغ مزایای ازدواج، تسهیل آن به کمک وام های کوچک و … موفق نبودهاند و هر سال حکایت دریغ از پارسال تکرار می شود و جوانان نسبت به ازدواج بی میل تر می شوند.
آمارها و ارقام چه میگویند؟
دکتر علی اکبر محزون، مدیرکل دفتر آمار و اطلاعات جمعیتی و مهاجرت سازمان ثبت احوال کشور در سال ۱۳۹۴ در گفتگویی با «مهرخانه» میانگین سن ازدواج مردان ایرانی را ۲۸٫۱ سال و این رقم را برای زنان ۲۳٫۵ اعلام کرد. اگرچه وی این آمار را مربوط به میانگین کل کشوری دانست و گفت این سن ازدواج در کلانشهرها تا حدی متفاوت است. وی در ادامه گفت: «در تهران میانگین سن ازدواج مردان ۳۱ سال و زنان ۲۷ سال، کرج و شیراز مردان ۳۰ سال و زنان ۲۶ سال است. حتی در شمال تهران میانگین سن ازدواج مردان ۳۲ سال و زنان ۳۰ سال و در جنوب تهران در منطقه ری میانگین سن ازدواج برای مردان ۲۸ سال و برای زنان ۲۴ سال است.»
احمد تویسرکانی، رئیس سازمان ثبت اسناد و املاک کشور در نشست خبری که خرداد ماه امسال برگزار شد، با اشاره به اینکه در سال گذشته ۶۷۳ هزار ازدواج در کشور ثبت شده، اعلام کرد این میزان در مقایسه با سال گذشته ۶درصد کاهش داشته است و ۱۶۴ هزار و ۹۱۲ طلاق که رشد یک درصدی داشته است. این درحالیست که به گفته محزون «۱۱ میلیون و ۲۴۰ هزار نفر در سنین بالا هستند که هنوز ازدواج نکردهاند؛ یعنی این افراد در سن متعارف ازدواج قرار دارند، اما هرگز ازدواج نکردهاند. از این بین ۵ میلیون و ۵۷۰ هزار مرد و ۵ میلیون و ۶۷۰ هزار زن هستند.»
چرا دختران امروزی تن به ازدواج نمیدهند؟
ناهید محمدپور، مشاور خانواده با اشاره به اینکه تغییرات در میانگین سن ازدواج جوانان ایرانی از سال ۱۳۴۵ در ایران آغاز شده است، گفت: در سال ۱۳۴۵ سن ازداوج در ایران به ۱۸ سال رسیده و پس از آن تا سال ۱۳۸۵ تا سن بیست و چهار سالگی رشد پیدا کرد. محمودپور افزایش سن ازدواج و بی میلی دختران ایرانی به این مساله را عامل رشد منفی ازدواج در ایران دانست و گفت این مساله بین متولدین دهه ۶۰ رواج بیشتری دارد.
پروفسور حسین باهر، جامعهشناس، استاد دانشگاه، کارشناس رسانه و پدر علم رفتار شناسی ایران با اشاره به اینکه تلاش دخترها برای مرد شدن یکی از دلایل بالا رفتن سن ازدواج در این گروه جنسیتی است، گفت: «از دو دهه پیش تا کنون در کشور این مساله که زنان و مردان از حقوق مساوی در جامعه برخوردار هستند، تبلیغ میشود و سیاستها نیز به این سمت و سو پیش میروند که هر دو جنس از حقوق مساوی در جامعه برخوردار باشند از جمله در زمینه حضور در اجتماع، اشتغال، تحصیل و… . بنابراین دختران جوان توانستهاند به عرصههایی وارد شوند که پیش از این کاملاً در اختیار مردان بوده ولی این اتفاق در مورد مردها نیفتاده است. بنابراین ما در حال حاضر با دخترانی مواجه هستیم که با دختران نازپرورده خانه پدری در دو سه دهه قبل کاملاً متفاوتند. این دختران وارد جامعه و بازارهای اقتصادی شده است، مسئولیتها و نقشهای زیادی را در اجتماع بر عهده دارند و تا حدی زیر فشار زندگی هستند. همین مساله و توقعات مردان باعث میشود که چهره زندگی متاهلی برای دختران آنقدرها جذاب نباشد که بخواهند میلی به زندگی مشترک از خود نشان دهند.»
وی افزود: «میتوان ترس را یک عامل مهم و اساسی در بی میلی دختران به ازدواج دانست. آنها میترسند که در زندگی مشترکشان موفق نشوند، از از بین رفتن استقلال فردی خود در هراسند و همچنین میترسند که با زندگی پر از دردسر و مشکل مواجه شوند بنابراین بخش عمده تمایل خود را به ازدواج از دست میدهند و با خواستگارها را با شرایطی بسیار سخت و در عمل غیر قابل پذیرش مواجه میکنند.
این جامعهشناس ادامه داد: یکی دیگر از دلایلی که باعث شده سن ازدواج در ایران افزایش پیدا کند این است که پسرها در مقایسه با دخترها تا حدی از دایره موفقیت باز مانده اند. چون به نظر میرسد که تعداد دختران تحصیل کرده با مشاغل عالی روز به روز در حال افزایش بوده و این دختران درآمدی یکسان با مردان دارند و همین مساله نیز موجب میشود مردها غیر از شغل و کار و درآمد و تحصیلات عالیه دنبال گزینه های دیگر باشند تا دل دخترها را برای بله گفتن به دست بیاورند.
با افزایش سن بله گفتن سختتر میشود
دکتر مجید ابهری، آسیبشناس و متخصص علوم رفتاری در این زمینه با تاکید بر اینکه با افزایش سن ازدواج، انتخاب و بله گفتن به خصوص برای خانمها سخت میشود، گفت: «وقتی از ازدواج یک دختر میگذرد، او به نوعی دچار رودربایستی میشود و در نتیجه ازدواج برایش از آن چیزی که هست سختتر هم میشود. در این حالت دخترها احساس میکنند تحت فشار هستند و همه دوستان، آشنایان، فامیل، اعضای خانواده منتظر هستند که انتخاب نهایی این دختر را که بالاخره پس از این همه مدت به او بله داده ببینند.»
وی اضافه کرد: این مساله نه تنها در ما را با جوانان و سپس میانسالان مجردی مواجه میکند که یک سری از نیازهایشان ارضا نشده است، بلکه در آینده نسلی از زنان و مردان مجرد سالمند را داریم که به دلیل نداشتن فرزند و قوم و خویش باید به خانه سالمندان بروند.
شبکههای اجتماعی؛ عاملی برای افزایش سن ازدواج
گذشت آن زمان که چت یاهو تنها راه ارتباط دختران و پسران خارج از سیطره خانواده بود. این روزها از شبکههای مختلف اجتماعی که بگذریم انواع و اقسام نرم افزارهای موبایل امکان چت رایگان و دسترسی تمام وقت را برای مردم مهیا کرده است. ابهری این موضوع را از دیگر موارد مهم در بی نیازی به داشتن یار و انتخاب همسر می داند و میگوید: در فضای مجازی به خاطر اینکه ارتباط چهره به چهره نیست خجالت ها کنار میرود و طرفین تا حدی به نیازهای هم در فضای مجازی پاسخ می دهند و نیاز به همسر کمرنگ می شود.
وی ادامه میدهد: این مساله و فسادی که در راستای آن اتفاق میافتد از جمله آسیب هایی است که اجتماع ما در حال حاضر با آن درگیر است. بدتر از اینکه در این فضا بیشتر موارد واقعی نیست، حرف ها و حس هایی که رد و بدل می شود واقعیت ندارد و فرد به طرف مقابل به نوعی معتاد می شود. این وابستگی اعتیاد گونه آغاز بسیاری از مشکلات میشود.
ابهری بر این باور است که در سال های اخیر دختران ما به شبکههای اجتماعی پناه آورده اند و ارتباط های مجازی را جایگرین ارتباط با افراد واقعی کرده اند و این موضوع مشکل آینده کشور ما خواهد بود.
۱۲ عامل مهم افزایش سن ازدواج در ایران
نتایج مطالعات دکتر گلمراد مرادی، استادیار گروه علوم اجتماعی دانشگاه آزاد اسلامی و محسن صفاریان، دانشجوی دکتری جامعه شناسی دانشگاه علامه طباطبایی در خصوص عوامل اجتماعی و اقتصادی مرتبط با افزایش سن ازدواج جوانان که پیش از این در فصلنامه مطالعات جامعه شناختی جوانان منتشر شده حاکی از آن است که «آنچه امروزه در میان جوانان به صورت یک چالش اصلی جامعه ایرانی درآمده است، افزایش سن ازدواج جوانان است. جوانانی که ازدواج نمیکنند، جوانانی که فرصت ازدواج نمی یابند، جوانانی که به خاطر سنت های غلط اجتماعی مجبور به خانه نشینی هستند و همچنین جوانانی که دوست دارند مدت های زیادی از عمر خود را مجرد باشند. این مسائل و عواملی دیگر دست به دست هم داده و پدیده سن ازدواج را به صورت یک مسأله درآورده است. قابل ذکر است که پیامد این پدیده (افزایش سن ازدواج) می تواند به افزایش اضطراب ها و فشارهای عصبی و شیوع افسردگی و اختلالات رفتاری و آسیب پذیری جنسی بیانجامد و با سپری شدن دوران شور زندگی انگیزه تشکیل خانواده را کم و دخترانی را که به سنین بالا رسیده اند از دسترسی به تشکیل خانواده مأیوس کند. گذشته از آن افزایش سن ازدواج و تجرد قطعی ازدواج را از دایره شرعی و قانونی خارج میکند و امنیت خانواده را به مخاطره می اندازد و آسیب های دیگری را همچون افزایش طلاق به جهت ارتباطات نامشروع به همراه خواهد داشت.»
بر اساس نتایج به دست آمده از این پژوهش، عواملی همچون نداشتن درآمد کافی، نداشتن شغل مناسب، نداشتن مسکن مناسب، ادامه تحصیلی، بالابودن هزینه ازدواج، داشتن برادر یا خواهر بزرگتر مجرد، نیافتن همسر دلخواه، بالابودن مهریه، مشکل تهیه جهیزیه ترس از قبول مسؤولیت، سخت گیری والدین و بالابودن سطح انتظارات از عوامل مهم و موثر افزایش سن ازدواج در میان جوانان ایرانی است.
مطالعه دیگری که در دانشگاه کرمان انجام شده، نشان داده است که تحصیلات تأثیر بیشتری بر افزایش سن ازدواج در میان دختران دانشجو در مقایسه با پسران دارد. بر این اساس دخترانی که امکان ورود به دانشگاه را مییابند بیش از پسران به فرامادی بودن ازدواج اعتقاد دارند و رویکردشان نسبت به تشکیل زندگی مشترک کاملاً متفاوت با گذشته است. همچنین دختران دانشجو بیش از پسران معتقدند که زنان باید در عرصه های اجتماعی مختلف وارند شوند. اگرچه پسران دانشجو نیز در سال های اخیر به ازدواج به عنوان پدیده ای نگاه میکنند که آنها را از سایر فرصت ها دور نگه داشته و این هزینه برایشان بیش از هزینهای است که متحمل بر انتخاب فرصت ازدواج میشود.
اختلالاتی که افزایش سن ازدواج به دنبال دارد
دکتر پروین ناظمی، روانشناس و مشاور خانواده و عضو هیات علمی دانشگاه انزوا، ناامیدی، افسردگی، اختلال وسواس، استرس و اضطراب و… را از جمله مهم ترین آسیبهای ناشی از افزایش سن ازدواج در جامعه دانست و گفت: با توجه به اینکه در کشور ما مردان در سنین بالاتر نیز می توانند راحت تر از دخترها ازدواج کنند، بنابراین بخش عمده این آسیبها متوجه دختران خواهد بود.
گزارش/ پدرسالاری؛ از شرق تا غرب
مجتبی ناطقی
واژۀ « Patriarchy» از واژۀ «Patriarkhes» برگرفته شده و ریشه در زبان یونانی دارد. این واژه در لغت به معنای پدر، رییس قوم یا قبیله و پدرشاه است. واژهای که با خود مفهوم پدرسالاری را به همراه دارد. پدرسالاری وجهی از یک ساختار خانوادگی است که در آن قدرت و اختیار همه چیز در دستهای رییس خانواده، یعنی پدر است.
یک خانواده را به نام پدر خانواده نامگذاری میکنند و جانشینیِ جایگاه اجتماعی و انتقال نام نیز از طریق پدر انجام میگیرد. در جامعهی پدرسالار، زن حق هیچگونه دخالتی در امور سیاسی ندارد و از شرکت در مشارکتهای جمعیِ جامعه منع میشود. در چنین جامعهای، برتری مشهود مردان بر همه واضح است.
در مقابل واژۀ « Patriarchy»، واژۀ «Matriarchy» هم ریشهای یونانی دارد و به معنای مادر و فرماندهی است. در اصطلاح، مادرسالاری معرف جامعهایست که در آن زنان متاهل از اقتدار، قدرت و فرماندهی برخوردار هستند.
اگر چه وظایف و امور مربوط به پدر و مادر در هر فرهنگی متفاوت است و برای قدرت و اقتدار مادرانِ یک جامعه هم واژه و اصطلاح زبانشناسی وجود دارد، اما هیچ جامعهای را در طول تاریخ نمیتوان یافت که در آن زنان قدرتمندتر از مردان ظاهر شده باشند. فعالیتهای سیاسی و نظامی در اکثر جوامع برعهدۀ مردان و فعالیتهای مربوط به پرورش کودکان و ادارۀ خانه برعهدۀ زنان است و در هیچ فرهنگی مسئولیت این امور برعهدۀ مردان نیست. ولی در مواردی زنان به کارهای مردانه از قبیل چراندن دامها، شکار، ماهیگیری، کشاورزی با گاوآهن و… میپردازند.
زنان به ضرورت فیزیک اولیه و ماهیتشان باید کودکی که به دنیا آوردهاند را تغذیه و پرستاری کنند و همین امر به ادامۀ نقش مراقبتی و پرورشی ایشان منجر میشود؛ حال اجباری به انجام امور مردانه و سخت باشد یا خیر. اگرچه در جامعۀ امروز (به سبب صنعتی شدن آن)، تقسیم کار میان زن و مرد و اختصاصی کردن امور، معنا ندارد اما هنوز هم قلمروی قدرت و نفوذ مردان در امور مختلف گستردهتر است.
نگاهی تاریخی به نظام حاکم بر خانوادهها
با کمی تحقیق و مطالعه درمییابیم که نظام حاکم بر خانوادهها در عصر باستان شباهت زیادی به یکدیگر داشتهاند و تفاوت مشهودی میان ایران و باقی سرزمینهای این کرۀ خاکی نبوده است. در واقع همۀ مردم از یک نوع ساختار خانوادگی برخوردار بودند. در عصر باستان زنان نقش مهمی در خانواده و جامعهشان داشتند به شکلی که ادارهی تمامی امور زندگی و همچنین پرورش فرزندان برعهدۀ ایشان بود؛ به همین دلیل این عصر را عصر مادرسالاری و یا مادرشاهی مینامند.
در این دوره مردان، شکارچی بوده و برای تهیۀ غذا و شکار به سفرهای طولانی میرفتند و عملا نقش عمدهای در امور جاری زندگی نداشتند. محققان این حوزه معتقدند که نه نظام مردسالاری و نه نظام زن سالاری، هیچکدام بر جامعه حاکم نبوده و زن و مرد نقش مکمل را برای هم بازی میکردند.
در اوایل عصر نوسنگی زنان به کشاورزی مشغول شدند و جایگاه و منزلتشان در این دوره بالا رفت و به سبب زایش محصولات و فرزندان و نگهداری از آنان، مادران طبیعت نامیده شدند. در این دوره کمی از قدرت مرد کاسته شد و یا بهتر، زن و مرد در کنار هم، برابری یافتند.
در پایان دورۀ نوسنگی و خستگی زیاد مردان از شکار و سفرهای طولانی، مردان به دامداری روی آوردند و از این جا بود که دوران مالکیت مردان آغاز شد. احساس مالکیت مردان نسبت به همسران خود آغاز دورۀ پدرسالاری بود.
بعد از دورهی نوسنگی، عصر پارینه سنگی (عصر آهن) را میتوان به عنوان نقطۀ اوج مردسالاری و پدرسالاری دانست. دورهای که از انصاف و مساواتخواهی خبری نبود و عدالت میان زن و مرد و وظایفشان رعایت نمیشد.
تاریخچۀ پدرسالاری در ایران و غرب، در دورههای زمانی مذکور شباهت بسیاری بهم داشتند. در ادامه قصد داریم به گذشتهای نزدیکتر سفر کنیم و از سیر پدرسالاری در ایران بگوییم.
سیر نظام پدرسالاری در ایران
تا اواخر قرن نوزدهم، نظام مردسالاری یا همان پدرسالاری در ایران ریشه دوانده بود و نظام و رکن اصلی یک خانواده به شمار میرفت. در تمامی این سالها سکوت و خفقان اجتماعی، زنان جامعه را خانهنشین کرده بود. دورهای که در عهد قاجار به اوج خود رسیده و بعد از آن هم ادامه پیدا کرد. تنها برداشتمان از این دورۀ سیاه، تصویریست که نشان میدهد زنان، بیسواد، خرافاتی و گرفتار یک نظام به شدت مردسالار بودند و به شوهرداری و بچهداری میپرداختند.
تنها دغدغۀ فکری این افراد، بهبود روابط شان با همسایهها و اقوام بود. ایشان ساعاتی از روز را به پخت و پز و شستشو و ساعاتی را به دوخت و دوز میپرداختند. بخشی از این تصویری که برایتان توصیف شد، با واقعیت زندگیشان در آن دوره از زمان تطابق کامل دارد. بیسوادی و جهل اکثر مردم، رواج خرافهپرستی میان افراد، فقر، تحقیر زنان و دخترانی که به اصطلاح ضعیفه خطاب میشدند و شرایطی از این دست، حقیقتاً بر زندگی مردم و از جمله زنان سایه انداخته بود؛ به عبارت دیگر، فرهنگ مردسالارانۀ جامعه سنتی ایران دیدگاهی تحقیرآمیز نسبت به زنان داشت.
زنان دائما از انجام فعالیتهای اجتماعی و سیاسی منع میشدند. مقید بودن به آداب و رسوم جامعۀ مردسالار (پدرسالار) و محدود شدن فعالیت زنان به خانهداری و شوهرداری از ویژگیهای بارز یک زن در جامعه سنتی ایران بود. خرید و فروش زن به عنوان کنیز در کشورمان، در برخی موارد و مناطق زیر سلطۀ قاجار، انجام گرفت. این روند مردسالاری و پایمال کردن حقوق زنان تا زمان مشروطه ادامه پیدا کرد و نمونههایی از واکنشها و فعالیت اجتماعی-سیاسی زنان نیز در تاریخ –و بهخصوص تاریخ مشروطیت- ثبت شده است که آگاهی و ظرفیت بالای آنان را در اصلاح و تغییر شرایط نشان میدهد و نگاه ما به زن سنتی را اصلاح میکند.
سرانجام ارتباطات مداوم ایران و دولت وقت با قاره اروپا سبب شد تا اعتراض گستردهای علیه وضع سنتی زنان انجام شود. تبادل اطلاعات میان کشورها و انتقال تجربههای جدید از اروپا موجب تغییرات زیادی در کشورمان شد. با تاسیس چند مدرسه به سبک اروپایی، دختران نیز رفتهرفته خود را در مسیر متفاوتی از مادرانشان یافتند و تفاوت بزرگی میان جوانی مادران با فرزندانشان دیده میشد. این تفاوت بزرگ را میتوان یک حس بیداری تلقی کرد. بیداری از وضعیت اسفناک زنان و سلطۀ مردان علیه آنان.
همزمان شدن مشروطه با اتفاقهایی که در ایران در حال انجام بود زنان وطنپرست جامعه را به چشمپوشی از همۀ آنچه سنت نامیده میشد واداشت و آنان دوشادوش مردان ایستادند و در جنبش تحریم تنباکو، به گروههای اجتماعی موجود در آن زمان مثل علما، روحانیون و روشنفکران کمک بزرگی کردند. بعد از ماجراهایی که در اوایل قرن نوزدهم در کشور پیش آمد، جنبشهای اولیه زنان به وسیلۀ گروههای کوچک زنان تحصیل کردۀ طبقات متوسط به راه افتاد. اکثریت زنان در قرن نوزدهم، پایبند اعتقادات و اصول مذهبی خود بودند و راضی به حضور در چنین جنبشهای زنانهای نمیشدند. بعد از جریان تحریم تنباکو زنان جرات حضور پیدا کردند و علاوه بر فعالیتهای مذهبی گذشته، برای فعالیتهای سیاسی آماده شدند.
اگرچه نمیتوان از نقش پررنگ زنان در زمان مشروطه و بعد از آن چشم پوشید اما این نظام پدرسالاری بود که همچنان پای بر جا به حیات خود ادامه میداد.
بعد از تحولات حاصل از انقلاب اسلامی و جنگ، دولت وقت (اواسط دههی ۷۰) با شعار سازندگی آغاز به کار کرد. افزایش نرخ رشد صنعتی در ایران و افزایش زنانِ تحصیل کرده در جامعه سبب شد تا زنان نیز در کنار مردان به فعالیتهای اجتماعی بپردازند. زنانی که توانستند به مرور از استقلال و هویت مالی برخوردار شوند. شاغل شدن پدر و مادر به طور همزمان، صفهای پذیرش کودکان در مهدکودکها را طولانیتر کرد.
این، آغاز تنهایی کودکان بود. کودکانی که پدر و مادر خود را جز زمان کوتاهی، آن هم قبل از خواب یا صبحها قبل از رفتن به مهدکودک نمیدیدند. کودکان در این تنهایی روزهاشان را بدون حضور پدر و مادر سپری کرده و بعد از مدتی تابع و مطیع اوامر پدر و مادرشان نشدند. در چنین موقعیتی خانواده (پدر و مادر) در جهت راضی کردن فرزندشان به خواستههای عقلانی و غیرعقلانی او پاسخ مثبت داده و برای جبران همۀ کمبودها فرزند خود را حق به جانب و متوقع پرورش دادند. این اتفاق در بسیاری از خانوادهها رخ داد و با گذشت زمان تقریبا بیش از نیمی از جامعه را فرا گرفت. پدیدهای که روز به روز شدت یافت و آن را «فرزندسالاری» نامیدند.
سیر نظام پدرسالاری در غرب
خانوادۀ پدرسالار در میان رومیان، یونانیان و عبرانیان باستان در کنار پدیدۀ دیگری به نام چند همسری همراه شده بود. در روم، بزرگ خانواده، تنها کسی بود که به عنوان یک فرد مستقل، در قانونِ رومیان به رسمیت شناخته میشد. پدر، بهعنوان کشیش (مقامی که از جدشان به ارث میرسید)، مالک بیچون و چرای تمام حقوق مذهبی و البته اقتصادی خانواده بود. پدر سالاری در روم تا جایی پیش رفت که قدرت و اختیار زندگی و مرگ اعضای خانواده در دست پدر بود. با مرگ پدر، اسم، اموال و قدرت او به وارثان مذکرش میرسید. پس از آن سیستم رومیان با همۀ جزئیاتش به قوانین اصلی و قانون سکولار اروپای غربی منتقل شد.
بعد از آن، سیر تحول نظام حاکم بر خانوادههای غربی دچار تغییرات زیادی شد. صنعتی شدن کشورها در غرب و پررنگتر شدن نقش زنان در رویدادهای اجتماعی، از سلطه و ظلم مردان جامعه کاست و درهای برابری و مساوات را به روی زنان غربی گشود.
قرن نوزدهم را میتوان آغاز تصویب قوانینی دانست که بیش از پیش عدالت و برابری را میان زن و مرد برقرار میکرد. قوانینی که در مالکیت اموال، کنترل فرزندان، طلاق و امثال آن حقوقی برابر با مردان برای زنان قائل بود. این قوانین، تغییرات اساسی را در ساختار خانواده پدید آورد. یکی از فاکتورهایی که بر خانوادههای آمریکایی-اروپایی تاثیر بهسزایی داشت، انقلاب صنعتی بود که بسیاری از فعالیتهای خانگی را به وظایف اقتصادی در کارخانهها بدل کرد. شرایط اجتماعی و اقتصادی جامعۀ غرب باعث شد تا پدران و شوهران مدت زیادی را از خانه و خانوادهشان دور شوند. از آنجایی که مادران هم به کار در جامعه مشغول شدند، فرزندانشان را به مهدکودکها سپردند و این سبب شد تا پدرسالاری از جوامع غربی رخت ببندد و رفتهرفته جای خود را به فرزندسالاری بدهد.
گزارش/ خام فروشی زعفران؛ سود زعفران ایرانی در جیب ماتادورها
گلناز حر؛
نعمت های الهی موجود در طبیعت هر کشور، یکی از منابع قابل توجه در توسعه اقتصادی و افزایش تولید ناخالص داخلی آن کشور محسوب می شود. کشور ما به لحاظ زیست بوم متنوع و محصولات گیاهی مختلف، در این زمینه جایگاه ویژه ای دارد؛ یکی از موهبت های طبیعی این خاک، گیاه زعفران است که به دلیل ارزش خاص آن، طلای سرخ و یا طلای کویر نیز نامیده می شود. سابقه کشت این گیاه رنگی و گران بها در ایران و به ویژه منطقه قائنات، به بیش از سه هزار سال پیش بازمی گردد. زعفران به دلیل طعم، رنگ، عطر عالی و خاصیت ضدافسردگی، کاربردهای فراوانی در تولید فراوردههای غذایی، دارویی و شیمیایی دارد و با توجه به محدودیت کشت و تولید آن، از فراوردههای گرانقیمت به شمار میرود.
ایران با متوسط تولید ۹۰ تا ۹۳ درصد از مجموع تولید جهانی زعفران، بین ۲۰۰ تا ۳۰۰ تن در سال، در این زمینه مقام اول را داراست. اسپانیا با تولید متوسط ۲۵ تن، مقام دوم و کشورهای هندوستان، جزایر اسپرون روسیه، سنگاپور، مالزی، ژاپن، تایوان، چین، فرانسه، ایتالیا، آلمان، استرالیا و یونان با تولید متوسط ۲۵تن، مجموعاً مقام سوم را به خود اختصاص میدهند.
با توجه به مزیت کشور در بخش تولید زعفران، نباید از درآمدزایی بالای آن، هم در داخل و هم خارج مرزها غافل شد و با اهمیت بیش از پیش به ایجاد ارزش افزوده در این بخش، برای صادرات هرچه بیشتر آن و تصرف بازارهای جهانی تلاش کرد.
زعفران؛ تولید در ایران، فروش به نام اسپانیا
اولین واژه ای که با شنیدن پدیده خام فروشی محصولات، به ذهن متبادر می شود، فقدان خلق ارزش افزوده است؛ همانگونه که سالهاست کالای استراتژیکی مانند نفت را خام فروشی می کنیم و متاسفانه از هدررفت سرمایه های ملی مانند نفت نگران نیستیم، درباره دیگر سرمایه های کشور نیز غافل شده و خام فروشی را تکرار می کنیم.
خام فروشی زعفران، پدیده تاسف باری است که موجب می شود حاصل دست رنج کشاورزان ایرانی، با بی توجهی در کیفیت و چگونگی صادرات، استفاده نکردن از صنایع تبدیلی و خروج زعفران از مرزهای کشور به شکل فله ای، به کام کشورهایی چون اسپانیا تمام شود، همان کشورهایی که تنها با کنترل کیفی و بسته بندی زیبا و جذاب، این محصول ایرانی را با نام خود به بازارهای جهانی روانه می کنند.
آسیب دیگر این بی توجهی در بخش کاشت و برداشت زعفران، از دست رفتن ظرفیت بالای اشتغال زایی و ایجاد صنایع مرتبط در مناطق زعفران خیز است؛ بدیهی است که ایجاد ارزش افزوده در این بخش، افزایش اشتغال، درآمدزایی و بهره وری را به دنبال خواهد داشت.
بسته بندی جذاب، رمز فتح بازارهای جهانی
زعفران از محدود گیاهانی است که در شرایط سخت زیستی پرورش مییابد و مرکز اصلی پرورش آن مناطق کویری و کم آب جنوب استان خراسان است. این محصول که با هزینه، رنج و زحمت بسیار تولید میشود، باید بستهبندی مطلوب و جذابی داشته باشد تا سالم و باکیفیت به مقصد برسد؛ در غیر این صورت تلاشهای کشاورزان به طور کامل به ثمر نمینشیند. علاوه بر آن برای در دست گرفتن نبض بازارهای جهانی، بایستی مدیریت صحیح در زمینه بسته بندی محصول زعفران صورت گیرد.
محمد اسماعیل نیا، عضو هیات رییسه کمیسیون کشاورزی، آب و منابع طبیعی مجلس، در گفتگو با خبرگزاری ایسنا، به ضعف کشور در صنعت بستهبندی اشاره و بیان کرد: « دلیل صادرات فلهای زعفران، نبود بسته بندی شکیل برای جذب متقاضی در بازارهای بینالمللی است و همین موضوع باعث میشود که کشوری مانند اسپانیا زعفران را به صورت فلهای از ایران خریداری و با عنوان تولید آن کشور، روانه بازارهای جهانی کند. همین موضوع باعث شده بود که کشور اسپانیا درآمد بسیاری را از بستهبندی زعفران ایرانی به جیب زند و دولت ایران نیز، به منظور جلوگیری از هدر رفت سرمایههای ملی باید به فکر توسعه صنعت بسته بندی باشد.»
وی با با بیان اینکه بسته بندی مناسب نقطه ثقل صادرات کالا به شمار میآید، گفت: «با یک برنامهریزی کاربردی میتوانیم بسترهای توسعه محصول زعفران را به نحو مطلوبی فراهم کنیم.»
گفتنی است خلق ارزش افزوده در بخش زعفران و بسته بندی باکیفیت و جذاب آن، علاوه بر موارد مذکور، موجب افزایش تمایل عمومی و استقبال بیشتر مصرف کنندگان در بازارهای جهانی، رونق صادرات غیر نفتی کشور و به دنبال آن بهبود تراز تجاری خواهد شد و از افت تدریجی بازار زعفران جلوگیری خواهد کرد.
جواد هروی، نماینده مردم قائنات در مجلس، در گفتگو با خبرگزاری خانه ملت، با انتقاد از اینکه رویکرد مسئولان دولتی به تولید و صادرات زعفران سنتی است، بیان کرد: «افغانستان و هلند با تأسیس مراکز تحقیقاتی وآموزشی درخصوص صنایع تبدیلی زعفران توانسته اند پیشرفت چشمگیری درتولید و صادرات این محصول در بازارهای جهانی داشته باشند.
به عنوان مثال تولید شربت های زعفرانی مختلف به عنوان نمونه ای از صنایع تبدیلی می تواند جایگزین مناسبی برای نوشابه های مضرخارجی موجود در بازار مصرف شود که این مهم علاوه بر حمایت از تولید ملی می تواند موجب اشتغال زایی پایدار و هدف قراردادن بازارهای صادراتی نیز شود.»
به نظر می رسد توسعه صنایع تبدیلی در کنار بسته بندی مرغوب زعفران، ارزآوری بیشتر را برای کشور به دنبال خواهد داشت؛ علاوه بر آن که با توجه به نبود نام ثابت و مناسب برای تولید و صادرات زعفران ایرانی، برندسازی این محصول در افزایش سطح صادرات آن تاثیر بسزایی خواهد داشت.
بازاریابی حرفه ای، حلقه مفقوده بهینه سازی فروش
در سال های اخیر با گذار از کشاورزی سنتی به مرحلۀ نوین و همچنین با افزایش سهم محصولات کشاورزیِ عرضه شده به بازار مصرف از کل محصولات تولیدی کشور و با فاصله گرفتن مراکز مصرف از نواحی تولید، موضوع بازاریابی محصولات کشاورزی اهمیت فزاینده ای یافته است. با توجه به اهمیت اقتصادی زعفران در اقتصاد کشور و با توجه به رقابت های جهانی در زمینه محصولات کشاورزی و ظرفیت بالای محصول زعفران برای صادرات، توجه به مقوله بازاریابی و بهینه سازی فرآیند فروش این محصول اهمیت زیادی دارد.
زعفران یکی از محصولات کشاورزی است که پس از برداشت از مزرعه جهت استفاده، نیازمند فرآوری می باشد. مراحل فرآوری زعفران شامل جدا کردن محصول از گل، خشک کردن و بسته بندی است. علاوه بر فرآوری، فعالیت های حمل و نقل و تبلیغات نیز به عنوان بخشی از هزینه های بازاریابی در نظر گرفته می شود. هرچه مسیرهای موجود بین تولیدکننده و مصرف کننده بیشتر باشد، محصول با قیمت نهایی بالاتری در بازار مصرف عرضه می گردد. بنابراین هزینه های بازاریابی بر روی قیمت پرداختی مصرف کنندگان تأثیر می گذارد و کاهش آن موجب بالا رفتن رفاه کل جامعه می شود، پس می توان با مطالعه حاشیه بازاریابی و عوامل مؤثر بر آن در کاهش هزینه ها موثر بود.
یکی از مشکلات عمده مصرف کننده نهایی زعفران قیمت بالا و نوسان زیاد قیمتی آن است. تعداد کم عرضه کنندگان زعفران در قالب استاندارد، موجب گردیده تا بازار فروش زعفران غیررقابتی بوده و بازار تحت کنترل تعداد اندکی از کارخانجات باشد. در صورتی که می توان با اجرای تکنیک های کاربردی بازاریابی این مشکل را برطرف نمود؛ به عنوان مثال سازمان تعاون روستایی درصدد تدوین و اجرای طرح جامع زعفران می باشد.
این طرح شامل آموزش کشاورزان، عملیات زراعی، سورتینگ، بازاریابی، افزایش کیفیت، فرآوری و خشک کردن، شناسنامه دار کردن زعفران ایرانی، اعطای کارت شناسایی به زعفران کاران و ایجاد مزارع الگو است. اجرای این طرح علاوه بر افزایش سطح کیفی محصولات می تواند تا حدی نقش واسطه گران را کم رنگ نماید و منجر به کاهش هزینه های بازاریابی شود. البته این امر مستلزم برنامه ریزی صحیح و اصولی در تمام امور از تولید تا مصرف است. البته موفقیت نهایی زمانی حاصل می شود که این سازمان مبادرت به حل کلیه معضلات این محصول با ارزش از تولید تا مصرف نماید.
یکی دیگر از موانع روبروی کشاورزان نحوه فروش محصولات است، بطوریکه به منظور جلوگیری از خرابی محصول، حاضر می شوند آن را به قیمتی نه چندان بالا بطور مستقیم یا از طریق واسطه به فروش برسانند. به همین جهت تأسیس سازمانی به منظور خرید محصولات با قیمت مناسب و توافقی ضروری به نظر می رسد. در هین راستا می بایستی با عوامل واسطه ای به صورت جدی برخورد کرد. این امر کاهش هزینه ها و تعادل در قیمت های نهایی را به دنبال خواهد داشت.
گفتنی است با توجه به اهمیت تحقیقات، پژوهش و فعالیت های علمی در کشاورزی نوین، ایجاد مراکز دانشگاهی، علمی و تحقیقاتی در مناطق زعفران خیز و پذیرش دانشجو و پژوهشگر مرتبط با بازاریابی، فرآوری و بهبود بسته بندی و … می تواند بهره وری، درآمد زایی و ارز آوری در بخش کاشت و برداشت زعفران را تقویت نموده و این بخش را توسعه و گسترش بخشد.
در پایان می توان گفت مدیریت کارآمد، تهیه و تدوین طرح ها و استانداردهای بین المللی در بخش بسته بندی، بازاریابی، فرآوری و صادرات زعفران و اصلاح فرآیند از تولید تا مصرف این محصول و اهتمام ویژه درباره طلای سرخ، می تواند رونق، اشتغال زایی، بهبود تراز تجاری، رونق صادرات غیر نفتی و … را موجب شود.
مقاله/ نقش خانواده در کاهش سن ازدواج
علیرضا ملااحمدی
ازدواج در ذات خود امری اجتماعی است و واقعیات اجتماعی را نمیتوان در تحلیلهای تکعاملی به قضاوت نشست. چهبسا مجموعهای از عوامل خُرد و کلانِ فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی دست به دست هم داده باشند تا یک واقعیت اجتماعی –مثبت یا منفی- رخ بنماید
گویا بهترین راه در اینست که به سراغ ریشههای ابتدایی رفته و تلاش کنیم تا این گِرهها را اندکاندک از سررشته باز کنیم. «خانواده» به مثابه هستۀ اولیه و بنیادین جامعۀ انسانی جایگاه ویژهای در شکلگیری واقعیات اجتماعی دارد و لذا لازم است به نقش اساسی آن در این عرصه توجه جدی داشت. لذا در این نوشتار تلاش میشود به نقش این نهاد در کاهش سن ازدواج نگاهی گذرا می گردد. در یک تقسیمبندی، خانواده در سه ساحت میتواند تأثیر چشمگیری در کاهش سن ازدواج داشته باشد: ۱- اندیشه ۲- سبک زندگی و الگوی رفتاری ۳- آغاز زندگی مشترک.
الف ) در ساحت اندیشه
تفکر یکی از زیربناییترین ابعاد حیات انسانی است. آنچنان که بسیاری از فلاسفه قوۀ عاقله را وجه متمایز اصلی انسان از سایر حیوانات دانسته اند. معمولاً بنمایههای ابتدایی اندیشۀ انسان بهخصوص در موضوعات اجتماعی در خانواده شکل میگیرد. اندیشههایی که در ارتباط با این موضوع خاص میتوان از طریق خانواده به فرزند منتقل کرد، سه گزارۀ اساسی است که هر یک به تنهایی میتواند تأثیر چشمیگری در ترغیب جوان به ازدواج داشته باشند:
- تبیین اولویت های حیات انسانی و نقش ازدواج در این مجموعه: انسان که با هدف نیل به مقام «خلیفهالهی» به این دنیا قدم گذاشت، برای آنکه بتواند در مسیر این هدف قدم بردارد، باید ملزومات و اولویتهای اساسی چنین مسیری را بداند. طبق معارف دینی ما، ازدواج چه از بُعد صیانت از آسیبهای این سلوک (در آغاز راه) و چه بهعنوان کمککننده و تسریعکننده در حرکت به سمت مقام خلیفهالهی (در میانۀ راه) جایگاه ویژهای دارد و لذاست که در معارف اسلامی به این موضوع بسیار اهمیت داده شده است.
- تأثیر ازدواج در رشد کمالات شخصیتی و معنوی: ازدواج به دلیل شرایط ویژهای که در زندگی شخصی انسان ایجاد میکند، فرد را در محیطهای رفتاری تازه ای قرار میدهد که مستلزم تجربه های جدید است. این موضوع لاجرم بستری تازه برای بروز ابعاد مکتوم وجود انسان فراهم میآورد که انسان با دقت در آنها و مدیریتشان میتواند ظرفیتهای مثبت شخصیتی خویش را شکوفا کند با این بیان، اهمیت سن ازدواج در این باره نیز روشن میگردد؛ چه، که این بستر رشد هر اندازه زودتر فراهم گردد، امکان استفاده از آن نیز راهوارتر و بیشتر خواهد بود.
- تبیین وظایف و حقوق هر یک از زن و مرد به مثابه یکی از دو جنس انسانی: یکی از اموری که باعث شده است جوانان از تن دادن به ازدواج سر باز زنند، اینست که برای دختران و پسران به خوبی روشن نشده است که هر یک به عنوان «مرد» یا «زن» اولاً چه رسالت های فردی و اجتماعی دارند و هریک کدام قطعه از پازل جامعۀ اسلامی را قرار است کامل کنند؟ و ثانیاً تا چه اندازه از حقوق برابر اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی برخوردارند؟ جوان باید اولاً چارچوب حقوق جنسیتی خودش را به نیکی بشناسد و ثانیاً به این نکته پی ببرد که بخشی از مهمترین رسالت های فردی و اجتماعی اش در تشکیل زندگی مشترک است.
- تبیین معنای واقعی زندگی مشترک و تصحیح تصور جوان از امر ازدواج: تعریفی که جوان امروزی از امر ازدواج دارد، گاه چندان واقعگرایانه نیست و این امر موجب وسواس در انتخاب همسر میگردد و این وسواس چنان ادامه پیدا میکند که ازدواج به تأخیر میافتد. واقعگرایانه نبودن گاه بهلحاظ توقعات مادی از همسر (اعم از ویژگی های ظاهری و شخصیتی و موقعیت مالی و اجتماعی وی) و گاه بهلحاظ توقعات معنوی یا اخلاقی از وی (اعم از خُلقیات شخصی و خصوصیات روانی و اخلاقی و…) است. این آرمانگرایی معمولاً از تصور غیرواقعگرایانه ایست که افراد از زندگی مشترک دارند. این تصورات غیرواقعگرایانه گاه در اثر کمبودهای عاطفی یا فرهنگی محیط خانوادگی و گاه در اثر لوازمی که مدرنیته بر زندگی اجتماعی تحمیل کرده است، برای جوان امروزی حاصل شده است. تأثیر خانواده در ترسیم واقعیترِ معنای زندگی مشترک نیز از طرفی بهواسطۀ حصول یک محیط سالم فرهنگی و عاطفی در خانواده و از سوی دیگر بهواسطۀ تربیت قابل حصول میباشد.
ب) در سبک زندگی و الگوی رفتاری
مجموعه ای از عوامل فرهنگی و اجتماعی هستند که هریک بهگونهای باعث میشوند تا جوان امروزی از ازدواج امتناع کرده و زندگی مجردی را بر مسئولیتها و سختیهای زندگی متأهلی ترجیح دهد. آنچه در زیر ذکرش میگذرد، اشارهایست به آنچه که میتواند در عرصۀ مورد بحث مؤثر باشد:
- دستیابی به «رفاه اقتصادی» در زندگی شخصی و اجتماعی، امری زمانبَر است و مستلزم تلاش بسیار، که بهدلیل عوامل گوناگون، مسلّماً در ابتدای زندگی مشترک در دسترس نیست و نیازمند تلاش و همراهیِ زوجین برای نیل ِ اندکاندک به آنست. اما امروزه بهدلیل سبک زندگی ای که جوانِ امروزی با آن انس گرفته است، این مؤلفه تبدیل شده است به یکی از ضروریات زندگی که بدون آن، آغاز زندگی مشترک ناممکن مینماید! و این امر خود موجب تأخیر در ازدواج با هدف فراهم آمدن رفاه اقتصادی در آغاز زندگی مشترک شده است
- بار کمرشکنِ تأمین هزینه های خانواده، در زمان حاضر آنقدر سنگین شده است که هر جوانی را حداقل به وحشت و ترس از این مسئولیت انداخته و تا آخرین فرصت های ممکن از ازدواج منصرفشان میکند. اما اگر دختر و پسر امروزی در تربیت خانوادگیاش با مفاهیم متعالی ای همچون «توکل» ، «عزت نفس» ، «ایمان به وعدۀ الهی» ، «قناعت» ، «ساده زیستی» و… آشنا شده و انس گرفته باشد. به خوبی روشن است که مأنوس شدنِ انسان با این حقایق ملکوتی به گونه ای که بتواند در معیشت خویش از آنها استمداد جوید، یکشبه حاصل نمیشود؛ بلکه نیازمند تمرین و تکرار است که جز در محیط خانوادگی قابل حصول نمیباشد.
- تأمین نیازهای غریزی و جنسی، یکی از مهمترین انگیزه های ازدواج است که بهلحاظ ارزششناختی نیز قابل تبیین میباشد. اما متأسفانه واقعیت امروز جامعۀ ایرانی به سمتی رفته است که ارضاء این نیاز از مسیرهای غیر ازدواج نیز چندان مشکل نبوده و قابل دستیابی است. آنگاه که برای جوان، تأمین این نیاز بدون تقبّل هزینهها و مسئولیت های تشکیل زندگی مشترک ممکن باشد، چندان انگیزهای برای ازدواج باقی نمیماند و این امر نیز به نوبه خود در افزایش سن ازدواج مؤثر میشود. بهترین راه مقابله با این آسیب و ترغیب جوان به ازدواج از اینجهت، اینست که از درون خودِ انسان نیرویی باشد که مانع کشش به طرف آن مسیرهای نامتعارف باشد؛ نیرویی که در ادبیات دینی از آن تعبیر به «تقوا» میشود. با تحقیق در این ویژگی اخلاقی، روشن میشود که حصول این نیرو –حتی در پایینترین مرتبه اش- نیازمند تلاش های چندساله است که این امر برای جوان امکان تحقق ندارد مگر اینکه در تربیت خانوادگیاش بهلحاظ نظری و عملی با این نیرو آشنا شده و به آن مسلّح شده باشد.
این نکتۀ مهم نیز ناگفته نماند که تمام آنچه تا اینجا بدان اشارت رفت، تأثیر خانواده در هریک از مؤلفه های مذکور به دو طریق قابل تحقق است: اول بهواسطۀ تربیت غیرمستقیم؛ که شخصیت و تفکر انسان تحت تأثیر رفتار پدر و مادر در محیط خانواده و فضای حاکم بر خانواده به صورت کاملاً غیرارادی (چه ارادۀ والدین و چه ارادۀ فرزند) شکل میگیرد. دوم بهواسطۀ نظام ارزشیای که در سیر زمان، برای خانواده تعریف میگردد و شخصیت و تفکر فرزند نیز با همان نظام ارزشی رشد کرده و پیش میرود. و سوم بستری که در فضای خانواده فراهم میشود تا در آن بستر، فرزند بتواند بهکمک مطالعه و… بهلحاظ فرهنگی و فکری خودش را ارتقاء دهد. براساس مبانی تربیت دینی، این سه مسیر در عرض یکدیگر، طی ۲۱ سال ابتدایی زندگی هر انسانی طی شده و ضمن سه مرحلۀ هفت ساله، شاکلۀ ابتدایی و بنیادین شخصیت انسان را میسازند..