گزارش/ پدرسالاری؛ از شرق تا غرب

 

در بخشی از این گزارش می خوانید:

«…تا اواخر قرن نوزدهم، نظام مردسالاری یا همان پدرسالاری در ایران ریشه دوانده بود و نظام و رکن اصلی یک خانواده به شمار می­رفت. در تمامی این سال­ها سکوت و خفقان اجتماعی، زنان جامعه را خانه­نشین کرده بود. دوره­ای که در عهد قاجار به اوج خود رسیده و بعد از آن هم ادامه پیدا کرد. تنها برداشت‌مان از این دورۀ سیاه، تصویری‌ست که نشان می­دهد زنان، بی­سواد، خرافاتی و گرفتار یک نظام به شدت مردسالار بودند و به شوهرداری و بچه‌داری می‌پرداختند. تنها دغدغۀ فکری این افراد، بهبود روابطشان با همسایه­ها و اقوام بود. ایشان ساعاتی از روز را به پخت و پز و شستشو و ساعاتی را به دوخت و دوز می­پرداختند. بخشی از این تصویری که برایتان توصیف شد، با واقعیت زندگی­شان در آن دوره از زمان تطابق کامل دارد. بی‌سوادی و جهل اکثر مردم، رواج خرافه‌پرستی میان افراد، فقر، تحقیر زنان و دخترانی که به اصطلاح ضعیفه خطاب می‌شدند و شرایطی از این دست، حقیقتاً بر زندگی مردم و از جمله زنان سایه انداخته بود؛ به عبارت دیگر، فرهنگ مردسالارانۀ جامعه سنتی ایران دیدگاهی تحقیرآمیز نسبت به زنان داشت…. »

متن کامل گزارش:

مقایسه سیر پدرسالاری در ایران و جامعۀ غرب

پدرسالاری؛ از شرق تا غرب

مجتبی ناطقی

واژۀ « Patriarchy» از واژۀ «Patriarkhes» برگرفته شده و ریشه در زبان یونانی دارد. این واژه در لغت به معنای پدر، رییس قوم یا قبیله و پدرشاه است. واژه­ای که با خود مفهوم پدرسالاری را به همراه دارد. پدرسالاری وجهی از یک ساختار خانوادگی ا‌ست که در آن قدرت و اختیار همه چیز در دست­های رییس خانواده، یعنی پدر است.

یک خانواده را به نام پدر خانواده نام‌گذاری می­کنند و جانشینیِ جایگاه اجتماعی و انتقال نام نیز از طریق پدر انجام می­گیرد. در جامعه­ی پدرسالار، زن حق هیچ‌گونه دخالتی در امور سیاسی ندارد و از شرکت در مشارکت­های جمعیِ جامعه منع می­شود. در چنین جامعه­ای، برتری مشهود مردان بر همه واضح است.

در مقابل واژۀ « Patriarchy»، واژۀ «Matriarchy» هم ریشه­ای یونانی دارد و به معنای مادر و فرماندهی است. در اصطلاح، مادرسالاری معرف جامعه­ای‌ست که در آن زنان متاهل از اقتدار، قدرت و فرماندهی برخوردار هستند.

اگر چه وظایف و امور مربوط به پدر و مادر در هر فرهنگی متفاوت است و برای قدرت و اقتدار مادرانِ یک جامعه هم واژه و اصطلاح زبان‌شناسی وجود دارد، اما هیچ جامعه­ای را در طول تاریخ نمی­توان یافت که در آن زنان قدرتمندتر از مردان ظاهر شده باشند. فعالیت­های سیاسی و نظامی در اکثر جوامع برعهدۀ مردان و فعالیت­های مربوط به پرورش کودکان و ادارۀ خانه برعهدۀ زنان است و در هیچ فرهنگی مسئولیت این امور برعهدۀ مردان نیست. ولی در مواردی زنان به کارهای مردانه از قبیل چراندن دام­ها، شکار، ماهی­گیری، کشاورزی با گاوآهن و… می­پردازند.

زنان به ضرورت فیزیک اولیه و ماهیت‌شان باید کودکی که به دنیا آورده­اند را تغذیه و پرستاری کنند و همین امر به ادامۀ نقش مراقبتی و پرورشی ایشان منجر می­شود؛ حال اجباری به انجام امور مردانه و سخت باشد یا خیر. اگرچه در جامعۀ امروز (به سبب صنعتی شدن آن)، تقسیم کار میان زن و مرد و اختصاصی کردن امور، معنا ندارد اما هنوز هم قلمروی قدرت و نفوذ مردان در امور مختلف گسترده­تر است.

 

نگاهی تاریخی به نظام حاکم بر خانواده­ها

با کمی تحقیق و مطالعه در­می­یابیم که نظام حاکم بر خانواده­ها در عصر باستان شباهت زیادی به یکدیگر داشته­اند و تفاوت مشهودی میان ایران و باقی سرزمین­های این کرۀ خاکی نبوده است. در واقع همۀ مردم از یک نوع ساختار خانوادگی برخوردار بودند. در عصر باستان زنان نقش مهمی در خانواده و جامعه­شان داشتند به شکلی که اداره­ی تمامی امور زندگی و همچنین پرورش فرزندان برعهدۀ ایشان بود؛ به همین دلیل این عصر را عصر مادرسالاری و یا مادرشاهی می­نامند.

در این دوره مردان، شکارچی بوده و برای تهیۀ غذا و شکار به سفرهای طولانی می‌رفتند و عملا نقش عمده­ای در امور جاری زندگی نداشتند. محققان این حوزه معتقدند که نه نظام مردسالاری و نه نظام زن سالاری، هیچ‌کدام بر جامعه حاکم نبوده و زن و مرد نقش مکمل را برای هم بازی می­کردند.

در اوایل عصر نوسنگی زنان به کشاورزی مشغول شدند و جایگاه و منزلت‌شان در این دوره بالا رفت و به سبب زایش محصولات و فرزندان و نگهداری از آنان، مادران طبیعت نامیده شدند. در این دوره کمی از قدرت مرد کاسته شد و یا بهتر، زن و مرد در کنار هم، برابری یافتند.

در پایان دورۀ نوسنگی و خستگی زیاد مردان از شکار و سفرهای طولانی، مردان به دامداری روی آوردند و از این جا بود که دوران مالکیت مردان آغاز شد. احساس مالکیت مردان نسبت به همسران خود آغاز دورۀ پدرسالاری بود.

بعد از دوره­ی نوسنگی، عصر پارینه سنگی (عصر آهن) را می­توان به عنوان نقطۀ اوج مردسالاری و پدرسالاری دانست. دوره­ای که از انصاف و مساوات‌خواهی خبری نبود و عدالت میان زن و مرد و وظایفشان رعایت نمی­شد.

تاریخچۀ پدرسالاری در ایران و غرب، در دوره­های زمانی مذکور شباهت بسیاری بهم داشتند. در ادامه قصد داریم به گذشته­ای نزدیک­تر سفر کنیم و از سیر پدرسالاری در ایران بگوییم.

 

سیر نظام پدرسالاری در ایران

تا اواخر قرن نوزدهم، نظام مردسالاری یا همان پدرسالاری در ایران ریشه دوانده بود و نظام و رکن اصلی یک خانواده به شمار می­رفت. در تمامی این سال­ها سکوت و خفقان اجتماعی، زنان جامعه را خانه­نشین کرده بود. دوره­ای که در عهد قاجار به اوج خود رسیده و بعد از آن هم ادامه پیدا کرد. تنها برداشت‌مان از این دورۀ سیاه، تصویری‌ست که نشان می­دهد زنان، بی­سواد، خرافاتی و گرفتار یک نظام به شدت مردسالار بودند و به شوهرداری و بچه‌داری می‌پرداختند.

تنها دغدغۀ فکری این افراد، بهبود روابط شان با همسایه­ها و اقوام بود. ایشان ساعاتی از روز را به پخت و پز و شستشو و ساعاتی را به دوخت و دوز می­پرداختند. بخشی از این تصویری که برایتان توصیف شد، با واقعیت زندگی­شان در آن دوره از زمان تطابق کامل دارد. بی‌سوادی و جهل اکثر مردم، رواج خرافه‌پرستی میان افراد، فقر، تحقیر زنان و دخترانی که به اصطلاح ضعیفه خطاب می‌شدند و شرایطی از این دست، حقیقتاً بر زندگی مردم و از جمله زنان سایه انداخته بود؛ به عبارت دیگر، فرهنگ مردسالارانۀ جامعه سنتی ایران دیدگاهی تحقیرآمیز نسبت به زنان داشت.

زنان دائما از انجام فعالیت­های اجتماعی و سیاسی منع می­شدند. مقید بودن به آداب و رسوم جامعۀ مردسالار (پدرسالار) و محدود شدن فعالیت زنان به خانه‌داری و شوهرداری از ویژگی­های بارز یک زن در جامعه سنتی ایران بود. خرید و فروش زن به عنوان کنیز در کشورمان، در برخی موارد و مناطق زیر سلطۀ قاجار، انجام گرفت. این روند مردسالاری و پایمال کردن حقوق زنان تا زمان مشروطه ادامه پیدا کرد و نمونه‌هایی از واکنش‌­ها و فعالیت اجتماعی-سیاسی زنان نیز در تاریخ –و به‌خصوص تاریخ مشروطیت- ثبت شده است که آگاهی و ظرفیت بالای آنان را در اصلاح و تغییر شرایط نشان می‌دهد و نگاه ما به زن سنتی را اصلاح می‌کند.

سرانجام ارتباطات مداوم ایران و دولت وقت با قاره اروپا سبب شد تا اعتراض گسترده­ای علیه وضع سنتی زنان انجام شود. تبادل اطلاعات میان کشورها و انتقال تجربه­های جدید از اروپا موجب تغییرات زیادی در کشورمان شد. با تاسیس چند مدرسه به سبک اروپایی، دختران نیز رفته‌رفته خود را در مسیر متفاوتی از مادرانشان یافتند و تفاوت بزرگی میان جوانی مادران با فرزندانشان دیده می­شد. این تفاوت بزرگ را می­توان یک حس بیداری تلقی کرد. بیداری از وضعیت اسفناک زنان و سلطۀ مردان علیه آنان.

همزمان شدن مشروطه با اتفاق­هایی که در ایران در حال انجام بود زنان وطن‌پرست جامعه را­ به چشم‌پوشی از همۀ آن‌چه سنت نامیده می­شد واداشت و آنان دوشادوش مردان ایستادند و در جنبش تحریم تنباکو، به گروه­های اجتماعی موجود در آن زمان مثل علما، روحانیون و روشن‌فکران کمک بزرگی کردند. بعد از ماجراهایی که در اوایل قرن نوزدهم در کشور پیش آمد، جنبش­های اولیه زنان به وسیلۀ گروه­های کوچک زنان تحصیل کردۀ طبقات متوسط به راه افتاد. اکثریت زنان در قرن نوزدهم، پای‌بند اعتقادات و اصول مذهبی خود بودند و راضی به حضور در چنین جنبش­های زنانه‌ای نمی­شدند. بعد از جریان تحریم تنباکو زنان جرات حضور پیدا کردند و علاوه بر فعالیت­های مذهبی گذشته، برای فعالیت­های سیاسی آماده شدند.

اگرچه نمی­توان از نقش پررنگ زنان در زمان مشروطه و بعد از آن چشم پوشید اما این نظام پدرسالاری بود که همچنان پای بر جا به حیات خود ادامه می­داد.

بعد از تحولات حاصل از انقلاب اسلامی و جنگ، دولت وقت (اواسط دهه­ی ۷۰) با شعار سازندگی آغاز به کار کرد. افزایش نرخ رشد صنعتی در ایران و افزایش زنانِ تحصیل کرده در جامعه سبب شد تا زنان نیز در کنار مردان به فعالیت­های اجتماعی بپردازند. زنانی که توانستند به مرور از استقلال و هویت مالی برخوردار شوند. شاغل شدن پدر و مادر به طور همزمان، صف­های پذیرش کودکان در مهدکودک­ها را طولانی­تر کرد.

این، آغاز تنهایی کودکان بود. کودکانی که پدر و مادر خود را جز زمان کوتاهی، آن هم قبل از خواب یا صبح­ها قبل از رفتن به مهدکودک نمی­دیدند. کودکان در این تنهایی روزهاشان را بدون حضور پدر و مادر سپری کرده و بعد از مدتی تابع و مطیع اوامر پدر و مادرشان نشدند. در چنین موقعیتی خانواده (پدر و مادر) در جهت راضی کردن فرزندشان به خواسته­های عقلانی و غیرعقلانی او پاسخ مثبت داده و برای جبران همۀ کمبود­ها فرزند خود را حق به جانب و متوقع پرورش دادند. این اتفاق در بسیاری از خانواده­ها رخ داد و با گذشت زمان تقریبا بیش از نیمی از جامعه را فرا گرفت. پدیده­ای که روز به روز شدت یافت و آن را «فرزندسالاری» نامیدند.

 

سیر نظام پدرسالاری در غرب

خانوادۀ پدرسالار در میان رومیان، یونانیان و عبرانیان باستان در کنار پدیدۀ دیگری به نام چند همسری همراه شده بود. در روم، بزرگ خانواده، تنها کسی بود که به عنوان یک فرد مستقل، در قانونِ رومیان به رسمیت شناخته می­شد. پدر، به‌عنوان کشیش (مقامی که از جدشان به ارث می­رسید)، مالک بی­چون و چرای تمام حقوق مذهبی و البته اقتصادی خانواده بود. پدر سالاری در روم تا جایی پیش رفت که قدرت و اختیار زندگی و مرگ اعضای خانواده در دست پدر بود. با مرگ پدر، اسم، اموال و قدرت او به وارثان مذکرش می­رسید. پس از آن سیستم رومیان با همۀ جزئیاتش به قوانین اصلی و قانون سکولار اروپای غربی منتقل شد.

بعد از آن، سیر تحول نظام حاکم بر خانواده­های غربی دچار تغییرات زیادی شد. صنعتی شدن کشورها در غرب و پررنگ‌تر شدن نقش زنان در رویدادهای اجتماعی، از سلطه­ و ظلم مردان جامعه کاست و درهای برابری و مساوات را به روی زنان غربی گشود.

قرن نوزدهم را می‌توان آغاز تصویب قوانینی دانست که بیش از پیش عدالت و برابری را میان زن و مرد برقرار می­کرد. قوانینی که در مالکیت اموال، کنترل فرزندان، طلاق و امثال آن حقوقی برابر با مردان برای زنان قائل بود. این قوانین، تغییرات اساسی را در ساختار خانواده پدید آورد. یکی از فاکتورهایی که بر خانواده­های آمریکایی-اروپایی تاثیر به‌سزایی داشت، انقلاب صنعتی بود که بسیاری از فعالیت­های خانگی را به وظایف اقتصادی در کارخانه­ها بدل کرد. شرایط اجتماعی و اقتصادی جامعۀ غرب باعث شد تا پدران و شوهران مدت زیادی را از خانه و خانواده­شان دور شوند. از آن­جایی که مادران هم به کار در جامعه مشغول شدند، فرزندان‌شان را به مهدکودک­ها سپردند و این سبب شد تا پدرسالاری از جوامع غربی رخت ببندد و رفته‌رفته جای خود را به فرزندسالاری بدهد.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*