معرفی شهدای خراسان جنوبی (۸) دلم می‌خواست دست پدر و مادرم را می‌گرفتم

 شهید ابراهیم حبیبی در بخشی از وصیت نامه خود خطاب به پدر و مادرش نوشت: پدر و مادر عزیزم، دلم می‌خواست که دستتان را می‌گرفتم با هم به زیارت سرور شهیدان می‌رفتیم ولی تقدیر این چنین خواست.

به گزارش ایرنا شهید ابراهیم حبیبی در روستای برکوک از توابع شهرستان قاینات در خانواده مذهبی به دنیا آمد و دوران ابتدایی را در زادگاهش سپری و سال ۱۳۵۶ برای تحصیل علوم دینی عازم بیرجند شد.
وی همزمان با هشت سال دفاع مقدس پس از گذراندن دوره های آموزش نظامی عازم جبهه حق علیه باطل شد و سرانجام در دوم فرودین ماه سال ۱۳۶۱، در عملیات فتح المبین به فیض شهادت نائل آمد.
در وصیت نامه این شهید آمده است: خدایا ! تو خود می‌ دانی که من راهم را با چشم باز انتخاب کردم و با فکر و اندیشه در این صراط مستقیم قدم گذاشتم، امیدوارم با شهادت، خون اندک خود را در پیشگاه خداوند بر زمین بریزم.
خدایا ! تو به وسیله پیامبرانت به ما آموختی که پشت به دشمن و کفار نکنید چون این کار مومنان نیست و ما این درس را فرا گرفتیم چه کشته شویم و چه بکشیم در راه تو پیروز هستیم، پس پیروزی از آن مسلمین است.
خدایا ! تو به وسیله پیامبرانت که امر تو را پیاده می‌کنند به ما آموختی که ما جز برای تو کاری آغاز نکنیم و به پایان نرسانیم.
در بخش دیگری از وصیت نامه شهید حبیبی آمده است: خدایا ! تو را شکر که به من منت گذاشتی و شهادت را نصیب من ساختی و چه زشت و ناپسند است در خانه و میان لحاف مردن و همیشه از این گونه مردن هراس داشتم زیرا که دنیا محل گذر است و لذات دنیا زودگذر است.
بارالها ! من هم اکنون برای رضای تو که جز رهایی ستم کشیدگان و زجر دیدگان از دست این شیطان های روزگار و تبهکاران نیست اسلحه به یک دست و قرآن را به دست دیگر و آماده جهاد با کفار و کفر جهانی هستم و امیدوارم که سرور شهیدان حسین (ع) نام مرا در لیست شهدا قرار دهد و امام زمان (عج) دست رد بر سینه من گنهگار نزند.
ای ملت دلیر و آزاده ایران، امروز اسلام و انقلاب به خون و حمایت شما احتیاج دارد آن را یاری کنید که آینده اسلام و شما روشن و شما در پیش خدا رو سفید خواهید بود.
بر شماهاست که با تمام مرتجعین و کفر جهانی که به جنگ اسلام برخاسته‌اند مبارزه کنید و آنان را برای همیشه به زباله‌دان تاریخ انداخته و آنان را ذلیل کنید.
این شهید بزرگوار در بخشی از وصیت نامه خود خطاب به پدر و مادرش آورده است: پدر و مادر عزیزم، دلم می‌خواست که دستتان را می‌گرفتم با هم به زیارت سرور شهیدان می‌رفتیم ولی تقدیر این چنین خواست، اگر شما مشرف شدید و توفیق برایتان حاصل شد سلام مرا به او برسانید و به نیابت از من، ضریح و قبر ۶ گوشه‌اش را ببوسید.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*