گیر کردن خربزه در گلوی کودک ۳ ساله جان وی را گرفت.این حادثه در شهر مشکان از توابع خوشاب خراسان رضوی رخ داد. به گفته اهالی روستا این کودک خردسال در حال خوردن خربزه بود که به علت گیر کردن یک تکه کوچک از این خربزه درگلویش دچارخفگی شد و فوراً به مرکز درمان بستر سلطانآباد منتقل شد.
به گزارش روزنامه ایران، بعد از رسیدن این کودک به درمانگاه اقدامات cpr و کمکهای اولیه انجام شد و در حالی که کودک علائم حیاتی مناسبی نداشت به درخواست همراهان به سبزوار منتقل شد اما وی جان باخت.
قتل دوست صمیمی به علت ارسال پیامکهای عاشقانه برای همسر + عکس
معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ از کشف راز پرونده کشف جسد سوخته شده در منطقه امین آباد خبر داد.
به گزارش گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان؛ سرهنگ علی ولیپور گودرزی، معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ، از کشف واقعیت در پرونده کشف جسد سوخته شده در منطقه امین آباد خبر داد.
معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ گفت:ساعت ۰۶:۳۰ مورخه ۱۳۹۷/۰۵/۱۱ کشف جسد مردی ناشناس، حدودا ۳۵ ساله، در داخل زمینهای کشاورزی به کلانتری امین آباد اعلام شد.
با تأیید خبر توسط کلانتری ۱۷۳، تیم تشخیص هویت و بررسی صحنه اداره دهم ویژه قتل پلیس آگاهی تهران بزرگ در محل حاضر شده؛ در بررسی به عمل آمده مشخص شد جسد متعلق به مردی حدودا ۳۵ ساله است که پیش از سوزانده شدن، طی یک درگیری با ضربات متعدد چاقو به ناحیه صورت شکم، دست، گردن و غیره به قتل رسیده و نهایتا سوزانده شده است.
در زمان بررسی جسد توسط تیم تشخیص هویت و بررسی صحنه اداره دهم پلیس آگاهی، کارآگاهان در بررسی لباسهای بجای مانده از مقتول موفق به خارج کردن کارت شناسایی متعلق به مقتول کرده؛ هویت مقتول به نام صادق (۳۵ ساله) ساکن خیابان پیروزی شناسایی، در تحقیقات از خانواده وی مشخحص شد که مقتول در مورخه ۱۳۹۷/۰۵/۱۰ به دنبال تماس یکی از دوستانش به نام علی از منزل خارج شده و دیگر مراجعتی نداشته است.
با شناسایی محل زندگی علی(۴۰ ساله) در منطقه پیروزی، کارآگاهان جهت انجام تحقیقات به محل سکونت وی مراجعه و اطلاع پیدا کردند که علی همزمان با کشف جسد مقتول، از محل سکونتش خارج و پس از آن ناپدید شده و پاسخگوی تماسهای تلفنی اعضای خانواده اش نیز نبوده است؛ همچنین در تحقیقات تکمیلی کارآگاهان اطلاع پیدا کردند که علی از حدود یک ماه پیش از همسرش متارکه کرده است.
کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران بزرگ، در تحقیقات از همسر سابق علی اطلاع پیدا کردند که مقتول در زمان زندگی مشترک علی و همسرش، دوست خانوادگی آنها بوده است؛ همسر سابق علی به نام ساناز در اظهاراتش به کارآگاهان گفت: “صادق (مقتول) دوست نزدیک همسرم بود و به همین علت به خانهی ما تردد داشت و من او را کاملا میشناختم؛ من و همسرم از مدتها پیش با یکدیگر اختلاف داشتیم و قصد متارکه از یکدیگر را داشتیم؛ قبل از متارکه، مقتول چندین بار پیامکهای عاشقانه برایم ارسال کرده بود که آن زمان موضوع را به همسرم اطلاع داده و پیامکها را به او نشان دادم؛ به واسطه پیامکها، همسرم نسبت به صادق کینه پیدا کرده بود تا اینکه پس از گذشت حدودا یک ماه نهایتا بواسطهی اختلافات قبلی که داشتیم، من و همسرم متارکه کردیم؛ پس از آن دیگر هیچ اطلاعی از همسر سابق خود و همچنین مقتول ندارم و نمیدانم که آیا موضوع کشته شدن صادق به موضوع پیامکها ارتباط دارد یا خیر.
سرهنگ علی ولیپور گودرزی، در توضیح خبر دستگیری متهم پرونده گفت: با توجه به اطلاعات به دست آمده در خصوص انگیزه احتمالی جنایت، کارآگاهان با انجام اقدامات ویژه پلیسی موفق به شناسایی مخفیگاه علی در منزل یکی از دوستانش به نام علیرضا شدند؛ این محل در محدوده خیابان شوش شناسایی و تحت مراقبت نامحسوس پلیسی قرار گرفت و سرانجام در ساعت ۱۶:۳۰ مورخه ۱۳۹۷/۰۵/۱۳، کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران بزرگ با اطمینان از حضور متهم پرونده در محل اقدام به دستگیری وی بهمراه علیرضا کردند.
متهم اصلی پرونده با تأیید اظهارات همسر سابقش در خصوص ارسال پیامکهای عاشقانه عنوان کرد که از همان زمان تصمیم به کشتن مقتول گرفته است. وی در اعترافاتش به کارآگاهان گفت: به واسطهی کینهای که از مقتول پیدا کرده بودم، در مورخه ۱۳۹۷/۰۵/۱۰ با تصمیم قبلی و به همراه علیرضا او را به به بیابانهای اطراف امین آباد برده و با ضربات چاقویی که از قبل همراه داشتم، ضربات [ متعددی]به صورت، گردن، کمر و غیره مقتول زده؛ پس از کشتن صادق جنازه اش را آتش زده و بهمراه علیرضا از محل دور شدیم.
علیرضا نیز در اظهاراتش با تأیید اظهارات متهم اصلی پرونده عنوان کرد که در محل ارتکاب جنایت حضور مستقیم داشته، اما هیچ دخالتی در درگیری منجر به جنایت و یا سوزاندن جسد نداشته است.
سرهنگ کارآگاه علی ولیپور گودرزی، معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ، با اعلام این خبر گفت: با توجه به اعترافات صریح هردو متهم به ویژه متهم اصلی پرونده، قرار بازداشت موقت از سوی بازپرس شعبه چهارم دادسرای عمومی و انقلاب شهرری صادر و متهمان جهت انجام تحقیقات تکمیلی در اختیار اداره دهم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار دارند.
شاید خیلیها داستان پیامک کشف سکههای عتیقه چوپانهای دروغگو را شنیده باشند؛ اما این بار برخلاف قبل، چوپان افغانستانی در کوههای اطراف تهران سکههایی تاریخی با قدمت ۱۲۰۰ سال را کشف کرد.
به گزارش گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان؛ سرگرد سرافراز احمدی با اشاره به کشف ۲۷ سکه تاریخی با قدمتی در حدود ۱۲۰۰ سال، اظهار کرد: چند روز پیش شایعهای مبنی بر پیدا شدن سکههای تاریخی ارزشمند در یکی از روستاهای اطراف امامزاده داوود، توسط یک گلهدار و چوپان گله، در بین اهالی روستا پخش شد و به دنبال انتشار این خبر، بررسی موضوع در دستور کار پلیس قرار گرفت.
رئیس کلانتری ۱۴۳ امامزاده داوود، افزود: پس از بررسی موضوع و اطمینان از صحت کشف تعدادی سکههای قدیمی و تاریخی توسط گلهدار و چوپان گله، هر دو فرد دستگیر و ۲۷ سکه تاریخی با قدمتی در حدود ۱۲۰۰ سال از آنها کشف شد.
وی با بیان اینکه بر اساس اظهارات این دو، سکههای مذکور توسط چوپان گله کشف شده بود، درخصوص نحوه کشف این سکهها گفت: بر اساس اظهارات این افراد، این چوپان ۲۴ ساله که ازاتباع افغانستانی بوده در منطقهای در یکی از مناطق کوهستانی حاشیه امامزاده داوود، که گوسفندان را برای چرا به آن منطقه برده بود، به صورت کاملاً اتفاقی ۲۷ سکه قدیمی را پیدا میکند و موضوع را به صاحب گله اطلاع میدهد. پس از این اتفاق صاحب گله با تهدید وی از او میخواهد که محل دقیق یافتن سکهها را نشان داده و او را به آنجا ببرد.
احمدی اضافه کرد: در میانه مسیر، چوپان افغانستانی به دلیل ترس از اینکه ممکن است پس از نشان دادن محل کشف سکهها، توسط صاحب گله به قتل برسد، اقدام به فرار کرده و در یکی از روستاهای حاشیه امامزاده داوود مخفی میشود که در نهایت او به همراه صاحب گله توسطپلیس شناسایی و دستگیر میشوند.
به گفته رئیس کلانتری ۱۴۳ امامزاده داوود، پرونده این دو به پایگاه سوم پلیس آگاهی تهران بزرگ تحویل داده شده و در دست بررسیهای تخصصی است.
زن ۲۱ ساله که همراه همسرش فریب مرد فروشنده را خورده بودند، روایتی از آنچه در خانه مجردی مرد شیطان صفت گذشت را روایت کرد.
به گزارش گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان؛ من و همسرم فریب چرب زبانی صاحب فروشگاه موتورسیکلت را خوردیم و پا به لانه مجردی پسر دایی او گذاشتیم تا پول موتورسیکلت همسرم را پس دهند اما بعد از خوردن قهوه، همسر و فرزندم به خواب رفته بودند و من ناگهان در میان خواب و بیداری متوجه حضور صاحبخانه بالای سرم شدم که نیت شومی را در سر داشت…
زن ۲۱ ساله در حالی که از شدت ترس و وحشت به خود می لرزید به مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: همسرم حدود یک هفته قبل برای خرید یک دستگاه موتورسیکلت به مغازه ای در مشهد مراجعه کرده بود و بعد از خرید، به شهرستان برگشت و آن جا بود که متوجه شد موتورسیکلت از لحاظ مدارک کامل نیست و نقص فنی هم دارد.
همسرم مشکل شنوایی دارد و به خوبی نمی تواند صحبت کند به همین دلیل من نیز همراه همسرم به مشهد آمدم تا موتورسیکلت را به فروشگاهی که همسرم از آن خریداری کرده بود، پس بدهیم. این بود که صبح زود به مشهد رسیدیم و منتظر ماندیم تا در فروشگاه باز شود. صاحب مغازه ادعا کرد تا ظهر می تواند مبلغ موتورسیکلت را به ما برگرداند و باید چند ساعتی منتظر بمانیم. فرزند دو ساله ام خسته شده بود و بی تابی می کرد از آن جا که صاحب مغازه متوجه شد شهرستانی هستیم با اصرار زیاد ما را به خانه مجردی پسر دایی اش برد تا بعد از خوردن ناهار، پول موتورسیکلت را به ما برگرداند. با آن که عمویم در مشهد زندگی می کند اما همسرم بعد از دعوت صاحب مغازه، از رفتن به خانه عمویم منصرف شد و گفت دیگر مزاحم خانواده عمویت نمی شویم و بعداز کمی استراحت و گرفتن پول به شهرستان برمی گردیم. همسر ساده و بی ریای من خام حرف های مغازه دار شد و من و فرزندم را به منزل پسردایی آن مرد برد. اما تا عصر نیز خبری از پول نبود و صاحب مغازه به همراه پسر دایی اش گفتند به داروخانه می روند تا قرص سردرد بخرند و تا غروب نیز پول را می دهند. بعد از بازگشت بود که ما را به خوردن قهوه دعوت کردند. همسر و فرزندم با خوردن یک فنجان قهوه گیج شدند و به خواب رفتند من هم به اصرار آن ها یک فنجان قهوه خوردم و بعد از نوشیدن آن احساس خواب آلودگی کردم. تازه می خواستم بخوابم که متوجه حضور پسر دایی صاحب مغازه بالای سرم شدم و با جیغ و فریاد من، همسرم بیدار شد و مرد شیطان صفت نیز پا به فرار گذاشت. آن قدر وحشت زده گریه کردم که به خاطر بیماری آسمی که دارم حالم بد شد و صاحب مغازه مرا به همراه همسرم به درمانگاه نزدیک منزل برد. در آن جا بود که کمی حالم بهتر شد و با پلیس تماس گرفتم و اما این مرد ادعای بی گناهی می کند و می گوید که او هم از قهوه خورده ولی دچار خواب آلودگی نشده و ما را به درمانگاه رسانده است. در حالی که او با همدستی پسر دایی اش قصد بی آبرویی و تجاوز به مرا داشته است و از پس دادن مبلغ موتورسیکلت نیز خودداری می کند.
۱۹ مهر سال ۱۳۹۶ مردی وارد کلانتری ۱۵۱ یافت آباد تهران شد و پلیس را از گم شدن ناگهانی دختر ۱۸ سالهاش به نام زیبا که دانشجوی رشته رادیولوژی بود، باخبر کرد.
به گزارش گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان؛ این پدر گفت: زیبا ساعت ۹ صبح دیروز راهی دانشگاه شد، اما دیگر به خانه برنگشت. هرچه با گوشی تلفن همراهش تماس میگیریم خاموش است و احتمال میدهیم که حادثه ناگواری برایش اتفاق افتاده است.
به دستور بازپرس دادسرای امورجنایی کارآگاهان پایگاه پنجم پلیس آگاهی در اولین مرحله تحقیق متوجه شدند که زیبا سر کلاس حاضر شده و بعد از بیرون رفتن از دانشگاه ناپدید شده است. در تحقیقات بعدی معلوم شد که زیبا چهار ماه قبل با پسری ۲۳ ساله به نام محمدرضا نامزد کرده بود.
این جوان با پای خود در جریان تحقیقات پلیس راهی اداره پلیس شد و به قتل نامزد عقد کردهاش اعتراف کرد. او توضیح داد: روز حادثه با ماشین دنبال زیبا رفتم. او را از مقابل دانشگاه سوار کردم و به طرف خانه حرکت کردیم. در طول مسیر بود که هنگام صحبت بر سر زمان برگزاری مراسم ازدواج مشاجرهمان شد. من هم عصبانی شدم، کنترل خودم را از دست دادم و او را خفه کردم. وقتی متوجه شدم که زیبا فوت شدهاست، ترسیدم و با ماشینم به طرف شهریار راه افتادم.جسد زیبا را در محل خلوتی در جاده سعیدآباد شهریار رها کردم و به خانه برگشتم، اما دچار عذاب وجدان شدم و به پلیس مراجعه کردم تا اعتراف کنم.
در شاخه دیگری از بررسیها کارآگاهان متوجه شدند که مأموران پلیس شهریار جسد دختر جوان را در جاده سعیدآباد پیدا کردهاند و به پزشکی قانونی انتقال دادهاند.
این متهم پس از اعتراف به جنایتی که مرتکب شده است چندی پیش در شعبه پنجم دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی بابایی و با حضور یک مستشار تحت محاکمه قرار گرفت و در آغاز جلسه پدرو مادر مقتول خواستار قصاص متهم شدند.
سپس متهم در برابر قضات قرار گرفت وبا اظهار پشیمانی گفت:من ۲۳ ساله هستم وبه قتل همسرم اعتراف میکنم.من قصد کشتن نامزدم را نداشتم و این یک اتفاق ناخواسته بود.من آنقدر دوستش داشتم که دوری از او برایم غیرقابل تصور بود.
او همیشه بهانه میگرفت و هر روز از من چیزی میخواست. من میدانستم بهانه میگیرد تا از من جدا شود، اما من سعی میکردم دل او را به دست بیاورم و از او جدا نشوم که نشد و این اتفاق ناخواسته رخ داد.قرار بود برای خدمت سربازی اعزام شوم. به همین دلیل با زیبا قرار گذاشتم تا با هم حرف بزنیم و دلخوریهای گذشته را فراموش کند. زیبا آن روز تا ظهر در دانشگاه بود و ظهر با خودروی سمند پدرم به میدان آزادی رفتم و او را سوار کردم. بین راه دعوایمان شد. خیلی سعی کردم او را آرام کنم، اما به صورتم چنگ انداخت و من هم عصبانی شدم و گلویش را فشار دادم که ناگهان رنگ صورتش مثل گچ شد. من که خیلی ترسیده بودم به طرف کرج حرکت کردم.بین راه جسد را در یک جاده خاکی رها کردم و بعد به خانهمان برگشتم. این متهم صبح دیروز با حکم قضات به قصاص محکوم شد.
انتهای پیام/
منبع: اکوناپرس