یادداشت امروز/معلم، حیات بخش است

امروز خراسان جنوبی – زنگویی zangoei@birjandtoday.ir
نامت چون حروف مقطعه قرآن رازگشاست ای معلم و کلمات پر شکوه می شوند و طعم بهشت می گیرند وقتی از زبان تو برمی خیزند و برجان می نشینند.
خشکسالی از فرهنگ واژگان، پاک می شود وقتی ابرها از لبان تو می بارند و چشمه ها از دل دانش آموزان می جوشند و لحظات زمان مثل درختان کنار قنات، سیراب می شوند. با تو همه چیز زیبا می شود که تو شارح زیبایی های خداداد هستی ای معلم! روزت به وسعت ۳۶۵ روز سال، مبارک!… این پیامی بود که با همه باورم نوشتم و برای معلم هایی که شماره شان را داشتم، ارسال کردم. من حرف به حرف این مختصر را ، مفصل قبول دارم و اگر می شد به جای پیام، رساله ای به مبارک باد نوشت، حتما می نوشتم اما ذات تبریک، کوتاه نویسی است با کلماتی که معنایی بلند دارند. من همیشه خود را مدیون مقام معلم می دانم و ناب ترین خاطراتم را قهرمان معلمانی هستند که نام بلندشان، زینت خاطرات من است به ویژه معلمان دوران دبستان که سنگ بنای شخصیت می گذاشتند. من هنوز با خود خاطرات جدیت اثر گذار « ملک محمد آرون» را مرور می کنم که به عنوان معلم کلاس اول، می کوشید تا دانش آموزان را با سواد و قوی بار بیاورد. او مثل پیکر تراشی بود که از سنگ سرد، پیکره ای گرم و گیرا و مانا می ساخت.
او در کنار« لال محمد رحیمی» قهرمانان سال اول من بودند. دو عزیز سنی مذهب ایرانشهری که در دیار ما معلمی می کردند.البته نام معلمانی که قبل از آن ها آمدند و من می خواستم به صورت آزاد و به اصطلاح قدیمی ها، « پی دفتری» به مدرسه بروم را به یاد داردم اول خانم عرب پناهی بود و بعد آقای سروری اما نشد تا شاگرد کلاس آرون شدم. کلاس دوم هم نیوشنده کلام شیرین « علی هامونی» بودم که حلاوت کلامش را هنوز و همیشه در جان خواهم داشت. او با چنان حرارتی درس می داد که گویا در کوره کلمات خویش، می خواست آهن سرد ما را مذاب کند و به بهترین شکل درآورد. یادش بخیر چنان پر شکوه ماجرای خوابیدن حضرت علی(ع) به جای پیامبر اسلام(ص) را روایت می کرد که جان بی تاب می شد و به عشق بر می خاست.
کلاس سوم را هم درس آموز « علی ابریشمی» بودیم که حکایتی بود از معرفت و دیانت و درس زندگی. او سعی می کرد درس دین و انقلاب را هم به کلاس بکشاند و حرف ها می زد که هنوز با خود تکرار می کنم. کلاس چهارم را هم شاگرد «دو خواهر ارجمند، کنیز و زهرا ثامن» بودم که معلم زندگی بودند. آنان فقط سطور کتاب را نمی گفتند بلکه در کنار کتاب، شرح خوب زیستن می کردند. کلاس پنجم را هم درس از معلمی گرفتم که امروز به نام «غلامرضا مطهریان» نام بردار است و در کنار « محمدعلی خراشادی زاده» راه و رسم بهتر زیستن را تعلیم مان می کرد. اینان به واقع کاشفان ستاره های درون بودند و مغنیانی که از دل کودکان، چشمه ها و قنات ها جاری می کردند تا جامعه را به استغنا برسانند.
باری، در این روز ها که به نام معلم فخر یافته است به همه آنان و تمامی معلمان و استادان وطنم ادای احترام می کنم و باور دارم که تکریم معلم، تعظیم ایران است پس همه ۳۶۵ روز را به نام معلم و برای معلم، زیبا بنویسیم….

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*