ماجرای دلچسب یک تصادف جاده ای ملاقات با فرشتگان کویر

عید نوروز است و پس از زیارت دلچسب امام هشتم(ع) قصد ادامه سفر از شهر بیرجند به سمت طبس را دارم؛ ۳۵ کیلومتر بیشتر از شهر دور نشده ایم که ناگهان کنترل ماشین به علت ترکیدن لاستیک از دست راننده خارج می شود و به سمت شانه خاکی جاده می رود و  بعد از چند بار غلت خوردن، ۵۰ متر آن طرف تر به پهلو در وسط بیابان ازحرکت بازمی ماند. شماره پلاک خودرو نشان می دهد سرنشینانش دراین منطقه غریب هستند. خودروهایی که شاهد صحنه هستند شتابان به سمت خودروی واژگون شده حرکت می کنندو سرنشینانش را که به شکل معجزه واری مصدومیت جدی ندارند از خودرو خارج کرده و به دلجویی و مراقبت از آ نها می پردازند.چندخانم نوعدوست به مصدومی که مادرخانواده است شماره تلفن داده و می گویند که چون غریب هستید اگر کاری یا چیزی احتیاج داشتید با ما تماس بگیرید، آقایی به سمت پدر خانواده می رود و دستش را می گیرد و آرام میگوید: “بابا جان پول لازم داری یا نه؟اگر همراهت پول نداری هرچقدر فکر می کنی لازم است ،من درخدمتم”. درفاصله زمانی ۸ – ۷ دقیقه بعد از حادثه دو آمبولانس از راه می رسند و چند ثانیه بعد اتومبیل پلیس… .
مصدومان مضطرب، درحالیکه خاک و خرده شیشه سر و رویشان را پوشانده و در بهت و شوک حاصل ازتصادف هستند به بیمارستان امام رضا(ع) شهر بیرجند انتقال پیدا می کنند.
درحالی که در آمبولانس مراقبت ها و خدمات اولیه پزشکی انجام می شود، دربین راه ماشین پلیس درکنار آمبولانس قرار می گیرد و افسر پلیس به مصدومین حادثه‌ بابت مراقبت کامل از اتومبیل و وسایل موجود درآن اطمینان می دهد.به محض ورود مصدومان به بیمارستان معجزه ای دیگر که حضور فرشتگانی زمینی است رخ می دهد.خانمی جوان به طرف آنها می آید وخود را همسر راننده آمبولانس (مهدی سبزه کار)معرفی می کند و دختر کوچک خانواده را درحالی که سرم به دست دارد، به آغوش گرفته وبه سالن اورژانس می برد. پس از معاینات اولیه مصدومین که روند آن خیلی به سرعت انجام می شود، عکس و آزمایش و سیتی اسکن وسونوگرافی و…، راننده جوان آمبولانس یا همان” آقای سبزه کار”به نزد مصدومین می رود ومی گوید :”من خودم الان شیفت هستم،خانمم رو آوردم تا مراقب شما باشه و کارهای بیمارستان تون رو انجام بده،انشاءا… بعد از ترخیص با او منزل مابروید”.از همان زمان تا یک هفته بعد که تحویل گرفتن ماشین به طول انجامید، این خانواده جوان اما بزرگوار با همه امکانات مادی و معنوی خود در خدمت خانواده آسیب دیده بودند… خانم جوان خانه علاوه بر مراقبت های عاطفی، کار شست و شوی لباس ها و تهیه غذای مهمانان غریب خود را با روی خوش، تمام و کمال، به مانند مادر یا خواهری مهربان و دلسوز انجام می داد و مرد جوان خانواده علاوه بر رانندگی تمام وقت وبی هیچ چشمداشت به مثابه یک مشاور دلسوز و خبره،درجهت تسهیل و تسریع در روند کارهای اداری ترخیص و تحویل خودروی صدمه دیده عمل می کرد و برادرگونه وحتی فراتر از یک برادر همه توان خود را در جهت ایجاد آرامش و رفاه و دلجویی مهمانان آسیب دیده خود به کار گرفته بود(هرچند که خود دلی ناآرام و پرتلاطم از ناهمواری های زندگی اما فراخ ومهربان داشت)؛ میزبانان بی نظیر و فرشته خویی که در ازای تشکر و سپاسگزاری مهمانان خود ،تنها پاسخی که از آنها شنیده می شد این بود که “ما کاری نمی کنیم، شما مهمان مایید”.
محبت و خدمت رسانی میزبان مایه آرامش و تسکین آلام مسافران بود به گونه ای که پس از ترک شهر باصفا و تاریخی بیرجند نه تنها خاطره ای بد در اذهان ایشان باقی نماند که هر گاه به یاد سفر و تصادف در حاشیه این شهر می افتادند،اولین تصویر که به ذهن می رسید، خوبی ها و محبت و صفای مردم این شهر علی الخصوص خانواده بزرگوار راننده جوان آمبولانس بود…و ای کاش مدیران بومی و ملی جامعه مان ارزش چنین گوهرهایی که بسیار فراتر از وظیفه اخلاقی و دینی و حرفه ای خود باتمام وجود از جان و هستی خود مایه می گذارند را درک کرده و پاس می داشتند.به راستی با چه میزان و معیاری می توان این منش و فرهنگ مهمان نوازی را سنجید؟ با چه ترازویی محبت و صفای مردمی صبور با زندگی هایی ساده اما دلهایی بزرگ رامی توان وزن کرد؟ مردمی که گرمای وجودشان گرم تر از بیابانهای گداخته و دستها و آغوش بازشان گشاده تر از کویر گسترده و وسیع شهرشان است… .باید به این مردم با این فرهنگ غنی و چشمهایی رو به آسمان و دستهایی فراخ ودلهایی روشن و قلبهایی سرشار و آکنده از عشق به دیگران، بالید…من یک ایرانیم…به وجود هم وطنانی چُنین بزرگ دل می نازم و افتخار میکنم…این است نشانه فرهنگی که به آن در همه جای دنیاشناخته می شویم و به آن شهره ایم…این است هویتی که مدتهاست در کتابها و کتابخانه ها به دنبال آن میگشتم….هویتی که ما با فرهنگ غنی انسانی، ایرانی، اسلامی خود از نیاکانمان به ارث برده ایم که در جای جای کشورمان هر جا به شکلی که ویژه فرهنگ بومی آن منطقه است،متبلور شده و آن را پرورانیده وبرای همنوعان خود عرضه داشته است و آنچه در استان خراسان جنوبی وشهر بی نظیربیرجند ومردم بی نظیرتر آن برایم تجربه شد،نمونه ای بی مانند از این فرهنگ غنی و پربار است…آن هم در زمانه ای که از زمین و زمان و در و دیوار و فضای حقیقی و مجازی پیام هایی ناامید کننده و یاس آور از افول فرهنگ و تمدن و جامعه ایرانی شنیده می شود
سپاس از بودن تان فرشتگان کویرنشین… .
هدا مصباحی ،مدرس دانشگاه و دانشجوی دکتری جامعه شناسی

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*