شعر طنز عروسی !!
آخر این هفته، جشن ازدواج ما به پاست
با حضور گرم خود، در آن صفا جاری کنید
ازدواج و عقد یک امر مهم و جدی است
لطفاً از آوردن اطفال، خودداری کنید
بر شکم صابون زده، آماده سازیدش قشنگ
معده را از هر غذا و میوه ای عاری کنید
تا مفصل توی آن جشن عزیز و با شکوه
با غذا و میوه ی آن جشن افطاری کنید
البته خیلی نباید هول و پرخور بود ها
پیش فامیل مقابل آبروداری کنید
میوه، شیرینی، شب پاتختی مان هم لازم است پس برای صرفه جویی اندکی یاری کنید
گر کسی با میوه دارد می نماید خودکشی
دل به حال ما و او سوزانده، اخطاری کنید
موقع کادو خریدن، چرب باشد کادوتان
پس حذر از تابلو و ساعات دیواری کنید
هرچه باشد نسبت قومی تان نزدیک تر
هدیه را هم چرب تر، از روی ناچاری کنید
در امور زندگی، دینار اگر باشد حساب
کادو نوعی بخشش است، آن را سه خرواری کنید
گرم باید کرد مجلس را، از این رو گاه گاه
چون بخاری بهر تنظیم دما، کاری کنید
ساکت و صامت نباشید و به همراه موزیک دست و پا را استفاده، آن هم ابزاری کنید
لامبادا، تانگو و بابا کرم یا هرچه هست
از هنرهاتان تماماً پرده برداری کنید
البته هرچیز دارد مرزی و اندازه ای
پس نباید حرکات نابهنجاری کنید
کی دلش می خواهد آخر در بیاید سی دی اش؟ با موبایل خود مبادا فیلمبرداری کنید
در نهایت، مجلس ما را مزین با حضور
بی ادا و منت و هر گونه اطواری کنید
ماجرای زن گرفتن یک چهارپا
کـــره ای گــفــت بـــه بابای خرش | پــــدر از هـــمـــه جــا بـی خبرش |
وقـــت آن اســــت بــــرای پســرت | ایـــــن الاغ نـــــــرّه ی کــــره خــرت |
مــاده ای خـــوشگـل و زیـبا گیری | تـــو کــه هر روز به صحرا میری |
وقـــت آن اســت کـه زن دار شـوم | ورنـــه از بـــی زنـــی بــیمار شوم |
پـــدرش گــفــت کــه ای کـره خَرَم | ای عــزیـــز دل بـــابــــا ، پــســرم |
تـــو کـــه در چــنــتــه نداری آهی | نـــه طــویـــلــه ، نه جُلی نه کاهی |
تـــو کـــه جــز خـوردن مال پدرت | پـــــــدر نـــــــرهّ خـــــر دربــــدرت |
هـــیـــچ کـــار دگــری نیست تو را | یک جو از عقل به سر نیست تو را |
به چه جرأت تو زمـن زن طـلــبی | بـــاورم نـیــست کـــه ایـنقدر جَلبَی |
بـــایـــد اول تـــو بــگـیـری کاری | بــهـــر مــــردم بــبـــری تــو باری |
بعـد از آن یک دو تا پالان بخـری | بـهــر آن کُــرّه خـــوشگـــل بـبـری |
یک طــویــلـه بکنی رهن و اجار | تــا کــه راضــی شــود از تو آن یار |
بـعــد بـایــد بـخری رخت عروس | بـهـر آن مـاده خــر خـوب و ملوس |
جُـــلـی از جــنـــس کــتـــان اعلا | روی جُـــل نـقــش و نـگـاری زیـبـا |
بــعـــد بـــایـــد بـــکـــنی گلکاری | بــهــر مــاشـیـن عروس یـک گاری |
وقــتی ایـــنـهــا بـــشـــود آمــاده | بــعـــد از ایـــن زنـــدگــیـــّت آغـازه |
می بــری مـــاده خــرت را حجله | بــا تـــأنــی نَـکــه بـــا ایـــن عـجـله |
بــشـنــو ایــن پــنــد زبابای خرت | پــــــدر بـــــا ادب و بــــا هــــنـــرت |
تــا کـــه اســبــاب مــهــیــا نشود | موسم عــقــد تــو بــر پا نشود |
پــس از امــروز بــرو بر سرکار | تــا نـــهـــنـــد آدمـــیـــان پــشتت بار
|
شعر معروف مشیری با ادبیات ۲۰۱۰ (جالب)
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
هیچ فکر کردین که اگر زنده یاد آقا فریدون خان مشیری می خواست اون شعرمعروف و محبوب « بی تو مهتاب شبی….» رو امروزه بگه، چطوری می گفت؟
بی تو On line شبی باز از آن Room گذشتم
همه تن چشم شدم، دنبال ID ی تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از Case وجودم
شدم آن User دیوانه که بودم
وسط صفحه Room ، Desktop یاد تو درخشید
Ding صد پنجره پیچید
شکلکی زرد بخندید
یادم آمد که شبی با هم از آن Chat بگذشتیم
Room گشودیم و در آن PM دلخواسته گشتیم
لحظه ای بی خط و پیغام نشستیم
تو و Yahoo و Ding و دنگ
همه دلداده به یک Talk بد آهنگ
Windows و Hard و Mother Board
آریا دست برآورده به Keyboard
تو همه راز جهان ریخته در طرز سلامت
من به دنبال معنای کلامت
یادم آمد که به من گفتی از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این Room نظر کن
Chat آئینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به Email ی نگران است
باش فردا که PM ات با دگران است
تا فراموش کنی چندی از این Log Out ،Room کن
باز گفتم حذر از Chat ندانم
ترک Chat کردن هرگز نتوانم نتوانم
روز اول که Email ام به تمنای تو پر زد
مثل Spam تو Inbox تو نشستم
تو Delet کردی ولی من نرمیدم نه گسستم
باز گفتم که تو یک Hacker و من User مستم
تا به دام تو درافتم Room ها رو گشتم و گشتم
تو مرا Hack بنمودی . نرمیدم . نگسستم
Room ی از پایه فرو ریخت
Hacker ی Ignor تلخی زد و بگریخت
Hard بر مهر تو خندید
PC از عشق تو هنگید
……….
رفت در ظلمت شب آن شب و شب های دگرهم
نگرفتی دگر از User آزرده خبر هم
نکنی دگر از آن Room گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن Room گذشتم
روزگار عجیب و غریب (شعر طنز)
همزمان با ولادت امام همام امام علی (ع) در روز یکشنبه ۶ تیرماه استاد سعید بیابانکی شاعر و منتقد ادبی، در” باشگاه کاربران تبیان” به بررسی”وبلاگ نویسی، شعر و رسانه های مدرن ” پرداخت. این نشست تخصصی به دعوت باشگاه کاربران تبیان و با حضور کاربران فعال موسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان به صورت حضوری با پاسخگویی به سوالات کاربران شبکه اجتماعی تبیان برگزار شد. در این نشست آقای بیابانکی شعر چین چین را اولین بار در تبیان برای کاربران تبیان خواند که انشاءالله به زودی فیلم این نشست در اختیار شما کاربران محترم نیز قرار خواهد گرفت.
چه روزگار عجیب و غریب و باحالی است
هر آنچه را که نظر می کنم غنی شده است
ببین که کشک به یمن همین غنی سازی
نرفته داخل یخچال، بستنی شده است
قضای حاجت اگر می روید می بینید
که آفتابه پر از آب معدنی شده است
عروس خانه شوهر نرفته زاییده است
ببین که نی نی او گرم مخ زنی شده است
دو شاخ سر زده روی سرش پدر ژپتو
که نیمه شب پسرش آدم آهنی شده است
به همت خدمات فشار در مترو
زن غریبه تو را خواهر تنی شده است
به احترام مخاطب صدا و سیما هم
جان عمه ام اینقدر دیدنی شده است
دو صفحه نقد نوشته جوانکی ابله
خیال کرده شفیعی کدکنی شده است
دو بیت گفته و یک جفت سکه هم برده
نه بهمنی به گمانش برآهنی شده است
به یمن این همه صنعت کتابخانه شهر
کمی غنی شده تعویض روغنی شده است