طبس از حادثه تاریخی شکست آمریکا نمادی ندارد حماسه بی نشان شن ها

خیلی ها می گویند آن روز شن ها، سربازان امداد غیبی می شوند و کماندوهای ویژه آمریکا را در صحرای طبس زمین گیر می کنند. عملیات دقیق کارتر شکست می خورد و آمریکا مات و مبهوت، می شود. در این سال ها حادثه صحرای طبس بارها و بارها بازگو شده و خاطرات شاهدان عینی هربار جذابیت خود را دارد. اما ماجرایی سوال برانگیز، با تمام سال های بعد از این ماجرا آمده است. چرا برای نماد سازی و انتقال اصولی حادثه طبس ، اقدامی در خور انجام نمی شود؟
سند دخالت آمریکا در امور ایران
پس از آنکه نیروهای آمریکایی در سفارتخانه آمریکا به اتهام جاسوسی دستگیر شدند، آمریکا از هر فرصتی برای آزادی آنها استفاده می‌کرد تا اینکه به این بهانه عملیاتی طراحی کرد تا علاوه بر آزاد سازی آنها به اهداف شوم دیگری نیز دست یابد.کارتر، سناریوی این انتقام جویی را می نویسد.«پنجه عقاب» ؛ نام عملیاتش است، عملیاتی که می توانست پیروزی او را در انتخابات پیش رویش تضمین کند. همه چیز برای یک پیروزی تمام عیار مهیا است. سال ۵۹ در چنین روزی، درست دو هفته بعد از قطع ارتباط یک جانبه آمریکا با ایران و تحریم ایران به لحاظ اقتصادی و سیاسی، در شبی آرام و مهتابی، ۹۵ نیروی کماندوی آموزش دیده با تجهیزات نظامی بسیار قوی با ۱۴ بالگرد و هواپیما در صحرای طبس فرود آمدند و مهیای اجرای نقشه شومی شدند. به ناگاه توفانی از شن به هوا بر می خیزد و دید خلبانان را به حدی ضعیف می کند که دو بالگرد با یکدیگر برخورد می کنند و آتشی مهیب در صحرای طبس برپا می شود. همه چیز پیش بینی شده بود و پیش بینی های هواشناسی بسیار دقیق بود. ژنرال چارلی بکویث، فرمانده نظامی دلتا، یکی از آمریکایی های بازمانده این حادثه گفته است: همانطور که می دانید سخت سرگرم کار بوده ایم، تا وسیله ای برای نجات گروگان ها از تهران پیدا کنیم. از ماه نوامبر روی مساله کار می کردیم. معتقدم که طرحی حساب شده در دست داشتیم. این یک طرح ساده نبود و ما تلاش کرده بودیم تا حد امکان پیچ و خم های آن را برطرف سازیم.
نابودی دلتای افسانه ای
گفته های بکویث از لحظه ورود تیم عملیات به ایران تامل برانگیز است.«هواپیما برفراز خلیج عمان، در ارتفاع چند صد هزار پایی پرواز می کرد، اما هنگامی که به سواحل ایران در غرب چابهار رسیدیم ارتفاع به چهارصد پا تقلیل یافت.وید ایشیموتو در حالی که نزدیک دریچه بار، در عقب هواپیما نشسته بود برخورد هوای گرم را احساس کرد. او می دانست که در ایران هستیم. زمین زیر پایمان بسوی افق که در تاریکی فرو می رفت، امتداد می یافت.در شمال، تپه ها چون لکه های آبی به نظر می رسیدند و رفته رفته بزرگتر می شدند. در پشت آنها و در فاصله ای دورتر، کوه های سیاهرنگ، سر به فلک کشیده بودند. برگشتم و با عجله به طرف ابتدای صف هواپیماها راه افتادم. ساعت تقریبا دو و چهل دقیقه بعد از نیمه شب بود. تعدادی از خلبانان سی ۱۳۰ موتورهایشان را گرم می کردند و گرد و غبار در اطراف پراکنده می شد. در میان تندبار، یکی از هلی کوپترها را دیدم که از زمین بلند شد و به سمت چپ کج شد و با آرامی به عقب خزید. سپس صدای مهیبی بلند شد. صدای انفجار بمب نبود، صدای شکستن نبود، صدای چیزی بود که با یک ضربه متلاشی شد. یک انفجار بنزین. گلوله آتشین آبی رنگی مثل بالون به هوا رفت. ظاهرا هلی کوپتر سرگرد شافر به ئی سی ۱۳۰ که در شمالی ترین قسمت ایستاده بود و عنصر آبی را تازه سوار کرده بود، برخورد کرد. همه چیز خراب شده بود و باید هلی کوپترها یمان را می زدیم.دلتا ؛ این نیروی مجهز پس از چهار ساعت و پنجاه و شش دقیقه توقف در کویر یک ،باید آنجا را ترک می کرد.ما شکست خورده بودیم.فرمانده عملیات نا فرجام طبس در انتها گفته است: “در تمام طول راه بازگشت به مصیره احساس پوچی و پژمردگی می کردم، یاس بر وجودم سایه افکنده بود. گریه ام گرفت. این موقعی بود که نشستم و با تمام وجود گفتم: یا عیسی مسیح، تو می دانی که چه گندی بالا آمده است. ما واقعا باعث شرمساری کشور بزرگمان شدیم. خودم را بسیار حقیر احساس می کردم. نمی خواستم صحبت کنم،‌ یا هیچ کاری انجام دهم، فقط احساس می کردم که دیگر آبرویی برایم باقی نمانده بود.”
اسناد را به شهید منتظر قائم دادم
و شاهدان عینی حادثه، آنها که شجاعانه مقابل این تجاوز ایستادند آن سوی ماجرا را به تصویر می کشند. حسن شکیبی یکی از اعضای کمیته انقلاب اسلامی طبس در سال ‌۱۳۵۸ بود که در زمان بروز اتفاق در صحرای طبس به عنوان اولین نفر برای بازرسی منطقه اعزام می شود .او می‌گوید: یک سال از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته بود و من مشغول تحصیل و به صورت داوطلبانه عضو کمیته انقلاب اسلامی طبس بودم. صبح حدود ساعت ‌۴ مشغول درس خواندن بودم که یک نفر آمد به درب منزل ما و از من خواست که سریع به کمیته بروم. در آن زمان مهندس اخوان سرپرست کمیته انقلاب طبس بود و به من گفت ماموریتی است و سریع باید برویم ومن را به دلیل اینکه فعالیت هایی در زمینه ورزش های رزمی داشتم و آموزش های پارتیزانی را نیز قبلا دیده بودم با خود به همراه برد.بلافاصله با یک خودروی سیمرغ که از واحد اکتشاف معدن زغال سنگ در اختیارمان گذاشته بودند حرکت کردیم و این هم مجهزترین خودروی طبس بود. تا محل حادثه ‌۱۶۲ کیلومتر جاده خاکی بود؛ خودروی ژاندارمری نمی‌توانست با سرعت زیاد حرکت کند ولی ما در کمتر از ‌۱٫۵ ساعت خود را در ساعت ‌۷ و ‌۳۰ دقیقه صبح به محل حادثه رساندیم. در ‌۲ کیلومتری محل حادثه مستقر شدیم و ‌۵ دستگاه هلی کوپتر سالم نظامی که یکی روشن و ‌۴ دستگاه دیگر سالم و خاموش بود را درصحرا دیدیم.یک فروند هواپیمای C-130 پر از مهمات بود که با یک هلیکوپتر باهم برخورد کرده و در حال سوختن بودند تعداد زیادی تورهای استتار، کپسول های بزرگ انفجاری، جیپ نظامی و موتور کراس در محل بود و منطقه وسیعی با چراغ محدوده فرود هواپیما را مشخص کرده بود.بعد از شناسایی اولیه به محل همکاران در فاصله ‌۲ کیلومتری برگشتیم و نیروی ژاندارمری تازه به محل رسیده بود که به همراه هم در آنجا مستقر شدیم. با توجه به عدم ارتباط دو گروه کوچک نظامی با سایر مراکز مسئولان دو گروه تصمیم گرفتند تعدادی به صورت مشترک کمیته و ژاندارمری با پای پیاده هواپیماها رامورد شناسایی قرار دهند. در هنگام شناسایی اولیه غرش هواپیماهای F-14 نیروی هوایی ارتش ایران را بالای سرمان شنیدیم که شروع به تیراندازی به سمت ما کردند که در آن زمان به محل استقرار اولیه عقب نشینی کردیم.شب وقوع حادثه هلیکوپترها در کرمان سوختگیری کرده و در طبس مستقر می شوند که همان زمان با طوفانی که هر از چند گاهی در کویر می وزد مواجه می شوند البته تا آن زمان عملیات تغییری نکرده بود و قرار بر ترک منطقه نبود. در همان شب دو دستگاه تانکر بنزین از سمت یزد به طبس در حال حرکت بودند که به محض پیدا شدن این دو دستگاه یکی از تفنگداران امریکایی با موتور تریل و اسلحه به سمت تانکر می رود و خودرو را به رگبار می بندد که راننده بلافاصله از ماشین خارج شده و خود را به ماشین پشت سری میرساند بعد از این جریان یک دستگاه اتوبوس به محل حادثه رسیده و با تفنگداران آمریکایی مواجه می شود که آنها اتوبوس را به خارج از جاده هدایت کرده و در آنجا مسافران را پیاده کرده و مورد اهانت و ضرب و شتم قرار می دهند.در حالی که دستان مسافران از پشت بسته شده بود و فریاد ا… اکبر و یا امام زمان و یا امام رضا به فریادمان برس سر می دادند انفجار بسیار مهیبی در بیابان رخ می دهد که آن انفجار ناشی از برخورد هلیکوپتر با هواپیمای C-130 بود. علت این برخورد نیز طوفان شن و عدم دید خلبان‌ها بوده است. بعد از انفجار، نیروهای امریکایی با هلیکوپترهای سالم به عمان برمی گردند. در واقع شکست نظامی آمریکا در این لحظه صورت می گیرد ۹ آمریکایی در هواپیما در حال سوختن بودند. برای نجات آمریکاییها در کنار هواپیما هرچه تلاش کردم فایده ای نداشت. در آن لحظه هیچگونه ارتباطی با جاهای دیگر نداشتیم و تنها وسیله ارتباطی ما خودروهای محلی و مردم بودند. من مرتب نامه می نوشتم و حدود ‌۱۴ بار تلگراف زدم و تمام این اسناد در پاسگاه دیهوک طبس موجود است چون تنها پاسگاهی که بین طبس و مشهد ارتباط داشت پاسگاه دیهوک بود که به بیرجند مخابره می شد.پس از مشاوره‌های نظامی زیاد ناگهان طوفان سهمگینی مجددا منطقه را فرا گرفت و در حال نزدیک شدن به ما بود. با توجه به آشنایی بنده با طوفان های کویری، پس از اعلام خطر به حاضران تصمیم گرفتیم از منطقه عبور نموده و در سمت طبس درمیان تپه ماهور ها مستقر گردیم. هنگام حرکت حدود ساعت‌۷:۳۰ بعد از ظهر با اولین گروه اعزامی سپاه یزد شامل ‌۴ نفر پاسدار و یک راننده با یک دستگاه استیشن سیمرغ آبی رنگ مواجه شدیم و بعد از گذشت ‌۱۲ ساعت از حضور ما در منطقه در هنگام غروب اولین ماشین پاسدار به فرماندهی شهید منتظر قائم به محل رسید.فرمانده سپاه استان یزد شهید محمد منتظر قائم که از انقلابیون دوران مبارزات علیه طاغوت و فردی بسیار باهوش بود تقاضای اطلاعات مربوط به حادثه را از اینجانب کرد. پس از عزیمت بنده به داخل خودروی ایشان قریب به ‌۱۰ دقیقه ایشان سوالاتی را مطرح نموده و من کلیه مشاهدات خود را طی ‌۱۲ ساعت گذشته برای ایشان و همراهان وی بازگو کردم.توقف کوتاه ما منجر به رسیدن طوفان شدید شن شد که در این موقعیت هیچ جایی قابل شناسایی نبود و کلیه خودروهای اعزامی از طبس به محل تصمیم گیری و یا به اولین پاسگاه ژاندارمری سابق مستقر در ‌۴۰ کیلومتری محل حادثه به نام پاسگاه رباط خان رفتند. ‌۱۵ دقیقه تلاش ما در میان طوفان باعث گردید که ما دقیقا در میان غبار و تاریکی مغرب در کنار هواپیماها باشیم.شهید محمد منتظر قائم اصرار کرد بنده به همراه او برای خارج کردن اسناد نظامی آمریکا داخل هواپیماها برویم پس از تست ابتدایی تله انفجاری، دو نفری وارد هواپیما شدیم و مقدار زیادی اسناد جمع آوری و به محمد منتظر قائم تحویل دادم.یکی از اسناد بسته بزرگ پول جدید هزارتومانی تازه چاپ بود که با کاغذ کاهی بسته بندی شده بود. او به محض باز کردن پوشش پول‌ها به من اعلام کرد اسکناس‌ها تقلبی بوده و توسط آمریکا به چاپ رسیده زیرا بنابر اطلاعاتی که دارم از ابتدای انقلاب تاکنون ما در کشور چاپ اسکناس نداشته‌ایم.در حال گفت‌وگو بودیم که غرش مجدد هواپیماها که حاکی از حمله قریب الوقوع آنها بود به گوش رسید و شروع به بمباران منطقه کردند، شهید محمد منتظر قائم بر اثر ترکش بمباران در ناحیه سینه مجروح و دست راست وی قطع و به مقام شهادت نائل شد.
طبس نشانی از« حادثه تاریخی »ندارد
احمد حبیبی یکی دیگر از افرادی است که به گفته خودش یک ساعت بعد از وقوع حادثه در آن صحرا حضور می‌یابد. او با بیان اینکه شهادت محمد منتظر قائم را به چشم دیدم، می گوید : باید این خاطره‌ها نسل به نسل منتقل شده و در یادها ماندگار شود.
او می گوید: آن روز بوی تعفن آوری فضای آرام و پاک صحرا را فرا گرفته بود، بعد از تحقیق متوجه شدم که ۱۸ فروند هلی کوپتر و یک هواپیمای c۱۳۰ از آمریکا به بهانه آزاد کردن گروگان و با هدف براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران مخفیانه قصد ورود به ایران را داشته‌اند.او از مسئولان برای کم کاری در انتقال یاد روز حادثه شکست آمریکا انتقاد دارد .« هیچ نشانی از این حادثه در شهر طبس دیده نمی شود. حادثه طبس سند انقلاب است و باید با یادآوری این اتفاق، این سند را در برابر توطئه های آمریکا حفظ کنیم.»حادثه ای که می تواند دست کم به عنوان نمادی از پیروزی کشورمان مقابل آمریکا؛ کشوری که آن زمان در عملیاتی سازمان دهی شده به حریم مرزهایمان تجاوز کرده، موردبهره براداری اصولی و حتی نمادین در راستای سیاست گذاری ها قرار گیرد، فقط در سالروز بزرگداشت، گنجینه ای از خاطرات شاهدان عینی و دیگران می گشاید و بس، تاجایی که مسئولان چاره ای نمی بینند جز اینکه توقف ساخت موزه عبرت ، تنها نماد این تجاوز و پیروزی مقابل آن را رسانه ای کنند.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*