امروز خراسان جنوبی – محمد راعی فرد mohammadraeifard@yahoo.com
تقریبا و بدون اغراق می توان ادعا کرد که حاکمیت منیت در کشور ما در تمام زمینه ها حرف اول را می زند، به مفهوم دیگر من بودن ما بزرگترین دشمن ما شد در طول تاریخ، که از ما موجوداتی خودشیفته و خویش محور ساخت که در مدارهای گوناگون اجتماعی به عنصری منفرد و منزوی تبدیل مان کرد.
هیچگاه نیاموختیم گفتمان و خرد جمعی را، هیچگاه در مباحث فی مابین نخواستیم منطق حرف های مقابل مان را قبول کنیم، هیچگاه نفهمیدیم منافع جمع بودن را، هیچگاه درک مناسبی از ارتباطات اجتماعی و زنجیره فرهنگ انسانی نداشتیم، هیچگاه نتوانستیم از مرداب افراط و تفریط تاریخی، خویش را سالم بیرون آوریم. ایرانیان آنقدر که در امور انفرادی که منافع شخصی در آن نهفته باشد موفق و پیروزند، هیچگاه نتوانستند استعداد در باهم بودن شان را بروز دهند چرا که اصولا منافع گروهی و جمعی را باور ندارند.چون نگاه ما به تمامی مظاهر اجتماعی منافع شخصی مان را تعریف میکند لذا نتوانسته ایم به زنجیره عاطفی و قانون مدار جمع گرایی و منافع جمعی برسیم و یا بیندیشیم. چرا در بحران های اجتماعی ناگهان صف دلار و خرید سکه تشکیل و برای به دست آوردن آن از نیمه های شب در صف خرید دلار چرت زنان و خمیازه کشان یقه هم را میدریم؟! چرا در مناظرات و بحث های دورهمی کسی صدای دیگری را نمی شنود و آشفته بازار فریاداست و کلمه بی محتوای من من گفتن حاکم مباحثات مان است؟!! چرا وقتی مشکل اجتماعی پیش می آید سوپرها را خالی می کنیم و انبارهای خانه های مان را پر؟!! چرا در اتفاقات روزمره فقط شاهدیم اما شاهدی بدون عکس العمل؟!! ریشه منیت های ما ایرانیان در تاریخی طولانی رشد کرده و هم چنان بر همان محور می چرخد، به همین دلیل و دلایل است که همیشه به دنبال مقصر می گردیم تا خود را از مخمصه مسئولیت پذیری برهانیم، به دنبال قهرمانانی هستیم که ما را از منجلاب های خودساخته مان نجات دهد، به دنبال آرزوهای بزرگ و دست نیافتنی هستیم که بدون زحمت و بدون ریسک و بدون فکر زیاد به دستمان برسد بدون اینکه به عنوان عضوی از جامعه در دستیابی به آن نقشی داشته باشیم!!
برآیند این نوع نگاه و تجربه تاریخی می شود قانون گریزی، طلبکاربودن از عالم و آدم، بی سوادی سیاسی و فرهنگی، رشد قارچ گونه ریا و تدلیس و خودفریبی، عافیت طلبی و راحت طلبی روزافزون، از مردم و حتی خانواده خودمان نردبان ترقی ساختن، استفاده ابزاری از مردم، مشتبه شدن امر بر ما که کسی هستیم و رشد فرهنگ چاپلوسی و تملق، مردم را و بیسواد تصورکردن و خویش را علامه دهر دانستن و مجموعه ای از آسیب های دیگر که از آن باورهای غلط زاده می شود، باورهایی که همیشه توپ را در زمین خدا می اندازد و فکر بشری را و توانمندی اش را به سختی به زیرسئوال می کشد.
درد بزرگ ما درد فرهنگی است، فرهنگی که درونمایه مستحکم نداشته باشد، از زمینش مدیریتهای ضعیف و بی حاصل و پرهزینه خواهد رویید، فرهنگی که نتواند بستر رشد فراهم آورد محصولش می شود اقتصادی که بوی عفونت فسادش عالم و آدم را می آزارد، فرهنگی که ناتوان و در حال نزاع باشد بازده اش می شود سیاستی که دکان خرید و فروش دین و دنیای مردم می شود، درد ما درد فرهنگی است نه درد اقتصاد، اقتصادی که رانتی می شود و عدالت درآن بازیچه و لقلقه زبان می شود از دلش اختلاس و کلاهبرداری های شرعی متولد می شود و بانک هایش می شوند بنگاه هایی که ارتزاقشان نزول خواری در روز روشن است اما با استعارات اسلامی!!
تا ندانیم که کیستیم و چند مرده حلاجیم، تا ندانیم که نمی دانیم، تا ندانیم که سطحی نگری و سطحی اندیشی از بیسوادی مان نشأت می گیرد، تا ندانیم که داریم با دست خودمان همه چیزمان را با کمال خونسردی و حماقت و تعصب نابود می کنیم، در این دنیای وانفسا راه به هیچ جایی نخواهیم برد و سرخودمان را چون همیشه کلاه گشادی گذاشته ایم.