امروز خراسان جنوبی – محمد راعی فرد mohammadraeifard@yahoo.com
هرچه در مورد آموزش و پرورش بگوییم و بنویسیم و فریاد کنیم کم گفته ایم، چرا که شالوده و فوندانسیون و بستر توسعه هر جامعه را باید درآن یافت. بدون درک صحیح از تعریف و اهداف آموزش و پرورش که متناسب با فرهنگ بومی برگزیده شود نمی توان نسلی را پروراند که بداند هدفش چیست و قرار است برای کشورش چه کند!
بلاشک توسعه یافتگی کشورها را باید در تعریف صحیح و عملیاتی شدن آن دانست، هیچ کشوری بدون داشتن آموزش و پرورشی قدرتمند و سیستماتیک، امکان رسیدن به جامعه ای قانون مند، پویا، پرنشاط و پیشرفته را نخواهد داشت، نطفه و نقطه اصلی فرهنگ و حاکمیت آن در هر کشور را باید از آن آموزش و پرورش دانست.
تولد نسلی پرسشگر، عدالتخواه، قانون پذیر، نترس، تحول خواه، بامطالعه، دور از خرافه و سطحی اندیشی، مغرور و پراز انگیزه بدون داشتن سکوی پرشی بنام آموزش وپرورش غیرممکن وناشدنی است. تمام موارد فوق را همگان می دانند اما چرا درب سیستم آموزشی ما همچنان بر پاشنه مدارس رشدیه می چرخد؟!! چرا این سیستم زنگ زده و ناکارآمد همچنان درپیله یک قرن قبل باقی مانده و به کما رفته؟!! چرا نظام اجتماعی ما تبدیل به افسانه کار گروهی نشده؟! چرا کارایی رشته های تحصیلی ما در همان فاز ده دهه قبل درجا زده؟! چرا دانش آموزان ما که بعدها خود بزرگان جامعه شان می شوند کمترین کارایی را از خود بروز می دهند و همچنان دچار سرگیجه، چرخه ای معیوب را دارند؟! چرا نسل دانش آموزی ما تبدیل به آدم های بله قربان گو می شوند و درصد بازدهی علمی شان در مدار صفردرجه قرار دارد؟! چرا خانواده های ایرانی هیچ درک مثبت و صحیحی از ارتباطشان با مدرسه را ندارند؟! چرا و به چه دلایلی سطح و میزان سرانه مطالعه در کشوری که خود را وارث تمدنی چند هزار ساله می داند آنقدر پایین و نازل است که انسان را شرمسار می کند؟! چرا بازدهی کاری کارمندان و کارگران ایرانی ما به ازای هفت ساعت روزانه حتی به یک ساعت هم نمی رسد؟!
چرا و بنا به چه دلایلی دانش آموزان ما دچار افسردگی هستند؟ چرا دانش آموزان ما تواضع و کارجمعی را هیچ گاه تمرین نکرده و نمی کنند؟! چرا دانش آموزان ما آنقدر که در چارچوبه کلاس زندانی و عصبی اند، کارهای عملی، اجتماعی و یادگیری دروس در طبیعت را نمی آزمایند؟! چرا اولیای دانش آموزان خویش را تافته ای جدا بافته از مدرسه می پندارند و هیچ رابطه عاطفی و کاری در رابطه با فرزندشان را برنمی تابند؟! چرا و به چه دلایلی کشورهای در هم فروریخته و متلاشی شده آلمان و ژاپن پس از جنگ جهانی دوم برای خودشان معجزه آفریدند و تبدیل به غول های پیشرفت و تمدن و توسعه و اقتصاد جهانی شدند؟! کجای کار ما می لنگد و مقصر کیست؟ چرا می ترسیم که خودمان را محکوم کنیم چرا از قبول این که آدم های پرمدعای قانون گریز و عافیت طلب و راحتی طلب هستیم ابا داریم؟! چرا از گول زدن خودمان خوش مان می آید و حاضر نیستیم بار مسئولیت این بلایی که کشورمان را در خود غرق کرده نمی پذیریم؟ چرا از فرار رو به جلو لذت می بریم و همیشه به دنبال کسی یا عاملی می گردیم که نالایقی خودمان را به او نسبت دهیم و باز چون همیشه طلبکار عالم و آدم باشیم؟!
مدیران کلان و خرد این کشور از درون چنین فرهنگی سر برآورده اند همین فرهنگی که همه مان در آن زیست می کنیم و این عصاره شخصیت فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی در مجموعه کشور است در طول دهه ها و سده ها!! تا همگان نخواهند هیچ تغییری در این آشفته بازار اجتماعی بوجود نخواهد آمد، تا مردم نخواهند که بهای بهتر شدن را بپردازند باید در چنین شرایطی زندگی کنند و شاکر باشند که وضعشان از این بدتر نیست ….!!! آموزش و پرورش ما نه آموزش دارد و نه پرورش، نه راهکار دارد و نه خیزش، نه می خواهد و نه می تواند، نه نای رفتن دارد و نه نای حرف زدن !! دائم از این شاخ به آن شاخ می پرد، بدون مطالعه و بدون زمینه و بستر، گاه روش ۵،۳،۴ را می آزماید و گاه روش ۶،۳،۳ گاه پیش دانشگاهی و گاه ترمی و گاه پیش دبستانی ۱ و ۲، گاه کتاب ها را تند و تند تغییر می دهد و گاه می افزاید و گاه کاهش، بدون بازخورد و منطبق با واقعیت جامعه، گاه ارزشیابی هایی از معلمینش می کند که هیچ سنخیتی با کار تدریس و کلاس و… ندارد و گاه طرح رتبه بندی در می افکند !!!
آموزش و پرورش ما دارد جان می کند از بس که مدیر ندارد !!