پدرم از خانوادهای ثروتمند و بزرگ بود که بنا به دلایلی در سن ۱۷ سالگی داماد شد و من به عنوان فرزند بزرگش یک سال بعد از عروسی اش با مادرم به دنیا آمدم.
پدرم فردی خوشگذران و اهل رفیق بازی بود، همین ویژگی هایش باعث خشم مادرم و درنهایت درگیریهای شدید زناشویی بین آنها میشد.
از کودکی ام هرچه به خاطر دارم درگیریهای شدید بین پدر و مادرم بود که در نهایت مادر در ۱۳ سالگی ام ترجیح داد مرا به پدرم تحویل داده و خواهر ۵ ساله ام را نزد خود نگهداشته و از پدرم جدا شود.
جدایی پدر و مادرم بدترین خاطره زندگی ام است، مادرم هرچند بدخلق بود، اما برای من فردی دوست داشتنی و منبع عاطفی مطمئنی بود که در آغاز نوجوانی این پایگاه عاطفی را به ناچار از دست دادم.
تنها چند ماه بعد از طلاق پدر و مادرم بود که با “نقی” آشنا و خیلی زود به وی وابسته شدم، در پی ابراز علاقه شدید نقی و در نهایت مخالفت خانوادهها با اینکه در سنی قرار داشتم که در واقع باید به بازی و سرگرمی و شیطنتهای بچه گانه ام میپرداختم، اما خیلی زود وارد زندگی زناشویی شدم.
نقی هرچند نخست به شدت به من ابراز علاقه میکرد، اما تنها کمتر از شش ماه نشان داد که وی نیز مانند پدرم دست بزن داشته و روحیه پرخاشگرانهای دارد.
نقی بعدها مرا روزانه برای ساعتهای طولانی در آپارتمان حبس کرده و خود به محل کارش میرفت، در همه این مدت پدرم نیز از وی حمایت میکرد؛ من از هرگونه ارتباطی با محیط بیرون از خانه منع شده بودم، مدتی با همسرم سر ناسازگاری و درگیری شدید پیدا کردم، اما دوباره زندگی مان را ادامه دادیم.
در ذهنم هر خصوصیتی را که پدرم داشت همسرم نیز داشت، به نظرم آنها دقیقا شبیه همدیگر بودند؛ بعدها من هم برای فرار از تنهایی، از طریق شبکههای مجازی با تعداد زیادی از افرادکه بیشترشان از جنس مخالف بودند آشنا شده و در رفاقت با آنها را باز کردم، ولی در نهایت یک روز پدرم متوجه قضایا شده و مرا تا حد مرگ به باد کتک گرفت و اکنون همسرم نیز از من دلسرد است.
حالا درونم آشوب است که با آن همه تعارض، یعنی پدرم، همسرم و … با آن همه اشتباهاتم چه باید بکنم؟
نظر کارشناس
استرس بالا، احساس کمبودهای عاطفی، ناسازگاری با اطرافیان، عدم تمرکز بر یک موضوع خاص و بی هدفی و افسردگی در کنار بسیاری از فشارها و اختلالات روانی مثل شخصیت وابسته از ویژگیهای فرزندان طلاق به شمار میآید که در کودکی شاهد درگیریهای مداوم والدین خود بوده اند که در نهایت به طلاق منجر شده است.
فرزندان طلاق در معرض انواع آسیبهای اجتماعی از جمله ارتباط با جنس مخالف و ازدواج زودرس قرار دارند، چنین فرزندانی در پی خلاء عاطفی ناشی از غیبت یک یا هر دو سرپرست در صدد جبران این خلاء با شیوه گزینش همسر و یا عشق زودهنگام در نوجوانی برمی آیند، البته عشقهای چنین افرادی به علت نوعی دیدگاه رادیکالی در خصوص شریک زندگی شان معمولا پایدار نیست.
چنین افرادی معمولا از شرایط موجود، احساس رنج و انزجار کرده و مدام در پی ایجاد شرایطی جدید و، اما مطلوبتر برمی آیند، به ویژه زمانی که احساس کنند مورد بی مهری، بی توجهی و یا محدودیت قرار گرفته اند همانند شخصیت این داستان که در پی اعمال محدودیتهای شدید، از طریق شبکههای مجازی در صدد رفع نیازهای عاطفی خود برآمده است.
در حقیقت زوجهای جوان باید مهارتها و آمادگیهای لازم برای آغاز زندگی مشترک و تعامل با شریک زندگی خود را پیش از ازدواج به دست آورند.
اما متاسفانه ازدواجهای زودهنگام براساس احساسات دوران نوجوانی، فرار از شرایط نامناسب خانوادگی، خارج از چارچوب خردورزی و تنها براساس احساس و یا معیارهایی است که زمینه ساز یک زندگی مشترک پایدار و باثبات نیست و متاسفانه این حوادث در خانوادههای سنتی و طلاق به وفور رخ میدهد که برای جامعه یک معضل و آسیب جدی به شمار میآید.
برهمین اساس متولیان و مدیران جامعه بایستی برای این مهم با توجه به یافتههای جامعه شناسانه اقدام در خور و شایستهای انجام دهند.