یادداشت امروز/به “سمیعی” درون مان فرصتِ سخاوت بدهیم

امروز خراسان جنوبی – رضا زنگویی zangoei@birjandtoday.ir
وقتی این مطلب را خواندم، اشک در چشمانم نشست. نمی دانم به خاطر اجابت آرزو و دعای دخترک بود یا به خاطر هم وطن بودنم با قهرمانِ مهربانِ این قصه. اما اول بخوانید این مطلب را شاید بهتر بتوانیم درباره احساس مان که مشترک خواهد بود با هم حرف بزنیم؛
یک دختر کوچک به داروخانه رفت و گفت: معجزه دارید؟
-معجزه ﻣﯽ ﺧﻮﺍﯼ ﻭﺍﺳﻪ ﭼﯽ ﻋﺰﯾﺰﻡ؟ !
-ﯾﻪ ﭼﯿﺰ ﺑﺪﯼ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﺍﺭﻩ ﺗﻮﯼ ﺳﺮ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮﻡ ﮔﻨﺪﻩ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻪ ! ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻣﯽ ﮔﻪ ﻓﻘﻂ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﻪ ﻧﺠﺎﺗﺶ ﺑﺪﻩ، ﻣﻨﻢ ﻫﻤﻪ ﭘﻮﻝ ﻫﺎﻡ ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺗﺎ ﺍﻭﻧﻮ ﺑﺮﺍﺵ ﺑﺨﺮﻡ.
-ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺑﺒﺨﺶ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﮐﻤﮑﺖ ﮐﻨﻢ، ﻣﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻧﻤﯽ ﻓﺮﻭﺷﯿﻢ.
-ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ﺩﺧﺘﺮﮎ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﺷﮏ ﺷﺪﻭ ﮔﻔﺖ: ﻭﻟﯽ ﺍﻭﻥ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﻩ، ﺗﻮﺭﻭ ﺧﺪﺍ ﯾﻪ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺑﻬﻢ ﺑﺪﯾﺪ.
ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺩﺳﺘﯽ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺭﻭ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺻﺪﺍﺋﯽ ﮔﻔﺖ: ﺑﺒﯿﻨﻢ ﭼﻘﺪﺭ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺭﯼ؟ ﭘﻮﻝ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺷﻤﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻦ ﻋﺎﻟﯿﻪ، ﺩﺭﺳﺖ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺧﺮﯾﺪ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮﺕ!
ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﮔﺮﻡ ﻭ ﺻﻤﯿﻤﯽ ﺩﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﻭ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻣﻨﻮ ﺑﺒﺮ ﺧﻮﻧﻪ ﺗﻮﻥ ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﺩﺍﺩﺍﺷﺖ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺗﻬﯿﻪ ﮐﻨﻢ؟!
ﺍﻭﻥ ﻣﺮﺩ ﻓﻮﻕ ﺗﺨﺼﺺ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﻣﻐﺰ ﺑﻮﺩ ﺩﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﻋﻤﻞ ﺑﺪﻭﻥ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻫﯿﭻ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﺍﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺷﺪ. ﻫﺰﯾﻨﻪ ﻋﻤﻞ ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﭘﻮﻝ ﺧﺮﺩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﯾﮏ ﮐﻮﺩﮎ. ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﭘﺴﺮﮎ ﺻﺤﯿﺢ ﻭ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﮔﺸﺖ.
دکتر ارنست گروپ رئیس سابق بیمارستان هانوفر آلمان؛ چندی پیش این خاطره رو در یک کنفرانس علمی مطرح کرد و آن مردِ جراح کسی نبود جز پروفسورسمیعی، طبیبِ بلندآوازه ایرانی که همه مان به نام و بیش از نامش به  سخاوت و منش انسانی اش، افتخار می کنیم. اویی که خدا شفا را در دستانش نهاده است تا در همه جهان، به اعجاز علم و عملش، هم انسان ها را نجات دهد و هم سفیر بلند قامتی برای فرهنگ ایرانی باشد.
آن دخترک، با همه ایمانش، با جانش به طلبِ سلامتی برای برادرش برخاسته بود و حق هم همین بود که گام های کوچکِ دخترک و گاه های بلند پروفسور، جوری تنظیم شود که همزمان به داروخانه برسند تا دخترک بتواند “معجزه” بخرد. معجزه ای که خداوند در اندیشه و دستان و دل پر سخاوت سمیعی قرار داده بود تا در چنین روزی، زندگی را به برادر و امید و ایمان را به خواهر برگرداند و ماجرایی را بیافریند که ترجمان زیبای امید و ایمان و سخاوت باشد که به هر زبان ترجمه شود، ایمان افزا خواهد بود.  به آغازِ سخن برگردیم، چشم احساس شما طعم باران گرفت آیا؟ دلیلش چه بود؟ حس همراهی و همذات پنداری با کودک یا غرور ایرانی شنیدن نام سمیعی؟ فرقی نمی کند، هر دو انسانی است اما یادمان بماند که در هر جا هستیم و هر کاری می کنیم، به “سمیعی دل و جان مان” فرصت سخاوت بدهیم تا با کمک به دیگران، به توسعه انسانیت کمک کند.
یادمان باشد، سمیعی در همه حوزه ها باید تکثیر شود تا شاهد توسعه خوبی ها و زیبایی ها باشیم، ان شاا… .

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*