مرگ تدریجی یک بازنشسته

کسی باورش نمی شود او به دفتر وکیل آمده است. از آن بدتر این است که آمده برای طلاق اقدام کند. زندگی نجمه خانم و دخترانش زبانزد خیلی ها بود. دختر بزرگش تحصیلات عالیه دارد و آن یکی هم به سرعت به سمت موفقیت های تحصیلی پیش می رفت تا اینکه آن فصل سرد از راه رسید.
« نمی توانم بخاطر اعتیاد شوهرم شاهد ازهم پاشیدن زندگی دخترم و افسردگی دختر دیگرم باشم به همین دلیل خواهان طلاق هستم.»
سن و سالی از او گذشته و سرد و گرم چشیده روزگار است. وکیل از او می خواهد ماجرا را باز کند« من و شوهرم هر دو کارمند بودیم، زمانی که ۲۰ سال داشتم با شوهرم که اقوام دور مان بود ازدواج کردم. سال‌ها زندگی‌مان را بدون مشکل سپری کردیم و ۲۷ سال زندگی مشترک خوبی داشته ایم. من و شوهرم هر دو کارمند بودیم مشکل مالی نداشتیم، اوایل زندگی بخاطر مشکلات کاری از هم دورتر بودیم اما یکدیگر را دوست و به هم اعتماد کامل داشتیم، ثمره ازدواج ما دو تا دختر هستند که یکی در مقاطع پزشکی درس خوانده و یک سال است که عقد کرده و دختر دیگرمان هنوز مشغول تحصیل در دانشگاه است. شوهرم سه سال قبل بازنشست شدو من هم سال دیگر بازنشست خواهم شد.»
مشکل از فصل جدید زندگی همسرش آغاز شده است. در اولین روزهای بازنشستگی حسن آقا ساعت های زیادی را با دوستان بازنشسته اش می گذراند.
« از همسرم می خواستم برای سرگرمی خود سر کاری برود اما قبول نمی کرد، با تعدادی از دوستانش همیشه پارک و کوه می رفتند. همیشه با دوستان خود از درد پا می گفت و مدعی بود که پاهایش بخاطر سرما در دوران جوانی درد می کند، به چند دکتر هم مراجعه کرده و خوب نمی شود. یک روز یکی از دوستانش مقداری مواد مخدر به او داده و گفته بود : با خوردن این مواد درد از تمام بدنت می رود. شوهرم قبول می کند که این مواد بخورد، شب اول خورد و حالش بد شد، اما بازهم روز دوم یک مقدار دیگر گرفت و شب مصرف کرد، این عمل را ادامه داد و حالا هر روز مبلغی پرداخت می کند مقداری مواد می گیرد و شب می خوابد.کم کم ارتباط شوهرم با این دوست مصرف کننده اش بیشتر شد، بیشتر مواقع این دو تا با هم بودند. اوایل متوجه نبودم که چه خبر است اما ضعف و خستگی او به تدریج نمایان شد.»
به گفته او شوهرش فرد بسیار ساده‌ای است و ادامه می دهد: بعد از رفت و آمدهای زیاد دوست شوهرم، کمی مشکوک شده بودم و فکرهای دیگری به سرم می زد که شاید زن دیگری دارد و این موضوع را با شوهرم مطرح کردم اما او به من اطمینان داد که هیچ خبری نیست و چون با دوستش راحت است با هم رفت و آمد می کنند.
به او گفتم که دوستت معتاد است، اول انکار و بعد قبول کرد و گفت متوجه اعتیاد دوستم شدم ومدعی شد اعتیاد دوستش خللی در زندگی‌مان به وجود نخواهد آورد. شوهرم می گفت می خواهد دوستش را به مرکز ترک مواد ببرد تا اعتیادش را ترک کند و بتواند به او کمکی کند، غافل از این‌که خودش در این منجلات فرو رفته بود.
نجمه خانم می گوید : بعد از یک سال متوجه اعتیاد همسرم شدم و از داخل جیب او مقداری مواد مخدر پیدا کردم. او مدعی شد این مواد برای دوستش است، همه ما تلاش می کردیم با آن دوست مصرف کننده خود ارتباط نداشته باشد اما شوهرم قبول نمی کرد.
حدود دو سال از اعتیاد همسرم می‌گذرد حالا قبول کرده که مصرف کننده شده است، او اصلا به خانواده توجه ندارد، با هم به مشکل برخوردیم. دخترهای من بزرگ هستند یکی از آن ها یک سال است عقد کرده و بخاطر اعتیاد پدرش دچار مشکلاتی با شوهرش شده است.
دختر کوچکم دانشجو است، او هم به دلیل اعتیاد پدرش دچار افسردگی شده و حتی قادر به ادامه تحصیل نیست، من تنها با این امید در این یک سال به زندگی در کنارشوهرم ادامه دادم که آرامش سال‌های اولیه به زندگی‌مان بازگردد و مواد را ترک کند اما افسوس که شوهرم آن‌قدر گرفتار اعتیاد شده که سال‌های خوش زندگی‌مان را فراموش کرده است.
شوهرم شش ماه پیش قول داد که مصرف مواد را تعطیل کند اما اکنون می گوید که نمی تواند ترک کند. تمام زندگی ما را اعتیاد شوهرم نابود می کند.
او می گوید: رفتارهای شوهرم در منزل بسیار خشن شده حتی یک بار دخترم را به دلیل گریه‌هایش کتک زد و هر روز بهانه گیری می کند و زندگی ما به آتش مواد کشیده شده است. خیلی تلاش کردیم که مشکلات اعتیاد شوهرم برطرف شود اما افسوس که مواد با او کاری کرده که دیگر هیچ چیز برایش مهم نیست.
اگر دو دختر بزرگ نداشتم رفتارهای شوهرم ذره‌ای برایم اهمیت نداشت و شاید با او به زندگی ادامه می‌دادم اما نمی‌توانم اشک‌های دخترانم را ببینم.
او ادامه می دهد: شش ماه پیش به دادگاه مراجعه کردیم که ما را نزد مشاور فرستادند. شوهرم قول داد که مواد را ترک کند و من شکایت نکنم اما در این مدت بیشتر پرخاشگر و خشن شده و مدعی می شود که اصلا قصد ندارد مواد مخدر را کنار بگذارد و می گوید: می خواهد تنها زندگی و مصرف کند.
نجمه خانم حالا مطمئن است که می خواهد مهریه اش را ببخشد و از شوهرش در این فصل سرد بازنشستگی جدا شود.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*