از دست شاه عصبانی بودند، می خواستند تلویزیون ما را بشکنند
گزارشی از بانوان انقلابی بیرجند
کلکسیونی از خاطرات انقلابی از زبان شیرزنان انقلاب در بیرجند: گوشمان به دهان امام بود
خیلیها از ما خاطرات سالهای انقلاب را از زبان مردان بزرگی که آن روزها در عنفوان جوانی پای جای پای امام و پیشوایشان گذاشتند و انقلاب را به پیروزی رساندند، شنیدهایم؛ اما شنیدن خاطرات آن روزها از زبان بانوانی که ستون و خیمهگاه خانه هستند، لطف ویژهای دارد. زنانی که هم عمود و خانم خانه بودند و هم تکیهگاه مردانشان و هم مادرانی انقلابی که فرزندانش را از گهواره برای سربازی امام تربیت می کردند.
هرچند در ماهها و روزهای قبل از پیروزی انقلاب، مردان با حضور در سخنرانیهای مسجد آیتالله آیتی، مطالب و اعلامیهها را پخش می کردند، ولی پس از پیروزی انقلاب بانوان بیرجندی و بانوان سایر شهرها هم که از خفقان حاکم رها شده بودند، وارد میدان شدند و همقدم مردان و حتی جلوتر از آنان در فعالیتهای انقلابی شرکت میکردند.
آن روزها امام بر سوادآموزی تاکید فراوان داشتند و این بانوان بودند که در خط مقدم جبهه سوادآموزی با تشکیل کلاسهای قرآن و سوادآموزی این فرمان امامشان را لبیک گفتند. “فاطمه زهرا هلالبیرجندی”، بانویی است که آن سالها تازه وارد عرصه معلمی شده بود. وی میگوید: همیشه سخنرانیهای امام را گوش میدادیم و هر کاری را که امام بر آن تاکید میکردند سعی میکردیم در حد توان اجرا کنیم.
مدرسه را تعطیل کردیم تا به تظاهرات برسیم
این بانوی بیرجندی به بیان خاطرات خود در دوران قبل از انقلاب پرداخته و می گوید: سال ۵۶ از دانشسرا فارغالتحصیل شدم و به دلیل اینکه شش ماه بیکار بودم، همراه مادرم در راهیپماییها شرکت میکردم؛ آن روزها در جلسات سخنرانی و برنامههای مذهبی برخی از روحانیون، از انقلاب و امام حرفهایی میزدند ولی هنوز انقلاب به صورت علنی نشده بود. هلالبیرجندی می افزاید: در سال ۵۷ فعالیتهای مردم روز به روز بیشتر شد و راهپیماییهایی درسطح شهر هم تشکیل میشد. من یادم میآید در یکی از این راهپیماییها ما مدرسه را تعطیل کردیم و با همکلاسیها در راهپیمایی شرکت کردیم.
وی از یکرنگ شدن مردم پس از پیروزی انقلاب می گوید: با آمدن امام به کشور و پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن بعضی از افراد که دلشان هنوز با انقلاب نبود همراه مردم شدند و در خیابانها شیرینی پخش میکردند و همراه مردم شادی میکردند.
هلال بیرجندی که هم اکنون عضو شورای شهر بیرجند شده است، خاطرهای از روز اعلام وفاداری ارتش با امام در ذهن دارد: آن روز من بیمار و در خانه بودم ولی با صدای بوق اتومبیلهایی که خوشحالی میکردند از خواب بیدار شدم و به در منزل رفتم و دیدم مردم با ماشینهای پارچه بسته و گل زده در حال شادی و خوشحالی اند. هلالبیرجندی درباره پیگیری سخنرانی های امام می گوید: بعد از مدتی در شهر درمیان مشغول به کار شدم، در همانجا هم از طریق تلویزیون سخنرانیهای امام را گوش میکردم و امام هر فرمانی را که میدادند سعی میکردم در حد توانم انجام دهم.
پلتیک برای جذب مردم به سمت سواد آموزی
وی درباره فرمان راه اندازی نهضت سواد آموزی حضرت امام می گوید: امام در اوایل انقلاب بر سوادآموزی تاکید زیادی داشتند، من هم در درمیان بودم و خانمهای بیسواد زیاد بودند؛ برنامهای ریختم و به خانمها گفتم هرکس در کلاسهای قرآن آموزی شرکت کند، خیاطی رایگان آموزش میبیند و از این طریق خانمهای زیادی را سواد آموزش دادم.
این بازنشسته فرهنگی بیرجندی به دیگر فعالیتهای بانوان در دوران انقلاب اشاره کرده و می گوید: در سال ۵۸ که زلزلههای زیادی رخ میداد، ما به جای کلاس در حیاط مدرسه چادر زده بودیم و در شیفتهای غیرمدرسه بچهها را در چادرها جمع میکردیم و قرآن یاد میدادیم.
اولین واحد خواهران بسیج را در بیتالزهرا(ع) مسجد امام حسین(ع) دایر کردیم
«فاطمه صغری دباغپور» نیز بانوی دیگری از بیرجند است که در سال ۵۷ در روستای سلم آباد سربیشه معلم بوده است. وی در آن دوران در روستایی دورافتاده زندگی می کرد. اما در آن روستای دورافتاده از طریق روحانی روستا، حاج آقا داوری، از سخنرانیها و اعلامیههای امام باخبر میشده و در جلسات قرآن خانگی این مطالب را به سایر بانوان منتقل میکرده است.
این بانوی انقلابی که در سال ۵۷ تنها مدیر و آموزگار سلمآباد بوده، می گوید: حدود یک هفته قبل از ورود امام به ایران با وجود تهدیدهای رئیس شهربانی- که برادر مدیر مدرسه بود- با اطلاع به خانوادههای بچهها و کدخدای روستا و باتوجه به شرایط موجود، مدرسه را تعطیل کردم و به بیرجند آمدم.
دباغپور می افزاید: بعد از ورود امام و پیروزی انقلاب بیشتر فعالیت بانوان انقلابی آموزش قرآن به خانمهای بیسواد در مکتب نرجس بود که من نیز مدتی به آنجا رفتم. البته به دلیل اینکه محل کارم در روستا بود همه روزهای هفته را در بیرجند نبودم و فقط جمعهها میآمدم. با این حال در روزهای جمعه در برنامههای مذهبی مثل دعای ندبه یا راهپیماییها مثل راهپیمایی روز قدس شرکت میکردم.
این بانوی بازنشسته فرهنگی به تشکیل بیتالزهرا(ع) در مسجد امام حسین(ع) بیرجند اشاره می کند و می گوید: اوایل انقلاب این مسجد کانون فعالیتها بود. من به همراه تعدادی دیگری از بانوان از جمله خانم فنودی و خانم صبوری در همین مسجد بیتالزهرا(ع)، بسیج تشکیل دادیم تا در کنار فعالیتهای قرآنی در حمایت از ولایت هم کار کنیم. دباغپور با بیان اینکه ما دوست داشتیم یک مجموعه ولایی داشته باشیم، تصریح می کند: آن روزها بسیج تازه شکل گرفته بود و هنوز واحد خواهرانی وجود نداشت و ما تصمیم گرفتیم در همان مکان بیت الزهرا(ع) اولین واحد خواهران بسیج را هم بزنیم.
وی به دیگر فعالیتهای انقلابی بانوان بیرجندی در سالهای اول انقلاب اشاره کرده و می گوید: در تابستان سال ۵۸ به همراه خانمهای دیگر مثل خانم وریدی برای بچهها در مدارس کلاس قرآن میگذاشتیم. با شروع جنگ تحمیلی و آوردن شهدا، تعدادی از خانمها به دیدار خانوادههای شهدا میرفتیم و به آنها دلداری می دادیم. این بانوی فعال انقلابی همچنین به فعالیت بانوان در کمکرسانی به رزمندگان اشاره می کند: در دوران جنگ در حسینه مسجد امام حسین(ع) خانمهای زیادی برای پخت نان، غذا، تهیه مربا و خیاطی میآمدند و فعالیتهای زیادی از طریق پایگاه خواهران انجام میشد.
همسر و فرزندانم در جبهه بودند و من و دخترانم درحال خیاطی برای رزمندگان
مسجد صاحب الزمانی خیرآباد که یکی از قدیمیترین مساجد بیرجند است، در روزهای اول انقلاب محل رفتوآمد مردمان زیادی بوده است. با شروع جنگ ازین مسجد جوانان زیادی به جبهه اعزام می شدند، از میان جوانان محله خیرآباد بیش از ۳۰ شهید تقدیم راه انقلاب شده است.
ربابه اکبری، بانویی از همین محله قدیمی بیرجند است که همه اعضای خانوادهاش در دوران انقلاب فعالیت داشتهاند؛ از همسر و دو پسرش گرفته تا دختران جوانش که همراه مادر در راهپیماییها و جلسات شرکت می کرد.
این بانو درباره فعالیتهای بانوان در دوران قبل از پیروزی انقلاب می گوید: در آن زمان بیشترین فعالیت بانوان شرکت در راهپیماییها و رفتن بر بالای بام خانهها و شعار دادن به همراه مردان بود؛ هرچند که خانوادهها و افرادی که در راهپیماییها شرکت میکردند مورد تهدید شهربانی و افراد دیگر قرار میگرفتند ولی بالحمدلله با پیروزی انقلاب دیگر کسی جرات حرف زدن و تهدید کردن نداشت.
اکبری درباره اسدالله علم و تصرف املاکش در بیرجند می گوید: اسدالله علم در بیرجند خانه و املاک زیادی داشت اما با فرار شاه او نیز دیگر به بیرجند نیامد. تعدادی از جوانان از جمله پسر من به خانههای علم رفتند و اشیا و وسایلهای قیمتی را جمع و به کمیته انقلاب تحویل دادند.
وی با تاکید بر اینکه «من از فعالیتهای همسر و پسرانم در جریانات انقلاب کاملا راضی بودم»، تصریح می کند: خود من پسرانم را تشویق به شرکت در فعالیتهای انقلاب و ایجاد نظم و امنیت در شهر میکردم. بعد از شروع جنگ هم خودم پسرانم را همراه پدرشان به جبهه فرستادم.
از دست شاه عصبانی بودند، میخواستند تلویزیون ما را بشکنند
این بانوی بیرجندی که خاطرات آن روزها را با کمک دخترش به یاد میآورد درباره لحظه ورود امام به کشور می گوید: روز ورود امام به ایران همه همسایهها، منزل ما بودند. ما یک تلویزیون آورده بودیم تا به صورت مستقیم آمدن امام را نگاه کنیم. این یک معجزه بود که امام در آن شرایط، سالم وارد ایران شد. همه خوشحال بودند و لحظات بسیار شیرینی برای همه بود که یک دفعه پخش مستیم را قطع کردند و شاه را نشان دادند. همه کسانی که منزل ما بودند عصبانی شدند و حتی یکی از پسربچهها خواست تلویزیون را بیندازد.
وی، یادی هم از خانم های محله می کند که در آن سالهای پرشور انقلاب، خاطرات به یاد ماندنی را با هم رقم زده اند. وی می گوید: خانمهای محله خیرآباد بعد از انقلاب با شروع غائله کردستان و بعد هم جنگ تحمیلی، در مسجد صاحبالزمانی(عج) جمع میشدند و برای جنگزدهها لباس، چادر، مقنعه، پتو، تشک، مانتو و پیراهن میدوختند، آرد خمیر و نان میپختند، مربا و ماست و حتی کشک برای رزمندهها درست و بستهبندی میکردند و میفرستادند.
کلکسیونی از مدالهای جنگ بر گردن خانواده
مادر جانباز دوران دفاع مقدس، از جانفشانی های خانواده اش در جنگ نیز سخن می گوید: از خانواده ما ۱۴ نفر در جنگ شرکت کردند. همسر و دو پسرم هم در جبهه بودند. یکی از پسرانم در عملیات فتحالمبین مجروح شد و توسط یک خانم پرستار نجات پیدا کرد. برادران و خواهرزاده هایم نیز در جبهه بودند و در خانواده شهید، جانباز و اسیر داریم.
اکبری با بیان اینکه با شروع جنگ شهدای زیادی را میآوردند و ما هم که در بیرجند بودیم در همه مراسمهای تشییع شرکت میکردیم و حتی اگر شهیدی از روستایی بود همه خانمها سوار اتوبوس میشدیم و برای تشییع آن شهید و همدردی با مادرش به روستا میرفتیم.