روز ها دارد سخت تر می گذرد به رغم همه امکاناتی که برای آسایش مردم تولید می شود. آرامش که نباشد، آسایش هم معنای خود را از دست خواهد داد. کوچ آرامش هم پیامد هجوم به اعتماد عمومی است. واقعیت این است که از جمله آرامش کش ها، گم شدن عنصر امانتداری در جامعه، است که آتش در خرمن اعتماد می زند. اگر اعتماد از بین برود، سنگ هم روی سنگ بند نمی شود و دیگر نه قانون، نه بند و زنجیر، نه قاضی و نه پلیس و نه هیچ چیز دیگر نمی تواند سنگ های از هم گسیخته یک بنای ویران را دوباره کنار هم بنشاند و بنایی بسازد که رفعتش در چشم جا بگیرد. و نه می توان آدم ها را دوباره به گونه ای به هم مطمئن کرد که در کنار هم نهادینه کردن اعتماد را به دست دهد، حالا از این منظر که به کوچه های جامعه نگاه می کنید و کلاهبرداری ها و کلاه گذاری ها، خلاف وعده ها و خلف قول ها و ازهمه مهم تر، آنچه امروز در جامعه به چشم می خورد که می توان آن را «بیماری رایانه ای» نامید، هر کدام به هر تعداد که تکرارمی شوند، چونان دشنه ای زهرآلود در پیکر اعتماد اجتماعی فرومی روند و با این روندی که شکل گرفته است و حتی شتاب هم می گیرد، چشم انداز فردا، در خور شأن مردم ما روشن نیست. از «بیماری رایانه ای» گفتم و به یادم آمد که چند روز پیش یک کارشناس هشدار می داد، نسبت به خطری که از طریق رایانه سلامت جامعه را تهدید می کند هوشیار باشیم. او حتی می گفت، گوشی های همراه خود را هم در اختیار تعمیرکاران غیرمطمئن ولو متخصص قرار ندهید چون می توانند با ترفندی از اطلاعات آن سوءاستفاده کنند. او تأکید داشت گوشی خود را در اختیار افراد مختلف هم قرار ندهید چون … راست هم می گفت او، حداقل در خبرها، کم نخوانده ایم، که اطلاعات خانوادگی افرادی طعمه سوءاستفاده چی هایی شده است که مثل آب خوردن، آبروی دیگران را می برند. فایل ماجرای آن فوتبالیست، استخر زنان، دختر جوان ، بازیگر سینما،و … که در فضای مجازی، عرصه را بر حقیقت تنگ می کند نشانگر این بیماری است و نشانه یک اخلاق بد، اخلاق بدی که امنیت اخلاقی جامعه را هدف قرار می دهد و اعتماد افراد به یکدیگر را هم به شدت آسیب می رساند و دیگر کسی جرأت نمی کند دیوار خانه اش را به دیوار دیگری تکیه دهد تا به گاه حادثه، تکیه گاه هم باشند. حالا در بعضی از چشم ها، دیگر آن نگاه محبت موج نمی زند و از نگاه ها، نمی توان اعتماد به سپردن امانت کرد. راستی یادش به خیر زمانی که مردم مال و بالاتر از آن، جان و ناموس خود را نزد هم به امانت می گذاشتند وامروز، نه می شود، خودرو را به کسی داد و نه حتی گوشی تلفن همراه را. نگوییم، همه که امانت ستیز نیستند، من هم می دانم، اما سدهای بزرگ را هم یک رخنه از هم فرو می ریزد و اعتماد عمومی را همین «ناجوانمردان» هرچند اندک چنان آسیب می رسانند که هیچ «جوانمردی» نتواند آن را بازسازی کند. اصلا» مگر چند نفر در جامعه دزد هستند که این همه هزینه قفل، چشم الکترونیک، دزدگیر و ابزارهای حفاظتی می شود؟ این درست مسئله اعتماد است که به این روز درآمده است. بداخلاقی گروهی کاربازار رایانه وگوشی همراه را هم به این روز درآورده است و راستی بد روزگاری است، که دزدی های مدرن و بیماری های رایانه ای، سلامت جامعه را تهدید می کند و کمتر می توان دست این سارقان را در دستبند دید. اما زیانی که آنها می زنند از هر دزدی بدتر است .مال برده را می شود باز ستاند یا جایگزین کرد اما اعتماد رفته، مثل آب رفته است که به جوی برنمی گردد….