غدیر از دیدگاه اهل سنت

 

 

نصب على(ع) به خلافت ، در روز غدیر

سه روز طول کشید تا مراسم بیعت و تهنیت به پایان رسید حال ، تکلیف خلافت کبراى الهى مـعـلـوم وخـلیفه رسول خدا منصوب شده ، مردم او را شناخته و با او بیعت کرده اند دیگر وقت آن رسیده بود که مراسمى چون تاجگذارى شاهان برگزار شود پیامبر(ص ) امیرالمؤمنین را خواست و عـمـامـه خود را که ((سحاب )) نامیده مى شد بر سر وى نهاد و دنباله هاى آن را تا روى شانه هایش آویخت و فرمود: یا على العمائم تیجان العرب ، یعنى عمامه تاج عرب است.
سـپـس فـرمـود: پـیـش بیا حضرت پیش آمد فرمود: برگرد حضرت برگشت  آنگاه رو به اصـحـاب کرده فرمود: فرشتگانى که در روز بدر و حنین به یاریم آمدند، این گونه عمامه بر سر داشتند.
و فـرمـود: عـمامه سیماى اسلام است  عمامه علامتى است که مسلمان را از مشرک جدا مى کند))  و فرمود: (ملائکه با این شکل به نزد من آمدند) .
بـدیـن تـرتـیـب واقـعـه غـدیـر بـه پـایـان رسـیـد و حاجیان هر کدام راه دیار خویش گرفته در اطراف جزیره العرب پراکنده شدند آنان حدیث ولایت را به گوش همه مسلمانان رساندند.
اکنون که حماسه غدیر به طور خلاصه معلوم شد، دو نکته قابل ذکر است :.
الف ـ صحت واقعه غدیر از نظر تاریخ ،.
ب ـ مفاد کلام رسول اکرم (ص ) در خطبه روز غدیر.

صحت واقعه غدیر از نظر تاریخ

غـدیـر چـشـمـه اى است که زلال اسلام ناب از آن مى جوشد هرکس به این حقیقت اعتراف کند و جـان خویش ، در زلال حقیقتش شستشو دهد، به پیشگاه باعظمت اسلام ناب بار مى یابد و آن کس کـه به هرعذر و بهانه ، چشم از دیدن و گوش از شنیدن فرو بندد، جز صداى جرسى از دور نصیب نخواهدبرد.
غـدیـر نخستین موقف و منزلى نیست که پیامبراکرم (ص ) جانشین خود را به مردم شناسانده است آن گـرامى بارها به هر مناسبت با بیانهاى گونا گون و شیوه هاى مختلف این حقیقت را به مردم یـادآور شده وایشان را با رهبر آینده خود آشنا کرده است همه کسانى که با حضرتش حشر و نشرى داشـتـنـد و از اتـفـاقـات حـکومت اسلامى بى خبر نبودند، مى دانستند که على (ع ) خلیفه بلافصل پیامبر(ص ) و محبوبترین مردم ،و نزدیکترین اصحاب به رسول خداست .
خـلافـت مـسـاله اى نبود که تا سال دهم هجرت مسکوت مانده باشد خلیفه پیامبر از همان روزى معلوم شد که نبوت در مکه آشکار شد.
پـس از آن مـخـصـوصا در سالهاى بعد از هجرت به قدرى این مطلب تکرار شد که تقریبا همه اهل مدینه با آن آشنا بودند همه حدیث (منزلت ) ، حدیث (رایت ) و حدیث (طیر)   را شنیده بودند حدیث (ثقلین ) مکرر بر آنها خوانده شده بود نزول آیاتى چون آیه (مودت)  آیـه (مـبـاهـله)  و آیه (ولایت)  باعث شده بود، خورشید شخصیت امیرالمؤمنین درخششى روزافزون داشته باشد.
بـا ایـن هـمـه حـدیـث غـدیر از شهرتى به سزا برخوردار است همه احادیثى که در این زمینه وارد شده صحیح و مشهور و بعضى متواترند، ولى حدیث غدیر از مرز تواتر نیز گذشته است .
مرحوم علم الهدى سید مرتضى ، در این باره مى فرماید:.
کـسـى کـه بـراى صـحـت ایـن خبر دلیل بخواهد، همانند کسى است که براى صحت خبر غزوات وحالات معروف رسول خدا دلیل بخواهد و چنان است که گویى در اصل حجه الوداع شک داردزیرا اینها همه از جهت شهرت در یک رتبه اند.
چرا که همه علماى شیعه این حدیث را روایت کرده و اهل حدیث با اسناد خود آن را نقل نموده اند و مـورخان و سیره نویسان همان طور که حوادث معروف را نقل مى کنند، بدون سندمخصوصى نسل در نـسـل از هـم روایـتش مى کنند و محدثان آن را در زمره احادیث صحیح درج کرده اند این خبر مزیتى دارد که هیچ خبر دیگرى از آن برخوردار نیست چرا که اخبار بر دوگونه اند:.
یک دسته اخبارى است که به سند متصل نیاز ندارند، مانند خبر جنگ بدر و خیبر و جمل وصفین و همه وقایع معروفى که مردم نسل در نسل بدون سند از آن آگاهند دسته دیگر اخبارى است که به سند متصل نیاز دارند، مثل اخبارى که در باب احکام شرعى وارد شده است .
خبر غدیر به هر دو صورت نقل شده است ، یعنى در عین آنکه در کمال شهرت و از سندبى نیاز است ، داراى سند متصل نیز مى باشد.
افـزون بـر اینکه اخبارى که در باب احکام شرعى نقل شده همگى خبر واحد هستند، ولى خبرغدیر راویان فراوانى دارد  .
مـا در این مقال بر آن نیستیم که راویان حدیث غدیر را نام ببریم ، چون نه مقام را گنجایش است و نـه حـاجـتى به آن هست مرحوم علامه امینى نام راویان این حدیث را به ترتیب زمان زندگى ذکر کـرده اسـت مـا بـه ذکر شمار راویان حدیث غدیر در هر قرن بسنده کرده ، علاقه مندان را به کتاب ارزشمند الغدیرراهنمایى مى کنیم  .
در میان اصحاب رسول خدا (ص ) ۱۱۰ نفر،.
در میان تابعین ۸۴ نفر،.
در میان علماى قرن دوم هجرى ۵۶ نفر،.
در میان علماى قرن سوم هجرى ۹۲ نفر،.
در میان علماى قرن چهارم هجرى ۴۳ نفر،.
در میان علماى قرن پنجم هجرى ۲۴ نفر،.
در میان علماى قرن ششم هجرى ۲۰ نفر،.
در میان علماى قرن هفتم هجرى ۲۱ نفر،.
در میان علماى قرن هشتم هجرى ۱۸ نفر،.
در میان علماى قرن نهم هجرى ۱۶ نفر،.
در میان علماى قرن دهم هجرى ۱۴ نفر،.
در میان علماى قرن یازدهم هجرى ۱۲ نفر،.
در میان علماى قرن دوازدهم هجرى ۱۳ نفر،.
در میان علماى قرن سیزدهم هجرى ۱۲ نفر،.
در میان علماى قرن چهاردهم هجرى ۱۹ نفر.
وهمو مى نویسد:.
ایـن حـدیـث را احـمد بن حنبل با چهل سند، ابن جریر طبرى با هفتاد و اندى سند، جزرى مقرى بـاهـشـتاد سند، ابن عقده با صد و پنج سند، ابوسعد مسعود سجستانى با ۱۲۰ سند و ابوبکر جعابى با۱۲۵ سند روایت کرده است  .
ابـن حـجـر در کـتـاب صـواعـق نوشته است : (این حدیث را سى نفر صحابى از پیامبر اکرم (ص ) روایت کرده اند و بسیارى از اسناد آن صحیح یا حسن است) .
ابن مغازلى در مناقب مى نویسد:.
حـدیث غدیر حدیث صحیحى است که حدود صد نفر صحابى که عشره مبشره نیز از آن جمله است آن را از رسـول خـدا(ص ) روایـت کـرده انـد این حدیث ثابت است و ایرادى بر آن وارد نیست واین فضیلتى است که فقط على (ع ) حائز آن شده و هیچ کس در این فضیلت با او شریک نیست  .
سید بن طاوس از علماى امامیه در کتاب شریف اقبال الاعمال نوشته است :.
ابـوسـعـد مـسـعـودبـن نـاصـر سـجـستانى از علماى اهل سنت کتابى در هفده جز به نام الدرایه فى حدیث الولایه تالیف کرده و این حدیث را از صد و بیست صحابى نقل کرده است .
مـحـمدبن جریر طبرى در کتابى که به نام الردعلى الحرقوصیه نوشته ، حدیث ولایت را از هفتاد و پنج طریق روایت کرده است .
ابوالقاسم عبداللّه حسکانى در این باب کتاب مستقلى به نام دعاالهداه الى ادا حق الولاه تالیف نموده اسـت ابوالعباس احمد بن سعید بن عقده نیز کتابى به نام حدیث الولایه تالیف کرده و این حدیث را از صد و پنجاه طریق روایت کرده است وى پس از نقل عبارات راویان مى نویسد:.
هـمـه ایـن کتابها جز کتاب طبرى در کتابخانه من موجود است ، مخصوصا کتاب ابن عقده که در زمان حیات خودش (۳۳۰ هجرى قمرى ) نسخه بردارى شده است.
طرفه آنکه از قرن دوم به بعد که مرز مذاهب مشخص مى شود، هیچ یک از این راویان شیعه نیستند درمیان شیعیان نیز کمتر عالمى را مى توان یافت که این حدیث را با اسناد مختلف نقل نکرده باشد.
اهـمـیـت حـدیـث غـدیـر بـه پـایه اى رسیده است که بسیارى از دانشیان جهان اسلام ، درباره آن کـتابهاى مستقل نگاشته اند به تحقیق علامه عالیقدر امینى در الغدیر، تا زمان ایشان بیست و شش کـتـاب مستقل توسط عالمان برجسته در اثبات تواتر حدیث غدیر یا تحقیق مفاد آن به رشته تحریر درآمده است  .
ایـن قـضـیه آن چنان روشن و واضح و در نزد همگان مسلم بوده است که اهل بیت (ع ) و معتقدان بـه ایـشـان بـه مـنـاسبت هاى مختلف بدان استدلال و احتجاج کرده اند در روایات به موارد زیادى بـرمـى خـوریـم کـه امـیرالمؤمنین (ع ) در طول سالهاى پس از وفات پیامبر اکرم (ص ) در مجالس مـختلف ، اصحاب رسول خدا(ص ) را سوگند مى دادند که آیا شما به خاطر ندارید رسول خدا(ص ) در روز غدیر فرمود: من کنت مولاه و ایشان سوگند مى خوردند که آن را به خاطر دارند
بـنـابـر آنـچـه گذشت ، حدیث غدیر واقعیتى است که دست تبهکار انکار از ساحت قدس آن کوتاه اسـت و چـنـد و چون تعداد انگشت شمارى از جاهلان عالم نما نمى تواند بر دامن کبریایش گردى بـنـشـاند، چه رسد که خورشید روشن حقیقتش را بپوشاند از همین روست که نویسنده دانشمند کتاب امام على (ع )عبدالفتاح عبدالمقصود مصرى ، در ضمن تقریظ کتاب الغدیر مى نویسد:.
حدیث غدیر بدون شک ، حقیقتى است که دستخوش باطل نمى شود، فروزان و درخشان است ،چون روشـنـایـى روز و آن یکى از حقایق خروشنده الهام است که از سینه پیامبر(ص ) پراکنده گشته تا ارزش دست پرورده ، برادر و برگزیده خویش در میان امتش را معلوم کند  .

مفاد حدیث غدیر

جـمله اى که در حدیث غدیر مورد استشهاد قرار گرفته و در حقیقت پیام اصلى واقعه غدیر در آن نـهـفـتـه اسـت ایـن اسـت که حضرت فرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه کسانى که به این حدیث استدلال کرده اندمولى را اولى معنا کرده اند اولى ، یعنى کسى که به تصرف سزاوارتر است به عبارت سـاده تـر یعنى کسى که لایق سرپرستى ، رهبرى و اختیاردارى است بدین ترتیب معناى حدیث این است : ((هرکس من رهبر وسرپرست اویم ، على (ع ) هم رهبر و سرپرست اوست بنابراین تنها کسانى به رهبرى و سرپرستى پیامبراکرم (ص ) پایبند و ملتزمند که رهبرى و سرپرستى على (ع ) را بپذیرند.
ایـنـک بـایـد دانـسـت کـه آیـا در لغت عرب ، مولى به این معنا به کار رفته است ؟ یا نه ؟
دیگر آنکه اگـربـپـذیـریـم مـولـى در لغت بدین معنا به کار رفته است ، آیا در این خطبه نیز این معنى اراده شده است ؟ یا خیر؟ .
مـرحـوم عـلامـه امینى ۴۲ نفر از علماى بزرگ تفسیر و لغت را نام مى برد که بیست و هفت نفر از آنـان گـفته اند: مولى به معناى اولى است پانزده نفر دیگر گفته اند: اولى یکى از معانى مولى است  .
اما درباره اینکه آیا در این حدیث نیز مولى ، چنان معنایى را افاده مى کند، توجه به شرایط و ظروفى کـه این حدیث در آن صادر شده ، و مطالعه خطبه اى که این حدیث در ضمن آن قرار گرفته است ، هیچ شکى باقى نمى گذارد که مولى در این حدیث هم به معناى اولى است .
زیـرا شـخـصـیـتـى چـون پیامبر اسلام (ص ) که عقل کل ، انسان کامل و بزرگترین پیامبر و سفیر آسـمانى است ، در روزى آن چنان گرم که زمین چون آهن گداخته پاى مسافران را مى گدازد و خـورشـیـد مـغـز انـسان را به جوش مى آورد، در صحرایى سوزان و بدون امکانات  که اگر گوشت را بر زمین مى افکندى کباب مى شد  ، محلى که هیچ کاروانى در آن توقف نمى کند، دهـهـا هزار حاجى خسته را نگه مى دارد،رفتگان را باز مى گرداند و منتظر مى ماند تا بازماندگان برسند و در گرمترین ساعات روز سخنرانى مى کندو در ضمن آن چند بار از مردم سؤال مى کند تا مـطـمئن شود صداى او را به خوبى مى شنوند، و در نهایت على (ع ) را به آنان نشان مى دهد، با نام و نسب معرفى مى کند و مى فرماید: ((هرکس که من مولاى او هستم على هم مولاى اوست )) سپس همه حاضران را موظف مى کند این سخن را به غایبان برسانند، و پس ازآن دستور مى دهد همه با او بـیـعـت کـنـنـد، و بـه او تـبـریک و تهنیت گویند، و عمامه خویش را بر سرش مى گذارد و به او مـى فـرماید: ((تاج عرب عمامه است )) و به اصحاب مى فرماید: ((فرشتگانى که در روز بدربه یاریم آمدند، چنین عمامه هایى بر سر داشتند)).
حـال اگر فرض کنیم این حدیث بدون هر گونه قرینه و تفسیر و توضیحى به دست کسى برسد و بـدون غـرض بـه آن تـوجه کند در مى یابد که برخلاف گفته بعضى افراد بى اطلاع پیامبر(ص ) در صدد آن نیست که بفرماید: ((هرکس من دوست او هستم على هم دوست اوست ))! یا ((هرکس من یـاور او هـسـتـم ، عـلى یاوراوست ))! چرا که دوستى و یاورى ، بیعت و تبریک نمى خواهد، عمامه و تاج گذارى نمى طلبد و به طورکلى چنان اهمیتى ندارد که در آن موقعیت خطیر و با آن مقدمات اعلام شود.

بـدین دلایل است که مرحوم سبط بن جوزى از علماى اهل سنت ، پس از بحثى مفصل در این باره ، به این نتیجه مى رسد که مولى در این حدیث به معناى اولى است .
و ابن طلحه در مطالب السؤول مى نویسد:.
حضرت رسول (ص ) هر معنایى را که لفظ مولى نسبت به خودش دارد، براى على (ع ) قرار داده است و این مرتبه بلندى است که پیامبر مخصوصا على (ع ) را در آن قرار داده است .
ایـن نـتـیـجـه همان مفادى است که خطبه رسول اکرم (ص ) با تمام جملاتش بر آن دلالت دارد و هـمـان چیزى است که صد و بیست هزار عرب خالص ، بدون هیچ شبهه اى از کلام رسول خدا(ص ) فـهـمـیـده انـدو بـه هـمین جهت بود که حسان برخاست و در مدح حضرت امیر(ع ) شعر سرود و پیامبراکرم (ص ) نیز اورا تشویق کرد پس از آن نیز هرکس که از این واقعه خبردار شد، چنین فهمید کـه رسول مکرم اسلام (ص )براى خود جانشین تعیین کرده است در طول قرون متمادى همه اهل لغت و علماى اسلام همین رافهمیدند و صدها شاعر عرب و غیر عرب در این زمینه شعر سرودند، و در اشـعار خود تصریح کردند که پیامبر(ص ) على (ع ) را به جانشینى خود برگزید و به همین جهت روز غدیر را گرامى داشتند.
امـیـرمـؤمـنـان عـلـى (ع ) در دوران خـلافت ظاهرى خود در کوفه ، بارها به این حدیث استدلال کرده اصحاب رسول خدا(ص ) را قسم داد تا به آنچه از این واقعه در خاطر دارند، شهادت دهند و در حالى که حدود چهل سال از واقعه غدیر گذشته و بسیارى از اصحاب رسول خدا(ص ) از دنیا رفته و بـاقـیـمـانده دراطراف بلاد پراکنده شده بودند و کوفه از مرکز اقامت صحابه (مدینه ) دور بود و حـضـرتـش بـدون پیش بینى و تمهید مقدمات از آنها شهادت مى خواست ، شمار قابل توجهى به پا خـاسته به درستى گفتارامیرالمؤمنین شهادت مى دادند تعداد شهودى را که روایات مختلف ذکر کـرده انـد، مـتـفاوت است طبق بعضى روایات ۵ یا ۶ نفر ، طبق روایتى دیگر ۹ نفر ، و طـبـق روایـتى ۱۲ نفر  ، طبق روایتى ۱۲نفر بدوى  ، طبق روایتى ۱۳ نفر  ، و در روایـتـى ۱۶ نـفـر ، در روایتى ۱۸ نفر ، و در روایتى دیگر ۳۰ نفر، طبق روایتى گروهى از مردم  ، طبق روایتى بیش از ده نفر  ، و طبق روایتى دیگرعده اى  و در روایتى گروه زیادى  ، و طبق روایتى دیگر ۱۷ نفر شهادت دادند که پیامبر(ص )در روز غدیر فرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه .
هـمـچـنـیـن اهـل بـیت (ع ) و دوستان و پیروان ایشان در موارد بسیارى به این حدیث استدلال و احـتـجاج کرده اند مرحوم علامه امینى ۲۲ فقره از این احتجاجات را نقل کرده است ما به ذکر چند مورد بسنده مى کنیم .

۱ـ استدلال ام الائمه ، فاطمه زهرا(س ) به حدیث غدیر:

آیـا فـرامـوش کـرده ایـد که پیامبر اکرم (ص ) در روز غدیر فرمود: (هرکس من مولاى اویم ، على مولاى اوست )

۲ـ استدلال امام حسن مجتبى (ع ) به حدیث غدیر:

هـنـگـامى که امام حسن مجتبى (ع ) تصمیم گرفت با معاویه صلح کند، خطبه اى ایراد فرمود در بخشى ازآن خطبه تاریخى آمده است :.
ایـن امت از جدم رسول خدا(ص ) شنید که مى فرمود: ((هر امتى کسى را متولى امور خود کند که ازاو دانـاتـر و شـایـسـتـه تـر در مـیان خود داشته باشند، هماره رو به تنزل مى روند، مگر آن را که شـایـسـته تراست ، مقدم بدارند)) و شنید که به پدرم مى فرمود: ((تو نسبت به من ، همانند هارونى نـسـبـت بـه موسى ، جز اینکه پس از من پیامبرى نیست )) و شنیدند که در غدیر خم دست پدرم را گـرفت ومى فرمود: ((هرکس را که منم مولاى او، على مولاى اوست خدایا! دوست بدار آنکه على رادوسـت مـى دارد و دشـمن بدار آن را که با على دشمن است )) آنگاه به حاضران فرمود تا غایبان راآگاه سازند  .

۳ـ استدلال جناب عمار یاسر به حدیث غدیر

در جنگ صفین هنگامى که جناب عمار یاسر با عمروعاص مواجه شد، فرمود:.
رسـول خـدا بـه مـن دسـتـور داد بـا نـاکـثـیـن بـجـنگم و من امرش را اطاعت کردم و فرمود با قـاسطین بجنگم و شما همانها هستید که با شما مى جنگم و نمى دانم به جنگ با مارقین هم موفق مـى شـوم یانه اى مرد ابتر آیا نمى دانى که رسول خدا(ص ) به على (ع ) فرمود: من کنت مولاه فعلى مـولاه الـلـهـم وال مـن والاه و عـاد مـن عاداه ؟
مولاى من خدا و رسول و پس از او على است ولى تومولایى ندارى  .

۴ـ استدلال اصبغ بن نباته به حدیث غدیر

در جـنـگ صـفـیـن امیرالمؤمنین (ع ) نامه اى نوشت ، و اصبغ بن نباته را ماموریت داد که آن را به مـعاویه رساند هنگامى که اصبغ وارد مجلس معاویه شد، گروهى از بزرگان لشکر از جمله دو نفر از صـحـابـى رسـول خدا ابوهریره و ابودردا در مجلس حضور داشتند اصبغ مى گوید: هنگامى که مـعاویه نامه را خواندگفت : (چرا على قاتلان عثمان را به ما تحویل نمى دهد) من گفتم : (اى مـعاویه ! خون عثمان را بهانه مکن ،تو در پى قدرت و حکومتى تو اگر مى خواستى به عثمان کمک کـنـى ، در زمـان حـیـاتش کمک مى کردى ولى تو به خاطر آنکه خون او را دست آویز قرار دهى ، به قـدرى درنـگ کـردى تـا او کـشته شد) معاویه از این سخن برآشفت و من که مى خواستم بیشتر خشمگین شود، به ابوهریره گفتم : (اى صحابى رسول خدا(ص ) تو را به خداى یگانه ، داناى آشکار و نـهـان و بـه دوستش محمد مصطفى سوگند مى دهم آیا تودر روز غدیر حاضر بودى ؟) گفت : (آرى من حاضر بودم).
گفتم : (در آن روز درباره على از رسول خدا(ص ) چه شنیدى ؟) گفت : (شنیدم که مى فرمود: هر کس من مولاى اویم ، على مولاى اوست خدایا! دوست بدار هر که او را دوست دارد، دشمن بدار هر که را بااو دشمن است ، یارى کن هر که او را یارى مى کند، رها کن هر کس که او را رها مى کند)).
گفتم : ((اى ابوهریره ! پس چرا تو با دشمنان او دوستى و با دوستان او دشمنى مى کنى ؟ )).
ابوهریره آهى کشید و گفت : انا للّه و انا الیه راجعون  .
افـزون بـر ایـن در مـوارد بسیارى ، مردم عادى به حدیث غدیر، بر افراد سرشناسى که به مقتضاى این حدیث عمل نکرده با امیر المؤمنین (ع ) مخالفت کردند، استدلال کرده اند، که از آن جمله است :.

۵ـ استدلال زن دارمى به حدیث غدیر

وى زنـى اسـت سـیـاهـپوست از شیعیان على (ع ) از اهالى داروم که در محله حجون مکه سکونت داشـت وبـه هـمین دلیل او را دارمیه حجونیه مى گفته اند گویا به دلیل شهرت و غلبه این لقب ، نـامـش در تـاریخ ذکرنشده است معاویه در سفر حج او را احضار کرد و گفت : (مى دانى براى چه احضارت کرده ام ؟ ).
گفت : (سبحان اللّه ! من غیب نمى دانم ).
گـفـت : ((خـواسـتـم از تـو بپرسم چرا على را دوست مى دارى و با من کینه مى ورزى ؟
ولایت او راپذیرفته اى و با من دشمنى مى کنى ؟ )).
گفت : ((اگر ممکن است مرا از پاسخ بدین سؤال معاف کن )).
گفت : ((معاف نیستى )).
گـفـت : ((حـال کـه چـنـین است ، مى گویم : على را دوست مى دارم ، زیرا میان رعیت به عدالت رفـتـارمـى کرد و بیت المال را مساوى تقسیم مى کرد و بغض تو را دارم چون تو با کسى که از تو به خلافت سزاوارتر بود، جنگیدى و چیزى را که حق تو نبود، مطالبه مى کردى ولایت على را پذیرفتم ، چون رسول خدا(ص ) ولایت را به او سپرد، و چون مساکین را دوست مى داشت و متدینان را حرمت مـى نـهاد و با تودشمنى مى کنم ، چون خون ریختى و تفرقه انگیختى ، در قضاوت ظلم کردى و به هواى نفس حکم راندى )).

۶ـ استدلال جوانى ناشناس به حدیث غدیر

ابـوهـریـره وارد مسجد کوفه شد، مردم گرد او را گرفته بودند، هر کس چیزى مى پرسید جوانى بـرخـاسـت وگـفت : تو را به خدا سوگند مى دهم آیا تو از رسول خدا (ص ) شنیدى که مى فرمود: (هـرکـس من مولاى اوهستم ، على مولاى اوست خدایا! دوست بدار آن را که دوستش مى دارد و دشـمـن داشـتـه بـاش آن را که بااو دشمنى کند) ابوهریره گفت : (شهادت مى دهم که خود از رسول خدا (ص ) شنیدم که چنین فرمود) .
هـمـچـنـیـن در طـول تـاریخ اسلام ، حتى کسانى که در جبهه مخالف على (ع ) بوده اند، در عین دشمنى باآن حضرت ، به حدیث غدیر استدلال کرده اند که از آن جمله است :.

۷ـ استدلال عمروبن عاص به حدیث غدیر

هـمـه مى دانند که عمروبن عاص یکى از دشمنان سرسخت امیرالمؤمنین (ع ) بوده است وى افکار آشـفـتـه معاویه را سازمان بخشید و او را براى مقابله با امیرالمؤمنین (ع ) آماده کرد با دسیسه هاى خـود او را ازسقوط حتمى رهاند، و با طرح مساله حکمیت لشکر شام را نیرو بخشید و سپاه کوفه را بـه اخـتـلاف وتفرقه انداخت همان جا بود که نطفه خوارج منعقد شد و براى این خدمت ، حکومت مصر را از معاویه پاداش گرفت .
پـیـش از آنـکـه مـعـاویـه حـکـومـت مـصـر را بـه او پیشنهاد کند، در نامه اى از او تقاضاى کمک کرده مى نویسد: ((على باعث قتل عثمان شد و من خلیفه عثمان هستم )).
عمرو در جواب معاویه مى نویسد:.
نامه ات را خواندم و فهمیدم اما اینکه از من خواسته اى از دین اسلام خارج شده با تو به وادى ضلالت وارد شـوم و تـو را در راه بـاطـلت یارى کنم و به روى امیرالمؤمنین شمشیر بکشم ،در حالى که او بـرادر، ولى ، وصى و وارث رسول خداست و هموست که دین پیامبر را ادا کرد ووعده هایش را جامه عـمل پوشاند، همو که داماد او و شوهر بانوى زنان جهان و پدر حسن وحسین سرور جوانان بهشتى است ، نمى پذیرم .
و امـا ایـنـکـه گفته اى : من خلیفه عثمانم ، با مرگ عثمان تو عزل شده خلافتت زایل مى شود واما ایـنکه گفته اى : امیرالمؤمنین صحابه را بر کشتن عثمان تحریک کرد، این دروغ و نارواست واى بر تـو اى مـعاویه ! آیا نمى دانى که ابوالحسن جانش را در راه خدا نثار کرد و در بستر رسول خدا (ص ) خـوابـیـد و رسول خدا (ص ) درباره اش فرمود: ((هرکس من مولاى او هستم ، على مولاى اوست )).

۸ـ استدلال عمر بن عبدالعزیز به حدیث غدیر

شـخـصـى بـه نـام یزید بن عمر مى گوید: ((من در شام بودم ، عمر بن عبدالعزیز اموالى را تقسیم مـى کـرد، من هم براى دریافت سهمم رفتم ، وقتى نوبت به من رسید، گفت : تو از کدام قبیله اى ؟
گفتم : از قریش گفت ازچه طایفه اى ؟
گفتم بنى هاشم گفت : از کدام تیره ؟
گفتم : از وابستگان على (ع ) ـ در عبارت عربى آمده مولاى على ـ گفت : کدام على ؟
من پاسخ ندادم عمر بن عبدالعزیز دسـت بـه سـینه اش نهاده گفت : به خدامن هم از وابستگان على هستم گروهى براى من روایت کرده اند که پیامبر(ص ) درباره او فرمود: ((هر کس من مولاى او هستم ، على مولاى اوست )).
آنـگـاه رو به دستیار خود کرده گفت : به امثال این شخص چقدر مى دهى ؟
گفت : صد یا دویست درهم گفت : اینک به او پنجاه دینار  بده ، چون ولایت على بن ابى طالب را دارد آنگاه به شهر خود برگرد،سهمت را نیز در آنجا دریافت خواهى کرد  .

۹ـ استدلال مامون ، خلیفه عباسى به حدیث غدیر:

در ضـمـن مـنـاظـره اى کـه بین مامون و اسحاق بن ابراهیم قاضى القضاه زمان او در باب فضیلت اصـحـاب رسـول خدا(ص ) واقع شد، مامون از او مى پرسد: آیا حدیث ولایت را روایت مى کنى ؟
وى گفت : آرى مامون گفت : آن را بخوان یحیى حدیث را خواند.
مـامـون پـرسـیـد: ((بـه نظر تو آیا این حدیث وظیفه اى را براى ابوبکر و عمر در مقابل على تعیین کرده است ؟
یا نه ؟ )).
اسـحـاق گفت : ((مى گویند: پیامبر این حدیث را هنگامى فرمود که بین على (ع ) و زید بن حارثه اخـتـلافى افتاده بود زید وابستگى على را به رسول خدا انکار کرده بود، از این رو پیامبر فرمود: هر کس من مولاى او هستم ، على مولاى اوست )).
مامون گفت : ((آیا پیامبر(ص ) این حدیث را هنگام بازگشت از حجه الوداع نفرمود؟ )).
اسحاق گفت : آرى .
مـامـون گـفت : ((زید بن حارثه پیش از غدیر کشته شد تو چگونه مى پذیرى که پیامبر به خاطر او ایـن حدیث را فرموده باشد؟
به من بگو: اگر پسر پانزده ساله ات به مردم بگوید: اى مردم بدانید هر کـس وابـسـتـه مـن اسـت وابسته پسر عمویم نیز هست ، آیا به او نمى گویى چرا چیزى را که همه مى دانند و برکسى پوشیده نیست باز مى گویى ؟ )).
گفت : ((چرا به او خواهم گفت )).
مـامـون گـفـت : ((اى اسـحـاق ! کـارى را که براى پسر پانزده ساله ات نمى پسندى بر پیامبر خدا مى پسندى ؟
واى بر شما چرا فقهاى خود را مى پرستید.
چنانکه مى بینیم در تمام این گفتگوها خلافت حضرت امیرالمؤمنین (ع ) مورد بحث است استدلال کـنـنـدگـان ، بـا ایـن حدیث ، خلافت حضرت امیر(ع ) را اثبات مى کنند، و مخاطبان این احتجاج نـیـزنمى گویند: مولى در این حدیث ، غیر از رهبر و سرپرست است اگر این حدیث ، معنایى غیر از رهـبـرى حضرت امیر داشت ، ابوهریره چنان عاجزانه در مقابل جناب اصبغ بن نباته آه نمى کشید و سرافکنده وشرمنده نمى شد و عمرو بن عاص در مقابل جناب عمار خلع سلاح نمى شد.
بـنـابـرایـن اگر کسى به هر انگیزه اى در مفاد حدیث غدیر تشکیک کند، نه تنها حقیقت را کتمان کـرده ،کـلام رسول خدا(ص ) را نیز تحریف نموده است ، و به قول مامون خلیفه عباسى چیزى را به رسول مکرم اسلام نسبت داده که نمى توان به نوجوانى پانزده ساله نسبت داد.

 

تحقیق : مهدی راثی فومنی ، کارشناس امور مبلغین

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*