ما کجای این جشنیم، از خود پرسیده اید آیا؟ جهان به شادمانی میلاد مردی برخاسته است که همه خواسته هایش، خدایی است و خواسته همه مردمان را هم خدایی می خواهد و همه کوشش این بود و هست که آدم ها را چنان پرورش دهد که خدای گونه شوند و در اندازه خرقه ای که به نام « خلیفه اللهی» برای انسان دوخته شده است. امامی که همیشه انسان را با چراغ حدیث به قرار معرفت می فرستاد و می فرستد هنوز تا خود را به فردایی برسانند که بیش از امروز بر مدار بندگی حرکت می کند. راستی جای ما در این جشن کجاست و چه نسبتی با صاحب جشن داریم که برای خویش جایی و جایگاهی در نظر گیریم؟ مگر نه اینکه در جشن ها، این خویشان صاحب مجلس اندازه که جایگاه می یابند و دوستانی که رفاقت را ترازی بالاتر از خویشاوندی برده باشند؟ ما اما کجای این ماجراییم؟ خویشاوندی با رفیق؟ این را نه شناسنامه ها که شناسه های رفتاری می تواند گواهی دهد. خویشاوندان، به مشترک و خلق و خوی قریب دارند و رفقا را هم قرابت فکری و اخلاقی کنار هم قرار داده است و به اصطلاح، دوست ، برادری است که ما خود او را انتخاب کرده این. حالا خلق و خویی که داریم،مرام و روشی که بدان زندگی می کنیم، نسبتی با زاده این عید یعنی حضرت رضا( ع) دارد آیا؟ امام اهل گفت و گو است و چنان به حرمت و برهان قاطع سخن می گوید که عالم و عامی را دلیل راه می شود چنانکه در مناظرات فراوان، فراوان بودند عالمان ادیان و فرق که راه به حقیقت بردند و عامیانی که چون تکلیف عالمان را دیدند، خود نیز به این وادی نور گام نهادند. امام حرمت کلمه و کلام و عالمان را به جد رعایت می کرد و با این همه از میانه میدان مناظره که نبرد علمی است، در آستانه پیروزی برمی خاست تا نماز را اقامه کند، حال از روزگار مسجد و محراب پیداست ما چه نسبتی با امام داریم، بماند که مهارت گفت و گو در ما چقدر است که این همه دعوا، شکل می گیرد و ما را در شمار عصبانی ترین ملل می نشاند!!! صاحب جشنی که امروز آهو ها و کبوترها را هم در کنار آدم ها، بر سر شوق آورده است، از جمله زیباترین خصلت های او « ضامن» شده است و منت شکارچی کشیدن تا آهو به خانه برسد، ما کجای این باوریم که این همه آدم گرفتارند و در راه زندان؟ مولای امروز، اهل زیبایی اندام و جهان را زیبا می خواهند و چنانکه لطف شان عام است، هدایت را و سعادت را نیز برای همه می خواهند برخی از ما ولی….نگوییم بهتر است که از تبر ، درختان خاطره خوش ندارند! امام، با هر حدیث، ما را در روحی تازه قرار می دهند وما، اما انگار شوق زیادی به فرود داریم که گاه به سقوط آزاد میل می کنیم. بگذریم، حرف زیاد است، چون درد زیاد است که اگر نبود ، همان طور که جهان به جشن برخاسته و نسیم در زلف زمان می پیچد، ما هم در « جان» به جشن برمی خواستیم و دل را خالی از هر غیر، به سرای حجت خدا تبدیل می کردیم اما…اما چیزی نمی گویم اما دل به صاحب این روز بسته ام تا خود گره بگشاید و راه مان بنماید، راهی که ما را به خدا برساند….