لنگاش….با نمک پاش !
لنگاش….لنگاش با نمک پاش…. این صدایی بود که از حنجره کودک یا نوجوانی دوره گرد برمی خاست تا همسالان خویش را به خرید محصولش، تشویق کند. روحیه کسب و کار و داد و ستد، مثل جوهری می ماند که از همان اول در برخی افراد خود را نشان می دهد. من اما از این جوهره بی بهره ام چنانکه برخی رؤسا از مدیریت! البته بی بهره بودن من از جوهره تجارت باعث شد که خودم وارد بازار نشوم اما فقر مدیریت در آن هایی که صاحب جایگاه می شوند باعث هزار مشکل برای هزاران نفر می شود چنانکه می بینیم و می بینند خودشان نیز هم. بگذریم، از کودکان لنگاش فروش می گفتم که در تعطیلات بیش از همیشه بازار شان به راه بود. آنان زودتر از همسالان خود ، بزرگ می شدند و نقش آفرین در کار کمک به پدر در امور تمشیت هزینه امور خانه. برخی هاشان اساسا خود مرد خانه بودند و با همان ظرف کوچک لنگاش، سفره کوچکی برای خانواده رونق می دادند. البته در میان آن ها بودند بچه هایی که خانواده به کار شان نیاز نداشت اما پدر و مادر آینده نگر و فردابین، برای اینکه بچه، ایام را به بطالت نگذراند و به تنبلی و تن پروری عادت نکند، بلکه پخته شود در تعامل با مردم، او را به کار در تابستان وامی داشتند تا در زمستان های بعد که زندگی با فراز و نشیب همراه شد بتواند گلیم خود را از آب بکشد ، حتی اگر آب ، گل آلود شود و به طغیان رودخانه هم بپیوندد. آنان خود تجربه های سخت داشتند از روز های تلخ. از سیلاب هایی که گاه در زندگی همه چیز را با خود می برد. پدر ها تجربه آموخته از گذشت روزگار، آموزگار فرزندان خود می شدند تا « کار کردن» را بیاموزند و در هیچ شرایطی، بار، نشوند بر شانه دیگران بلکه بکوشند که دست شان صاحب چنان قوتی شود که از پا افتادگان را هم دست گیرد و از زمین بلند کند. حالا هم که برمی گردیم و به کودکان و نوجوانان آن روز ها نگاه می کنیم می بینیم درس پدر، کار خود کرده و سواد کار و زندگی را توام به آنان آموخته است چنان که هر کدام از آن بچه های فعال دیروز به مردان موفق امروز تبدیل شده اند. پای حرف شان که می نشینی، توفیق خود را حاصل ادب آداب پدر می دانند و به فرزندان خود هم بارها گفته اند از آن روز ها و از « پند پدر» اما کودک و نوجوان امروز را کمتر در گوش می نشیند این نصیحت ها و کمتر در دیده ، جا باز می کند این افق گشایی ها. نسل امروز، لنگاش نمی فروشد اما خدا کند فردا ، لنگ زندگی نماند. او امروز در کوچه های فضای مجازی چنان پرسه می زند که نه فقط کوچه های زندگی که کوچه های شهر را هم از یاد می برد. خدا بخیر بگذراند فردا را که قرار است این « نسل مجازی» امور حقیقی را هم به دست بگیرند ! نسلی که کار در کودکی را تجربه نکرده است معلوم نیست فردا چه خواهد کرد با کار های بزرگی که روزگار برایش زمین می گذارد ! بچه های آن زمان به حوالی پنجاه سالگی رسیده اند و من هنوز به آواز کودکی می اندیشم که در کوچه های شهر آواز می داد؛ لنگاشه…لنگاش…با نمک پاش…..چقدر دلم برای این صدای آشنا تنگ شده است آنقدر که گاه در خلوت خود تکرار می کنم؛ لنگاش…لنگاش با نمک پاش…..