فقط بیماری های جسمی نیست که می کشد و نابود می کند. بیماریی های هم هستند که تب نکرده، پنجه در جان آدم می زنند و نه فقط او را که جامعه را هم به نابودی می کشانند که با قطعیت می توان گفت، یکی از بیماریهای خطرناک در جامعه که«رفتارهای پرخطر» هم تولید میکند، «سوءظن» است. بیماریی که هم بر«جان» میزند و هم بر«ایمان». هم حیثیت افراد را لکهدار میکند و هم در بسیاری مواقع جانشان را زخم آجین. اکثر پروندههای جنایی را که نگاه کنیم، حداقل کبریت حادثه با«سوءظن» کشیده شده است. چندی پیش که با یک کارشناس اجتماعی صحبت می کردم بر این امر تاکید داشت وصفحات سیاه حوادث روزنامه ها، خبر هایی که در فضای مجازی، موج ایجاد می کند و فراوانی پرونده های قضایی را یکی از گواهان ماجرا میدانست و تاکید میکرد خودش هم در بسیاری از پروندهها شاهد این«هیولای خیالی» اما«نابودگر» بوده است. به اطراف خود هم که نگاه میکنیم آثار این بیماری بدخیم را مشاهده میکنیم. این گناه بزرگ که در همه مواقع«حقالناس» را هم بر ذمه فرد بار میکند، روز به روز بیشتر میشود و روز به روز از«اعتماد» که کلید سلامت و توسعه و پیشرفت است میکاهد. به راستی وقتی در خانواده، همه با«سوءظن» نسبت به هم رفتار کنند و در محیط کار و شهر و زندگی هم همه به هم«بدبین» باشند آخر و عاقبت چه خواهد شد؟ وقتی در ساخت اجتماعی، حکومت به مردم، مردم به حکومت، پلیس به مردم، مردم به پلیس و سایر نهادها به همدیگر، بدبین باشند، کار خوب دیگری را هم با«توهم توطئه» بد خواهند دید، «نازیبایی» کار زمانی خود را بیشتر نشان خواهد داد که قاعدتا با توجه به فرهنگ، اندیشه، مذهب و ملیت، ما باید «زیبابین» باشیم و زیباییها آنقدر در جانمان جا باز کند که زشتیها را جز در زمان«ثبوت» نبینیم ما در«فقه»، این نظام حقوقی اسلام، همواره به«اصالهالصحه» و «اصالهالطهاره» راهنمایی شدهایم تا بدانیم همه چیز«صحیح» است مگر آنکه خلاف آن با«دلیل» ثابت بشود، همه چیز«پاک» است مگر آنکه با دلیل ثابت بشود که«نجس» است.همه چیز برای انسان«حلال» است مگر آنکه دلیل اثبات کند«حرمت» آن را. این نظام حقوقی ماست به علاوه اینکه در عرصه اخلاق نیز بدان تعلیم شدهایم تا به همه به دیده زیبابینی نگاه کنیم و اعمال مردم را حمل بر صحت کنیم. در کردار مردم، با ذرهبین به دنبال«نازیباییها»نگردیم بلکه«زیبایی»های شکوفا شده را ببینیم. ما در آموزههای اسلامی داریم که از بدترین مردمان کسانی هستند که«حلال» خدا را«حرام» و «حرام»خدا را«حلال»کنند. خوب آنکه«اصالت صحت» را گردن نمینهد و همه چیز را بد میبیند و فرمان خداوندی اصالت داشتن طهارت را فرو میگذارد و همه چیز را نجس میبیند. اصل بودن حلیت را برنمیتابد و همه چیز را حرام میشمارد هم در شمار این گروه جای میگیرد، هر چند به ظاهر از سر ایمان، باشد، عاقبت«سوءظن» دراین دنیا، نداشتن آرامش و بهداشت روانی، تنهایی، بیکسی به همراه نفرت عمومی است و در آن دنیا، آتش سوزنده است و جایگاهی ابدی به نام جهنم، اما آنانی که با«حسن ظن» به گفتار وکردار و رفتار دیگران نیک پندارند هم در این دنیا از آرامش برخوردارند و هم دوستان و یاران فراوان دارند و هم از زندگی خود لذت میبرند و روزها، شبها و لحظهها را بر خود بهشت میکنند و هم پاداش نیکاندیشی و نیکپنداری آنها بهشت است. براستی حیف نیست، هم زندگی را برخود و دیگران جهنم کنیم و هم«جهنمنشین» همیشه بشویم، ما که میتوانیم با«جور دیگر دیدن»، هم تلخیها را به شیرینی بدل کنیم و هم همیشه شیرین کام باشیم؟ آیا زندگی در چنین فضایی بهتر نیست؟ کمی با خود فکر کنیم،.آیا وقت آن نرسیده که با «حسن ظن» بهشت را زندگی کنیم؟