من رمضان را دوست دارم. لحظه شماری اهل معنا را برای رسیدن این فرخنده ماه دیده ام و بهجت را در نگاه شان خوانده ام. در کلاس آنان به این باور رسیده ام که رمضان، روزه، رازداری خلقت و رازخوانی بندگی و … عجب شکوهی دارد.لب می بندی از خوردن و آشامیدن اما لبریز می شوی از شور، از شوق، از عشق. قرآن را که باز می کنی، دلت باز می شود آیه به آیه که می خوانی، حس می کنی دلت از نشانه های خدا آن قدر شکوفا شده که به هر شکوفه اش خلقی دچار عشق می شوند، عجب بهاری است این رمضان و چه آیه بارانی است از واژه های نورانی از پیغام های عاشقانه حضرت خدا و چه پرشکوه اند انسان هایی که این فیض را درک می کنند و جانشان فیض آباد می شود. در شهر و روستا هر کجا که هستند عشق را، عشق را و عشق را تجربه می کنند سفره های سحری و افطاریشان، روزی خدا را با طعم روزه، نوش جانشان می کند و …
اما آن سوی شهر و روستا، در جایی که نقطه ها به هم می پیوندند و یک خط ممتد را شکل می دهند دور کشور که «مرز» نام می گیرد، این عشق بازی شکوهی صد چندان دارد. مرزبانان غیرت و مردانگی، روزه داری را با جهاد حراست از مرزها گره می زنند. تا گرمایی که سر و رویشان را بوسه می زند، هرم عشق مضاعف داشته باشد و زمین زیر پایشان پای کوبی کند به برکت بوسه بر پوتین هایی که مردانگی را معنا می کند. آری، من و تو در شهر، در روستا، زیر چتر امنیت، در پناه سایه و نسیم و خنکای کولرهایی که تابستان را بهار می کند، روزه می گیریم، اما مرزداران بسان سلف صالح خویش در زمان دفاع مقدس، چتر می گیرند برای ما و در زیر تیغ خورشید، در دشت و کوه و … رمضان را معنا می کنند، با سحری های ساده و افطاری های ساده تر، قرآن خوانی هاشان هم پرشکوه تر است. آیه به آیه را تجربه می کنند و آیات جهاد را زندگی. خبرهایی که از مرزهای کشور و به ویژه مرزهای خراسان جنوبی عزیز می رسد. حکایت از روزه های باشکوه دارد و قرآن خوانی هایی که آدمی را در حسرت درک عظمت آن فرو می برد و باید گفت: به واژه هایی که غبطه را معنا می کند، عبادت قبول برادر مرزبان، ما را در لحظه لحظه روزه هایت دعا کن که دستان تو از آسمان اجابت خالی برنمی گردد.دستان تو ، به دعای مرزداران امام سجاد ، این حجت بالغه الهی مستظهر است که می تواند درهای آسمان را باز کند. دستان تو امتداد دستان مرزبان های شهید است که هر ازگاه قد می کشند تا آسمان تا به یاد آورند ما را که زمین و دنیا نه جای ماندن که مزرعه آخرت است و باید در این ملک، گل کاشت و نور کاشت و آب کاشت و بهار کاشت تا زمین هم عطر بهشت گیرد. برادر مرزدارم، لب های خشکیده ات، راز آبادی وطن است ومن وطن را برای تو و تورا برای وطن دوست می دارم…