همۀ ما گاهی با شرایطی روبه رو می شویم که برای خلاص شدن از آن ناچار به فرزندمان جایزه (رشوه) می دهیم. آشفتگی و بی حوصلگی و گاهی نیز مصلحت گرایی، ما را وادار به چنین کاری می کند اما آیا می دانید دادن چنین جوایزی چه تاثیرات مخربی خواهد داشت؟
همۀ ما گاهی با شرایطی روبه رو می شویم که برای خلاص شدن از آن ناچار به فرزندمان جایزه (رشوه) می دهیم. آشفتگی و بی حوصلگی و گاهی نیز مصلحت گرایی، ما را وادار به چنین کاری می کند .مثلاً برای مهمانی به خانۀ دوست خود رفته اید و پس از پایان مهمانی قصد دارید به خانه بازگردید. ناگهان فرزندتان اصرار می کند که آلبوم عکس خانوادگی دوست تان را ببیند، اما شرایط این کار مناسب نیست. او همچنان پافشاری می کند تا اینکه دم گوش او چیزی زمزمه می کنید.
اکنون به هدف لحظه ای و کوتاه مدت خود رسیده اید و می توانید به خانه برگردید. اما سپس از خود می پرسید: آیا کار درستی انجام داده ام؟ آیا این تنهاکاری بود که می توانستم در آن لحظه انجام دهم؟
تنها سختگیرانه ترین روش های تادیبی پاسخی منفی به این پرسش می دهند.
ما با رشوه دادن تنها توجه کودک را از یک موضوع خوشایند دیگری منحرف می کنیم. درست است که با این رفتار او را کنترل کرده ایم، اما در واقع خواسته ها و انتظارات او را افزایش داده ایم
ما توصیه می کنیم به کودکانتان رشوه ندهید، زیرا استفاده از آن موجب دورتر شدن هدفمان می شود. تعریف این هدف چنین است: آموزش کنترل علایق و اصلاح خویشتن به فرزندمان، به نحوی که بتواند تعارض های میان خود و دیگران را کاهش دهد.
ما با رشوه دادن تنها توجه کودک را از یک موضوع خوشایند دیگری منحرف می کنیم. درست است که با این رفتار او را کنترل کرده ایم، اما در واقع خواسته ها و انتظارات او را افزایش داده ایم.
او در این شرایط هرگز یاد نمی گیرد احساساتش را به کنترل خود درآورد، اما برعکس، ما با استفاده از این روش نادرست او را تشویق می کنیم خواسته هایش را با افراط بیشتری مطرح کند. در نهایت او عادت می کند به هر آنچه می خواهد یا حتی چیزهای بسیار بیشتر از خواسته هایش دست یابد.
آیا چیزی به نام تشویق بد وجود دارد ؟
این روش به ندرت در بلند مدت آثار مثبتی خواهد داشت. هیچ فردی جز ما نمی تواند این موضوع را کاملاً مدیریت کند. مثلاً مادری برای مهار درگیری های موجود میان خود و فرزندش از رشوه کمک می گیرد. او به فرزندش قول می دهد در صورتی که رفتار خوبی داشته باشد، به او جایزه دهد.
اکنون مادر به قول های خود عمل می کند، اما فرزندش پس از مدتی بی میل می شود. نتیجه آن است که دختر پنج سالۀ این خانم دیگر رشوه را قبول نمی کند و در نهایت مادر در وضعیت بدتری نسبت به گذشته قرار می گیرد.
والدینی که برحسب عادت به فرزندان خود رشوه می دهند، دقیقاً مشابه افرادی هستند که به شدت فرزندانشان را تنبیه می کنند. در حقیقت چیزی بیش از رشوه دادن پشت این کار نهفته است.
شاید خیلی بخشنده به نظر برسیم، ولی در حقیقت برای ترک دادن عادت های فرزندانمان ناچار از پرداخت هزینه هستیم. خلاص شدن از دست کودکان نوعی منزوی کردن آنها است و ظاهراً آنها نیز در آن لحظه از منزوی شدن خود مطلع نیستند.
زودرنجی و بی حوصلگی از دیگر نمونه های طرد کودک است که روابط ما را دچار مشکل می کند. کودک در این شرایط دیگر به راحتی توضیحات و رفتارهای ما را نمی پذیرد.
تربیت کردن او زمانی که روابط مساعدی با ما نداشته باشد، بسیار مشکل تر خواهد شد. پس باید از هرگونه تنبیه شدید خودداری کنیم. افراط در همۀ رفتارها بسیار بد است؛ گرچه علائم منفی آن به زودی مشخص نمی شود.
رشوه دادن برحسب عادت ،کودکانمان را بردۀ خواسته هایشان می کند. آنها به دلیل عملکرد خوب ما و مسئولیت هایی که به آنها می دهیم با انگیزه نیستند، بلکه به دلایل غیر شخصی و مادی است که انگیزۀ شان همچنان باقی می ماند.
رشوه دادن، احترام و مسئولیتپذیری را به کودکان یاد نمیدهد؛ به جای احترام و مسئولیتپذیری، بسیاری از کودکان این دوره حسی از “مُحِق بودن ” را در وجود خود پرورش میدهند، که در طول زندگی آیندهشان موجب ناخشنودی آنها خواهد شد
در واقع، هنگامی که شما به کودک رشوه میدهید این پیام به او منتقل میشود: این عمل نباید هیچ ارزش درونیای داشته باشد، تو حتماً باید به من هزینهای بپردازی تا من آن را انجام دهم.
رشوه دادن، احترام و مسئولیتپذیری را به کودکان یاد نمیدهد؛ به جای احترام و مسئولیتپذیری، بسیاری از کودکان این دوره حسی از “مُحِق بودن ” را در وجود خود پرورش میدهند، که در طول زندگی آیندهشان موجب ناخشنودی آنها خواهد شد.
با این حال آنها نمی توانند بدون آموختن نحوۀ اصلاح، اولویت بندی و سازش خواسته های خود، از نظر عاطفی رشد کنند. ما با رشوه ندادن به فرزندانمان به بلوغ عاطفی آنها کمک می کنیم. اگر ما به رشوه دادن عادت کرده ایم، باید خیلی زود به آن پایان دهیم؛ حتی به بهای قشقرق به پا کردن مقطعی از سوی کودکمان.