«تو نمیتوانی انقلاب را بخری، تو نمیتوانی انقلاب را بسازی؛ تو تنها میتوانی یک انقلاب باشی؛ یا درون روحت، یا هیچ کجای دیگر» ﺍﻭﺭﺳﻮﻻ ﻟﻮ ﮔﻮﯾﯿﻦ
این روزها برخی از ایرانی ها مایل به مشارکت در انتخابات نیستند. آن ها به دلایل مختلفی از مشارکت دست شسته اند: به نظام سیاسی حاکم اعتماد ندارند، رای دادن را بی ثمر میدانند، تفاوتی بین نامزدها نمیبینند و بسیاری موارد دیگر… همه این ها قبول اما…
با آنکه حق رای ندادن نیز یک حق شهروندی است اما جالب اینجاست که هرچقدر با این افراد صحبت می کنی بیشتر به ناآگاهی سیاسی شان پی می بری! آنها حتی بسیاری از شخصیت های سیاسی را نمی شناسند. اکثر آن ها_اگر نگوییم همه_ درک درست و حقیقی از سیاست ندارند. اکثر آن ها تاریخ نمی دانند. حتی تاریخ سیاسی ایران پس از انقلاب را نمی دانند. تفاوت افراد و نهادهای سیاسی را نمی دانند. در واقع اکثر آن ها در بسیاری از موارد نمی خواهند که بدانند. آن ها پرمدعی ترین و کم سوادترین ها هستند، بیشتر از همه غر می زنند و کمتر از همه می خوانند. آن ها نه تنها کلید واژه های «دموکراسی» را نمی دانند، بلکه نمی توانند در مورد دموکراسی تنها برای دو دقیقه صحبت کنند. آن ها هیچ از تاریخ گذار به دموکراسی دیگر کشورها نمی دانند. وقتی از آن ها می پرسی که «خب حالا که رای نمی دهی که چی؟ بعدش چه می شود؟» اغلب چند ثانیه مکث می کنند و با یک پاسخ غیر منطقی و بی فکر و مغز سعی در توجیه ناآگاهی و عمل بی حاصل خود(تحریم انتخابات) دارند. آن ها هیچ راهبردی برای تحریم ندارند. هیچ برنامه مشخصی ندارند(حتی به صورت فردی). در واقع خودبزرگ بینی آن ها به حدی است که تصور می کنند رای ندادنشان به منزله تودهنی بزرگی به ساختار قدرت است!!!!
نمی دانم خنده دار است یا گریه دار! اما ساختار هیچ قدرت و دولت و حکومتی با عدم مشارکت پراکنده افراد به هیچ عنوان در خطر قرار نگرفته است (جز در مواردی معدود که این کار با یک سازماندهی گسترده صورت گرفته است). بلکه، با عدم مشارکت پراکنده افراد راه تنها برای به قدرت رسیدن بخشی از افراد و طیف های سیاسی فراهم می شود که دققاً بیشترین زاویه را با تحریم گران دارند. دو نمونه اخیر آن را در ترکیه با تحریم رفراندوم تغییر قانون اساسی به نفع اردوغان مستبد و ایالات متحده آمریکا با پیروزی دونالد ترامپ راست افراطی نئوفاشیست دیدیم. من در این ایام و در انتخابات پیشین نیز بارها با این افراد به گفتگو نشسته ام، اکثر آن ها پس از چند دقیقه مایل به ادامه بحث و گفتگو نیستند چون تقریبا به ناآگاهی و کم سوادی سیاسی خود واقف اند. یکی از سوالات متداول آنها این است که «رای دادن چه سود و تاثیری در زندگی من داره؟» آنها برای این سوال پاسخی می خواهند که یک کودک از پدرش در قبال انجام وظایف می پرسد! که جایزه ام چیست چه سود مستقیمی به حال من دارد؟ به این معنا آنها تأثیرات مستقیم و غیر مستقیم رایشان را بر زندگی خود درک نمی کنند. چرا که ذهن آنها توان درک ساختار سیاسی و مکانیسم تأثیرگذاری انتخابات و رای بر زندگی خود و دیگران را ندارد. آنها نه تنها دموکراسی را یک پکیج حاضر و آماده می خواهند، که حتی درک درستی از دموکراسی ندارند. یکی دیگر از نکاتی که هم خنده دار است و هم گریه دار این است که تصور تحریم گران انتخابات این است که خود را کنشگری فعال و تأثیرگذار می دانند. چنانچه می گویند «من که اصلا رای نمی دم بابا…» با غروری که گویی با رهبران یک جنبش انقلابی یا یک سیاستمدار و کنشگر فعال سیاسی مواجهی!!! درحالی که عدم مشارکت در انتخابات و رای ندادن کاملاً یک کنش منفعلانه است نه فعالانه. حق رای یک امتیاز است که شهروندان یک کشور از حکومت می گیرند برای تعیین مهم ترین شرایط زندگی از معیشت تا فرهنگ و غیره… حق رأی امتیازی نیست که ما به حکومت بدهیم، بلکه امتیازی است که حکومت به حکومت شوندگانش می دهد.