وقتی قرار است رسالت قلم را ترجیح دهی بر رذالت قدم، وقتی قرار است فریاد مردمی باشی که باید بدانند، وقتی قرار است به عنوان روزنامه نگار تحلیل کنی واقعیات برهنه جامعه ات را، وقتی خویش را نماینده افکار عمومی و عوامی می دانی که نمی دانند پشت پرده ها را، وقتی تو خود قیچی بر دست می گیری و قلم خویش را با سانسور تادیب می کنی که دیگران تادیبش نکنند و خطوط قرمزی را که به تو دیکته کرده اند با دقت و وسواس رعایت می کنی، وقتی قرار است در یکی از بحرانی ترین و حساسترین مقاطع تارخ معاصر کشورت و در بستر انتخاباتش قلم بزنی و مجموعه چهره های سیاسی و نامزدان ریاست جمهوری اش را بانحله های فکری و گرایشات سیاسی برای مردم و افکار عمومی در درون اتاقی شیشه ای قرار دهی که شاید با نگاه دل و تعقل و تفکر و تحلیل بهتر و بیشتری بشناسند و تصمیم گیرند، به چالشی بر می خوری که نامش عدم تحمل است ، نامش نگاه حذفی و سلبی است.
این روزها نمی توان و نباید دوباره در پیله محافظه کاری زنجیر بر قلم نهاد و طوری نوشت که چون چکشی گاه به میخ کوبید و گاه برنعل، رسالت قلم و وجدان نویسنده چون پیشران و موتور محرکه ای می ماند که اگر از او سلب شود چونان خودرویی است که فقط به درد گذاشتن در نمایشگاه برای فروش می خورد!!
اگر قرار است که قداست قلم را آنچنان به سخره گیریم وبه پستی اندازیم اش که مجبورش کنیم تا از خمیری نان و دست اندازهای خیابان و نقدهای ملوسانه ای که نه سیخ بسوزاند و نه کباب را، همان بهتر که دیگر این قلم رابرای نوشتن و تنویر افکار عمومی برای همیشه سه طلاقه کنیم آن هم بدون بازگشت و احتمالا حضور محلل !!!
قلمی که برای خوشایند ارباب زر و زور و تزویر قرار است خوش رقصی کند همان بهتر که در حصرخویش باقی بماند و بازنشسته شود.
قلمی که قرار است پنهان کاری را به مردم اش انشا کند و ترس از اغیار قدرت را به آنان تزریق کند همان بهتر که جوهرش خشک شود وراه تنفس برخویش ببندد.
قلمی که نتواند حق ستاند و حق گوید وحق نویسد همان بهتر که نباشدو ننویسد.