نمی دانم…!!
حدود چهل سال پیش که در دانشگاه تهران تحصیل میکردم روزی امتحان تاریخ داشتیم ، استاد آمد و فقط یک سئوال داد و از کلاس بیرون رفت.
“مادر یعقوب لیث صفار از چه نظر در تاریخ معروف است؟”
از هر کدام از همکلاسی هایم پرسیدم نمیدانستند. تقلب هم آزاد بود چون مُراقب و مُمتِحنی حضور نداشت اما براستی هیچکس چیزی نمیدانست.
همگی دو ساعت نوشتیم از صفات برجسته این بانوی بزرگِ ایرانی: ازشجاعت او – از مهارت در شمشیر زنی، تیراندازی و اسب سواریِ او- از تقوا ، اخلاق و رفتارِ شایسته ی بانویی چون او !
خلاصه هرچه که در شأن و شخصیتِ مادرِِ سرداری چون یعقوب لیث صفاری به ذهنمان آمد نوشتیم !
استاد بعد از دو ساعت آمد و ورقه ها را جمع کرد و رفت .
چند روز بعد، موقعِ اعلام نتایج امتحان تاریخ، در تابلو ، مقابل اسامی همه نوشته شده بود: مردود
برای اعتراض به دفتر استاد رفتیم . استاد گفت کسی اعتراض دارد ؟ همه گفتیم آری .
گفت: خوب پاسخ صحیح را چرا ننوشتید؟
پرسیدیم پاسخ صحیح چه بود استاد ؟ گفت: “در هیچ کتاب و منبع و سندٍ تاریخی ، نامی از مادر یعقوب لیث صفار برده نشده است . پاسخ صحیح (( نمیدانم بود )).
همه چند صفحه نوشته بودید اما کسی شهامت نداشت بنویسد:
(( نمیدانم ))
ملتی که فکر میکند ، همه چیز میداند، ناآگاه است. نادان است ، وآنگاه که پای صحبت و منبرهرکس وناکس که می نشیدبدون آنکه بفهمد انچه اومیگوید چیست وبه استنادکدام منبع وماخذی بیان می کندسرتکان می دهدوشیون ناله سرمی دهدوخودرا آگاه ،متفکرومتاثرنشان میدهدچوب حماقتش راخواهدخورد بِروَید با کلمه زیبای نمیدانم آشنا شوید، زیرا فردا ، گرفتارِ نادانی خود می شوید………….!!!!!!!!!!!!وامروزسرنوشتمان چنین است.
مرد ، پدر ، همسر…!!!
مناسبت است دیگر، گاه بنام نامی مادر و زن وگاه روز پرستار و روزدیگر جوان ، وگاه روز دختر واینک روزپدر ، روز مرد وروز همسر…
روزمادر روزی است بسیار ملو وپراز غلیانهای عاطفی ، پراز شگفتی کلماتی که نثارش میشود..
روزپدر را اما بسیار مظلومانه تر از روزمادریافتم ، نه آن لطافت و مهرو عواطف مادری را دارد ونه بسترمناسب اجتماعی را، روزپدر را هنوز بسیاری به رسمیت نشناخته اند.
بسیارگشتم که جمله ای که بتواند روزپدررا تعریف کند بیابم ویا به قلم ام این فرصت را بدهم که خود بنویسد مکنونات قلبی ام را، نیافتم وقلم نیز معجزه ای درحد روزمادر برایم نکرد.
هرچه خواندم از دستهای پینه بسته پدر بود وغرور شکننده مرد و تکیه گاه همسر، تقریبا اکثریت دلنوشته ها وجملات درهمین سبک وسیاق بود وهست، اما این آنی نبود که مردراتعریف کند وپدر را معرفی وهمسر بودن راتبیین …پسری که مرد میشود ومردی که پدر وپدری که همسر نیز هست…
چه کسی میتواند تعریف درستی ازپدر ارایه کند ، چه کسی میخواهد مردو مردانگی را به تصویرکشد، چه کسی میفهمد که همسر بودن طعم اش چیست؟!
مرد همان موجود باصدای بم است که دایم باید چهره ترش کند وغرور برصورتش بیاویزد؟ مردهمان موجودی است که باید حرفش دونشود وحاکمیت اش را درخانه دیکته کند؟ مرد موجودی است که حتما از زن بسیاربیشتر میفهمد
وعقلانیتی کاملتر دارد؟ مرد موجودی است که حق تحمیل خواسته هایش را بر گرده همسرش دارد؟
حال اگر نباشداین خصلتها مرد ازمردانگی اش کاسته و درقعر ذلت فرو میغلطد؟! مردانگی را باکدام خصوصیات یک مردباید باز تعریف کرد؟
نقش پدر نیز در روند تغییرات سبک زندگی آرام آرام دچار پارادوکسهایی پیچیده شد ونسلهای جوان که پدری میکنند باتمام تلاششان نمیتوانند الگویی چون پدریا پدربزرگشان را در زندگی بازسازی کنند…
هرچه گشتم وبر افکار پدرسالارانه ام فشارآوردم که جملاتی زیبا در مدح پدر، مرد ویاهمسر به رشته تحریر درآورم نتوانستم، چه حوب میشد که پدران جدید وقدیم کمک ام میکردند…حیف..!!!