سرمقاله / قصد ازدواج ندارم!

هنوز پا پیش نگذاشته است که با سیل درخواست‌ها و توقعات کمرشکن روبه‌رو می‌شود.  هر چه دودوتا چهارتا می‌کند عقلش قد نمی‌دهد که چطور می‌توان این همه هزینه را برای یک شب عروسی خرج کرد، اصلا بشود هم، از کجا باید این هزینه را جور کرد؟ این می‌شود که پسران ترجیح می‌دهند عطای ازدواج را به لقایش ببخشند و نیازهایشان را از راه‌های دیگر ارضا کنند. از طرف دیگر دختران هم درس خواندن و شاغل شدن را بخشی از زندگی می‌دانند و معمولا ازدواج را مانعی برای رسیدن به قله‌ خوشبختی تحصیلات عالیه و پیدا کردن شغل نان و آب‌دار همراه با پرستیژ اجتماعی! بپذیریم یا نه، تحصیلات عالیه یکی از عوامل بالا رفتن سن ازدواج در دهه‌ گذشته بوده است. دختران تا قبل از ورود به دانشگاه با بهانه‌ «هنوز بچه است» یا «بچه‌ام می‌خواد دانشگاه بره» خواستگارانش را رد می‌کنند و بعد از آن به این امید که هنوز در محیط دانشگاه و بعد از طی مدارج عالی تحصیلی، فردی با شرایط و موقعیت‌های برتر ازدواج به سراغشان می‌آید و باید تمرکزش را بر درس و تحصیل قرار دهد، از زیر بار زندگی مشترک شانه خالی می‌کنند. پس از اخذ مراحل لیسانس، فوق لیسانس و دکتری هم دیگر دختر خانم آن آدم سابق نیست، سخت‌گیر شده، سن‌اش بالا رفته، حوصله‌ کوچکترین عیب و ایراد را ندارد و می‌خواهد با بی‌نقص‌ترین و پولدارترین فرد تحصیل‌کرده موجود ازدواج کند و این مسئله هر روز او را ناامید و نامنعطف‌تر از قبل می‌کند. طبعا قبول خواستگاری یک فرد دیپلم دیگر از نظر دختری با مدرک دکتری امکان پذیر نیست یا حداقل تعداد دخترانی که درگیر این مسائل نباشند، خیلی کم است.
مادرها و مادربزرگ‌های ما، اغلب با کم و با سختی شروع کردند. اما دختران روزگار ما، همه چیز را یکجا می خواهند. بعضی‌هایشان هم سخت‌گیری خانواده‌شان، سرنوشتشان را از سیر طبیعی اش خارج می کند. توقعات نامعقول از پسر بیست و اندی ساله، آن هم در این دوره و زمانه، هم سن ازدواج دختران را بالا برده، هم پسران را از ازدواج دلزده و دلسرد و بدبین کرده است. این همه آرمانی و بی‌نقص به زندگی نگاه کردن، از جوانان افرادی منفعل می‌سازد که توانایی کنار آمدن با کوچکترین مشکلات را ندارند و تا همیشه باید در بهترین شرایط ـ که معمولا در دنیا امکان پذیر نیست ـ زندگی کنند.
هرچقدر آسیب های اجتماعی، درگیریهای خانوادگی و خاصه طلاق بیشتر شود، افراد آماده‌ ازدواج ترسیده‌تر می‌شوند و کمتر تن به آن می‌دهند. خیانت، اعتیاد، بیکاری‌، همسرآزاری، طلاق عاطفی  و … اموری هستند که دختران از آن گریزان و ترسانند و برخی از آنها که به لطف شبکه‌های اجتماعی بیشتر درگیر مسائل و اخبار اجتماعی هستند، کمتر اعتماد می‌کنند.
دخترانی هم هستند که با مدارج عالی تحصیلی یا بدون آنها، قصد ازدواج دارند، سخت‌گیر هم نیستند اما شوربختانه شرایط ازدواج برای آنها فراهم نمی‌شود و سن آنها روز به روز بالاتر می‌رود و امکان ازدوج کمتر! علل این امر نیز متعدد است، اما یکی از آنها که مستقیما به خود دختران مربوط می‌شود، نداشتن مهارتهای متفاوت است. هنوز مهارت کلامی و ارتباطی درست و حسابی به دست نیاورده است. هنوز نمی داند در جلسه خواستگاری باید چگونه و از چه صحبت کند. گفتگوی موثر را نیاموخته و همه چیز را به شانس و قضا و قدر واگذار کرده است.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*