چقدر خوب بود اگر زمان درحدود چند روز پیش متوقف می شد، میرفتیم طبقه ای که آتش از آن شروع شد، کدام مغازه دارد دود می کندکه ساکنین و کارگران شب کارش متوجه نشده اند، شاید خوابند و از سنگینی کاربه خوابی سنگین فرو درغلطیده اند، می رفتیم و بیدارشان می کردیم که خاموش کنند آن پارچه های تازه دود کرده را، می رفتیم کپسول های خالی آتشنشان را می آوردیم برای خاموش کردن شعله های تازه بیدارشده ورقصان پارچه هایی که گرگرفته بودند…
چقدر خوب بود زمان می ایستاد تا ایستگاه های آتش نشانی ما آنقدر مجهز می شدند که نردبامش خیلی بیشتر از ۱۰۰طبقه قدمی کشید و فشارآب شلنگ هایش تا صد متر هم پرش داشت و..
چقدرخوب بودکه زمان می ایستاد و پلاسکو روز قبل از تعطیلی پلمپ میشد تا این اتفاق، کشوری را اینگونه دریک نقطه درکشورمتمرکزنمی کردتا مسئولین اش مجبور نشوند برای اولین بار پلاسکوی تلمبارشده روی هم را ببینند وتازه بفهمند آتش نشان کیست و چرا تاکنون دیده نشده و چه اتفاق و معجزه ای رخ داده که ناگهان درعرض سه روز اینان می شوند قهرمانان ملی و گلباران می شوند همه جا و درصدر می نشینند؟ فردا نوبت کدام قشری است که نه مردم دیده اندش ونه مسئولین والامقام؟!!
کاش زمان ازحرکت می ایستاد که تمامی مردم کشورم می آموختند حداقل های زندگی شهرنشینی را تا می فهمیدند در بزنگاه های لازم حق همیشه باآنان نیست که آنقدر جمع شوندتا نیروهای کمک وامداد در پشت این هزاران دوربین به دست سلفی گیر شاهد ازبین رفتن زمان های طلایی وحیاتی نباشند…!!
کاش زمان می ایستاد تا شهردار تهران که هم سردار است وهم خلبان و هم دکتر و هم مهندس، مسئولیت این حادثه ای که فاجعه شد را بر گردن می گرفت و پس از عذر خواهی مردانه و سردارانه استعفا می کرد تا نامش بر دل وروح مردم حک شود.
چقدرخوب بودکه زمان می ایستاد تا موجی از قهرمان سازی به سبک صداوسیما راه نمی افتاد تا اشک از چشمان مردم عاطفی کشورش بگیرد وروحشان رابیازارد تا افکارعمومی با گرفتن آدرسی اشتباه پای ازحلقوم مقصران برکشند وبه قهرمانانی که تا چند روز دیگر فراموش خواهند شد فعلا دل خوش کنند…فرداهای دیگر شاید موجی دیگر برای سرگرمی و حواس پرتی مردم ایجاد شود…طلوع آتشفشانی که آتش نشانان طلیعه آن بودند، آتشفشان پرسش های بی پاسخ مردم از مسئولینشان که دارند باآنهابازی می کنند…درجنگ کلمات واستعارات نامفهوم وکلی گویی های تمام ناشدنی…